به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱۳ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
نام کاربری: Ice.Girl
پیام: ۴,۳۰۴
عضویت از: ۸ شهریور ۱۳۸۹
از: mashhad
طرفدار:
- همه به خصوص فابرگاس
- رونالدينيو
- پرسپوليس
- آلمان و اسپانيا
- فقط علی کریمی
- پپ گواریولا و یورگن کلوپ
- قطبی-ابراهیم زاده
گروه:
- کاربران عضو
مبینا فکر کنم این همه خبر ترجمه کردی زبانت در حد شکسپیر شده نه؟




۲۱ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۳۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
نقل قول
*SepideH* نوشته:

مبینا فکر کنم این همه خبر ترجمه کردی زبانت در حد شکسپیر شده نه؟

کلا زبون اولش شده انگلیسی. فارسی سخت حرف می زنه دیگه.






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۲۱ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
Queen of Newsfell
نام کاربری: Heavenly.Girl
نام تیم: پورتو
پیام: ۱۲,۸۵۳
عضویت از: ۵ اسفند ۱۳۹۲
از: تهران
طرفدار:
- ليونل مسي
- لیونل مسي
- پرسپوليس
- ایران
گروه:
- کاربران عضو
- لیگ فانتزی
- ناظرين انجمن
- مدیران اخبار
نقل قول
Lucho, The Great نوشته:

نقل قول
*SepideH* نوشته:

مبینا فکر کنم این همه خبر ترجمه کردی زبانت در حد شکسپیر شده نه؟

کلا زبون اولش شده انگلیسی. فارسی سخت حرف می زنه دیگه.


اره خیلی

نقل قول
*SepideH* نوشته:

مبینا فکر کنم این همه خبر ترجمه کردی زبانت در حد شکسپیر شده نه؟

نه در اون حد




Don't pay attention to people
who don't pay attention to you
۲۱ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
نام کاربری: alivo
پیام: ۳,۶۸۰
عضویت از: ۲۵ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
Strong forever نوشته:

آپلود عکس


سد سجاد

گوشیتونم بزنین به شارژ




۲۱ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام: ۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه ****
- ronaldinho
- هیچ کدام
- آرژانتين -اسپانيا
- آرش برهاني
- آرسن ونگر
- *****
گروه:
- کاربران عضو


در زنــــــدگــــــیﮔــــــــﺎﻫﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﮔـــــﺬﺷــــــــﺖ ﮐﺮﺩ
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻋــــــﻮﺽ ﺷﺪ!!!
ﮔـــــــﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾـــــــﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﯾـــــــــــﺪ ﺭﺩ
ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ..!!





گاهی دلی برای تو دلتنگ می شود،
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود .
گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ،
گاهی لبی برای تو لبخند میزند .
گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ،
گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود
۲۲ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
نام کاربری: CarlesAlenya
پیام: ۳۱,۲۸۰
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۹۱
گروه:
- کاربران عضو
- شورای نخبگان سایت
نقل قول
Strong forever نوشته:

آپلود عکس



احسنت ..

دقیقا یادمه اون اوایل که تازه عضو شده بودی و فعالیتت رو با خبرگزاری شرو کرده بودی، به هیچ وجه فکر نمیکردم این همه ثبات و پشتکار داشته باشی و مثل روز اول همچنان با انگیزه فعالیتت رو تو سایت ادامه بدی .. بهت تبریک میگم.





۲۲ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
Queen of Forumhall
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام: ۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي
- پویول-ژاوی-کرایف
- تراکتور سازی تبریز(تيراختور)
- آرژانتين و اسپانيا
- پپ گوارديولا
گروه:
- کاربران عضو
- مدیران انجمن
- مترجمین اخبار
- لیگ فانتزی
نقل قول
Strong forever نوشته:

آپلود عکس


آفرین ماشالله دیگه از ترجمه گذشته داری خبرا رو میخوری تبریک میگم همینجوری پیش بری هفته ی بعد اولی




۲۲ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
Queen of Newsfell
نام کاربری: Heavenly.Girl
نام تیم: پورتو
پیام: ۱۲,۸۵۳
عضویت از: ۵ اسفند ۱۳۹۲
از: تهران
طرفدار:
- ليونل مسي
- لیونل مسي
- پرسپوليس
- ایران
گروه:
- کاربران عضو
- لیگ فانتزی
- ناظرين انجمن
- مدیران اخبار
نقل قول
V.S.G نوشته:

نقل قول
Strong forever نوشته:

سد سجاد

گوشیتونم بزنین به شارژ

مطمئن بودم اینو میگید
اصن از زندگی سیرم؛ شارژ ۱۶، حالت پرواز، سایلنت

مرسی آقا فرهاد

اره انیس هدفم همینه




Don't pay attention to people
who don't pay attention to you
۲۲ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
نام کاربری: HEYHAT
پیام: ۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی
- کرایف
- ?
- اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال
- ?
- پپ کبیر
- ?
گروه:
- کاربران عضو
صباح اليوم بعد صلاه خوابمان بي خواب شده بود و روي تخت داشتيم گچ بري هاي سقف را نظاره مي کرديم و در افکار ملوکانه امور جاريه ي يوميه را بالا و پايين مي کرديم.
انگار خستگي و کسالت روز قبل در کالبد مبارک جا خوش کرده بود، لنگش را روي لنگ ديگر انداخته بود و تازه به مغز ملوکانه سفارش يک فنجان اسپرسو هم داده بود تا بعد !
به سختي از بستر برخاستيم و حتي حس مرتب کردنش را هم در خودمان نديديم.
سلانه سلانه از ميان اندروني وارد سرسرا شديم و والده را در مطبخ يافتيم در حالي که داشت به قمقمه صبحانه مي داد. سلامي عرض کرديم و جوابي شنيديم و قمقمه هم با دهان پر و در حالي که داشت لقمه را چپ و راست مي کرد و پاهايش را روي صندلي، ناهماهنگ به عقب و جلو پرت مي کرد گفت: سلام دايي، عليکي گفتيم،
-کله ي سحر اينجا چيکار مي کني پدر سوخته.
-با مامان اومديم، دلم برات تنگ شده بود.
-تو که همين ديروز اينجا بودي ؛ باور کرديم !
با همان حالت خمودگي و سستي رفتيم تا آبي به سر و صورت بزنيم شير روشويي را باز کرديم، ششششششششش ... صداي آرام بخشي بود، لحظاتي غرق در مکاشفه گشتيم !
جايي خوانديم علت آنکه درمواقع بي قراري نوزادان با صداي شششششششششش مادر کنار گوششان به آرامش مي رسند آن است که اين صدا در واقع تداعي کننده ي صداي آب در رحم مادر است جايي که زماني تمام ابناء بشر در امن ترين جاي ممکن، فارغ از مصائب اين جهانِ بي بنياد در آرامش مي زيند تا هنگامه ي تولد، که از آن آرامش الهي جدا شوند....
مع الوصف قطرات آب چنان زندانياني که منتظر خلاصي از محبس تنگ و تاريک باشند با شتاب بيرون زدند روي هم چرخي زدند چندان که گردابي حائل حاصل شد و جملگي نعره زنان راه دريا در پيش گرفتند !
شمايل مه آسا را در آيينه نظاره کرديم، هنوز کسالت در چهره ي مشعشع هويدا بود!
دوباره وارد سرسرا شديم، بي ميل و اشتها در حالي که تک لقمه ي پنير و گردو را که مادر برايمان گرفته بود گاز مي زديم با لبخند لحظاتي به دري وري هاي قمقمه گوش داديم...
بدون برنامه و نا غافل هوس زيارت به خاطر منوره شَتَک نمود، شايد بايد ريشه ي اين خستگي و کسالت را در روحمان مي يافتيم... هل مِني به والده زديم که در رکاب باشيم براي زيارت و لبيکي از جانب مادر نشنيديم:
-امروز خيلي کار دارم، اينو ببر جلوي دست و بالم نباشه!
چهره ي قمقمه خوشحال و شادان از گفته ي مادر بر رويمان آوار شد....

[خارجی/روز] قمقمه را روي صندلي جلو نشانديم کمربندش را بستيم و صراط امام زاده صالح در پيش گرفتيم... بعد اذن دخول و قرائت زيارت نامه و رکعتيني نماز، استخوانی سبک کردیم و اذن خروج طلبيديم و به همراه قمقمه خارج همي گشتيم...
بيرون امامزاده مومني را ديديم که از بچه خرگوش و توله گربه و همستر و هر درنده و چرنده و پرنده و خزنده اي که به خاطر ملوکانه تان آيد، کنار خيابان بساط فرموده بودند و هل مِني مي زدند بر جمله رهگذران که بخر واسه بچت..
به سبب علاقه ي نهادينه اي که به موجب تماشاي بيش حد مستندهاي راز بقا در جوار ابوي مشمول حال قمقمه گشته، به محض رويت جانوران يد از يد بيضاي ما بيرون کشيده سمت جک و جانورها تاخت تا از رويت ايشان سر ذوق آمد و الا و بالله که من از اين خرگوشا مي خوام، هر چه از ما انکار از ايشان گريه و اصرار و از آن جايي که حضرت ما به سبب احساسات رقيقه تاب مقاومت در برابر خواست بچه ها را نداريم، دست آخر به شرط آنکه قول دهد مواظبش باشد به قمقمه اذن انتخاب داديم و از ميان ايشان خرگوش ابلقي همي برگزيد، حساب فرموديم و قصد منزل کرديم که ناگهان متوجه غمي بزرگ در چشمان درشت آن توله خرگوش شديم...
با همان زبان بسته بر ما زنهار ميزد که اي نامسلمان من تاب فراق دوستان و هم نوعان چگونه آورم حال آنکه به قساوت ميان من و ايشان جدايي و حرمان افکندي... بازگشتيم و به همان شروط قبل يکي ديگر اين بار به انتخاب خودِ ملوکانه مان به رنگ ماشه اي گلچين(بخوانيد خرگوش چين) نموديم ...
در مسير بازگشت فکر عواقب دهشتناک خريد خرگوش و اينکه همشيره رابطه ي خوبي با حيوانات خانگي ندارند لحظه اي رهايمان نمي کرد...
القصه الساعه که اين مرقومه را از برايتان سياهه مي کنيم مقادير معتنابهي ليچار و لنتراني و وات دِ هِل؟؟؟؟ از پشت تلیفون از جانب همشيره شنيده ايم..
پاچه ي عرايض آنکه هر گونه برداشت، علمي، اخلاقي، اجتماعي، زیست محیطی، آموزشي، تربيتي، عقيدتي و... از وقايع اتفاقيه ي امروز ما آزاد مي باشد !
والسلام
بیست و دوم اسفندگان یکهزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی...




همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار
سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ...
۲۲ اسفند ۱۳۹۵
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
Queen of Gallerion
نام کاربری: RAMONA
نام تیم: آژاکس
پیام: ۱۲,۷۱۷
عضویت از: ۳۰ بهمن ۱۳۹۰
از: همين حوالى...
طرفدار:
- همه ی بازیکنای بارسا + فابرگاس
- استقلال♥
- اسپانیا
- خسرو حیدری
- گواردیولا و انریکه
گروه:
- کاربران عضو
- لیگ فانتزی
- مدیران گالری
- ناظرين انجمن
- شورای نخبگان سایت
- مدیران نظرات
افتخارات
نقل قول
بدمـائكــم ننـتـصــــر نوشته:

صباح اليوم بعد صلاه خوابمان بي خواب شده بود و روي تخت داشتيم گچ بري هاي سقف را نظاره مي کرديم و در افکار ملوکانه امور جاريه ي يوميه را بالا و پايين مي کرديم.
انگار خستگي و کسالت روز قبل در کالبد مبارک جا خوش کرده بود، لنگش را روي لنگ ديگر انداخته بود و تازه به مغز ملوکانه سفارش يک فنجان اسپرسو هم داده بود تا بعد !
به سختي از بستر برخاستيم و حتي حس مرتب کردنش را هم در خودمان نديديم.
سلانه سلانه از ميان اندروني وارد سرسرا شديم و والده را در مطبخ يافتيم در حالي که داشت به قمقمه صبحانه مي داد. سلامي عرض کرديم و جوابي شنيديم و قمقمه هم با دهان پر و در حالي که داشت لقمه را چپ و راست مي کرد و پاهايش را روي صندلي، ناهماهنگ به عقب و جلو پرت مي کرد گفت: سلام دايي، عليکي گفتيم،
-کله ي سحر اينجا چيکار مي کني پدر سوخته.
-با مامان اومديم، دلم برات تنگ شده بود.
-تو که همين ديروز اينجا بودي ؛ باور کرديم !
با همان حالت خمودگي و سستي رفتيم تا آبي به سر و صورت بزنيم شير روشويي را باز کرديم، ششششششششش ... صداي آرام بخشي بود، لحظاتي غرق در مکاشفه گشتيم !
جايي خوانديم علت آنکه درمواقع بي قراري نوزادان با صداي شششششششششش مادر کنار گوششان به آرامش مي رسند آن است که اين صدا در واقع تداعي کننده ي صداي آب در رحم مادر است جايي که زماني تمام ابناء بشر در امن ترين جاي ممکن، فارغ از مصائب اين جهانِ بي بنياد در آرامش مي زيند تا هنگامه ي تولد، که از آن آرامش الهي جدا شوند....
مع الوصف قطرات آب چنان زندانياني که منتظر خلاصي از محبس تنگ و تاريک باشند با شتاب بيرون زدند روي هم چرخي زدند چندان که گردابي حائل حاصل شد و جملگي نعره زنان راه دريا در پيش گرفتند !
شمايل مه آسا را در آيينه نظاره کرديم، هنوز کسالت در چهره ي مشعشع هويدا بود!
دوباره وارد سرسرا شديم، بي ميل و اشتها در حالي که تک لقمه ي پنير و گردو را که مادر برايمان گرفته بود گاز مي زديم با لبخند لحظاتي به دري وري هاي قمقمه گوش داديم...
بدون برنامه و نا غافل هوس زيارت به خاطر منوره شَتَک نمود، شايد بايد ريشه ي اين خستگي و کسالت را در روحمان مي يافتيم... هل مِني به والده زديم که در رکاب باشيم براي زيارت و لبيکي از جانب مادر نشنيديم:
-امروز خيلي کار دارم، اينو ببر جلوي دست و بالم نباشه!
چهره ي قمقمه خوشحال و شادان از گفته ي مادر بر رويمان آوار شد....

[خارجی/روز] قمقمه را روي صندلي جلو نشانديم کمربندش را بستيم و صراط امام زاده صالح در پيش گرفتيم... بعد اذن دخول و قرائت زيارت نامه و رکعتيني نماز، استخوانی سبک کردیم و اذن خروج طلبيديم و به همراه قمقمه خارج همي گشتيم...
بيرون امامزاده مومني را ديديم که از بچه خرگوش و توله گربه و همستر و هر درنده و چرنده و پرنده و خزنده اي که به خاطر ملوکانه تان آيد، کنار خيابان بساط فرموده بودند و هل مِني مي زدند بر جمله رهگذران که بخر واسه بچت..
به سبب علاقه ي نهادينه اي که به موجب تماشاي بيش حد مستندهاي راز بقا در جوار ابوي مشمول حال قمقمه گشته، به محض رويت جانوران يد از يد بيضاي ما بيرون کشيده سمت جک و جانورها تاخت تا از رويت ايشان سر ذوق آمد و الا و بالله که من از اين خرگوشا مي خوام، هر چه از ما انکار از ايشان گريه و اصرار و از آن جايي که حضرت ما به سبب احساسات رقيقه تاب مقاومت در برابر خواست بچه ها را نداريم، دست آخر به شرط آنکه قول دهد مواظبش باشد به قمقمه اذن انتخاب داديم و از ميان ايشان خرگوش ابلقي همي برگزيد، حساب فرموديم و قصد منزل کرديم که ناگهان متوجه غمي بزرگ در چشمان درشت آن توله خرگوش شديم...
با همان زبان بسته بر ما زنهار ميزد که اي نامسلمان من تاب فراق دوستان و هم نوعان چگونه آورم حال آنکه به قساوت ميان من و ايشان جدايي و حرمان افکندي... بازگشتيم و به همان شروط قبل يکي ديگر اين بار به انتخاب خودِ ملوکانه مان به رنگ ماشه اي گلچين(بخوانيد خرگوش چين) نموديم ...
در مسير بازگشت فکر عواقب دهشتناک خريد خرگوش و اينکه همشيره رابطه ي خوبي با حيوانات خانگي ندارند لحظه اي رهايمان نمي کرد...
القصه الساعه که اين مرقومه را از برايتان سياهه مي کنيم مقادير معتنابهي ليچار و لنتراني و وات دِ هِل؟؟؟؟ از پشت تلیفون از جانب همشيره شنيده ايم..
پاچه ي عرايض آنکه هر گونه برداشت، علمي، اخلاقي، اجتماعي، زیست محیطی، آموزشي، تربيتي، عقيدتي و... از وقايع اتفاقيه ي امروز ما آزاد مي باشد !
والسلام
بیست و دوم اسفندگان یکهزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی...

قلم زيبا و باحالي داريد
قمقمه چند سالشه؟
بعدا از عاقبت اون خرگوشاي بدبخت بمون بگيد




گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن

که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
۲۲ اسفند ۱۳۹۵
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

پیام‌های جدید
حاضرین در سایت
۱۱۰ کاربر آنلاین است. (۸۸ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۱
مهمان: ۱۰۹

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!