در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: ~Voro0JaK~
پیام:
۱,۴۷۶
عضویت از: ۲۱ دی ۱۳۸۹
از: TehRaN
طرفدار:
- ×LeO× - :O - ×SpaiN× - :O - ×TiTo , PeP× - :O گروه:
- كاربران بلاک شده |
سوم راهنمایی تنها سالی بود که اصن دلم نمیخواست تموم شه اولای سال سر ریاضی یه چیز عجیب کوچیک عین پنکه آورده بود یکی از بچه هامونهی اینو روشن میکردیم صدا ویبره میدادمعلمه هی برمیگشت طرف پنجرهینی ما مرده بودیمآخرشم نفهمید معلمه سرطان گرفت وسط سال رفتیه بار آخر سال اومد سر کلاسمونهمه گریه شون گرفته بودبیچاره موهاش ریخته بودقیافه ش کلی عوض شده بوداون موقع فهمیدیم که قدرشو ندونستیم |
||
۲۱ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: MRZ94
پیام:
۴,۸۵۷
عضویت از: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از: TEHRAN
طرفدار:
- LIONEL MESSI - Rivaldo - Ronaldinho - Perspolis - Argentina - Spain - PEP گروه:
- كاربران بلاک شده |
خوب بذارید یه خاطره بگم باعث شادی روحتون بشم سال دوم دبیرستان من نیمکت آخر کلاس میشستم و بغل دستیم یه دوستی داشتیم که 150 کیلو بود و کلا من محو بودم واسه همین هرکاری که دلم میخواست میکردم سال اول و تابستون قبل سال دوم چون یه مدرسه باحالی میرفتم درسای سال دوم اختصاصیشو تقریبا کامل خوندم واسه همین تو 9 ماه سال دوم اصن سر کلاس درست و حسابی درس نخوندم ما رمز وایرلس مدرسه رو فهمیده بودیم و یه هفته ای بود که با چند تا گوشی مختلف داشتم دانلود میکردم ما یه معلم تیز داشتیم که دبیر دینی بود و ناجور گوشی ها رو جمع میکرد این شک کرد به ما و اومد طرف ما از شانس اون زنگ 5 یا 6 تا گوشی دستم بود وقتی دیدم اومد طرفم دو تاشو انداختم تو کیف جلوییم دو تا شو گذاشتم تو جیب عقب بغلیم یکیشم گذاشتم زیر میز یکیشم گذاشتم جیبم اومد ما رو کامل گشت و 4 تا از گوشی ها رو پیدا کرد و ما رو با نماینده فرستاد دفتر پیش مدیر نامرد یه نامه هم واسه مدیر فرستاد که رسما میخواست اخراج بشیم من با مدیرمون خیلی رفیق بودم تا جایی که بمن میگف رضا و واسه درس و اخلاقم خیلی بم احترام میذاشت و بام ناجور رفیق بود و هرکاری واسم میکرد رفتم تو دفتر ناجور خجالت کشیدم ازش و اون داشت میخندید برگشت بم گف رضا؟ گفتم بله! گف تو رمز وایرلسو هم عوض کردی؟ گفتم بله!! گفت واقعا دمت گرم یه هفته ما رو گذاشتی سر کار بعد باهم یکم حرف زدیم و آخرش گف اشکال نداره بعد باهم رفتیم پینگ پنگ زدیم و واسه اینکه ازش تشکر کرده باشم و دلش خوش باشه گذاشتم منو ببره کلی کیف کرد آخه خیلی کم منو برده بود! نتیجه اخلاقی : تو طول تحصیلم همیشه با مدیرا رفیق بودم و چون درسم هم خوب بودش هر کاری دلم میخواست میکردم و کسی زیاد پا پیچم نمیشد البته اینم بگم که کلی افتخار نصیب مدارسم میکردم |
||
۲۱ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو |
یعنی دورانی بهتر از پیش دانشگاهی داریم؟ نه والا..
|
||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: Apple_158
پیام:
۵۵۰
عضویت از: ۹ آبان ۱۳۹۰
از: تهران
طرفدار:
- مسی - - پپ گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول Rainy Boy نوشته:یعنی دورانی بهتر از پیش دانشگاهی داریم؟ نه والا.. آره راهنمایی |
||
آتش زده بر دریا ... لب تر نکند سقا... | |||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: **love..xavi
پیام:
۸۲۴
عضویت از: ۱۸ دی ۱۳۹۰
از: کلبه تنهایی
طرفدار:
- ژاوی..پیکه.. - گواردیولا - بارسا - گواردیولا گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول NILOOFAR نوشته:نقل قول Rainy Boy نوشته:یعنی دورانی بهتر از پیش دانشگاهی داریم؟ نه والا.. آره راهنمایی دقیقا مخصوصا سوم راهنمایی |
||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: W.T.F.F.E
پیام:
۲,۲۷۲
عضویت از: ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
از: سمنان
طرفدار:
- مسی پویول ژاوی - ریوالدو - هیچکدوم - اسپانیا - هیچ کس - پپ- فرگوسن - در یه حدن همشون گروه:
- کاربران عضو |
بخاری ازتون بلند نمیشه خودم یچیز تعریف میکنم سوم دبیرستان که بودم یه دبیر ادبیات داشتیم یعنی کنسرو خنده بود از اول تا اخر اراجیف میگفت یهو میدی یه ربع مونده به زنگ داد میکشید تند تند 10صفحه میگف اصلا یه بساطی باش داشتیم از اول سال به بچه ها گفت هر درسو ینفر باید روزنامه دیواری درست کنه بچسبونه تو کلاس عین دبستان اردیبهشت بود دیگه دیوار کلاس معلوم نبود بس که اتاشغال اویزون بود دیگه هم باش کلاس نداشتیم منم همیشه یه فندک تو جامدادیم بود حالا بماند تو طول سال چند بار باش کلاسو گند کشیدیم که رفتیم دفتر :201: :201: :heli: :heli: ولی این اخریه طوفان بود باش این روزنامه های دیوارو اتیش زدیم وای تصور کن اون همه مقوا کلاسو دود برداشته بود درو بسته بودیم دود از درز در میرف بیرون :201: :201: من یکی که ترسیده بودم چون مدرسمون نوساز بود رو سقف یچیزی بود هوشمند هر وقت دودی اتیشی چیزی بش میرسید این ازش اب میومد بیرون چشتون روز بد نبینه :201: :201: :201: :201: :201: من هر وقت اون روز یادم میاد منفجر میشم ولی خوب بیاری دوستان دفتر نفهمید اگه میفهمید صد در صد از امتحان نهایی محروم بودیم :heli: :heli: :heli: :201: :201: :201: |
||
all world is your foot...when u has a nice god... THANKS GOODNESS FOR EVERY THINGS THAT NOT PRESENT FOR ME |
|||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: Karabeseydi
پیام:
۳,۵۲۲
عضویت از: ۱۷ آذر ۱۳۹۰
طرفدار:
- داوید ویا -آندرس اینیستا - یوردی آلبا - سسک - سپاهان - اسپانیا - محرم نوید کیا - منصور ابراهیم زاده گروه:
- کاربران عضو |
آتیش یعنی بذار منم بگم در این باره آقا ما یه نهضتی تشکیل داده بودیم به اسم نهضت هیتلر یواشکی می رفتیم روی در و دیوار و کف حیاط و اینور اونور شعار می نوشتیم که " نهضت هیتلر هنوز بیدار است" و " نهضت هیتلر عضو فعال می پذیرد" عملیات مختلفی هم داشتیم بمب گذاری دفتر. تایم هم میذاشتیم من مسئول تامین تدارکات که همون گچ بود هم بودمخلاصه یه بار توی دفتر بودم که تایم بمب تموم شد و من جانباز هم شدم تصمیم گرفتیم معلم زیست و مربی پرورشی رو ترور کنیم توی ماشین معلم زیست گچ جاسازی کردیم بعدم چادر مربی پرورشی رو گچی کردیم آخرش ماموران مدیر ما رو شناسایی کردن اما یه بچه ها نارنجک بست به خودش خودشو پرت کرد کشتشون شد رومینا فهمیده آخرش میدونین چه بلایی سر اون چادری که با گچ روش نوشته بودیم " شاخ" اومد؟ مربی رفت بالای سِن برای جشن و همه بچه ها خندیدن اونم چادرو از سرش انداخت و گرفت به شمع یادش بخیر همه معلما روی چادر این بدبخت پا می کوبیدن تا خاموش شه پ.ن: خب ملت بیاین چار تا خاطره بگین دیگه |
||
و با هر سنگریزه رازی به نارضایی گفتن زمزمه ی رود چه شیرین است! احمد شاملو
|
|||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: Kiavash13
نام تیم: آرسنال
پیام:
۹,۹۶۵
عضویت از: ۹ آذر ۱۳۸۸
از: Kermanshah
طرفدار:
- Andres Iniesta - Rivaldo - Esteghlal - Netherlands - Mojtaba jabbari - Frank De Boer - Majid Namjoomotlagh گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
نقل قول سارا نوشته:آتیش یعنی بذار منم بگم در این باره آقا ما یه نهضتی تشکیل داده بودیم به اسم نهضت هیتلر یواشکی می رفتیم روی در و دیوار و کف حیاط و اینور اونور شعار می نوشتیم که " نهضت هیتلر هنوز بیدار است" و " نهضت هیتلر عضو فعال می پذیرد" عملیات مختلفی هم داشتیم بمب گذاری دفتر. تایم هم میذاشتیم من مسئول تامین تدارکات که همون گچ بود هم بودمخلاصه یه بار توی دفتر بودم که تایم بمب تموم شد و من جانباز هم شدم تصمیم گرفتیم معلم زیست و مربی پرورشی رو ترور کنیم توی ماشین معلم زیست گچ جاسازی کردیم بعدم چادر مربی پرورشی رو گچی کردیم آخرش ماموران مدیر ما رو شناسایی کردن اما یه بچه ها نارنجک بست به خودش خودشو پرت کرد کشتشون شد رومینا فهمیده آخرش میدونین چه بلایی سر اون چادری که با گچ روش نوشته بودیم " شاخ" اومد؟ مربی رفت بالای سِن برای جشن و همه بچه ها خندیدن اونم چادرو از سرش انداخت و گرفت به شمع یادش بخیر همه معلما روی چادر این بدبخت پا می کوبیدن تا خاموش شه پ.ن: خب ملت بیاین چار تا خاطره بگین دیگه اینا همش تو توهم بود دیگه |
||
|
|||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: Karabeseydi
پیام:
۳,۵۲۲
عضویت از: ۱۷ آذر ۱۳۹۰
طرفدار:
- داوید ویا -آندرس اینیستا - یوردی آلبا - سسک - سپاهان - اسپانیا - محرم نوید کیا - منصور ابراهیم زاده گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول RoNaLdInHo-10 نوشته:اینا همش تو توهم بود دیگه خب توهم کلمه ی درستی نیس البته ما که مطمئنا نارنجک و بمب نداشتیم که فقط گچ شعار می نوشتیم و ترور کردن در حد گچی کردن مانتو و چادر و کیف و صندلی بود بمب گذاری هم که صداشو هم خودمون در می آوردیم لابد من واقعا الان جانبازم معلومه که نصفش تصور بود اینم عکس دیوار راهرو لینک |
||
و با هر سنگریزه رازی به نارضایی گفتن زمزمه ی رود چه شیرین است! احمد شاملو
|
|||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ز گهواره تا گور... | ||
نام کاربری: ₳₰ⱡ₳
پیام:
۱,۳۴۰
عضویت از: ۱۹ خرداد ۱۳۹۰
از: ...؟
طرفدار:
- Lionel Messi - Guardiola - Argentina - Guardiola گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول hasti نوشته:نقل قول NILOOFAR نوشته:نقل قول Rainy Boy نوشته:یعنی دورانی بهتر از پیش دانشگاهی داریم؟ نه والا.. آره راهنمایی دقیقا مخصوصا سوم راهنمایی نه سوم درسته خیلی حال کردیم ولی ضدحالم زیاد داشت درضمن خیلیم خرخون بودیم هیچ سالی مثل دوم راهنمایی نشد مخصوصا قسمت 3 تفنگدارش ینی تقلبامون یادم نمیره هیچ وقت مخصوصا وقتی کوتوله ناظر بود از همه هم باحال تر اون موقع بود که پرده پرژکتورو انداختیم رو سر معلممون ولی آخرین روزای مدرسه دفتر مدیر از حیاطمون جدا بود بایه در وارد یه حیاط می شد که یه در به بیرون مدرسه داشت با گوشیامون زنگ زدیم پیتزا سفارش دادیم بعد شیشه ی در اتاق مدیرو شکوندیم رفتیم درو وا کردیم رفتیم سر کوچه پیتزا ها رو گرفتیم اومدیم جاتون خالی تو دفتر مدیرم گند زدیم درسته گند زیاد زده بودیم ولی از مدرسه تاحالا بیرون نرفته بودیم از دفتر مدیرم وسایل کش نرفته بودیم تازه یه نفر یه گردنبردم گرفته بود ولی هیچ سالی دوم نمیشه واقعا عالی بود |
||
۲۲ تیر ۱۳۹۱
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |