در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: R.A.Lionel
پیام:
۷,۲۴۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۹
از: مشهد
طرفدار:
- مسی - آنری - پرسپولیس - ایران - گواردیولا، فرگوسن گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول شکیبا نوشته:امروز که سراسر ضد حال بود کلا تیم ملی والیبال باخت، من امتحانمو بد دادم، چون یه قرون هم تو جیبم نداشتم از زرهی تا معالی آباد تنها تو این گرما پیاده رفتم (شیرازیا عظمت این قضیه رو درک می کنن )، موبایلم خورد زمین، با یکی از بچه ها دعوام شد، پسر دبستانی نصیحتم کرد ، پپسی پیچوندمون، ولی سه شنبه 16/3/91 تا آخر عمرم به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیم یادم میمونه. مراسم نمادین ما با حضور افتخاری مهندسین آینده: 01 02 03 این کتاب دو شبانه روز خواب، فوتبال، والیبال، غذا، اکسیژن و زندگی رو از من سلب کرد. از زیست متنفرم! حيف اون همه الكل واسه اون كتاب با اون الكل ما جنگل اتيش ميديم |
||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Karabeseydi
پیام:
۳,۵۲۲
عضویت از: ۱۷ آذر ۱۳۹۰
طرفدار:
- داوید ویا -آندرس اینیستا - یوردی آلبا - سسک - سپاهان - اسپانیا - محرم نوید کیا - منصور ابراهیم زاده گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول شکیبا نوشته:امروز که سراسر ضد حال بود کلا تیم ملی والیبال باخت، من امتحانمو بد دادم، چون یه قرون هم تو جیبم نداشتم از زرهی تا معالی آباد تنها تو این گرما پیاده رفتم (شیرازیا عظمت این قضیه رو درک می کنن )، موبایلم خورد زمین، با یکی از بچه ها دعوام شد، پسر دبستانی نصیحتم کرد ، پپسی پیچوندمون، ولی سه شنبه 16/3/91 تا آخر عمرم به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیم یادم میمونه. مراسم نمادین ما با حضور افتخاری مهندسین آینده: 01 02 03 این کتاب دو شبانه روز خواب، فوتبال، والیبال، غذا، اکسیژن و زندگی رو از من سلب کرد. از زیست متنفرم! ما فکر کنم بعد از امتحان تاریخ این کارو بکنیم البته ما نمی سوزونیم، ریز ریز میکنیم یحتمل الکل و کبریت و اینا هم حروم نمیشه اما نکنین این کارا رو. این کتابه، منبع علمه مگه ما مغولیم؟! |
||
و با هر سنگریزه رازی به نارضایی گفتن زمزمه ی رود چه شیرین است! احمد شاملو
|
|||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
مهمان_مهمان
|
نقل قول سارا نوشته:نقل قول شکیبا نوشته:امروز که سراسر ضد حال بود کلا تیم ملی والیبال باخت، من امتحانمو بد دادم، چون یه قرون هم تو جیبم نداشتم از زرهی تا معالی آباد تنها تو این گرما پیاده رفتم (شیرازیا عظمت این قضیه رو درک می کنن )، موبایلم خورد زمین، با یکی از بچه ها دعوام شد، پسر دبستانی نصیحتم کرد ، پپسی پیچوندمون، ولی سه شنبه 16/3/91 تا آخر عمرم به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیم یادم میمونه. مراسم نمادین ما با حضور افتخاری مهندسین آینده: 01 02 03 این کتاب دو شبانه روز خواب، فوتبال، والیبال، غذا، اکسیژن و زندگی رو از من سلب کرد. از زیست متنفرم! ما فکر کنم بعد از امتحان تاریخ این کارو بکنیم البته ما نمی سوزونیم، ریز ریز میکنیم یحتمل الکل و کبریت و اینا هم حروم نمیشه اما نکنین این کارا رو. این کتابه، منبع علمه مگه ما مغولیم؟! واقعا این کارو میکنین؟ تو عمرم یه بار کتاب پاره کردم اونم آمادگی دفاعی پارسالم بود چون با تک تک سلولام ازش متنفر بودم کتابای من همیشه نوئه یه خط هم نیس روشون انگاری تازه خریدمشون هر کیم چب به زیستم نگا کنه خونش پای خودش |
||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Karabeseydi
پیام:
۳,۵۲۲
عضویت از: ۱۷ آذر ۱۳۹۰
طرفدار:
- داوید ویا -آندرس اینیستا - یوردی آلبا - سسک - سپاهان - اسپانیا - محرم نوید کیا - منصور ابراهیم زاده گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول PrInCeSs Of RaIn نوشته:نقل قول سارا نوشته:نقل قول شکیبا نوشته:امروز که سراسر ضد حال بود کلا تیم ملی والیبال باخت، من امتحانمو بد دادم، چون یه قرون هم تو جیبم نداشتم از زرهی تا معالی آباد تنها تو این گرما پیاده رفتم (شیرازیا عظمت این قضیه رو درک می کنن )، موبایلم خورد زمین، با یکی از بچه ها دعوام شد، پسر دبستانی نصیحتم کرد ، پپسی پیچوندمون، ولی سه شنبه 16/3/91 تا آخر عمرم به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیم یادم میمونه. مراسم نمادین ما با حضور افتخاری مهندسین آینده: 01 02 03 این کتاب دو شبانه روز خواب، فوتبال، والیبال، غذا، اکسیژن و زندگی رو از من سلب کرد. از زیست متنفرم! ما فکر کنم بعد از امتحان تاریخ این کارو بکنیم البته ما نمی سوزونیم، ریز ریز میکنیم یحتمل الکل و کبریت و اینا هم حروم نمیشه اما نکنین این کارا رو. این کتابه، منبع علمه مگه ما مغولیم؟! واقعا این کارو میکنین؟ تو عمرم یه بار کتاب پاره کردم اونم آمادگی دفاعی پارسالم بود چون با تک تک سلولام ازش متنفر بودم کتابای من همیشه نوئه یه خط هم نیس روشون انگاری تازه خریدمشون هر کیم چب به زیستم نگا کنه خونش پای خودش خب ما که از تمیزی و انضباط بهره ای نبردیم یعنی من حدودای بهمن تمام کتابم بدون جلد شده کتاب آمادگی دفاعی، واقعا احتیاج به پاره شدن داره. یعن یاصلا خودش میگه منو پاره کن... منو پاره کن انصافا هیچی نداره ها، اما خیلی سخته خب تو هم اگه کتاباتو از زیر صندلی و تخت پیدا کنی همینه دیگه. اما کتابای داستان اینقدر مرتب و تمیزن توی قفسه ی من |
||
و با هر سنگریزه رازی به نارضایی گفتن زمزمه ی رود چه شیرین است! احمد شاملو
|
|||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
تو خونه ی ما نمیشه با کتاب شوخی کرد. بابام گفته با ادمای بد حرف نزنم منو اغفال نکنید |
||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
مهمان_مهمان
|
نقل قول سارا نوشته:خب ما که از تمیزی و انضباط بهره ای نبردیم یعنی من حدودای بهمن تمام کتابم بدون جلد شده کتاب آمادگی دفاعی، واقعا احتیاج به پاره شدن داره. یعن یاصلا خودش میگه منو پاره کن... منو پاره کن انصافا هیچی نداره ها، اما خیلی سخته خب تو هم اگه کتاباتو از زیر صندلی و تخت پیدا کنی همینه دیگه. اما کتابای داستان اینقدر مرتب و تمیزن توی قفسه ی من چه کودک درون فعالی کتاب داستان؟ کتابای سال اولم رو دادم پسر عموم یه روخوانی شون بکنه واسه تابستون بعد که مهر شد میگفت من کتاب نمیگیرم همینا بسته تمیزن |
||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Karabeseydi
پیام:
۳,۵۲۲
عضویت از: ۱۷ آذر ۱۳۹۰
طرفدار:
- داوید ویا -آندرس اینیستا - یوردی آلبا - سسک - سپاهان - اسپانیا - محرم نوید کیا - منصور ابراهیم زاده گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول PrInCeSs Of RaIn نوشته:نقل قول سارا نوشته:خب ما که از تمیزی و انضباط بهره ای نبردیم یعنی من حدودای بهمن تمام کتابم بدون جلد شده کتاب آمادگی دفاعی، واقعا احتیاج به پاره شدن داره. یعن یاصلا خودش میگه منو پاره کن... منو پاره کن انصافا هیچی نداره ها، اما خیلی سخته خب تو هم اگه کتاباتو از زیر صندلی و تخت پیدا کنی همینه دیگه. اما کتابای داستان اینقدر مرتب و تمیزن توی قفسه ی من چه کودک درون فعالی کتاب داستان؟ کتابای سال اولم رو دادم پسر عموم یه روخوانی شون بکنه واسه تابستون بعد که مهر شد میگفت من کتاب نمیگیرم همینا بسته تمیزن کتاب داستان که معنی کتاب حسنی نگو یه دسته گل نمیه عمو جان همیشه کتابای نادر ابراهیمی، تولستوی و غیره هم رمانن اونا رو میگم |
||
و با هر سنگریزه رازی به نارضایی گفتن زمزمه ی رود چه شیرین است! احمد شاملو
|
|||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Prince_Of_Catalan
پیام:
۵,۰۲۴
عضویت از: ۲۲ آذر ۱۳۸۹
از: رفسنجان & تهران
طرفدار:
- همه بازیکنان بارسا خصوصا مسی و الکسیس - کرایف & رویکارد & رونالدینهو - پرسپولیس - اسپانیا & آرژانتین - کریم باقری & علی کریمی - گواردیولا - افشین امپراطور گروه:
- كاربران بلاک شده |
دوستانی که میگن نکنین این کارا رو!!!!!!! کتاب مدرسه رو باید تیکه تیکه کرد باید سوزوندش ما که بعضی وقتا بعد از امتحانا توپی چیزی نداشتیم کتابامون رو مینداختیم وسط باهاشون فوتبال بازی میکردیم کتابا رو نگه داریم که چی بشه؟!؟!؟ که هربار نگامون بهشون میفته بفهمیم چه دوران بدی رو گذروندیم؟!؟!؟ |
||
خداحافظ |
|||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول CapitaN نوشته:نقل قول از زرهی تا معالی آباد تنها تو این گرما پیاده رفتم (شیرازیا عظمت این قضیه رو درک می کنن )،خدایی هم سن و سال شماها رو میبینم کلا از زندگی نا امید میشم پسر خاله هام هم دقیقا همین طور تنبل از جمله تفریحات بچگی های من پیاده روی از این ور شهر تا اونور شهر بود خیلی حال میداد این سری هم که شیراز بودیم به زور بچه ها رو از دروازه قرآن بردم میدون اطلسی از اطلسی زدیم رفتیم میدون گاز،از میدون گاز رفتیم دم دانشگاه (میدون ارم) از اونجا رفتیم نمازی،از نمازی رفتیم دم شبچره برا غذا کمکی استراحت کردیم بعدش رفتیم سمت سینما سعدی و دور بر ساعت 11 بود دوباره با بچه ها برگشتیم خوابگاه یه کم فعال باشین شیراز به این خوبی جون میده برا پیاده روی خدایی عاشق این حرکتم. الان من همه جای اراک رو پیاده و با اتوبوس بلدم برم ولی یه ماشین بم بدی بگی برو بلد نیستم، یا بلد نیستم به راننده آدرس بدم مایه آبرو ریزی. نقل قول نقل قول منو میترسونی؟؟؟پارسالم از این حرفا زیاد میزدی. به تو و حامد که امیدی نیست، خجالتی هستید. حامد رو قبول دارم اما کمیل خوبه فقط تو جو خانوداگی هنگ میکنه بابا منم تو جو خانوادگی یه ذره خجالت میکشم ولی شکم که خجالت و اینا سرش نمیشه. نقل قول نقل قول تنها امید من که احتما میدم اصلا ردربایسی تو وجودش هیچ جوره نیست محمدرضاست.اوه اوه حسام من یه سری عادت دارم با خانواده صحبت کن قبول کردن میام نکردن نمیاما من تو مهمونیا سفره غذا و ظرفا رو خودم میذارم و خودم جمع میکنم اگه صاحب خونه قسمت مردونه آمادگیشون رو اعلام کنن ظرفا رو هم میشورم کلا بچه فعالی هستم انقده بدم میاد تو مهمونی همه کار میوفته رو گردن صاحب خونه داداش جون خیالت راحت اینجا خانواده ای در کار نیست. ما غیر از وقت غذا اصلا با خانواده کار نداریم. وقت غذا هم من میرم طبقه پایین غذا رو میارم بالا دور هم میخوریم بعدم دور هم جمع میکنیم سفره رو. اصلا فکر کن خونه خودتونه. پ.ن: دوستان عزیز این کتابا رو دونه ای 500 تومن میخرن نکنید این کارا رو. هم یه پولی دست شما رو میگیره هم یه بنده خدایی از این کتابا استفاده میکنه. الان همین کتابای دسته دوم نبود پدر من برا کنکور در میومد. |
||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Shakiba
پیام:
۲,۱۰۸
عضویت از: ۱۷ مرداد ۱۳۸۹
از: شیراز
طرفدار:
- رایکارد٬ کرایوف - فجر سپاسی - اسپانیا٬ آرژانتین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول خاله خانوم نوشته:به اعتماد به نفست غبطه میخورم. مطمئنی که قبول میشی حساب کردم حداقل 15 نمره رو میگیرم نقل قول RK12 نوشته:چی به سرمون اومده؟؟ این کتاب نیس؟؟ هنر نیس به خدا این کارا !!!!!!!!!!!!! خیلی ها تو حسرت همین یه کتابن... بچه ها نکنید این حرکتا رو!!! یکم به خودتون بیاید....فرهنگمون .. عقلمون.. کجا اجازه داده همچین کاری بکنیم؟؟؟ تو دبیرستان یادمه خیلی بچه ها کتابارو پاره میکردن!! اخه من نمیفهمم چرا برای تخلیه انرژی این راهها رو استفاده میکنیم؟ کوثر جان این کار هر روزمون نیست که. من همه کتابهای راهنماییم رو سالم سالم دادم کتابفروشی محمدی. (یه کتابفروشیه که کتابهای قدیمی رو میخره و به نیازمندا با قیمت خیلی کمتر میفروشه) اینطوری نیست که بعد هر امتحانی این بساطا رو داشته باشیم که، این یکی واقعا یه مورد خاص بود. نقل قول CapitaN نوشته:خدایی هم سن و سال شماها رو میبینم کلا از زندگی نا امید میشم پسر خاله هام هم دقیقا همین طور تنبل از جمله تفریحات بچگی های من پیاده روی از این ور شهر تا اونور شهر بود خیلی حال میداد این سری هم که شیراز بودیم به زور بچه ها رو از دروازه قرآن بردم میدون اطلسی از اطلسی زدیم رفتیم میدون گاز،از میدون گاز رفتیم دم دانشگاه (میدون ارم) از اونجا رفتیم نمازی،از نمازی رفتیم دم شبچره برا غذا کمکی استراحت کردیم بعدش رفتیم سمت سینما سعدی و دور بر ساعت 11 بود دوباره با بچه ها برگشتیم خوابگاه یه کم فعال باشین شیراز به این خوبی جون میده برا پیاده روی ما اصلا تنبل نیستیم، تابستون پارسال دو روز در هفته بعد سالن با دختر عمه م از دانشجو تا معالی آباد پیاده می رفتیم. تو این یه مورد هم تنها بودم، هم هوا خیلی گرم بود. درضمن ما دختریم بمون اجازه نمیدن 11 بیایم خونه. دفعه بعدی تشریف اوردید یکم بیاید بالاتر حالش بیشتره اطلسی چی داره آخه؟ برید ستارخان، زرگری، قصر دشت، قدوسی، این همه جا هست خب. درضمن گاز میدون نیست فلکه است شبچره به به نقل قول Devil may cry نوشته:حيف اون همه الكل واسه اون كتاب با اون الكل ما جنگل اتيش ميديم همه ش رو که استفاده نکردیم. نقل قول سارا نوشته:اما نکنین این کارا رو. این کتابه، منبع علمه مگه ما مغولیم؟! کار هر روزمون نیست که، همین یه بار بود فقط. من سالها منتظر این روز بودم نقل قول PrInCeSs Of RaIn نوشته:واقعا این کارو میکنین؟ تو عمرم یه بار کتاب پاره کردم اونم آمادگی دفاعی پارسالم بود چون با تک تک سلولام ازش متنفر بودم کتابای من همیشه نوئه یه خط هم نیس روشون انگاری تازه خریدمشون هر کیم چب به زیستم نگا کنه خونش پای خودش من تا حالا کتاب پاره نکردم، خیلی انرژی میگیره چه طور رو کتابات یه خط هم نیست؟ یعنی هر چی میگن تو دفتر می نویسی؟ جل الخالق. فکر کنم پارسال عکس کتاب ادبیاتم رو گذاشتم، اونم در نوع خودش شاهکاری بود. |
||
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |