در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Carles_Puyol
پیام:
۶,۴۶۱
عضویت از: ۲۱ خرداد ۱۳۹۰
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲̲̲͡͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡
گروه:
- کاربران عضو |
علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج در 21 آبان ماه 1276 هـ.ش در یوش متولد شده و در شب 13 دی 1338 هـ.ش درگذشته است. کودکی او بین شبانان و آرامش کوهستانی در فضای زندگی کوچنشینی و تفریحات بدوی گذشت. ایام کودکیاش را در روستای خود به تحصیل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبیرستان سنلویی به درس ادامه دهد. در این مدرسه یکی از معلمین وی «نظام وفا» بود که براثر تشویقهای او، نیما به سرودن شعر روی آورد. همزمان به تحصیل طلبگی و آموزش زبان عربی پرداخت. در سال 1298 هـ.ش کارمند وزارت مالیه شد، در حالی که از کار اداری نفرت داشت. آشنایی با زبان فرانسه راه تازهای در پیش روی او گذاشت و یکسره ذهنش را به خود مشغول کرده بود. در سال 1300 نخستین کتاب شعرش را به نام «قصهی رنگ پریده، خون سرد» با سرمایه شخصی منتشر ساخت. یک سال بعد 1301 «افسانه»ی نیما – به تعبیری سنگبنای شعر نوین ایران – سروده شد و بعد از آن نیما با سرودن اشعار و نوشتن مقالات و نامهها، نظریه ادبی خود، مبنی بر تحول و دگردیسی در ساختار شعر فارسی را به مخاطبان ارائه نمود. اشعار نیما در سه دسته قرار میگیرد: اشعار سنتی، نیمه سنتی و آزاد. شعرهای سنتی وی اغلب در قالب مثنوی هستند و زبان در آنها یکدست و صحیح به کار رفته؛ در اشعار نیمه سنتی، هدف شاعر نزدیککردن شکل و ساختار شعر است به سوی شعر آزاد اما به صورت تدریجی، و در شعرهای آزاد به کلی شعری به وجود آورد که ریشه در طرز فکر نیما دربارهی محتوا و معنای شعر دارد. به عبارتی دیگر، در شعر سنتی، قالبهای متعدد مثنوی، غزل، قصیده وجود دارد و شاعر موظف است محتوا را در یکی از این قالبها ریخته و ارائه دهد، اما نیما اعتقاد داشت که این معنا و محتوای شعر است که شکل و شمایل شعر را میسازد. نیما وزن را حفظ کرد، اما کوتاهی و بلندی مصرعها را با توجه به نوع مطلب شعر آزاد گذاشت. به اعتقاد نیما، شعر زمانی منسجم است که اعضای آن دارای ارتباطی دقیق باهم هستند، و هر کدام از اعضا دقیقاً سر جای خودشان قرار بگیرند، نیما در حوزه محتوا و معنای شعر تحول اساسی ایجاد کرد. او معتقد است که هر کس باید از دریچهی نگاه خود هستی و پدیدهها را ببیند و شعرش نتیجه این طرز نگاه باشد. شاعر باید به درک پدیدهها و مشاهدهی دقیق آنها بپردازد، مطالعه کند، بیندیشد و از تغییرات اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و علتهای آن تغییرها، آگاه باشد. شاعر باید در جستجوی دنیای شخصی خود باشد، ایدئولوژی و جهانبینی خاص خود را پیدا کند و تنها به این راضی نباشد که از روزنهی نگاه دیگران، هستی را تجربه کند و تنها یک مقلد صرف یا راوی اندیشههای دیگران باشد. در این صورت شاعر دارای نگاه شخصی میشود و شعرش برداشتی شخصی از پدیدهها و مسلماً متفاوت با برداشت دیگران. این است که محتوای شعر نیما یا مثلاً سهراب، اخوان و فروغ متفاوت است از شاعران دههها یا قرنهای پیشین. چرا که هر کدام از آنها فرزند زمان خویش هستند و در عین حال با مطالعه و مشاهدهی دقیق هستی،به نگاه و سبک خود دست یافتهاند. اینجاست که تصاویر متفاوت از گذشتگان میشود. استعارهها و تشبیهات متفاوت است، چون نگاه متفاوت است. زبان شعر نیما نیما در تمام اشعار سنتی و بعضی از اشعار نیمه سنتی زبانش فصیح و مطابق با نرم و هنجار است، اما در اشعار آزاد، خواننده با مشکل زبانی شعر نیما برخورد میکند و شعر فصیح نیست. نیما تلاش میکند در کنار شکستن صورت و ایجاد تحول در ساختار معنایی شعر، چارچوب زبانی را نیز بشکند و زبان شعر را به طبیعت «نثر» نزدیک کند، اما شکستن چارچوب زبان کار درستی نیست، چرا که زبان ازآنِ ملتی است که در طی قرنها ساختار و نظام خود را یافته، و سیستمی بسیار دقیق و فعال است که تغییرات در آن بسیار حساب شده و آرام شکل میگیرد و به همین خاطر است که شعر نیما کمتر خوانده میشود و کمتر فهمیده میشود، زیرا خواننده در همان گام نخست دچار سردرگمی شده و هنجارشکنیهای نیما در زبان، به او اجازه نمیدهد که از مصلخ زبان بگذرد و با شعر ارتباط برقرار کند. البته این ویژگی در اشعار کوتاه و ماندگار نیما کمرنگ شده است. نیما اندیشمندی آگاه و عارف بود که با آگاهی عمیق از ادبیات کلاسیک و آشنایی و مطالعه دقیق ادبیات اروپایی و دریافت این واقعیت که ادبیات پارسی نیاز به یک تحول اساسی دارد، در حوزه شعر به ارائه نظریه پرداخت و عملاً تحولی بزرگ در شعر ایجاد کرد. برای مطالعه بیشتر و عمیقتر دربارهی نیما یوشیج و انقلاب ادبی او میتوان قبل از همه به «نامههای نیما یوشیج» مراجعه کرد. در این نامهها، با چهرهی چندبُعدی شاعر آشنا میشویم. همچنین میتوان به کتب «عطا و لقای نیما یوشیج» از شاگرد وی «مهدی اخوان ثالث» و «خانهام ابری است» از دکتر تقیپور نامداران، «داستان دگردیسی شعر نیما» از «سعید حمیدیان» مراجعه کرد. نيما، بعد از نشر افسانه، اشعار مختلفي چاپ كرد، اما بيشتر مشغول نضج دادن به نظام تحول و انقلاب شعري خود بود، تا اينكه در سال 1316 شعر آزاد «ققنوس» را نشر داد. شعر ققنوس رهايي پيروزمندانه از اصول و ضوابط سنت و تكميل تجددّي بود كه در منظومه «افسانه» نيمه تمام مانده بود. (پورنامداريان، ص 25) همزمان با اشعار آزاد، نيما شعرهايي سنتي انتشار ميداد تا انكار مخالفين را بي اثر كند و ثابت كند كه در سرودن شعر سنتي ناتوان نيست. در سال 1317 به استخدام وزارت فرهنگ درميآيد و بعد كارمند ادارۀ موسيقي ميشود و از همان طريق با همكاري چند نفر از دوستان به نشر مجله موسيقي و مقاله «ارزش احساسات در زندگي هنر پيشگان» چاپ ميكند. در سال 1324 تنها فرزندش زاده ميشود و در تيرماه سال 1325 نخستين كنگره نويسندگان ايران از سوي انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي برگزار ميگردد، نيما نيز در آن شركت ميكند و شعر «آي آدمها» را در آنجا ميخواند. از سال 1332 به بعد، نيما كم مينويسد. عادت داشت تابستانها به يوش سفر كند، بار آخر خلاف عادت ميكند و زمستان به يوش ميرود. آخرين نامه خود را به پسرش در تاريخ 8 مرداد 1338 از يوش نوشته است و در 23 دي ماه همان سال در يوش خاموش ميشود. (همان كتاب، ص 26 – 30) ويژگيهاي شعر نيما نيما از نخستين سالهاي جواني كه شعر گفتن آغازيد، بر سنتهاي رايج شوريد. حتي در نخستين شعر خود – كه در سبك كهن گفته بود- نوعي دورشدگي از هنجار سنتي به چشم ميآيد. اكنون به طور كلي ويژگيهاي شعر نيما را برميشماريم: 1- در حوزۀ عواطف و انديشه، مضمون شعر وي بي ميانجي، از زندگاني و طبيعت گرفته شده است. يعني او از تجربۀ شخصي خود – بي واسطه – سخن ميگويد، خواه اين تجربه دربارۀ انسان، زندگي اجتماعي، عشقي، فردي و خواه درباۀ طبيعت باشد. چنين نزديكي صميمانهاي با طبيعت، به طور كلي در شعر فارسي سدههاي اخير بي سابقه است. (شفيعي كدكني، 1382، ص92) 2- قالب شعر نيما هيچ يك از قالبهاي شناخته شدۀ شعر فارسي نيست،بلكه خود قالبي است مشخص، كه بايد آن را قالب آزاد يا نيمايي خواند. 3- وزن در شعر نيما همان وزن عروضي شعر سنتي فارسي است، با اين تفاوت كه، تساوي مصرعها در آن رعايت نشده و در نتيجه، مصراعها كوتاه و بلند شده است. 4- قافيهبندي در شعر نيما رعايت شده، اما نه به شكل قدمايي آن؛ نيما در عين تأكيد بر لزوم قافيه، به استفاده خلاق از آن معتقد است؛ بدين معنا كه هر جا احساس ميكند از نظر آوايي ومعنايي به وجود قافيه نياز هست، آن را به كار ميبرد. 5- نيما واحد شعر را «بيت» نميداند، بلكه «بند» يا «پاره» ميداند. 6- زبان شعر نيما، زباني است پيچيده و مبهم كه در برخي موارد از نظر صرفي و نحوي از زبان هنجار و معيار فاصله گرفته است و همين امر، فهم برخي از اشعار او را مشكل كرده است. در حوزههاي واژگاني، تعداد زيادي از واژگان نيما برگرفته از زبان محلي مردم مازندران است. 7- ابهام و ديرياب بودن نيز از ويژگيهاي شعر نيما است. 8- نيما در اشعار نوگرايانهاش به نوعي تلقي و نگرش تازه نسبت به هستي، انسان و شعر و هنر دست مييابد و در نتيجه شعر نيما، شعري است متفكرانه، عميق و فلسفي، توأم با ژرف كاوي و روشن بيني. 9- شعر نيما، شعري است سمبليك و نهادين و فهم دقيق و درست شعر او بسته به درك و دريافت زبان و بيان سمبليك است. نيما با چنين زبان و بياني مسايل سياسي و اجتماعي زمان خويش را بازگو ميكند و به نقد ميكشد. (از موارد 2 تا 9 به تلخيص از حسين پورچافي، 1384، ص 237 – 239) نیما،انديشمندي آگاه و عارف بود كه با آگاهي عميق از ادبيات كلاسيك و آشنايي و مطالعه دقيق ادبيات اروپايي و دريافت اين واقعيت كه ادبيات پارسي نياز به يك تحول اساسي دارد، در حوزه شعر به ارائه نظريه پرداخت و عملاً تحولي بزرگ در شعر ايجاد كرد. منابع: 1- زندگي و شعر نيما يوشيج؛ تهران، ثالث، چاپ اول، 1380. 2- لنگرودي، شمس؛ تاريخ تحليلي شعر نو (جلد اول)، تهران، مركز، چاپ دوم، 1377. 3- شفيعي كدكني، محمدرضا؛ ادوار شعر فارسي، (ترجمه حجت الله اصيل) تهران، ني، 1382، چاپ دوم 5- حسين پورچافي، علي؛ جريانهاي شعري معاصر فارسي، تهران، امير كبير، 1384، چاپ اول 6- پور نامداریان، تقی؛ خانهام ابری است، تهران، سروش، چاپ اول، 1377. 7- طاهباز، سیروس؛ دربارهی شعر و شاعری، تهران، نشر زمانه، 1368. 8- ـــــــــــــ؛ زندگی و شعر نیما یوشیج، تهران، ثالث، چاپ اول، 1380. |
||
۷ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Leo.My.Life♥
پیام:
۲,۸۰۶
عضویت از: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: اینترنت!:|
طرفدار:
- Lionel Messi - رونالدینیو،پپ،کرایـــــــف - تیراختـــــــــــور - برزیل،اسپانیارم دوس دارم - :| - پپ گواردیولا - :| گروه:
- كاربران بلاک شده |
زندگی نامه حافظ شیرازی خواجه شمسالدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعرهای خود «حافظ» تخلص نمودهاست. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدین نوشتهاند و ممکن است بهاءالدین _علیالرسم_ لقب او بودهباشد. محمد گلندام، نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهای او را چنین آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، شمسالملهوالدین، محمد حافظ شیرازی. تذکرهنویسان نوشتهاند که نیاکان او از کوهپایه اصفهان بودهاند و نیای او در روزگار حکومت اتابکان سلغری از آن جا به شیراز آمد و در این شهر متوطن شد. و نیز چنین نوشتهاند که پدرش «بهاءالدین محمد» بازرگانی میکرد و مادرش از اهالی کازرون و خانهی ایشان در دروازه کازرون شیراز، واقع بود. ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجری در شیراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدی، پسران او پراکنده شدند ولی شمسالدین محمد که خردسال بود با مادر خود، در شیراز ماند و روزگار آندو، به تهیدستی میگذشت تا آنکه عشق به تحصیل کمالات، او را به مکتبخانه کشانید و به تفصیلی که در تذکرهی میخانه آمدهاست، وی چندگاهی ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد میگذرانیدو بعداز آن زندگانی حافظ تغییر کرد و در جرگهی طالبان علم درآمد و مجلسهای درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتابهای مهم دینی و ادبی از قبیل: کشاف زمخشری، مطالعالانوار قاضی بیضاوی، مفتاحالعلوم سکاکی و امثال آنها پرداخت. محمد گلندام، معاصر و جامع دیوانش، او را چندینبار در مجلس درس قوامالدین ابوالبقا، عبداللهبنمحمودبنحسن اصفهانی شیرازی (م۷۷۲هـ ق.) مشهور به ابنالفقیه نجم، عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهای او را در همان محفل علم و ادب شنیدهاست. چنانکه از سخن محمد گلندام برمیآید، حافظ در دو رشته از دانشهای زمان خود، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار میکرد و چون استاد او، قوامالدین، خود عالم به قراآت سبع بود، طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهاردهگانه (از شواذ و غیر آن) ممارست میکرد و خود در شعرهای خویش چندینبار بدین اشتغال مداوم به کلامالله اشاره نمودهاست: عشقـت رسد به فریاد ارخود بهسان حـافظ قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت یا صبحخیزی و سلامتطلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم و به تصریح تذکرهنویسان اتخاذ تخلص «حافظ» نیز از همین اشتغال، نشأت گرفتهاست. شیراز، در دورهای که حافظ تربیت میشد، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت لیکن مرکزی بزرگ از مرکزهای علمی و ادبی ایران و جهان اسلامی محسوب میگردید و این نعمت، از تدبیر اتابکان سلغری فارس برای شهر سعدی و حافظ فراهمآمدهبود. حافظ در چنین محیطی که شیراز هنوز مجمع عالمان و ادیبان و عارفان و شاعران بزرگ بود،با تربیت علمی و ادبی مییافت و با ذکاوت ذاتی و استعداد فطری و تیزبینی شگفتانگیزی که داشت، میراثدار نهضت علمی و فکری خاصی میشد که پیشاز او در فارس فراهمآمد و اندکی بعداز او به نفرت گرایید. حافظ از میان امیران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و یا به معاشرت و درک صحبت آنها اشاره کردهاست، مانند: ابواسحق اینجو (مقتول به سال ۷۵۸هـ ق.)، شاهشجاع (م۷۸۶هـ.ق.)، و شاهمنصور (م۷۹۵هـ.ق.) و در همانحال با پادشاهان ایلکانی (جلایریان)که در بغداد حکومت داشتند نیز مرتبط بود و از آن میان سلطان احمدبنشیخاویس (۷۸۴-۸۱۳هـ. ق.) را مدح کرد. از میان رجال شیراز، از حاجی قوامالدین حسن تمغاچی (م۷۵۴هـ ق.) در شعرهای خود یاد کرده و یکجا هم از سلطان غیاثالدینبنسلطان سکندر، فرمانروای بنگال هنگامی که شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی (۷۸۰-۷۹۹هـ ق.) و وزیرش میرفیضالله انجو به فارس رسید، حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه بهمنی هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت، از شیراز به "هرموز" رفت و در کشتی محمودشاهی که از دکن آمدهبود، نشست اما پیشاز روانهشدن کشتی، باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتی را _ظاهراً بهقصد وداع با بعضی از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا_ ترک گفت و این غزل را به میرفیضالله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت: دمی با غم بهسر بردن جهان یکسر نمیارزد به مـی بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد یکبار حافظ از شیراز به یزد _که در دست شعبهای از شاهزادگان آلمظفر بود_ رفت ولی خیلی زود از اقامت در «زندان سکندر» خستهشد و در غزلی بازگشت خود را به فارس بدینگونه آرزو کرد: دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت برتندم و تا ملک سلیمان بروم (هرچند که عدهای سبب به یزد رفتن حافظ را تبعید وی در دوران دوم حکومت شاهشجاع به مدت ۲۲ماه دانستهاند.) وفات حافظ به سال ۷۹۲ هجری اتفاق افتاد. تو دارای زن و فرزتدان بود. چندبار در شعرهای حافظ، به اشاراتی که به مرگ فرزند خود دارد بازمیخوریم و از آنجمله است این دو بیت: دلا دیـدی که آن فـرزانه فـرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین بـهجای لوح سیمین در کنـارش فلک بر سر نهـادش لـوح سیمین دربارهی عشق او به دختری «شاخنبات»نام، افسانههایی رایج است و بنابر همان داستانها، حافظ آن دختر را به عقد مزاوجت درآورد. گروهی نیز شاخنبات را معشوق معنوی و روحانی، عدهای نیز شاخنبات را استعارهای از قریحهی شاعری و گروهی دیگر استعاره از کلک و قلم دانستهاند.) حافظ مردی بود ادیب، عالم به دانشهای ادبی و شرعی و مطلع از دقیقههای حکمت و حقیقتهای عرفان. استعداد خارقالعادهی فطری او به وی مجال تفکرهای طولانی، همراه با تخیلهای بسیار باریک شاعرانه میداد و او جمیع این موهبتهای ربانی را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانهی خود درمیآمیخت و از آن میان شاهکارهای بیبدیل خود را بهصورت غزلهای عالی بهوجود میآورد. او بهترین غزلهای مولوی، کمال، سعدی، همام، اوحدی و خواجو، و یا بهترین بیتهای آنان را مورد استقبال و جوابگویی قرار دادهاست. کلام او در همهی موارد منتخب و برگزیده، و مزین به انواع نزیینهای مطبوع و مقرون به ذوق و شامل کلماتیست که هریک با حساب دقیق، انتخاب و بهجای خود گذارده شدهاست. تأثر حافظ از شیوهی خواجو، مخصوصاً از غزلهای «بدایعالجمال»، یعنی بخش دوم دیوان خواجو بسیار شدید است، و در بسیاری از موردها، واژهها و مصراعها و بیتهای خواجو را نیز به وام گرفته و با اندک تغییری در غزلهای خود آوردهاست و این غیراز استقبالهای متعددی است که حافظ از خواجو کردهاست. در میان شاعرانی که حافظ از آنها استقبال کرده و یا تأثیر پذیرفتهاست، بعداز خواجو، سلمان را باید نام برد. علت این تأثیر شدید آن است که سلمان ساوجی هم مانند خواجو، از معاصران حافظ و از جمله مشاهیری بود که شاعر شیراز، اشعارش را سرمشق کار خود قرار داد. پاسخها و استقبالهای حافظ از سعدی و مولوی و دیگر شاعران استاد پیشاز خود، کم نیست، اما دیوان او بهقدری از بیتهای بلند و غزلهای عالی و مضمونهای نو پر است که این تقلیدها و تأثرها در میان آنها کم و ناچیز مینماید. علاوه براین علو مرتبهی او در تفکرهای عالی حکمی و عرفانی و قدرتی که در بیان آنها به فصیحترین و خوشآهنگترین عبارتها داشته، وی را با همهی این تأثیرپذیریها، در فوق بسیاری از شاعران گذشته قرار داده و دیوانش را مقبول خاص و عام ساختهاست. این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مرحلهی تحول زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود و از اینروی زبان و اندیشهی او در مقام مقایسه با استادان پیشاز وی به ما نزدیکتر و دلهای ما با آن مأنوستر است و به این سبب است که ما حافظ را زیادتر از شاعران خراسات و عراق درک میکنیم و سخن او را بیشتر میپسندیم. از اختصاصهای کلام حافظ آن است که او معنیهای دقیق عرفانی و حکمی و حاصل تخیلهای لطیف و تفکرهای دقیق خود را در موجزترین کلام و روشنترین و صحیحترین آنها بیان کردهاست. او در هر بیت و گاه در هر مصراع، نکتهای دقیق دارد که از آن به «مضمون» تعبیر میکنیم. این شیوهی سخنوری را ، که البته در شعر فارسی تازه نبود، حافظ تکمیلکننده و درآورندهی آن به پسندیدهترین وجه و مطبوعترین صورت است و بعد از او شاعران در پیروی از شیوهی او در آفرینش “نکته”های دقیق و ایراد “مضمون”های باریک و گنجاندن آنها در موجزترین عبارتها، که از یک بیت گاه از یک مصراع تجاوز نکند مبالغه نمودند و همین شیوه است که رفته رفته به شیوع سبک معرف به “هندی” منجر گردید. نکتهی دیگر در بیان اختصاصهای شعر حافظ، توجه خاص او است به ایراد صنعتهای مختلف لفظی و معنوی در بیتهای خود به نحوی که کمتر بیتی از شعرهای او را میتوان خالی از نقش و نگار صنایع یافت، اما نیرومندی او در استخدام الفاظ و چیره دستیاش در به کار بردن صنعتها به حدی است که “صنعت” در “سهولت” سخن او اثری ندارد، تا بدان جا که خواننده، در بادی امر متوجه مصنوع بودن سخن حافظ نمیشود. (با این همه، بلندترین و باشکوهترین مضمون شعر حافظ را باید در مبارزه با تزویر و ریاکاری و کاربرد مفهوم رندی او دانست که به شعر و اندیشهی او جایگاهی ویژه میدهد.) حافظ از جمله شاعرانی است که در ایام حیات خود شهرت یافت و به سرعت در دورترین شهرهای ایران و حتی در میان پارسیگویان کشورهای دیگر مقبول سخنشناسان گردید و خود نیز بر این امر وقوف داشت. اندیشهی جهان شمول و انسان دوستانهی خواجه به او شهرتی جهانی داده است تا بدان جاکه بسیاری از بزرگان اندیشه و تفکر و شعر جهان، تحت تأثیر او به آفرینش آثاری مانا دست زدند که از میان آنان میتوان به دو اندیشمند بزرگ شرق و غرب.، یعنی یوهان ولفگانگ گوته (آلمانی) و رابیندرانات تاگور (هندی) اشاره کرد. دیوان کلیات حافظ مرکب است از پنج قصیده و غزلها و مثنوی کوتاهی معروف به “آهوی وحشی” و “ساقینامه” و قطعهها و رباعیها. نخستین جامع دیوان حافظ، محمد گلندام است و بنا بر تصریح او، خود حافظ به جمعآوری غزلهای خویش رغبتی نشان نمیداد. ظاهراً حافظ، صوفی خانقاهنشین نبود و با آن که مشرب عرفان داشت، در حقیقت از زمرهی عالمان عصر و مخصوصاً در شمار عالمان علوم شرعی بود و هیچگاه به تشکیل مجلس درس نپرداخت، بلکه از راه وظیفهی دیوانی ارتزاق مینمود و گاه نیز به مدح پادشاهان در قصیدهها و غزلها و قطعههای خود همت میگماشت و از صلهها و جایزههایی که به دست میآورد، برخوردار میشد. از این میان، دوران شیخ ابواسحق اینجو (مقتول به سال ۷۵۸ ه.ق.) عهد بارورتری برای حافظ بود و به همین سبب افول ستارهی اقبال این پادشاه، شاعر را آزرده خاطر ساخت، چنان که چند بار از واقعهی او اظهار تأسف کرد. از جمله در غزلی با مطلع زیر: یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود تا به این بیت میرسیم که به این موضوع اشاره میکند: راستی خاتم فیروزهی بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود و طبعاً با چنین ارادتی که به شیخ داشت، نمیتوانست قاتل او را به دیدهی محنت بنگرد، خاصه که آن قاتل، یعنی امیر مبارزالدین محمدبنمظفر، (که به قتل شیخ جانشین او شد و سلسلهی آلمظفر را بنیانگذاری کرد). مردی درشتخوی و ریاکار و محتسب پیشه بود وشاعرآزاده ی ماچند جای از شعرهای خود، رفتار او را به تعرض و یا به تصریح به باد انتقاد گرفته است، به ویژه در بیت: محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد قصهی ماست که بر هر سر بازار بماند از دیوان حافظ به سبب شهرت و رواج بسیار آن نسخههای فراوان در دست است که اغلب در معرض دستبرد ناسخان و متذوقان قرار گرفته دربارهی بسیاری از بیتهای حافظ به سبب اشتمال آنها بر مضمونها دقیق، میان اهل ادب تفسیرهای خاص رایج است. از مشهورترین شرحهای دیوان حافظ، شرح سودی (متوفی در حدود ۱۰۰۰ ه.ق.) به ترکی و شرح مصطفی بنشعبان متخلص به سروری (م ۹۶۹ ه.ق.) و شمعی (م حدود ۱۰۰۰ ه.ق.) و از متأخرین، شرح دکتر حسینعلی هروی و حافظ نامه بهاءالدین خرمشاهی و ... را میتوان نام برد. از آن چه که انحصاراً دربارهی دیوان حافظ قابل توجه است، موضوع رواج تفأل بدان است. “فال گرفتن” از دیوان حافظ سنتی تازه نیست بلکه از دیرباز در میان آشنایان شعر او اعم از فارسیزبانان و غیر آنان متداول بوده است و چون در هر غزلی از دیوان حافظ میتوان به هر تأویل و توجیه بیتی را حسب حال تفأل کننده یافت، بدین سبب سرایندهی دیوان را “لسانالغیب” لقب دادهاند. حاج خلیفه در کشفالظنون، از چند رساله که در قرن دهم و پیش از آن دربارهی تفأل در دیوان حافظ نوشته شده، یاد کرده است. |
||
|
|||
۱۲ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: setareh.87
پیام:
۱۷۰
عضویت از: ۱ خرداد ۱۳۹۰
از: تهران
طرفدار:
- مسی و ژاوی - کرایوف - پرسپولیس - اسپانیا - همه ی بازیکنان پرسپولیس - گواردیولا - افشین قطبی گروه:
- کاربران عضو |
پروین اعتصامی پروین اعتصامی، شاعره نامدارمعاصر معاصر ایران از گویندگان قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین گویندگان مرد برابری کرده وب به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است. در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز مینماید و پروین در این حد خود منحصر به فرد است. رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علی رغم محرومیت زن ایرانی از امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود رسانید. پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ابراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست. یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یک صد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که به زودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت . کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بی خبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ مینمود. اعتصام الملک از پیش قدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی به نام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند. رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر به رشد پرداخت. در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد میآمدند بهرهها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارقالعاده خویش دچار حیرت میساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه میکرد طبع آزمائی مینمود و به پرورش ذوق میپرداخت. در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره میشد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان ” زن و تاریخ” ایراد کرد. او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن میگفت. خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان میکند. “پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود مییافت شوق وافر اظهار مینمود.” خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوش خو، خوش رفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف میکند. پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران مینمود شرکت میکرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه میپرداخت. این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد. پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمیتوانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت. با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه میداد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت در حالی که بعد از آن سالها میتوانست عالی ترین پدیدههای ذوقی و فکری انسانی را به ادبیات پارسی ارمغان نماید. به هرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند. در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند. در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستانسرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه معطر ذوق و طبع او محفوظ شد. پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است. ویژگی سخن او در قصایدش پیرو سبک متقدمین به ویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی میباشد. پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان میدارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار میدهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری هم پایهی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد و این شیوهء را که شیوهء شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء مینماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی. چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یک صد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم میکند. قریحه سرشار و استعداد خارقالعاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست. پروین اعتصامی بی تردید بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در طول تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه به صورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار مییافت چاپ میشد (1302 ـ 1300 خورشیدی) دیوان اشعار پروین اعتصامیکه شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است. مقدمه دیوان به قلم شادروان استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار است که پیرامون سبک اشعار پروین و ویژگیهای اشعار او نوشته است. سخن آخر عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام میگذرد و همگان اشعار پروین را میخوانند و وی را ستایش میکنند و بسیاری از ابیات آن به صورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است. شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانند باغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش میدهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین میدرخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی میفرمایند پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیک بختی و فضیلت سوق میدهد. وی این قطعه را برای سنگ مزار خود سروده است. اینکه خاک سیهش بالین است/اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی ز ایام ندید/هر چه خواهی سخنش شیرین است صاحب آن همه گفتار امروز/سائل فاتحه و یاسین است دوستان به که ز وی یاد کنند/دل بی دوست دلی غمگین است خاک در دیده بسی جان فرساست/سنگ بر سینه بسی سنگین است بیند این بستر و عبرت گیرد/هر که را چشم حقیقت بین است هر که باشی و ز هر جا برسی/آخرین منزل هستی این است آدمیهر چه توانگر باشد/چون بدین نقطه رسید مسکین است اندر آنجا که قضا حمله کند/چاره تسلیم و ادب تمکین است زادن و کشتن و پنهان کردن/دهر را رسم و ره دیرین است خرم آنکس که در این محنت گاه/خاطری را سبب تسکین است |
||
چی تو چشاته که تورو انقدر عزیز میکنه این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه |
|||
۱۲ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Karabeseydi
پیام:
۳,۵۲۲
عضویت از: ۱۷ آذر ۱۳۹۰
طرفدار:
- داوید ویا -آندرس اینیستا - یوردی آلبا - سسک - سپاهان - اسپانیا - محرم نوید کیا - منصور ابراهیم زاده گروه:
- کاربران عضو |
سهراب سپهری: سهراب سپهری تولد ۱۵ مهر، ۱۳۰۷ / ۷ اکتبر، ۱۹۲۸ کاشان، ایران مرگ ۱ اردیبهشت، ۱۳۵۹ (۵۱ سال) مدفن امامزاده سلطانعلی، مشهد اردهال زمینه فعالیت شاعر، نقاش ملیت ایرانی محل زندگی کاشان،اصفهان نهاد مرتبط دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران پیشه مدرّس هنرستان هنرهای زیبا سهراب سپهری ( ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت. زندگینامه دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغالتحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان «زندگی خوابها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است: در عالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت. دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید. سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود. سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت: ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان نکردم هیچ یادی از دبستان ز درد دل شب و روزم گرفتار ندارم من دمی از درد آرام در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند. سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند. در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت. سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد. اولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود. سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند. از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر". سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد. در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را- که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود- بیشتر دید. در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند. دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند. شهرت سپهری از سال 1344 و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند. "صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است. این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد. سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال 1345 با انتشار شعر بلند "مسافر" که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد. "مسافر" تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی. "جحم سبز" هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است. "حجم سبز" پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر "مسافر" اوست. گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است. شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد ... هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری "ما هیچ، ما نگاه" است. در این کتاب بر خلاف مجموعه"حجم سبز" و دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود. سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گرد آورد. "هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شور جست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی. "هشت کتاب" یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است. سپهری در سال 1357 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال 1358 برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه 1359 ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست. نخست قرار بود که طبق خواست خودش او را در روستای"گلستانه" به خاک بسپارند، اما به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اینکه طغیان رود، مزارش را از بین نبرد او را در صحن "امامزاده سلطان علی" دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند. نمونه ای از شعر سهراب سپهری از مجموعه "حجم سبز" به باغ همسفران صدا کن مرا صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید. red***** کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل میکنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را. *** مرا گرم کن (و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد و باران تندی گرفت و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ، اجاق شقایق مرا گرم کرد.) *** در این کوچههایی که تاریک هستند من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم. من از سطح سیمانی قرن میترسم. بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است. مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد. مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات. اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا. و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد. و آن وقت حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم، و افتاد. حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم، و تر شد. بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند. در آن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست. بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد. چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد. چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید. *** و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش "استوا" گرم، تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید. ~~ درگذشت سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید. سفرهای خارج از کشور سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا میرود)؛ سفر به ژاپن (توکیو در مرداد ۱۳۳۹) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز میشود؛ سفر به هندوستان (۱۳۴۰)؛ سفر مجدد به هندوستان (۱۳۴۲، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛ سفر به پاکستان (۱۳۴۲، تماشای لاهور و پیشاور)؛ سفر به افغانستان (۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛ سفر به اروپا (۱۳۴۴، مونیخ و لندن)؛ سفر به اروپا (۱۳۴۵، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛ سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (۱۳۴۹ و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛ سفر به پاریس و اقامت در «کوی بین المللی هنرها» (۱۳۵۲)؛ سفر به یونان و مصر (۱۳۵۳)؛ سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی ۱۳۵۸). نمایشگاههای نقاشی از جمله نمایشگاههای نقاشی که سهراب سپهری در آنها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین ۱۳۳۷)؛ دوسالانهٔ ونیز (خرداد ۱۳۳۷)؛ دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین ۱۳۳۹، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛ نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت ۱۳۴۰)؛ نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱)؛ نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، ۱۳۴۲)؛ نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر ۱۳۴۲)؛ دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، ۱۳۴۲)؛ نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲)؛ نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، ۱۳۴۲)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، ۱۳۴۲)؛ نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن ۱۳۴۶)؛ نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (۱۳۴۷)؛ نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، ۱۳۴۷)؛ نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته (تهران، خرداد ۱۳۴۷)؛ نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور ۱۳۴۷)؛ جشنوارهٔ بین المللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، ۱۳۴۸)؛ نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (۱۳۴۹)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (۱۳۵۰)؛ نمایشگاهانفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، ۱۳۵۰)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، ۱۳۵۱)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۱)؛ اولین نمایشگاه هنری بین المللی تهران (دی ۱۳۵۳)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۴)؛ نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد ۱۳۵۵)؛ نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۷). آثار ادبی سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است. بعدها سبک او دستخوش تغییراتی میشود و شعرش با دیگر شاعران هم دورهٔ خویش متمایز میگردد. از جمله مجموعه شعرهای دیگر سهراب سپهری میتوان به این عنوانها اشاره نمود: مرگ رنگ (۱۳۳۰) ؛ زندگی خوابها (۱۳۳۲) ؛ آوار آفتاب (۱۳۴۰) ؛ شرق اندوه (۱۳۴۰) ؛ صدای پای آب (۱۳۴۴) ؛ مسافر (۱۳۴۵) ؛ حجم سبز (۱۳۴۶) ؛ ما هیچ ما نگاه (۱۳۵۶) ؛ هشت کتاب (۱۳۵۶) ؛ برخی از اشعار وی در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در فصلنامهٔ آرش به چاپ رسید. |
||
و با هر سنگریزه رازی به نارضایی گفتن زمزمه ی رود چه شیرین است! احمد شاملو
|
|||
۳ بهمن ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: ~Voro0JaK~
پیام:
۱,۴۷۶
عضویت از: ۲۱ دی ۱۳۸۹
از: TehRaN
طرفدار:
- ×LeO× - :O - ×SpaiN× - :O - ×TiTo , PeP× - :O گروه:
- كاربران بلاک شده |
حمید مصدق حمید مصدق شاعر معاصر، در دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۸ در شهرضا ، از شهرستانهای تابع استان اصفهان ، به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پایان رساند . او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی هم مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت. و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در رشتهی بازرگانی مؤسسهی علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل گردید . وی پس از فارغ التحصیل شدن در مؤسسهی تحقیقات اقتصادی این دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد. از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت.در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. او از سال ۱۳۵۱، پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی، به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان با عنوان استادیار به تدریس پرداخت.در كنار تدریس از سال 1353 عضو کانون وکلای دادگستری تهران شد و به شغل وکالت اشتغال ورزید . حمید مصدق، عضو هیات علمی دانشكدهی حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه علامه طباطبایی، وكیل درجه یك دادگستری عضو كانون وكلا و سردبیر نشریهی كانون بود. او در کنار شغل وکالت و تدریس به سرودن شعر و انتشار مجموعه های شعری خود اشتغال داشت . مصدق تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون را پی گرفت . حمید مصدق در 1351 ازدواج کرد و دو فرزند به نامهای ترانه و غزل دارد او، در هفتم آذرماه 1377 در اثر سكتهی قلبی در تهران درگذشت. نخستین اثر وی منظومهی بلند « درفش کاویانی» در سال ۱۳۴۰ منتشر و در همان سال توقیف شد؛ چاپ دوم آن در سال ۱۳۵۷ منتشر و بعد از انقلاب نیز به دفعات تجدید چاپ شد. دومین کتاب شعر مصدق، منظومهی «آبی، خاکستری، سیاه» است که در سال ۱۳۴۳ منتشر شد. این منظومه حال و هوایی لیریک و درعین حال اجتماعی دارد و تاکنون دهها بار توسط ناشران رسمی و مخفی در داخل و خارج از کشور تجدید چاپ شده است. «در رهگذار باد» سومین منظومهی مفصل مصدق نیز نخستینبار در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید و پس از آن بارها تجدید چاپ شد. مصدق بعد از انقلاب نیز به سرودن شعر ادامه داد . «از جداییها» ، «سالهای صبوری» و «شیر سرخ» ، از دیگر آثار شعری حمید مصدق هستند که به ترتیب در سالهای ۱۳۵۸، ۱۳۶۹ و ۱۳۷۶ منتشر شدهاند. مجموعه آثار این شاعر معاصر نیز در سال ۱۳۶۹ در کتابی به نام «تا رهایی» گردآوری شده است که این مجموعه نیز بارها تجدید چاپ شده است. از او همچنین علاوه بر آثار شعری، کتاب «مقدمهای بر روش تحقیق» (۱۳۵۱)،«مجموعهی رباعیات مولوی» و «غزلیات حافظ» و چندین کتاب در زمینهی حقوق نیز به یادگار مانده است. برخی از شعرهای حمید مصدق نیز در سالهای مبارزه علیه رژیم پهلوی، توسط برخی از دانشجویان، در قالب سرودهایی اجرا شد که نوارهای کاست آن، بهصورت مخفی و دست به دست، میگشت و در راهپیماییها، همخوانی میشد. آخرین اثر او" از جدایی ها" (چاب نهم)ا ست كه با مقدمه دكتر سیمین دانشور در سال 1377 منتشر شد. مصدق شاعری غیر مقلد و صاحب سبك بود، شعرش ساده و صمیمی است و به ذهن و زبان مردم نزدیك است. سیمین بهبهانی در باره او گفته است : مصدق اهداف انسانی را با شعر میآمیخت. قطعه ای چند : در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جان فرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این شط مواج سیاه همه ی عمر سفر می کردم |
||
۴ بهمن ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
زندگي نامه ي مهدي اخوان ثالث سال ومحل تولد:1307-مشهد سال ومحل وفات:1369-تهران ((مهدي اخوان ثالث))متخلص به((م.اميد))از مفاخر كم نظير خراسان وايران است.او فرزند ((علي اخوان ثالث ))از عطارن و طبيبان سنتي خراسان است كه اصالتا اهل فهرج يزد بود اما به خراسان كوچ كرد.وبا دختري به نام ((مريم خراساني))ازدواج كرد.درسال 1307شمسي((مهدي اخوان ثالث ))ديده به جهان گشود.تحصيلات ابتداي ومتوسطه را در همين شهر طي كردودر سال1326دوره هنرستان مشهد (رشته ي اهنگري )را به پايان برد وهمان جا در همين رشته اغاز به كار كرد. سپس به تهران رفت اموزگار شد ودراين شهرواطراف آن (كريم ابادو ورامين)به تدريس پرداخت.اخوان چند بار به زندان افتادويك بار نيزبه هومه ي كاشان تبعيد شد .درسال 1329ازدواج كرد.درسال1333براي بار چندم به اتهام سياسي زنداني شد.پس از ازادي از زندان (سال1336)به كار در راديو پرداخت ومدتي بعد به تلوزيون خوزستان منتقل شد .درسال1353از خوزستان به تهران باز گشت واين بار در راديو وتلوزيون به كار پرداخت وسرانجام درسال1360بدون حقوق وبامحروميت هميشگي از تمام كارهاي دولتي بازنشسته شد.درسال1369به دعوت خانه فرهنگ آلمان براي برگزاري شب شعري از تاريخ 4تا 7آوريل(15تا18فروردين)به خارج رفت وضمن اين سفر از كشورهاي انگليس -دانمارك-سوئد-نروژوفرانسه ديدن كرد.سرانجام ساعت 10.30شب يكشنبه 4شهريورماه در (( بيمارستان مهر))در تهران چند ماه پس از بازگشت به ميهن ديده از جهان فروبست وي بنا به وصيت خود در توس كنار آرامگاه فردوسي به خاك سپرده شد.از اخوان ثالث چهار فرزند(يك دختر وسه پسر )به يادگار مانده است .اخوان ثالث جداي از شعر وشاعري در زمينه ى تاليف ترجمه ونقادي باديد اجتماعي وسياسي تسلط داشت .واز نخستين اديبان دوره معاصر بشمار ميرود كه به تجزيه وتحليل شعر نونيمايى به ويژه از جهت وزن وقالب پرداخت ودو كتاب بدعتها وبدايع نيمايوشيج(1357)و عطا ولقاي نيمايوشيج (انتشار در سال 1371دوسال پس از مرگ شاعر)رامنتشر ساخت كه با استقبال محافل علمي وادبي روبروشد. كتب شعر اخوان ثالث اغنون-انتشارات تهران 1320 زمستان-انتشارات زمان1335 اخرشاهنامه -زمان 1338 پائيز در زندان-مرواريد 1348 عاشقانه هاو كبود-جوانه1348 بهترين اميدبرگزيده اشعار ومقالات-روزن1348 برگزيده اشعار-جيبي1349 در حياط كوچك پائيز در زندان-توس 1355 دوزخ اما سرد-توكا1357 زندگي مي گويد اما باز بايد زيست-توكا1357 ترااي كهن بوم بر دوست دارم -مرواريد1368 گزينه اشعار -مرواريد 1368 |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۷ بهمن ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
زندگی نامه ی قیصر امین پور قیصر امین*پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در گتوند شوشتر در استان خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در گتوند و متوسطه را در دزفول سپری کرد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد. قیصر امین*پور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایان*نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان*نامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد. او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل*گیری و استمرار فعالیت*های واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گزار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفته*نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر می*گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد. دکتر قیصر امین*پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین*پور در سال ۸۲ به*عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد. آثار از وی در زمینه*هایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شده*است که به آنها اشاره می*کنیم: طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)، منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)، مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)، بی*بال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰) به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵). مجموعه شعر آینه*های ناگهان (۱۳۷۲)، گزینه اشعار (۱۳۷۸، مروارید) مجموعه شعر گل*ها همـه آفتابگردان*اند (۱۳۸۰، مروارید)، دستور زبان عشق (۱۳۸۶، مروارید) اشاره کرد. «دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارش*ها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید. مرگ وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری*های مختلف رنج می*برد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سه*شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد. پس از مرگ وی میدان شهرداری منطقه ۲ واقع در سعادت آباد به نام قیصر امین پور نامگذاری شد |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۳ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
زندگینامه سیمین بهبهانی غزلسرای بی همتای معاصر، سیمین بهبهانی به سال ۱۳۰۶ از دو شخصیت فرهنگی ، فخر عظما ارغون و عباس خلیلی چشم به روی زندگی گشود و هنوز به ۲ سالگی نرسیده بود که پس از مرگ پدربزرگش ، بین پدر و مادرش جدایی افتاد و سه ساله بود که مادرش همسر دیگری برگزید و از آن به بعد فخر عادل خلعتبری نامیده میشد، پدرش نیز بی همسر نماند و او نیز به زودی زن دیگری را به عقد خود در آورد. ذوق ادبی سیمین شاید میراثی دو سویه از پدر و مادر باشد ، پدرش عباس خلیلی نویسنده دهها جلد رمان و کتاب تحقیقی و تاریخی و از نخستین کسانی بود که نوشتن را به شیوه رمان آغاز کرد که \”روزگار سیاه\” و \”اسرار شب\” از جمله رمانهای او و \”تاریخ کوروش\” در دو جلد از تالیفات تحقیقی و\”پرتو اسلام\” در ۲ جلد و \”تاریخ کامل ابن اثیر\” در ۱۴جلد از ترجمههای اوست و دوره روزنامههای پر خواننده اقدام ، که نسخههای آن در کتابخانههای ایران موجود است و یاد سرمقالههای تند و پر تحرک آن نیز در ذهن بسیاری از هموطنان سالدیده هنوز زنده است. مادرش فخر عظما ارغنون نیز زنی بود نمونه شگفتیهای روزگار خویش ،در دوره ای که هنوز خواندن و نوشتن برای زن گناه به شمار میرفت ، از بسیاری از دانشهای خاص مردان بهره کافی گرفته بود. ادبیات فارسی ، فقه و اصول ، زبان عربی ، هیئت و فلسفه و منطق و تاریخ و جغرافی را به خوبی میدانست و نزد استادان وقت که آموزگاران دو برادرش نیز بودند ، فرا آموخته بود. زبان فرانسه را از کودکی از یک بانوی سوییسی که معلم سرخانه او بود یاد گرفته بود و چون در خانواده مرفهی به دنیا آمده بوداز تمامیامکانتا آموزشی و پرورشی بهره مند بود. بدین سان پس از جدایی از همسر و مرگ پدر و مادر با اندوختههای خود قدم به اجتماع گذاشت و به تدریس زبان فارسی در دو مدرسه ی دخترانه موجود در آن زمان پرداخت. او از موسیقی اطلاع کافی داشت ، شعر میسرود ، تار را خوب مینواخت و با عضویت در انجمنهای زنانه برای احقاق حقوق اجتماعی زنان مبارزه میکرد. با این ویوگیها سیمین در محیطی پرورش یافت که هرگز از شعر و شور و فعالیت خالی نبود. او از ۱۲ سالگی زبان به شعر گشود و در ۱۴ سالگی یکیاز سرودههای خود را در مدرسه خواند و با تشویق آموزگار خود روبرو شد. مادرش نخستین غزل او را برای روزنامه نوبهار که به مدیریت ملک الشعرای بهار و همکاری دامادش یزدان بخش قهرمان منتشر شد فرستاد که با مطلع: ای توده گرسنه ی نالان چه میکنی /ای ملت فقیر و پریشان چه میکنی به چاپ رسید. او که دوشیزه ای باهوش و مستعد بود دوران متوسطه را در ۴سال و هر سال۲ کلاس یکی به سر میبرد و پیش از آنکه دیپلم دوره دبیرستان را بگیرد وارد مدرسه ی مامایی شد ولی چون اولیاء آموزشگاه از خبر فعالیتش در سازمان جوانان حزب توده خبرداشتند، همچنین میدانستند که گاه چیزی مینویسد یا شعری میسراید، به او بدبین بودند. تازه سال دوم مدرسه را شروع کرده بود که گزارش انتقادی و بی امضاء درباره اوضاع نا به هنجار مدرسه در یکی از روزنامههای آن زمان منتشر شد که سخت رئیس آموزشگاه را خشمگین کرد و نوشتن آن را به سیمین نسبت دادند، حال آنکه هیچگاه نفهمید نویسنده آن نامه چه کسی بوده است! این ماجرا ، به نبرد تن به تن سیمین با رئیس آموزشگاه و اخراج او از آنجا منجر شد و جنجال آن به روزنامهها کشید و از همان تاریخ شخصیت جسور و مبارز او را به اطرافیانش نمود. اگرچه این واقعه باعث ترک تحصیل او و دگرگون شدن سرنوشتش شد و او سخت آزرده بود ترجیح داد که همسری نخستین خواستگار خود را بعد از آن ماجرا بپذیرد. بدین ترتیب در ظرف یکی دو ماه به همسری حسن بهبهانی در آمد. پیوندی ناهمگون که او را از ۱۷ سالگی دچار غم سنگینی کرد که هفتهها و ماهها با او ماند و حتی با تولد سه فرزندی هم که یکی پس از دیگری به دنیا آمدند کاستی نگرفت که هیچ بلکه شدیدتر هم شد. همسر او از خانواده محترمیبود، تحصیلات کافی داشت، اما نگرش آن دو به زندگی از دو زاویه متفاوت بود اما با این همه سیمین را از ادامه تحصیل باز نداشت و مانع سرودنش نشد. او در خانه ی شوهر دیپلم گرفت و در کنکور چند دانشگاه شرکت کرد و به دانشگاه حقوق راه یافت و توانست تحصیلاتش را ادامه بدهد. اما زندگی مشترک انها پس از ۲۰ سال خاتمه یافت و آنها با متانت تمام راهشان را ازیکدیگر جدا کردند. سیمین پس از مدتی همسر دیگری برگزید به نام منوچهرکوشیار، که او را بسیار دوست داشت و با توافق کامل ۱۴ سال از عمر خود را در کنار آن مرد همراه گذراند. مردی که در دانشگاه حقوق با او آشنا شدهدر کنار او دوران دانشکده را به پایان رسانده بود، اما او را هم سرانجام از دست داد و مرد همراه در سال ۱۳۶۳ با حمله قلبی از پای در آمد. با مرگ او که فاجعه بزرگی بود سیمین خود را با تنهایی باز گذاشت و از آن پس زندگی در کنار پسرش را ادامه داد. پسری که بهترین دوست،مشاور، همیار و همراه اوست و در تمامیسالهای تنهایی، نزدیک ترین همراه او بوده استبا اینکه سیمین بهبهانی تحصیلاتش را در رشته حقوق قضایی به پایان رسانید اما در خاتمه تحصیلات به تدریس ادبیات روی آورد و سالهایی از عمر را به تدریس گذراند و تنها سرگرمیاو سرودن شعر و مطالعه و گهگاه نیز سفربه داخل ایران و خارج است و در میان مردم ادب پرور و شعردوست از محبوبیت بسیاری برخوردار است. شیوه کارشعری سیمین بهبهانی بیشتر در حوزه غزل است. و او با غزل و دو بیتیهای نیمایی آغاز به سرودن کرد و از همان روزهای نخست شعرش بازتابی از محیط و اوضاع اجتماعی بوده ، اگرچه هرگز از عواطف درونی و شخصی فارغ نمانده است و آن چه را که هم بازتاب اوضاع اجتماعی مینامیم در واقع بازتاب واکنشهای عاطفی و خصوصی او در برابر محیط جامعه ای است که در آن میزیسته است و اشعارش در بیشتر موارد ناخواسته رنگ اجتماعی و سیاسی دارد و متاثر و برانگیخته ازجهان برون و کمتر از جهان درون است. او از ۲۰ سال پیش به ایجاد تغییراتی در اوزان غزل دست زد و کوشید از پاره -های طبیعی کلام که در حال محاوره بی وزن به نظر میرسند در غزل استفاده کند و با تکرار و ادامه ضرب پاره نخستین ، وزن تازه ای را به وجود بیاورد که هم اوزان گذشته را تداعی کند وهم مضامین و واوههای خاص اوزان گذشته لازمه ظرفیت آن نباشد. به این ترتیب ظرفی نو، آماده پذیرش محتوایی نو را ایجاد کرد که در شکا بندی غزل گذشتگان را حفظ کرده است اما ظرفیت و محتوای تازه ای را به وجود آورده است. این ابداع سیمین بهبهانی در میان جوانان پیروان بسیاری به دست آورد و سبب ادامه قالب کهنه غزل در شعر معاصر شد. آثار این بانوی فرزانه که عمری را به خدمت به شعر و ادب ایران گذراند و از مفاخر ادب معاصر استاز سال ۱۳۳۰ به صورت دفاتر مختلف در دسترس دوستاران شعر قرار گرفته است که به ترتیب \” سه تار شکسته\” ۱۳۳۰ مجموعه شعر و داستان ، \”جای پا\” ۱۳۳۵ ، \”چلچراغ\” ۱۳۳۶، \”مرمر\” ۱۳۴۲ ، به چاپ چهارم این اثر ۱۹ غزل افزوده و جانشین کاستهها شده است، \”رستاخیز\” ۱۳۵۲ ، \”خطی از سرعت و آتش\”۱۳۶۰ ، \”در دشت ارون\”۱۳۶۲ ، \”گزینه اشعار\”۱۳۶۸ ، \”درباره هنر و ادبیات _ گفتگویی با ناصر حریری\”، همراه با مصاحبه ی حمید مصدق ،\” آن مرد، مرد همراهم\”۱۳۶۱، \”با قلب خود چه خریدم\” سخن ،۱۳۷۲ \”یاد بعضی نفرات\”نشر البرز ، ۱۳۷۸ و \”یکی مثلا این که…\” نشر البرز، ۱۳۷۹ نام دارند درباره شخصیت فرهنگی و آثار سیمین بهبهانی چندین کتاب به زبان فارسی انگلیسی و … به نوشته در آمده و مقالات بسیاری در این زمینه در نشریات داخل و خارج انتشار یافته است. یکی از اشعار او را که در مورد زنان است با هم میخوانیم: لاف ز برتری کم زن ، سنگ برابرت هستیم تیر به ما چه میباری؟ نیمه دیگرت هستیم خالق این جهان ما را واسطه کرد در خلقت حرمت ما نگه میدار خالق و مادرت هستیم نظم جهان فردا را همت و همدلی باید دست به دست ما بسپار ، یار دلاورت هستیم عزت و امن و آسایش جمله ز لطف ما داری از دل خود اگر پرسی ، همدل و همسرت هستیم حق طلبان همراهیم ، زنده و شاد و برپاییم گام بزن ، بیا با ما: ما همه یاورت هستیم حق حیات کامل تر ، گرچه به کام شیر اندر مطلب ماست ، باور کن ، طالب باورت هستیم (چرا هيشگي زندگي نامه نميزاره الان اين سومي كه من ميزارم) |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۱ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: H7091M
پیام:
۸,۹۹۴
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
از: تهران
طرفدار:
- پدری گاوی یامال - مسی ریوالدو ، رونالدینهو، پویول ، ژاوی، اینیستا، آلوز - استقلال - اسپانیا و فرانسه - سامان قدوس - گواردیولا ، فرگوسن ، کلوپ - فرهاد مجیدی گروه:
- کاربران عضو |
نمیدونستم کجا باید اینو بگم اما درگذشت سیمین دانشور رو تسلیت می گم
|
||
... | |||
۱۹ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
دانشور در سال ۱۳۰۰ شمسي در شيراز متولد شد. او فرزند محمدعلي دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدير هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را مدرسهٔ انگليسي مهرآيين انجام داد و در امتحان نهايي ديپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس براي ادامهٔ تحصيل در رشتهٔ ادبيات فارسي به دانشکدهٔ ادبياتدانشگاه تهران رفت. وي نخستين زن ايراني است که به صورتي حرفهاي در زبان فارسي داستان نوشت. مهمترين اثر او رمان سووشون است که نثري ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترين آثار ادبيات داستاني در ايران محسوب ميشود. دانشور همچنين عضو و نخستين رئيس کانون نويسندگان ايران بود. دانشور، پس از مرگ پدرش در ۱۳۲۰ شمسي، شروع به مقالهنويسي براي راديو تهران و روزنامهٔ ايران کرد، با نام مستعار شيرازي بينام. در ۱۳۲۷ مجموعهٔ داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولين مجموعهٔ داستاني است که به قلم زني ايراني چاپ شدهاست. مشوق دانشور در داستاننويسي فاطمه سياح، استاد راهنماي وي، و صادق هدايت بودند. در همين سال با جلال آلاحمد، که بعداً همسر وي شد، آشنا شد. در ۱۳۲۸ با مدرک دکتري ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغالتحصيل شد. عنوان رسالهٔ وي «علمالجمال و جمال در ادبيات فارسي تا قرن هفتم» بود (با راهنمايي سياح و بديعالزمان فروزانفر). دکتر سيمين دانشور به سال ۱۳۲۹ زماني که در اتوبوس نشسته بود تا راهي شيراز شود با جلال آلاحمد نويسنده و روشنفکر ايراني آشنا شد در همين سال با آلاحمد ازدواج کرد. دانشور در ۱۳۳۱ با دريافت بورس تحصيلي به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشتهٔ زيباييشناسي تحصيل کرد. وي در اين دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننويسي و نزد فيل پريک نمايشنامهنويسي آموخت. در اين مدت دو داستان کوتاه که دانشور که به زبان انگليسي نوشته بود در ايالات متحده چاپ شد. پس از برگشتن به ايران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهاي زيبا به تدريس پرداخت تا اين که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشتهٔ باستانشناسي و تاريخ هنر شد. اندکي پيش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جملهٔ پرفروشترين رمانهاي معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. کتابها اولين آثار منتشرشدهٔ دانشور عبارتاند از مجموعههاي داستان کوتاه آتش خاموش (ارديبهشت ۱۳۲۷) و شهري چون بهشت (دي ۱۳۴۰) و نيز ترجمهٔ آثاري از برنارد شاو (سرباز شکلاتي، ۱۳۲۸)، آنتوان چخوف (دشمنان، ۱۳۲۸)، آلن پيتون (بنال وطن)، ناتانيل هاثورن (داغ ننگ) و ديگران. معروفترين اثر دانشور، رمان سَووشون (انتشارات خوارزمي، تير ۱۳۴۸) است که مدت کوتاهي پيش از مرگ نابهنگام جلال آل احمد، همسر دانشور، منتشر شد. دربارهٔ اين رمان نقدهاي بسيار معدودي منتشر شدهاست (گلشيري، ص ۹). اين رمان به وقايع پس از پادشاهي محمدرضا شاه ميپردازد، و ماجراهاي آن در نيمهٔ اول سال ۱۳۲۲ در شيراز اتفاق ميافتند، ولي به گفتهٔ خود دانشور به شکلي رمزي به سقوط دولت مصدق در مرداد ۱۳۳۲ نيز اشاره ميکند (گلشيري، ص ۱۷۱). از آثار ديگر وي ميتوان به چهل طوطي (با جلال آلاحمد)، به کي سلام کنم؟ (خوارزمي، خرداد ۱۳۵۹)، و ترجمهٔ ماه عسل آفتابي (۱۳۶۲) اشاره کرد. وي چند اثر غيرداستاني نيز دارد، از جمله غروب جلال (انتشارات رواق، ۱۳۶۰)، شاهکارهاي فرش ايران، راهنماي صنايع ايران، ذن بوديسم، و مقالاتي با عنوان «مباني استتيک» در روزنامهٔ مهرگان. مهمترين آثار دانشور پس از انقلاب ايران رمانهاي جزيرهٔ سرگرداني (خوارزمي، ۱۳۷۲) و ساربان سرگردان هستند که به وقايعي که به اين انقلاب منجر شد و اتفاقات بعد از آن ميپردازن در گذشت سيمين دانشور رو تسليت ميگم |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۱ اسفند ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |