در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
![]() ![]() ![]() |
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
روزوشب دردل من نشتر کرد هرچه من خسته وکاهیده شدم اوجفاوستم افزونتر کرد اشک خونین مرا دید وهمی خنده ها باپسرو دختر کرد هردورادوش به مهمانی برد |
||
۱۱ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
مهمان_مهمان
|
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست... ![]() |
||
۱۱ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
تو را آن به كه روي خود ز مشتاقان بپوشاني كه سوداي جهان داري غم لشكر نمي ارزد بس آسان مي نمود اول غم دريا ببوي سود غلط كردم كه يك طوفان بصد گوهر نمي ارزد برو كنج قناعت جوي و كنج عافيت بنشين كه يكدم تنگدل بودن به بحر و بر نمي ارزد چو حافظ در قناعت كوش و از دنياي دون بگذر كه يكجو منت دو نان ، بصد من زر نمي ارزد |
||
۱۲ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
منم هستم ![]() ![]() در چشمهاي ليلي اگر شب شكفته بود در چشم من شكفته گل آتشين عشق لغزيده بر شكوفه ي لبهاي خامشم بس قصه هاز پيچ و خم دلنشين عشق فروغ فرخزاد ![]() |
||
۱۸ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
قفل دل گمرهان دعايت جانداروي عاشقان حديثت اندوخته ي سپهر و انجم رنامده ده يك عطايت بر شهپر جبرئيل نِه زين تا لاف زند ز كبريايت بر ديده ي آسمان قدم نِه تا سرمه كشد ز خاك پايت اي كرده بزير پاي كونين بگذشته ز حد قاب قوسين |
||
۱۹ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
نامدگان و رفتگان ---------- از دو کرانه ی زمان ----------------سوی تو می دوند هان ! ------------------------ ای تو همیشه در میان --------------------------------------------------- |
||
۱۹ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
نخـسـت آفرينـش خرد را شناس نگهـبان جانـسـت و آن سه پاس سه پاس تو چشم است وگوش و زبان کزين سـه رسد نيک و بد بيگـمان خرد را و جان را کـه يارد سـتود و گر مـن ستايم کـه يارد شـنود حکيما چو کس نيست گفتن چه سود ازين پـس بـگو کافرينش چـه بود تويي کرده کردگار جـهان بـبيني هـمي آشـکار و نـهان بـه گـفـتار دانـندگان راه جوي بـه گيتي بپوي و به هر کس بـگوي |
||
۲۱ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
یکی از بزرگان اهل خرد ! ----------------------- ------------ برای زنش ساندویچ می خرد ! ![]() |
||
۲۱ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
دل ز جام عشق او شد می پرست مست مست از عشق او شد مست مست -------------------------------------------------- |
||
۲۱ فروردین ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
تا بر گذشته مي نگرم,عشق خويش را چون آفتاب گمشده مي آورم به ياد مي نالم از دلي كه به خون غرقه گشته است اين شعر,غير از رنجش يارم به من چه داد؟ |
||
۲۲ فروردین ۱۳۸۷
|
![]() ![]() ![]() |
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |