در حال دیدن این عنوان: |
۹ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول Baran Toee نوشته:نقل قول محمدحسین نوشته:نقل قول ASepidehN نوشته:عوووو چغدر عشطباح داشطین. :دی حیچ مُرِدی ندارح کح عسپمح، چُن حماحنگ شدح با مودیر عَنجمن. پص منم حصطم حر کی مردح بیاد داصطان بگح عینتوری ! یکی بود یکی نبود قیر از خدا حیچ کث نبود یح مامان بظح عی بود ثح تا گوصالح داشط !! یح روظ خاثط برح قزا پیدا کنح بح گوثالح حاش گفط موازب باشید عاغا گرگح اومد در رو واثش باظ نکنید بادشم رفط وغطی رفط گرگح بدجنث اومد دمح خونح طغ طغ در ظد .... یع قلت در مطن وجود دارد پیدا کنید جایظح دارید !! رد کنید طا |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
داستان دنباله دارقسمت پنجم: زندگی مشترکوسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... . به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... . اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... . اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... . از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... . شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... . خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه ی ناراحت نمی تونی وارد خونه من بشی ... . هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ... چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... . رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... . چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ... فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... . بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... . بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... . با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... . کلا درکش نمی کردم ... |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۵
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
دوستان خبر رسیده در نشست امروز مراجع تقلید توافق شد ماه رمضان یک هفته دیگر تمدید شود. 😍😀
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
|
||
|
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول یکی بود یکی نبود قیر از خدا حیچ کث نبود یح مامان بظح عی بود ثح تا گوصالح داشط !! یح روظ خاثط برح قزا پیدا کنح بح گوثالح حاش گفط موازب باشید عاغا گرگح اومد در رو واثش باظ نکنید بادشم رفط وغطی رفط گرگح بدجنث اومد دمح خونح طغ طغ در ظد .... یع قلت در مطن وجود دارد پیدا کنید جایظح دارید !! من هیچ غلطی نمی بینم... فکر کنم مامان رو غلط نوشتین |
||
|
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
+ دیدار به قیامت... منبع : افسران جنگ نرم |
||
|
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
|
||
|
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Mahshid.Shr
نام تیم: میلان
پیام:
۱,۸۷۹
عضویت از: ۵ مهر ۱۳۸۹
از: جایی همین نزدیکی
طرفدار:
- ژاوی.مسی - ! - پرسپولیس قرمزته - اسپانیا گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار |
دعای روز 29 ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ غَشِّنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوْفِيقَ وَ الْعِصْمَةَ اى خدا در اين روز مرا به رحمت خود درپوشان و هم توفيق و حفظ از گناهان روزى فرما وَ طَهِّرْ قَلْبِي مِنْ غَيَاهِبِ التُّهَمَةِ يَا رَحِيماً بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ و دلم را از تاريكيهاى شكوك و اوهام باطل پاك دار اى خداى مهربان بر اهل ايمان. پ.ن: دیگه واقعا اللهم غشنی :/ |
||
|
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: mahsagh
پیام:
۱,۸۵۹
عضویت از: ۳۰ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ناظرين انجمن |
عید فطر ضیافتی است برای پایان این میهمانی عید فطر پاداش افطارهای خالصانه و بجاست عید فطر قبولی انفاقهای به قصد قربت است عید فطر پایان نامه دوره ایثار و گذشت است عید فطر بر همه مسلمین جهان مبارک.... |
||
۱۵ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
عید فطر مباااارررررک |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۶ تیر ۱۳۹۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |