Amir نوشته:

اگه از کاربرای قدیمی بودید وقتی من وارد بحث شدم خودتون بصورت اتوماتیک این بحث رو تموم میکردید
اصولا کسی که فمینیسم رو از این سایت ریشه کن کرد من بودم
قبل از شما خانومای زیادی اومدن و خواستن جو سایت رو فمینیستی کنن، هر کدوم با ادعای زیاد وارد بحث شدن و با شکستی سنگین تر از شکست های رئال تو ال کلاسیکو زمین رو ترک کردن
کلا چون فمینیسم (ادعای برتری زن) از بیخ و بن غلطه جای دفاع نداره.

همین یه دونه کاربر قدیمی رو هم میخوام به جرم خیانت به بارسا به فنا بدمش خجالت نمیکشن میرن طرفدار یه تیم دیگه میشن

Devil may cry نوشته:

بهزاد چند میگیری دیگه اینجوری ننویسی؟

نه جون ما عدد بگو

Apocalypto نوشته:

به دیده چُنین می آید که در نبود ما بحث های مفید! از سر و کول سایت بالا می رود،زهی از این افاضاتِ صد من یک قاز :
هرچند گفتن بسيارِ باخود و نوشتن شطحیات، از رسوم جماعت ماست لکن آنجا که مجال گفتن است با نسوان : رودررو، چهره‌به‌چهره، گوش بر زبان و زبان بر گوش، از این جماعت جز نخوت و دل ازاري بر نخيزد .
چرا كه در بهترين حال روي ترش كرده خود را به فريب لبخندي نمكين پنهان مي‌كنند و بر لب زحمت تحرك نياورند و توگويي جمله گوش مي‌شوند .
زماني نيز به اين داستان كلمات تأييدي و سر تكان دادن‌هاي ساختگي نيز بيفزايند كه صاحب سخن خيلي بايد .......باشد كه نفهمد چگونه به سخره اين جماعت گرفتار شده است .

اين ماجراست از منظر يار پرگوي خلوت گزيده با يكي از اصحاب اسفل‌السافلين لكن حال ديگر سوي ماجرا بيش از اينهاست.

گوش مفت را كه سر مينهي به لا طائلات این جماعت، كه از سير تا پياز، سير تا پياز عالم را مي‌خواهند ، بسي عذاب است و عذابٌ اليم .
شنودن كاري سخت نيست آنچه را تحملي اليم است حضوري است از موجودي پرچانه كه از هرچه بگويد با مزاج اسفل‌السافليني ما جماعت سر ساز ندارد . اين حضورِ دل‌آزار اول ماجراست ، كار كه به جملات سوالی برسد مر طاقت ايشان طاق مي‌شود. آخر يكي نيست بگويد گوش مفت گير‌ آورده‌اي، چرا كار از زبان مسكون مفلس اين جماعت مي‌كشي و هيچ اسفل‌السافليني جواب این طایفه را نتوانستی داد .
مر صاحب عذاب را گويا لجي بوده با ما جماعت اسفل كه مراتب عذاب را لايتناهي به كار ما كرده است . بالاتر از اين عذاب كه شرحش رفت ، آنست كه مصاحب شيرين‌گفتار گير بدهد كه چرا چنين فكر مي‌كني و سر در باب استدلالات فلسفي كند كه كافري به دين آرد، ملحدي از آتش دوزخ بگرداند و راه را به گمراهي ارزاني دارد .

اسفليان را راه بازگشتي نيست و اصلاً اسفليان جايي ندارند كه به جايي ديگر باز گردند، زماني ندارند كه به زمان ديگر بازگردند و حالي ندارند كه حال ديگرگون كنند.

تناقضات ما جماعت يك دو تا كه نيست همنشيني در مراتب مذكور، عذاب است و بي‌همنشيني هم .
آنست كه در باب احوال اين جماعت گفته‌اند هرچه‌ آيد عذاب آورد و هرچه رود و نيز هرچه باشد.

الحاقی: به جِد یک شوخی بود؛ و نه بیشتر .

آغوشی که زلزله را تکان داد

♥ گیسو کمند ♥ نوشته:

الان شما شاهد برگی جدا شده از سطور باستانی تاریخ هستید!

من هیچی نفهمیدم، با اطمینان میتونم بگم حتی اگر به فارسی روان هم برگردانده بشه من بازم گیج میمونم.

Apocalypto نوشته:

الحاقی: به 1/5 نفر از دوستانی که بتوننن این متن رو ترجمه کنن جوایزی به این شرح اهدا میشه :

Apocalypto نوشته:

به دیده چُنین می آید که در نبود ما بحث های مفید! از سر و کول سایت بالا می رود،زهی از این افاضاتِ صد من یک قاز :
هرچند گفتن بسيارِ باخود و نوشتن شطحیات، از رسوم جماعت ماست لکن آنجا که مجال گفتن است با نسوان : رودررو، چهره‌به‌چهره، گوش بر زبان و زبان بر گوش، از این جماعت جز نخوت و دل ازاري بر نخيزد .
چرا كه در بهترين حال روي ترش كرده خود را به فريب لبخندي نمكين پنهان مي‌كنند و بر لب زحمت تحرك نياورند و توگويي جمله گوش مي‌شوند .
زماني نيز به اين داستان كلمات تأييدي و سر تكان دادن‌هاي ساختگي نيز بيفزايند كه صاحب سخن خيلي بايد .......باشد كه نفهمد چگونه به سخره اين جماعت گرفتار شده است .

اين ماجراست از منظر يار پرگوي خلوت گزيده با يكي از اصحاب اسفل‌السافلين لكن حال ديگر سوي ماجرا بيش از اينهاست.

گوش مفت را كه سر مينهي به لا طائلات این جماعت، كه از سير تا پياز، سير تا پياز عالم را مي‌خواهند ، بسي عذاب است و عذابٌ اليم .
شنودن كاري سخت نيست آنچه را تحملي اليم است حضوري است از موجودي پرچانه كه از هرچه بگويد با مزاج اسفل‌السافليني ما جماعت سر ساز ندارد . اين حضورِ دل‌آزار اول ماجراست ، كار كه به جملات سوالی برسد مر طاقت ايشان طاق مي‌شود. آخر يكي نيست بگويد گوش مفت گير‌ آورده‌اي، چرا كار از زبان مسكون مفلس اين جماعت مي‌كشي و هيچ اسفل‌السافليني جواب این طایفه را نتوانستی داد .
مر صاحب عذاب را گويا لجي بوده با ما جماعت اسفل كه مراتب عذاب را لايتناهي به كار ما كرده است . بالاتر از اين عذاب كه شرحش رفت ، آنست كه مصاحب شيرين‌گفتار گير بدهد كه چرا چنين فكر مي‌كني و سر در باب استدلالات فلسفي كند كه كافري به دين آرد، ملحدي از آتش دوزخ بگرداند و راه را به گمراهي ارزاني دارد .

اسفليان را راه بازگشتي نيست و اصلاً اسفليان جايي ندارند كه به جايي ديگر باز گردند، زماني ندارند كه به زمان ديگر بازگردند و حالي ندارند كه حال ديگرگون كنند.

تناقضات ما جماعت يك دو تا كه نيست همنشيني در مراتب مذكور، عذاب است و بي‌همنشيني هم .
آنست كه در باب احوال اين جماعت گفته‌اند هرچه‌ آيد عذاب آورد و هرچه رود و نيز هرچه باشد.

الحاقی: به جِد یک شوخی بود؛ و نه بیشتر .