در حال دیدن این عنوان: |
۴ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Mahshid.Shr
نام تیم: میلان
پیام:
۱,۸۷۹
عضویت از: ۵ مهر ۱۳۸۹
از: جایی همین نزدیکی
طرفدار:
- ژاوی.مسی - ! - پرسپولیس قرمزته - اسپانیا گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار |
نقل قول HA19 نوشته:نقل قول فقط یه ادمه حالا شرایطش اخلاقش اصن دلش باهات جور نبودهمهشيد خانوم شما يه كم بد متوجه شدين انگار اصلا نقل اين حرفا نيست . اگه اينطوري بود ك شما ميگيد ك من مشكلي نداشتم هر ادمي حق انتخاب داره . بحث اينه كه از روز اول با اين پسره رابطه داشته ! بعد منو مي فرسته پيش باباش كه خودشيريني كنه و بگه آره من هر چي هست به شما مي گم ! اينكه با باباش حرف بزنم و ... همش يه بازي بود كه راه انداخت . شايدم نشسته به پسره گفته و تصميم گرفتن منو اذيت كنن و تهشم يه نه بگن . هر چي كه هست قبل از اينكه من با ايشون اشنا بشم با اون پسر رابطه داشته . حتي تو همين اينستاگرام بازيايي راه انداخته براي اينكه خانوادشو فريب بده . آخرشن اين دختر و پسر میدونم حالا شده دیگه. میخوای بشینی بااین فکرا که بازیت داده بودنو اینا خودتو ازار بدی؟ کیه که بدی ندیده باشه؟ ولی فقط خواستم کمک کنم یکم زاویه دیدتو عوض کنی از فضای این اتفاق بیای بیرون. قصد دیگه ای نداشتم |
||
|
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول HA19 نوشته:نقل قول فقط یه ادمه حالا شرایطش اخلاقش اصن دلش باهات جور نبودهمهشيد خانوم شما يه كم بد متوجه شدين انگار اصلا نقل اين حرفا نيست . اگه اينطوري بود ك شما ميگيد ك من مشكلي نداشتم هر ادمي حق انتخاب داره . بحث اينه كه از روز اول با اين پسره رابطه داشته ! بعد منو مي فرسته پيش باباش كه خودشيريني كنه و بگه آره من هر چي هست به شما مي گم ! اينكه با باباش حرف بزنم و ... همش يه بازي بود كه راه انداخت . شايدم نشسته به پسره گفته و تصميم گرفتن منو اذيت كنن و تهشم يه نه بگن . هر چي كه هست قبل از اينكه من با ايشون اشنا بشم با اون پسر رابطه داشته . حتي تو همين اينستاگرام بازيايي راه انداخته براي اينكه خانوادشو فريب بده . آخرشن اين دختر و پسر -------------- ادم ميشناسم ك يكي از بچها هاش شهيد شد و بچه هاي ديگشم فوق العاده اند ولي فرزند آخر از باباش پول دزديد و انداخت گردن پسر همسايه و پسر همسايه شلاقشو خورد . يني ممكنه از يه خانواده عالي هم هيولا بيرون بياد ! فراموش کردن بدی آدما خیلی سخته. و از اون بدتر اینه که به کسی اعتماد کنی و دروغ و خیانت و نامردی ببینی. اما کسایی که می تونن از این سختیا و ناگواریا خودشون رو بکشن بیرون ،بعدش آدمای خیلی بزرگی میشن. دیگه خیلی اتفاقا اذیتشون نمیکنه. اما این در صورتیه که باورکنن که خدا یه چیز خیلییییییی بهتر براشون میخواد. شما هم مطمعن باش خدا یه چیز خیلی بهتر برات کنار گذاشته. فقط دست خدارو ول نکن بنظر من درسته که دختره بدی کرده بهت، ولی پدرش حرف بدی نزده به شما. اینکه نماز بخونی، و ... خیلی خیلی میتونه کمک کنه بهت. سیگار و قرص فقط داغون ترت میکنه. و اینکه باور کنی خدا مارو خیلی بیشتر از بقیه دوست داره و تنهامون نمیذاره و هر اتفاقی که برامون میوفته یه حکمتی توشه که شاید بعدا متوجه بشیم و بخاطر اتفاق نیافتادن خواسته هامون خدارو شکر کنیم. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: HAMID.A19
پیام:
۱,۳۳۲
عضویت از: ۱۵ آذر ۱۳۹۲
طرفدار:
- Xavi-Messi-Busquets-Iniesta - ronaldinho-puyol-pep-Johan cruyff گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول beautiful queen نوشته:نقل قول HA19 نوشته:نقل قول فقط یه ادمه حالا شرایطش اخلاقش اصن دلش باهات جور نبودهمهشيد خانوم شما يه كم بد متوجه شدين انگار اصلا نقل اين حرفا نيست . اگه اينطوري بود ك شما ميگيد ك من مشكلي نداشتم هر ادمي حق انتخاب داره . بحث اينه كه از روز اول با اين پسره رابطه داشته ! بعد منو مي فرسته پيش باباش كه خودشيريني كنه و بگه آره من هر چي هست به شما مي گم ! اينكه با باباش حرف بزنم و ... همش يه بازي بود كه راه انداخت . شايدم نشسته به پسره گفته و تصميم گرفتن منو اذيت كنن و تهشم يه نه بگن . هر چي كه هست قبل از اينكه من با ايشون اشنا بشم با اون پسر رابطه داشته . حتي تو همين اينستاگرام بازيايي راه انداخته براي اينكه خانوادشو فريب بده . آخرشن اين دختر و پسر -------------- ادم ميشناسم ك يكي از بچها هاش شهيد شد و بچه هاي ديگشم فوق العاده اند ولي فرزند آخر از باباش پول دزديد و انداخت گردن پسر همسايه و پسر همسايه شلاقشو خورد . يني ممكنه از يه خانواده عالي هم هيولا بيرون بياد ! فراموش کردن بدی آدما خیلی سخته. و از اون بدتر اینه که به کسی اعتماد کنی و دروغ و خیانت و نامردی ببینی. اما کسایی که می تونن از این سختیا و ناگواریا خودشون رو بکشن بیرون ،بعدش آدمای خیلی بزرگی میشن. دیگه خیلی اتفاقا اذیتشون نمیکنه. اما این در صورتیه که باورکنن که خدا یه چیز خیلییییییی بهتر براشون میخواد. شما هم مطمعن باش خدا یه چیز خیلی بهتر برات کنار گذاشته. فقط دست خدارو ول نکن بنظر من درسته که دختره بدی کرده بهت، ولی پدرش حرف بدی نزده به شما. اینکه نماز بخونی، و ... خیلی خیلی میتونه کمک کنه بهت. سیگار و قرص فقط داغون ترت میکنه. و اینکه باور کنی خدا مارو خیلی بیشتر از بقیه دوست داره و تنهامون نمیذاره و هر اتفاقی که برامون میوفته یه حکمتی توشه که شاید بعدا متوجه بشیم و بخاطر اتفاق نیافتادن خواسته هامون خدارو شکر کنیم. درست ميگي مرسي 🌺 |
||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: My.Love.Messi
پیام:
۱,۸۰۹
عضویت از: ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از: اهواز
طرفدار:
- لئو ، لئو ، لئو ، بازهم لئو - دیئگو آرماندو مارادونا - استقلال - اسپانیا-آرژانتین - فرهاد مجیدی و دوستان! - گواردیولا-آرسن ونگر-کاپلو - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
|
||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: H7091M
پیام:
۸,۹۹۴
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
از: تهران
طرفدار:
- پدری گاوی یامال - مسی ریوالدو ، رونالدینهو، پویول ، ژاوی، اینیستا، آلوز - استقلال - اسپانیا و فرانسه - سامان قدوس - گواردیولا ، فرگوسن ، کلوپ - فرهاد مجیدی گروه:
- کاربران عضو |
بعد چهارده سال سیگارش را ترک کرده بود. بهش گفتم چه حسی داری؟ گفت حس نترسیدن، حالا دیگه هرکسی رو بخوام می تونم ترک کنم.
|
||
... | |||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
داستان دنباله دارقسمت هفتم: زندگی با طعم باروتاز ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن: ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... . ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ... امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... . اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... . توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ... به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛ به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... . باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... . زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ... . وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت ... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ... جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... . اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ... این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ... آرامش و محبت امیرحسین ... زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... . اصلا خوشحال نبودم ... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم: امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... . چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت: دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران. . پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... . چشم هاش پر از اشک بود ... این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ... به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... . روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... منم از دور فقط نگاهش می کردم ... . من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ... صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... . نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ... نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... . هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم .... . |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول اين داستاني ك مي كم خلاصه ي اتفاقاتيه كه تو اين ٧ ماه اخير افتاد واسم ....... داستانتونو خوندم. متاسفانه هر روزه چنین حرفایی زیاد میشنوم از اطرافیان. از فریب هایی که خوردن.. از گرگ صفتی بعضیا و .... شاید بشه گفت خیلی ساله دلم گرفته از مردم اطرافم.از این کوفی صفت ها. از اون کسایی که سادگی منو نشونه گرفتن ولی هر بار که به این رفتارا فکر می کنم یاده یکی هست که باعث میشه همه این بدی ها یادم بره یکی که تو همه سختی ها کنارم بود و هست❤... دوستان تحلیل های خوبی داشتن برای حرفاتون. نمی خوام قضاوت کنم ولی خوشحال باشین که رابطه تون با این دختر به مراحل حساس تری نرسیده بود. به این فکر کنین که اگه ازدواج کرده بودین واین موضوع رو می فهمیدین چه بلایی سرتون می اومد. +امیدوارم که یک نفر وارد زندگی تون بشه که لیاقت تونو داشته باشه. +باعث تاسفه که اگه ببینیم کسی نماز نمی خونه تو خونه راهش ندیم. نمی دونم این چه اسلام من در آوردیه که از خودشون در اوردن. + شاید اوایل سخت باشه فراموش کردن این اتفاق ولی با تلاش زیاد ممکنه. فراموش کنین که (شاید) می خواستن فریب تون بدن. اگه تونستین نصفه و نیمه ببخشین شون(ما انتظار داریم خدا ما رو ببخشه تو اون دنیا .این در صورتی ممکنه که خودمونم آدم با گذشتی باشیم) |
||
|
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
پی نوشت: تو ای امیـــر قافله چه دســـت تنـهایی... |
||
|
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Heavenly.Girl
نام تیم: پورتو
پیام:
۱۲,۸۵۳
عضویت از: ۵ اسفند ۱۳۹۲
از: تهران
طرفدار:
- ليونل مسي - لیونل مسي - پرسپوليس - ایران گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - ناظرين انجمن - مدیران اخبار |
وای خدا چقد سردرد بده نصیب گرگ بیابون نکن
|
||
who don't pay attention to you |
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: The.Hundredth.One
نام تیم: منچستر یونایتد
پیام:
۲,۱۸۳
عضویت از: ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
از: مشهد
طرفدار:
- مسی - رونالدینیو - پرسپولیس - فرانسه - علی کریمی - لوئیز انریکه - یحیی گل محمدی گروه:
- کاربران عضو - ویراستاران اخبار |
نقل قول مَن لی غَیرُک••• نوشته:پی نوشت: تو ای امیـــر قافله چه دســـت تنـهایی... |
||
|
|||
۱۷ تیر ۱۳۹۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |