در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: سخنی با دوست... | ||
نام کاربری: khadije.messi
پیام:
۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi - - - - - ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ - - - ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا - - گروه:
- کاربران عضو |
سلام خدا جونم. خدا جونم شکرت واقعا شکرت خیلی بزرگی خدا جونم خیلی خدا جونم خیلی خوشحالم که تورو دارم خیلی خوشحالم که پیشمی خدا جونم یه دنیا شکرت خدا جونم دیشب ازت کمک خواستم از ته دلم ازت کمک خواستم و تو امروز جوابمو دادی امروز خیلی کمکم کردی خدا جونم امروز خیلی روز خوبی بود واسم واقعا ازت ممنونم خدا جونم دیشب از ته دلم ازت خواستم که کمکم کنی و تو امروز کمکم کردی و دعامو برآورده کردی خیلی بزرگی خدا جونم خدا جونم بازم ازت میخوام که کمکم کنی از ته دلم ازت میخوام که کمکم کنی یه دنیا دوست دارم خدا جونم. |
||
۲۲ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: سخنی با دوست... | ||
|
سلام... پدرم.... اومدم باز باهات حرف بزنم.... خودت میدونی الان تو دلم چه خبره.. خودت خوب میدونی.. دیشب همه حرفامو باهات زدم.. دیشب بهت گفتم چقدر دلم پره... بهت گفتم که دلمو شکستن... تو هم شنیدی و دیدی که بهم گفتن تو دیگه حق نداری وارد این بحثا شی.. خودت دیدی که بهم گفتن این چیزا برات نون وآب نمیشه.. شنیدی که بهم گفتن یا درست رو بخون یا دیگه ادامه نده... میخوان منو از شما بگیرن!!! مگه میتونن منو از شما بگیرن... کل زندگیم شمایی.. ادعایی ندارم که همیشه به یادتونم... یا همیشه دارم برای شما کار میکنم.. نه من مال این حرفا نیستم.. ولی یه چیزی رو میدونم ... این ادعای بزرگ رو دارم که حب شما تو قلبمه... من دوستون دارم... حتی اگه کم کاری کردم درحقتون.. با وجود اینکه دلتون رو به کرات شکستم.. ظهورتون رو به تاخیر انداختم.. ولی پدرم ... بی نهایت دوستتون دارم و امید دارم که این عشق یه جایی منو نجات میده... اصلا خودتون منو کشوندید سمت خودتون.. من فقط این چند روزه با این فکر زنده ام که دارید منو می بینید.... |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۲۳ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین | ||
نام کاربری: kosars
پیام:
۵۲۴
عضویت از: ۱۷ آبان ۱۳۹۰
از: ▫̲̲͡͡ ̲ ̲̲͡|̡̡̡ı̴̴̡ ̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡
طرفدار:
- ژاوی-مسی-پیکه-فاب - ... - هیشکدوم یه موقعی تیمای اصفهانی خوب بودن:4: - اسپانیا - هیشکدوم - معلومه دیگه پپ - هیشکدوم گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول س: آيا نماز آيات پدر و مادر بر گردن پسر بزرگتر است؟ج) آنهايى كه قضا دارند، بر او واجب است. من رفتم تو سایت استفتائات ولی فقد همین نماز آیات رو نوشته بود ینی این شامل بقیه ی نمازا هم میشه؟! |
||
۲۳ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
محبت مادرانه یک معلم به یک کودک بی مادر در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به يک اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست. البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امکان نداشت. مخصوصاً اين که پسر کوچکى در رديف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نيز دانش آموز همين کلاس بود. هميشه لباس هاى کثيف به تن داشت، با بچه هاى ديگر نمي جوشيد و به درسش هم نمي رسيد. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسيار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد. امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور مي يافت، خانم تامپسون تصميم گرفت به پرونده تحصيلى سال هاى قبل او نگاهى بياندازد تا شايد به علّت درس نخواندن او پي ببرد و بتواند کمکش کند. معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکاليفش را خيلى خوب انجام مي دهد و رفتار خوبى دارد. "رضايت کامل". معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسيهايش دوستش دارند ولى او به خاطر بيمارى درمان ناپذير مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است. معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسيار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن مي کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرايط محيطى او در خانه تغيير نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد. معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمي دهد. دوستان زيادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش مي برد. خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از اين که دير به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدايايى براى او آوردند. هداياى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زيبا و نوارهاى رنگارنگ پيچيده شده بود، بجز هديه تدى که داخل يک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هديه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد يک دستبند کهنه که چند نگينش افتاده بود و يک شيشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. اين امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعريف از زيبايى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نيز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بيرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را مي داديد. خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشينش رفت و براى دقايقى طولانى گريه کرد. از آن روز به بعد، او آدم ديگرى شد و در کنار تدريس خواندن، نوشتن، رياضيات و علوم، به آموزش "زندگي" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ويژه اى نيز به تدى مي کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بيشتر تشويق مي کرد او هم سريعتر پاسخ مي داد. به سرعت او يکى از با هوش ترين بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به يک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترين دانش آموزش شده بود. يکسال بعد، خانم تامپسون يادداشتى از تدى دريافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترين معلّمى هستيد که من در عمرم داشته ام. شش سال بعد، يادداشت ديگرى از تدى به خانم تامپسون رسيد. او نوشته بود که دبيرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترين معلمى هستيد که در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه ديگرى دريافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصيل مي شود. باز هم تأکيد کرده بود که خانم تامپسون بهترين معلم دوران زندگيش بوده است. چهار سال ديگر هم گذشت و باز نامه اى ديگر رسيد. اين بار تدى توضيح داده بود که پس از دريافت ليسانس تصميم گرفته به تحصيل ادامه دهد و اين کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترين و بهترين معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا اين بار، نام تدى در پايان نامه کمى طولاني تر شده بود: دکتر تئودور استودارد. ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه ديگرى رسيد. تدى در اين نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و مي خواهند با هم ازدواج کنند. او توضيح داده بود که پدرش چند سال پيش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کليسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته مي شود بنشيند. خانم تامپسون بدون معطلى پذيرفت و حدس بزنيد چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگين ها به دست کرد و علاوه بر آن، يک شيشه از همان عطرى که تدى برايش آورده بود خريد و روز عروسى به خودش زد. تدى وقتى در کليسا خانم تامپسون را ديد او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از اين که به من اعتماد کرديد از شما متشکرم. به خاطر اين که باعث شديد من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر اين که به من نشان داديد که مي توانم تغيير کنم از شما متشکرم. خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه مي کنى. اين تو بودى که به من آموختى که مي توانم تغيير کنم. من قبل از آن روزى که تو بيرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدريس کنم. بد نيست بدانيد که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آيوا يك استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى اين دانشگاه نيز به نام او نامگذارى شده است ! همين امروز گرمابخش قلب يک نفر شويد... وجود فرشته ها را باور داشته باشيد و مطمئن باشيد که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت |
||
۲۵ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
راننده تاکسی و اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی عصر ایران به نقل از یکی از کاربران خود نوشت:توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بیتوجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد: «دربـــــــــــــــــست». نگاه معنیدار و اعتراضهای گاه و بیگاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، بهخاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه ۶٬۰۰۰ تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن میافتاد درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیرنیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و ... . کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیسشدن زیر بارون دلخوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتوگوی دو طرفه دنبال کنیم: راننده تاکسی: برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بندهخدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند! مسافر: نوش جونش! راننده: (نگاه متعجب) نوش جون کی؟ مسافر: نوش جون کسی که ۳٬۰۰۰ میلیاردتومن خورده! راننده: (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟ مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم. مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده؟ راننده: نه آقا جان اونا از ما بهتروناند. من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش! مسافر: خب آقا جان راضی نیستی نخر! لاستیک نخر ... راننده: (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم؟ مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ... راننده پرید وسط حرف طرف که: آقا راضی نبودی سوار نمیشدی! مسافر: (با خونسردی) میبینی؟ من الان دقیقاً حال تو رو دارم. وقتی داشتی لاستیک ماشین میخریدی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم؟ ما هم مجبوریم سوارشیم! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر. راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ... مسافر که حالا کاملاً دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد: دزدی دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه. راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت: چی به گم والا! من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتاً طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲٬۰۰۰ تومنی به راننده دادم. راننده گفت ۵۰ تومنی دارید؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم. راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت! همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مهآلود حرکت میکرد رو دنبال میکردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ... |
||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
|
با این حرفش که اون یارو رو مقصر نمیدونه یه جورایی موافق نیستم اما درکل واقعا همینه!! هرکسی تو هرجایی و تو هر سمتی که هست باید درست باشه !!! ولی این دلیل نمیشه که بگیم چون همه تو کارخودشون همچین کاری میکنن(البته اکثریت!!) اونم اشکالی نداره که یه همچین خیانتی بکنه!!!
|
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول RK12 نوشته:با این حرفش که اون یارو رو مقصر نمیدونه یه جورایی موافق نیستم اما درکل واقعا همینه!! هرکسی تو هرجایی و تو هر سمتی که هست باید درست باشه !!! ولی این دلیل نمیشه که بگیم چون همه تو کارخودشون همچین کاری میکنن(البته اکثریت!!) اونم اشکالی نداره که یه همچین خیانتی بکنه!!! نه دیگه اینم منظورش این نبوده که کار اون مدیر بانکه درست بوده، میخواسته از این طریق تیکشو بندازه. |
||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول عبور موقت نوشته:نقل قول س: آيا نماز آيات پدر و مادر بر گردن پسر بزرگتر است؟ج) آنهايى كه قضا دارند، بر او واجب است. من رفتم تو سایت استفتائات ولی فقد همین نماز آیات رو نوشته بود ینی این شامل بقیه ی نمازا هم میشه؟![/quote] اره كلا اشاره به تمام نماز هاي واجب داره |
||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
یادمان نرود... مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد وقتی کمی بزرگتر شد کیف مادر را خالی می کند تا بسته سیگاری بخرد بر استخوان های لاغر و کم خون مادر راه می رود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید : عقل زن کامل نیست ... یادمان نرود ؛ همه ی ما شیر مادرمان را خورده ایم ... |
||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین | ||
نام کاربری: kosars
پیام:
۵۲۴
عضویت از: ۱۷ آبان ۱۳۹۰
از: ▫̲̲͡͡ ̲ ̲̲͡|̡̡̡ı̴̴̡ ̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡
طرفدار:
- ژاوی-مسی-پیکه-فاب - ... - هیشکدوم یه موقعی تیمای اصفهانی خوب بودن:4: - اسپانیا - هیشکدوم - معلومه دیگه پپ - هیشکدوم گروه:
- کاربران عضو |
ملتفت شدم ممنون!
|
||
۲۷ آبان ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |