به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱۳ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: xavisam
پیام: ۳,۲۵۴
عضویت از: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
از: Mashad
طرفدار:
- xavi
- spain
- pep
گروه:
- کاربران عضو
چهل وهفت کروموزومی


بچه های آپارتمان مسخره ش می کردن. اما اون فقط می خندید، درست مثل خود بچه ها! قیافه و رفتارش متفاوت بود. به همین دلیل اولین بار که دیدمش کمی من و ترسوند. برادرم می گفت:

- نزدیکش نریا! دیوونه س... دیوونه ها هم همه کار می کنن.

- مثلا چی کار؟

- چی کار؟ خب... خب معلومه... حتی آدمم می کشن.

همین باعث شد ترسم بیشتر بشه. نزدیکش نمی شدم. هر وقت تو حیاط مشغول لی لی بازی کردن و خاله بازی با دختر همسایه بودم اون می اومد و من با عجله بساط بازی و جمع می کردم؛ دست مریم و می گرفتم و بدو بدو از پله ها بالا می رفتم؛ در اتاق و می بستم و با نفس هایی بریده گوشم و به در می چسبوندم تا ببینم کی به خونه شون بر می گرده. ترسم انقدر زیاد بود که حتی به سمت پنجره نمی رفتم تا ببینم اونجا چی کار می کنه. اجازه نمی دادم مریم هم چنین کاری کنه. آخه امیر به من گفته بود این پسره دیوونه س و دیوونه ها آدم می کشن! من نمی خواستم بمیرم. نمی خواستم اون پسر دیوونه که اسمش حسین بود من و دوستم و بکشه. هر وقت صدای فریاد مادرش و تو حیاط میشنیدم، می دونستم وقت برگشتنش به خونه ست. چون درست چند دقیقه بعد از پشت دَر، صدای قدم هاش و تو راهرو میشنیدم.

یک روز زیر سایه ی کم ِ درخت خشک انار مشغول کشیدن نقاشی بودم که متوجه ی صدای قدم هایی شدم. برگشتم و اونو دیدم، حسین، با یه لیوان آب در دست به سمتم می اومد. از ترس زیاد یادم رفته بود که نفس بکشم. وقتی اونقدر نزدیکم شد که می تونستم لبخندش و در یک قدمیم ببینم چشم هام و بستم و شروع کردم به جیغ کشیدن. با اینکه چشم هام و بسته بودم اما تصویر لبخندش و در ذهن داشتم. هنوز هم دارم. برادرم و دوستانش که در کوچه مشغول بازی ِ فوتبال بودن به داخل اومدن. با شنیدن سرو صدایی چشم هام و باز کردم و امیر و دیدم که به سینه ی حسین می کوبه و اون و به سمت عقب هل می ده.

- با خواهر من چی کار داری دیوونه؟! چی کارش کردی؟!

صورتش پر از ترس بود، اما هیچ کاری نمی کرد. فقط مثل مات زده ها به امیر نگاه می کرد و هیچی نمی گفت. وقتی روی زمین افتاد و اشک ریخت بچه ها دورش و گرفتن و شروع کردن به هو کشیدن. هر کسی یه چیزی می گفت. یکی داد می زد و می گفت:

- منگلیست...

نمی دونستم معنی این کلمه چیه! البته می دونستم منگل یعنی چی اما این کلمه رو اولین بار بود که میشنیدم. بعدها فهمیدم تلفظ صحیح این کلمه منگولیسم ِ

دلم براش سوخت. با اشک های اون منم اشک ریختم. همه ی بچه ها حسین و اذیت کردن اما اون کسی و نکشت! حتی کتکش زدن و باعث شدن از بینیش خون بیاد، اما بازم کسی و نکشت، نه اون روز، و نه روزهای دیگه...

شب تو خونه ی ما غوغایی به پا بود. مامان و بابا هر دو عصبانی بودن و گاهی من و گاهی امیر و دعوا می کردن. اون موقع همش 5 سالم بود. انقدر گریه کردم که مامان دستم و گرفت و من و به سمت خودش کشید.

- فرشته... گوش کن... اگه من و بابات داریم این حرف هارو می زنیم به خاطر خودتونه. کارتون خیلی بد بود.

به امیر نگاه کرد و با صدای بلندتری ادامه داد:

- با هر دوتونم.

با هق هق گریه هام در حالی که مشت کوچکم و به چشم هام میفشردم، بریده بریده گفتم:

- من که کاری نکردم!

و با صدای بلندتری شروع کردم به اشک ریختن. مامان با لحن آرومتری در حالی که موهای لختم و نوازش می کرد جواب داد:

- جیغ و داد تو باعث شد پسرا یه همچین کاری کنن.

- نخیر... همش تقصیر امیر بود.

خواستم ادامه بدم که امیر اخم کرد و لب هاش تکون خورد. من بی توجه به حرکات لب ها و چشم و ابرو اومدنش به حرفام ادامه دادم:

- گفتش حسین دیوونه س... گفت آدم می کشه! منم ترسیدم و جیغ زدم.

در یک لحظه مامان و بابا به سمت امیر برگشتن و نگاه خیره و عصبانیشون و متوجه ی اون کردن. دوباره صدای بابا بالا رفت. اما مامان دست راست من و که در دست داشت کشید و به سمت اتاق کوچکم قدم برداشت.

داخل اتاق که شدیم روی تخت نشست و منو روی پاهاش گذاشت. همونطور که سرم رو به سینه اش چسبونده بود و موهام و نوازش می کرد، شروع کرد به حرف زدن:

- عزیز دلم... حسین نه دیوونه س... نه آدم کش! اون فقط یه بیمار هست و...

نفس عمیقی کشید:

- بیماریش هم دست خودش نیست. اون هیچ وقت نخواسته که سندرم دان داشته باشه.

سرم و از رو سینه ش برداشتم و بینیم و بالا کشیدم:

- سنم دان چیه مامان؟؟

لبخند زد:

- سندرم دان... یه نوع بیماریه که الان نمی تونم برات توضیح بدم. باید بزرگترشی... اون موقع... خودت میفهمی چیه.

اون شب خیلی راحت خوابیدم.

صبح که از خواب بیدار شدم صدای گفتگوی مامان و با یه زن شنیدم. از صدای آشنای زن پی بردم که مامانِ حسین ِ :

- دکترا می گن عمرشون کوتاهه... می گن هیچی معلوم نیست... بخدا سر همین خوابی که برات تعریف کردم اسمش و گذاشتم حسین... یه ماه بیشتر نداشت که بهش ترتبت امام حسین دادم. اما...

و صدای گریه ی پر سوز و گدازش بلند شد. از لای در نگاه کردم تا مطمئن بشم مامان حسین تنها به خونه ی ما اومده. درست حدس زده بودم، تنها بود. پس حتما حسین هم تو خونه تنهاست. به طرف پنجره ی اتاقم رفتم و حیاط کوچک آپارتمان و نگاه کردم. اون و دیدم، پای درخت انار ایستاده بود و لیوان آبش و روی خاک خالی می کرد. اولش متوجه نشدم چی کار می کنه اما بعدها فهمیدم که اون هر روز با یه لیوان آب از درخت انار پذیرایی می کرده.

امیر دیگه اجازه نداشت به حسین نزدیک بشه یا اون و مسخره کنه. اجازه نداشت ذهن بچه های دیگه رو مسموم کنه. به قولش عمل کرد و کاری به کار حسین نداشت. من هم کم کم با حسین دوست شدم. لبخند های بانمک و حرف های دوست داشتنی ش به من احساس خوبی می داد. می گفت:

- درخت هم مث ما آب می خواد.

و به درخت آب می داد و می خندید. از همونجا بود که مطمئن شدم حسین واقعا دیوونه نیست. حتی فهمیدم از خیلی ها عاقل تر ِ ! چون هیچ کدوم از بزرگترا به من نگفته بودن باید به اون درخت خشک بی چاره آب بدم.

از اون روز من و حسین و مریم هر سه یه لیوان پر از آب می کردیم و به درخت انار آب می دادیم. متوجه ی نگاه های نفرت انگیز امیر به حسین می شدم؛ اما دیگه نگاه امیر برام مهم نبود.

گاهی وقت ها از آب دادن به اون درخت خسته می شدم. یه بار مریم این و به زبون آورد و دیگه به درخت آب نداد. اما حسین هیچ وقت خسته نمی شد و هر روز یه لیوان آب پای درخت خالی می کرد.

بهار سال بعد درخت خشک انار شروع به شکوفه دادن کرد.

ماه های بعد، از انارهای خوش رنگ و درشت درخت می چیدیم و می خوردیم. حتی امیر هم می خورد. گاهی وقت ها همه ی خانواده های داخل آپارتمان قرار می ذاشتن، همگی زیر درخت انار زیرانداز پهن می کردیم و دور هم جمع می شدیم.

بالاخره اون روز رسید و مامان با چشم های خیسش نذاشت به دنبال حسین برم تا با هم بازی کنیم و اون به درختش آب بده. درختی که حتی امیر هم اون و دوست داشت.

فرداش فهمیدم که رفته. یعنی مامان بهم گفت که حسین برای همیشه رفته! اولش فکر کردم که از این محل رفته، تصمیم گرفتم تا آخر دنیا باهاش قهر باشم. اما فردا که پارچه های سیاه و دیدم فهمیدم حسین نه تنها از این محل، بلکه از این دنیا هم رفته. می خواستم باز هم بگم که باهاش قهرم، اما نشد. فقط با قدم هایی بلند در حالی که اشک هام پهنای صورتم و گرفته بود زیر درخت انار نشستم و گریه کردم.

اون رفت! اون رفت و با رفتنش درخت انار خشک شد. دیگه هیچ وقت انار نخوردم، هیچ وقت پای درخت انار جمع نشدیم و هیچ وقت با دیدن درخت نخندیدیم.

هنوز هم تصویر لبخند بامزه اش و در ذهن دارم. کاش عمر آدم های خوب انقدر کوتاه نبود.

وقتی که بود کسی راجبش حرفی نمی زد، کسی غیر از مادرش بهش محبت نمی کرد. اما وقتی که رفت، همه می گفتن، انگار که برکت رفته!

راست می گفتن، درخت انار ما به دست های کوچک حسین احتیاج داشت.







نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
نقل قول
چهل وهفت کروموزومی


خیلی قشنگ بود سمیرا.
ممنون.




۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: Mamadof
پیام: ۴۷۸
عضویت از: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: رو کره ی زمین
طرفدار:
- xavi&messi
- یوهان کرویف
- perspolis
- spain
- khalili
- pep
- ali dai
گروه:
- کاربران عضو
زیبا ترین مرغابی در جهان


اسم این مرغابی زیبا ماندارین (mandarin duck) است.

نام علمی : Aix galericulata
خانواده : Anatidae
راسته : Anseriformes
رده : Aves

بارساپروکسی

مشاهده همین عکس!
طول به طور متوسط : ۴۳-۵۳ سانتی متر
بالهای تا شونده به طول ۱۰ سانتی متر و همچنین طول دم این مرغابی به طور متوسط ۲۷ سانتی متر است.

جنس نر این پرنده زیبایی منحصر به فردی دارد که در کمتر پرنده ای دیده میشود ولی بر خلاف جنس نر ماده ها از دید انسان زیبایی کمتری دارند.

مرغابی ماندارین در حال حاضر در خطر انقراض گونه نیست ولی میتوان گفت در آینده برای این پرنده نگران بود و باید تدبیری انجام شود تا این پرنده بهشتی و زیبا منقرض نشود . پراکندگی جمعیت این پرنده ممکن است در آسیا به ۲۰۰۰۰ برسد و در انگلستان و ویرجینیا و روسیه تعداد کمتری وجود دارند.
شکارچیانی که ممکن است جان این پرنده را در طبیعت تهدید کنند عبارت اند از سمور راسو راکون جغدها عقاب و مار.













ویرایش ناظر:
دوستان لطفا عکسهای که تعداد و حجمشون زیاده رو به صورت لینک قرار بدید تا بقیه به مشکل بر نخورند






هرگز زندگی را اینقدر جدی نگیرید
هیچ كس از آن زنده خارج نخواهد شد
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
حوصله م شدیدا سر رفته
تا شنبه نمیتونم بهترین دوستمو ببینم
شارژ هم ندارم باهاش حرف بزنم!
البته قربونش برم خودش بهم زنگ میزنه
دلم میخواد خودمو دار بزنمآخه چرا باید شارژ گوشیها تموم بشه؟!دیروز صبح یه شارژ دو هزار تومنی خریدم الان چیزی ازش نمونده!
اصلا میرم معتاد میشم
میرم دختر فراری میشم




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: W.T.F.F.E
پیام: ۲,۲۷۲
عضویت از: ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
از: سمنان
طرفدار:
- مسی پویول ژاوی
- ریوالدو
- هیچکدوم
- اسپانیا
- هیچ کس
- پپ- فرگوسن
- در یه حدن همشون
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
اصلا میرم معتاد میشم میرم دختر فراری میشم

خدا به همرات
التماس دعا
نقل قول
چهل وهفت کروموزومی


سمیرا جون خیلی قشنگ بود مرسی ابجی جان




all world is your foot...when u has a nice god...

THANKS GOODNESS FOR EVERY THINGS THAT NOT PRESENT FOR ME
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: Mamadof
پیام: ۴۷۸
عضویت از: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: رو کره ی زمین
طرفدار:
- xavi&messi
- یوهان کرویف
- perspolis
- spain
- khalili
- pep
- ali dai
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
چهل وهفت کروموزومی



سمیرا بغضم گرفت وقتی اینو خوندم




هرگز زندگی را اینقدر جدی نگیرید
هیچ كس از آن زنده خارج نخواهد شد
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: xavisam
پیام: ۳,۲۵۴
عضویت از: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
از: Mashad
طرفدار:
- xavi
- spain
- pep
گروه:
- کاربران عضو
چه میشه گفت؟


این عکس هفته گذشته در یکی از خیابانهای سعادت آباد گرفته شده، اینکه چرا یک مادر حاضر شده دست به چنین رفتاری بزند، جای سوال فراوان دارد. به نظر میرسد این نوزاد معصوم در اولین دقایق تولد، داخل سطل زباله مکانیزه رها شده
نمی فهمم مادر این کودک، چرا به این شیوه کودکش را رها کرده؟؟؟!!!! بدون هیچ پوششی و با بیرحمی تمام داخل سطل زباله در کوچه ای که با بیمارستان عرفان تنها ۵۰۰ متر فاصله داشته.....








نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: asd123
پیام: ۱,۸۸۰
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۹
از: البرز
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
russel crowe نوشته:

دوستان،آواتار و امضای جدیدم چجوریاس؟
خوبه؟
از این به بعد منو با این آواتار بشناسین

عمو جون تو هر چی باشی بازم دوستت داریم...
وای سمیرا...اون مادر حتما خیلی بدبخت بوده که چنین کاری کرده!!!
خیلی وحشتناکه...





۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: Mamadof
پیام: ۴۷۸
عضویت از: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: رو کره ی زمین
طرفدار:
- xavi&messi
- یوهان کرویف
- perspolis
- spain
- khalili
- pep
- ali dai
گروه:
- کاربران عضو
عکس هایی از عجیب ترین ساختمان های دنیا





















الـبـتـّـه ایـن عـکـس آخـری مـربـوط مـیـشـه بـه یـکـی از سـاخـتـمـانـهـای ایــران در اراک کـه تـوسـّـط یـه مـهـنـدس نـاکـارآمـد بـه ایـن روز افـتـاده!خــب مـا ایــرانـیـا مـیـتـونـیـم کـلاس بـزاریـم کـه آره! مـدلـشـه!


نظرتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





هرگز زندگی را اینقدر جدی نگیرید
هیچ كس از آن زنده خارج نخواهد شد
۱۶ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: asd123
پیام: ۱,۸۸۰
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۹
از: البرز
گروه:
- کاربران عضو
آقا هادی من تو دیدن عکس مشکل ندارم...ولی بقیه که با دایل اپ میان اذیت میشن...
میشه به صورت لینک بزارین؟؟؟




۱۶ تیر ۱۳۹۰
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۶
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۰۹
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۶ پاسخ
۵۵۱,۲۵۵ بازدید
۲ روز قبل
مهدی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۵ پاسخ
۱۱,۷۱۱,۴۲۵ بازدید
۳ روز قبل
Galaxy Alpha
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۵ پاسخ
۸,۴۵۱,۴۳۵ بازدید
۱۱ روز قبل
Salehm
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۵۱,۴۰۸ بازدید
۱۳ روز قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۵,۰۷۸ بازدید
۱۳ روز قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۱۱۸ بازدید
۱۴ روز قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۲۵,۳۵۶ بازدید
۱۵ روز قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۹,۶۰۳ بازدید
۲۲ روز قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۵۰,۵۲۶ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۲۱,۲۰۵ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۸۶۲ بازدید
۷ ماه قبل
jalebamooz
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۸,۵۵۴ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۶۸ کاربر آنلاین است. (۱۶۷ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۶۸

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!