رویای در حال مرگ: کودک نابغهای که هیچگاه بزرگ نشد!آنالیز فنی
فرستنده سید سجاد زرگرنتاج در تاريخ جمعه، ۲۲ آبان ۱۳۹۴ (۱۷:۰۰) (۲,۰۴۶ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
منبع: بلیچر ریپورت
مترجمین: سید سجاد زرگرنتاج - غلامحسین صبوری / FCBarcelona.ir
ماه جولای بود که 41,764 نفر به ورزشگاه بزرگ ماراکانای ریو آمدند تا به تماشای بازی دو تیم فلومیننزه و واسکودوگاما، در جریان رقابتهای لیگ دسته اول برزیل، بنشینند.
دلیل حضور این همه تماشاگر، این نکته بود که این دیدار یک دربی محلی محسوب میشد، و علاوه بر آن، با توجه به جایگاه دو تیم در جدول، از لحاظ امتیازی نیز اهمیت خاصی داشت. اما دلیل مهمتر برای هواداران فلومیننزه این بود که خرید جدید آنها، رونالدینیو گائوچو، به هواداران معرفی میشد.
هواداران فلومیننزه میتوانستند به دلیل جذب یکی از جذابترین و محبوبترین نامها در دنیای فوتبال، مردی که دو بار توسط فیفا به عنوان مرد سال فوتبال جهان انتخاب شد، جشن بگیرند و به هواداران حریف، فخر بفروشند. زیرا واسکو نیز به دنبال جذب رونالدینیو بود و حتی مدیر آنها اعلام کرد که 90% کار قرارداد انجام شده است.
آن بازی را واسکو با نتیجه 2-1 به سود خود به پایان برد، اما هواداران فلومیننزه در این فکر بودند که در پایان فصل، آنها خوشحال و خندان خواهند بود. کمتر از دو ماه بعد اما، لبخندهای کمی باقی مانده بود. بار دیگر در ریو و ماراکانا، و این بار مقابل جیاس و در مقابل کمتر از 10,000 نفر، رونالدینیو در نیمه اول نمایشی نا امید کننده داشت. سرگردانی او در بازی، به بازیکنی شبیه بود که سالها پیش از فوتبال کنارهگیری کرده و حالا برای انجام یک مسابقه خیریه، پا به توپ شده است. او از گذاشتن کمترین تأثیری در بازی تیمش، عاجز بود.
کاسه صبر هواداران خیلی زود لبریز شد، و رونالدینیو که هفتمین بازی خود را برای تیم جدیدش انجام میداد، به هشتمین بازی نرسید - چند روز بعد، قرارداد بین او و فلومیننزه فسخ شد.
برای کسانی که در 9 سال اخیر، در جریان وضعیت او بودهاند، این فسخ قرارداد مانند یک اتفاق غم انگیزِ قابل پیش بینی بود.
چند روز پس از اولین بازی رونالدینیو با پیراهن فلومیننزه، به همراه ماریو بیتنکورت در یک برنامه تلویزیونیِ محلی بودیم. در جریان صحبتهایمان، ماریو به رونالدینیو لقب "قهرمان" را داد، اما من مجبور شدم که با او مخالفت کنم. در این نقطه از کارنامه کاریِ این بازیکن 35 ساله، رونالدینیو میتواند القاب بسیاری را یدک بکشد - نابغه! خصوصا به خاطر نمایشهای خارق العادهای که تنها و تنها از استعداد ذاتی او سرچشمه میگرفت. اما "قهرمان" کلمهای ست که اساسا برای او جواب نمیدهد.
نشانههایی از اتفاقی که قرار بود بیفتد، از ابتدا پیدا بود. در مراسم معارفه، پیش از دیدار با واسکو در 19 جولای، رونالدینیو اعلام کرد که برای رسیدن به ترکیب تیم، آرام و قرار ندارد و حضور هواداران، به او انگیزهای مضاعف بخشیده است. اما حقیقت چیز دیگری بود: او حتی تا یک هفته بعد هم تمرینات خود را آغاز نکرد.
پس از بستن قرارداد، مدیران فلومیننزه به او دو هفته استراحت، پیش از انجام نخستین تمرین با تیم دادند، اگرچه رونالدینیو پس از فسخ قراداد با تیم مکزیکی، هیچ فعالیت فوتبالی انجام نداده بود. اواخر سپتامبر، وقتی به همه ثابت شد که رونالدینیو در شرایط فیزیکیای نیست که بتواند تفاوتی رقم بزند، فلومیننزه قرارداد را فسخ کرد. سپس سران این تیم ادعا کردند که دوران حضور رونالدینیو در این تیم از لحاظ معیارهای اقتصادی و تبلیغاتی، یک موفقیت محسوب میشود.
در واقع آنها از این نکته که بسیاری از هواداران فلومیننزه، به سمت پیراهنهایی از این تیم که نام رونالدینیو بر پشت آنها به چشم میخورد، کشیده شدند، بسیار خوشحال بودند. شاید این هواداران باید بیشتر برای پول خود ارزش قائل میشدند. اما از طرفی دیگر، قابل درک است که آنها میخواستند در جادویی که قرار بود ستاره جدید تیمشان برای آنها به وجود بیاورد، سهمی داشته باشند. چه کسی میتواند آنها را برای داشتن "باور" مقصر بداند؟! زیرا رونالدینیو، در دوران اوج هر چند کوتاهش، به طرز خارق العادهای خوب بود و به قلههایی رسید که کمتر بازیکنی میتواند به آنها دست پیدا کند.
10 سال پیش، هنگامی که او دومین توپ طلای پیاپی خود را بدست آورد، هیچ محدودیتی برای آنچه رونالدینیو میتوانست توسط فوتبال به آن برسد، به نظر نمیرسید. او 25 ساله بود و از نظر بسیاری، دوران اوج او تازه آغاز شده بود.
او پیش از این با قرار داشتن در مثلت Rها در خط حمله برزیل - رونالدو، ریوالدو و رونالدینیو - در سال 2002، جام جهانی را برای کشورش به ارمغان آوردن بود؛ و با این کار، انتظاری که پنج سال قبل، به عنوان قهرمان زیر 17 سالههای جهان از او میرفت را برآورده کرد.
به همراه بارسا، او اقتدار رئال و پروژه کهکشانی آنها را نابود کرد، و حتی در نوامبر 2005، هواداران رئال، در روزی که او به تنهایی سوپر استارهای این تیم را در هم کوبید، ایستاده در برنابئو به تشویق او پرداختند. این اتفاق، شش ماه پیش از اینکه او به آبی و اناریها برای رسیدن به قله اروپا کمک کند، افتاد.
هنگامی که او به همراه تیم ملی برزیل به جام جهانی 2006 پا گذاشت، رسانههای برزیلی پر بودند از تیترهایی که رونالدینیو میخواهد - و میتواند - ثابت کند که از پله هم بهتر است! معمولا چنین شدتی در انتظار، به شکستی مضحک و بینهایت غمگین بدل میشود. اگرچه در آن زمان، این تعریفها کاملا منطفی بودند و به نظر میرسیدند. پیش از جام جهانی و در پایان بازیهای فصل 2005/06، مجله دنیای فوتبال، رونالدینیو را اینگونه توصیف کرد: «یک بازیکن فانتزی که به یادتان میآورد چرا عاشق این ورزش شدهاید».
اما آن جام جهانی، نقطه عطفی از جنس سقوط، در کارنامه رونالدینیو بود. عدم موفقیت برزیل در آلمان، به هیچ وجه یک مقصر به نام رونالدینیو نداشت. تیم پر از بازیکنان بزرگ بود، اما هنگامی که بازیها انجام شد و شرایط آنگونه که باید پیش نرفت، به نظر میرسید که خود رونالدینیو هم با ارائه انفعالی بیپایان، با آنها موافق بود. همانگونه که توآستا، در یک مقاله چنین نوشت: «رونالدینیو فاقد خصوصیتی اساسی از پله و مارادونا است - تهاجم». او ادامه داد: «دو بازیکن افسانهای هنگامی که به شرایط سخت میرسیدند، جذبه و خشم پیدا میکردند».
اگرچه تا این بخش از دوران بازیگری او، رونالدینیو بدون داشتن نشانهای از درنده خویی، روزهای فوقالعادهای را پشت سر گذاشته بود. بازیکنی با قابلیتهای او - کنترل جادویی او بر توپ، ضربات آزاد استادانه و پاسهای خارق العاده - لحظات زیبا و هیجان انگیز بسیاری را به وجود آورده بود. اما هنوز سال 2006 تمام نشده بود که رونالدینیویی که به تازگی به بارسا بازگشته بود را "کند، ناراحت و سنگین وزن" توصیف کردند.
در سال 2008، یکی از نخستین کارهای گواردیولا به عنوان سرمربی بارسا، فروش رونالدینیو بود. او بسیار برای باشگاه اهمیت داشت و آغازگر دوران موفقیت بارسا محسوب میشد؛ در کنار همه اینها، او به رشد لیونل مسی کمک شایانی کرده بود. اما شیوه زندگیِ متمردانهاش از او یک خطر بالقوه برای تیم ساخته بود. باشگاه دست به هر کاری برای بازگرداندن رونالدینیو به روزهای خوبش زد، ولی به نظر نمیرسید که او بتواند این کار را انجام دهد.
تصمیم گواردیولا در آن زمان بسیار بحث برانگیز شد و انتقادهای بیشماری در پی داشت، اما با گذشت زمان، مشخص شد که چه تصمیم هوشمندانهای بوده است. و رونالدینیو کار را در خارج از بارسا ادامه داد.
او لحظات خوبی با میلان و سپس با اتلتیکو مینیرو در سال 2012 داشت؛ و در آغازین ماههای سال 2013، با حضور برنارد، دیگو تاردلی و جو، رونالدینیو برای مدتی باز هم درخشید. اما او برخلاف سال 2006، تنها بارقههایی از آن بازیکن فوقالعاده بود. او حتی ناحیه بازی خود را به وینگر چپ محدود کرد و جز لحظههایی که با استفاده از استعدادش، شور همگان را بر میانگیخت، تأثیر چندانی بر بازیها نداشت و نمیتوانست آن گونه که میخواهد، نتایج را تغییر دهد. مهارتهای فوقالعاده، حرفهای بودن، و هوشی که او را در غلبه بر مدافعان رئال مادرید در سال 2005 همراهی کرده بودند، دیگر دیده نشدند.
چگونه میتوان این افت زود هنگام را برای بازیکنی که هیچگاه مصدومیت جدیای را تجربه نکرده است، توجیه کرد؟!
من مصاحبهای از رونالدینیو را در اواسط سال 2000 به یاد میآوردم. در آن روزها او شور انگیز و با انگیزه بود. یکی از خبرنگاران آن مصاحبه به من گفت که رونالدینیو تمام فکرش این بود که تفاوتی رقم بزند. در سالهای اخیر، او فرم فوقالعادهاش را از دست داده است و حتی عاجز از اعتراف به این نکته است که خودِ او بوده که باعث این شکست شده است.
همه اینها به یک نتیجه ساده اشاره دارند: بازیکنی که خیلیها را عاشق فوتبال کرد، خیلی زود از این عشق بیرون رانده شد. او با قربانی کردنِ لزوماتی که برای بازی در سطحی به آن بالایی به آنها نیاز است، خود را از این عشق، بیرون راند.
در پایان سال 2003، وقتی رونالدینیو در حال آغاز سلطهاش بر جهان با بارسلونا بود، مجله جهان فوتبال در مورد او نوشت: «او نفسها را با آن شادی مسریاش و استعداد فوقالعاده و بچه گانهاش، در سینه حبس میکند». او بعدها و در پایان فصل، اینگونه توصیف شد: «دوست داشتنیترین و خارق العادهترین فوتبالیست دنیا، با شادیِ تمام نشدنی بعد از هر کاری که انجام میدهد».
مشترکات بسیاری برای مقایسه بین رونالدینیو و یک بچه وجود دارد. بزرگترین بازیکنان، تحت فشارهای ورزشی و تبلیغاتی، هنگامی که وارد زمین میشوند، روحیه بچگانه خود را حفظ میکنند. اما در مورد رونالدینیو، این قضیه عمیقتر از این هاست. رونالدینیو کودکی بود که برای فوتبال و در وسط آن به دنیا آمد. پدرش به عنوان نگهبان ورزشگاه، برای باشگاه گرمیو، یکی از دو باشگاه بزرگ پورتو الگره کار میکرد. وقتی آسیس، برادر رونالدینیو که 10 سال از او بزرگتر بود، استعدادی از خود نشان داد، مشخص بود که در نهایت سر از آنجا در خواهد آورد.
آسیس که مهارت فوقالعادهای از خود به نمایش میگذاشت، خیلی زود نامی برای خود دست و پا کرد. اما از همان نخستین مصاحبههایش به این نکته که برادر کوچکترش در حال تماشای اوست، توجه ویژهای داشت.
او خیلی زود مسئولیت برادر کوچکترش را بر عهده گرفت. پولی که او از باشگاه گرمیو میگرفت، خانواده فقیرش را قادر ساخت که به محلهای ثروتمند نقل مکان کنند؛ و خانهای که استخر داشت! اما این نمادِ پیشرفت، تبدیل به یک سناریوی غم انگیز شد.
پدرشان هنگام شنا، سرش به گوشه استخر برخورد کرد و غرق شد. از آن روز به بعد، آسیس عملا پدرِ برادر کوچکترش، رونالدینیو شد و تمامی مسائل و قراردادهای او را کنترل میکرد. اما تفاوتی در اینجا وجود داشت: یک پسر در نهایت باید بزرگ شود و جای پدر را بگیرد. اما اتفاقاتی که برای رونالدینیو افتاد نشانگر این بود که برادر جوانتر، همواره شریک برادر بزرگتر است، نه جایگزینش.
از دست دادن پدر، آنهم به چنین نحو غم انگیزی ممکن است عواقب عمیقی نیز در پی داشته باشد. نگاه استدلالی رونالدینیو به زندگی فوتبالیاش نیز میتواند یکی از همین عواقب باشد و پس از منع کردن خود از برخی از خوشیها در اواخر دهه سوم از زندگیاش، او اکنون میتواند باقیمانده روزهای زندگیاش را با جشن گرفتن با محتویات قلبش سپری کند. اگرچه، این موضوع نمیتواند یک گزینه برای رونالدینیو باشد. زندگی کوتاه بوده و میتواند غیر منتظره به پایان برسد؛ پس تا آنجا که میتوان باید از آن لذت برد. اما مگر ما تا کی میتوانیم از آن لذت ببریم؟ آیا در سرنوشت رونالدینیو حک شده که او باید روزهای خوش خود در زمین فوتبال را برای چند سال دیگر ادامه دهد؟
به طور حتم، چیز جدیدی درباره فعالیتهای شبانه او وجود ندارد و حتی قبل از پیوستن به بارسلونا زمانی که در پاریس سنت ژرمن نیز بود، بیانضباطیهای رونالدینیو باعث میشد او همواره بر روی جلد روزنامههای جهان فوتبال حی و حاضر باشد. در آگوست 2003، نیک بید ول مقاله "دو رونی: بازیکنی در روز و عیاشی در شب!" را نوشت و در آن به مشاجرههایی که لوئیز فرناندز سرمربی وقت پاریس سنت ژرمن و رونالدینیو بر سر نحوه زندگی بازیکن برزیلی داشتند، اشاره کرد. و مسلم است که هرچه بدن پیرتر میشود، این گونه افراطها میتواند هزینه سنگین تری در پی داشته باشند.
هنگامی که رونالدینیو در سال 2011 به برزیل بازگشت، از یکی از همتیمیهای سابقش خواسته شد تا نظرش را درباره بازگشت او عنوان کند. مضمون پاسخ این بود که میزان موفقیت او بستگی به میزان ساعتی دارد که این ستاره خواهد خوابید؛ زیرا اگر این میزان به یک ساعت در روز محدود شود، او شانس کمتری برای درخشش مداوم در زمین خواهد داشت. نسبت دادن اینگونه رفتارهای رونالدینیو به مرگ پدرش، از لحاظ علم روانشناسی یک نظریه مبتدیانه میباشد، اما به نظر میرسد که این نظریه مبتدیانه قابل قبول است.
رونالدینیو در جام جهانی 2002 نقش شریک کوچکتر رونالدو و ریوالدو را ایفا کرد. پس از جام جهنی ناامید کننده 2006، شاید اگر فرصت دیگری برای بازی در یک جام جهانی نصیبش میشد، این داستان به گونهای دیگر رقم میخورد. اگر او تنها چندماه به سختی تلاش میکرد تا بتواند پاسخ انتظارات در چنین موقعیتهای ممتازی را بدهد، شاید کارنامه فوتبالی او اینقدر استعداد هدر رفته در خود نمیدید و ما میتوانستم دید بهتری نسبت به سالهای رام نشدنی او داشته باشیم.
رونالدینیو جام جهانی 2010 در آفریقای جنوبی را نیز از دست داد. در آن مسابقات برزیل فاقد پلن B بود و ورود رونالدینیو به زمین در نیمه دوم دیدار برابر هلند که همه راهها به بن بست خورده بود، میتوانست تفاوتها را رقم بزند. اما تنها کسی را که برای غیبتش میتوان سرزنش کرد، خود اوست!
در این بین برخی عقیده دارند که دونگا در دوره اولیهای که سرمربی گری برزیل را بر عهده گرفت، بخاطر اتفاقاتی که در سال 1999 رخ داده بود، مخالف حضور رونالدینیو در تیم ملی برزیل بود. در اولین لحظه از بروز نبوغ حرفه رونالدینیو در دیداری سطح بالا، او در دیدار گرمیو برابر اینترناسینوال موفق شده بود با دریبل الهام بخش از سد دونگا عبور کند. اگرچه این نظریهها، ساخته ذهن بدترین نوع خبرنگاران ورزشی هستند؛ چراکه دونگا عاشق این بود که رونالدینیو به چنین نحوی مدافعین حریف را نیز تحقیر کند و حتی در این راستا فرصتهای زیادی نیز به او داد و رونالدینیو در 8 بازی انتخابی جام جهانی به میدان رفت و همراه با تیم المپیک برزیل به پکن سفر کرد، اما آتش درونی او از بین رفته بود!
در سال 2011، در حالی که رونالدینیو عملکرد خوبی در فلامینگو و در محیطی که انتظارات در آن از او کمتر بود ارائه میداد، بار دیگر به تیم ملی دعوت شد. اگرچه نتیجه این دعوت کاملاً مشخص بود. اولین دیدار او، دیداری دوستانه در شهر لندن مقابل غنا بود و علی رغم اینکه تیم حریف در نیمه اول ده نفره شد، بازهم رونالدینیو نتواست تاثیر زیادی بر جریان بازی داشته باشد. هنگامی که در نشست مطبوعاتی پس از آن بازی از مانو منز سرمربی وقت برزیل سوال شد که چرا رونالدینیو نتواست بازیهای را که در ترکیب تیم باشگاهیش انجام میدهد در تیم ملی نیز ارائه دهد، او پاسخ داد که ریتم بازیهای دوستانه حتی از نوع ملی، بسیار فشردهتر از بازیهای لیگ برزیل است.
سرانجام منز نیز پس از چند ماه مقاومت، بالاخره متوجه شد بازیکنی که زمانی بزرگ بوده، اکنون برای حضور در ترکیب تیم ملی برزیل مناسب نیست. همچنین پس از یک دوره آزمایشی کوتاه، اینبار نوبت به لوئیز فلیپه اسکولاری بود تا به چنین نتیجه مشابهی در آستانه آغاز جام جهانی 2014 برسد تا حتی فرصت تاجگذاری دوباره آنهم در خاک وطن، نیز نتواند به رونالدینیو انگیزه کافی برای بازگشت به فرم سابقش را بدهد.
ولی همواره باید فرصتی برای یک تحسین نهایی وجود داشته باشد. کمتر از دو سال پیش رونالدینیو در جام باشگاههای جهان حضور داشت. اتلتیک مینیرو، تیم او به عنوان قهرمان جام لیبرتادورس در سال 2013 میبایست در مراکش حضور پیدا کند. اما اوضاع آنگونه که میبایست خوب پیش نرفت. پس از حضور در گروهی نسبتاً آسان، رونالدینیو تاثیر بسیار کمی در اولین دور مرحله حذفی جام لیبرتادورس گذاشت و حتی در جام باشگاههای جهان عملکرد به مراتب ضعیف تری از خود ارائه داد. اتلتیکو به این رقابتها سفر کرده بود، به امید اینکه دیدار نهایی را در مقابل بایرن مونیخ برگزار کند، اما در عوض آنها در نیمه نهایی 3-1 نتیجه را به راخا کازابلانکا واگذار کردند؛ در حالی که ستاره تیم سوای گلی که از روی ضربه آزاد به ثمر رساند، کمک اندکی به آنها کرد.
در آن بازی، درست همانند یک ضربه آزاد زن در فوتبال آمریکایی، رونالدینیو زمانی در زمین دیده میشد که ضربه آزادی نصیب تیمش میشد. در سایر دقایق بازی، توپ تنها از کنار او عبور میکرد. اما هنگامی که سوت پایان به صدا در آمد، او بار دیگر در کانون توجهات قرار گرفت و بازیکنان راخا به سمت هجوم آوردند و برای به دست آوردن سوغاتی عملاً او را لخت کردند! زیرا تا آنجا که آنها میدانستند، نام این بازیکن رونالدینیو بود؛ بت دوران کودکی آنها.
هنگام مطالعه کارنامه عجیب و غریب رونالدینیو گائوچو یک سوال سر راست به ذهن آدم خطور میکند. آیا ما باید سپاسگزار چیزهایی باشیم که او به ما داده یا عصبانی از اینکه چرا او زود تمام شد؟ حداقل در این مورد شک نداریم که بازیکنان راخا که یک 90 دقیقه را با او سهیم بودهاند، کدام گزینه را انتخاب میکنند!
و اما حالا؟! هیچ حرفی از بازنشستگی زده نشده است. آیا رونالدینیو واقعا به آن دو ماه تحقیر آمیز در فلومیننزه نیاز داشته است؟ و یا حتی اگر او به خوبی بر شرایط فیزیکی خود کار کند، دیر شده است که او بتواند خود را به سطحی معنا دار از کلاس بازی برساند؟
شاید رونالدینیو هنوز هم قادر است که ما را سورپرایز کند. مانند همان پاسهای منحصر بفردش، که به سمتی نگاه میکرد و پاس را به سمت دیگر میفرستاد، بتواند با انگیزهای کوچک، بازگشتی مناسب - و حتی کوچک - داشته باشد.
این احتمال، درصد بالایی ندارد. اما مانند آن هواداران فلومیننزه که پیراهنهای تیمشان را به خاطر وجود نام رونالدینیو بر آن خریدند، بتوانیم برای باورِ سخت داشتن به یک بازگشت ناگهانی، سرزنش شویم!
مترجمین: سید سجاد زرگرنتاج - غلامحسین صبوری / FCBarcelona.ir
ماه جولای بود که 41,764 نفر به ورزشگاه بزرگ ماراکانای ریو آمدند تا به تماشای بازی دو تیم فلومیننزه و واسکودوگاما، در جریان رقابتهای لیگ دسته اول برزیل، بنشینند.
دلیل حضور این همه تماشاگر، این نکته بود که این دیدار یک دربی محلی محسوب میشد، و علاوه بر آن، با توجه به جایگاه دو تیم در جدول، از لحاظ امتیازی نیز اهمیت خاصی داشت. اما دلیل مهمتر برای هواداران فلومیننزه این بود که خرید جدید آنها، رونالدینیو گائوچو، به هواداران معرفی میشد.
هواداران فلومیننزه میتوانستند به دلیل جذب یکی از جذابترین و محبوبترین نامها در دنیای فوتبال، مردی که دو بار توسط فیفا به عنوان مرد سال فوتبال جهان انتخاب شد، جشن بگیرند و به هواداران حریف، فخر بفروشند. زیرا واسکو نیز به دنبال جذب رونالدینیو بود و حتی مدیر آنها اعلام کرد که 90% کار قرارداد انجام شده است.
آن بازی را واسکو با نتیجه 2-1 به سود خود به پایان برد، اما هواداران فلومیننزه در این فکر بودند که در پایان فصل، آنها خوشحال و خندان خواهند بود. کمتر از دو ماه بعد اما، لبخندهای کمی باقی مانده بود. بار دیگر در ریو و ماراکانا، و این بار مقابل جیاس و در مقابل کمتر از 10,000 نفر، رونالدینیو در نیمه اول نمایشی نا امید کننده داشت. سرگردانی او در بازی، به بازیکنی شبیه بود که سالها پیش از فوتبال کنارهگیری کرده و حالا برای انجام یک مسابقه خیریه، پا به توپ شده است. او از گذاشتن کمترین تأثیری در بازی تیمش، عاجز بود.
کاسه صبر هواداران خیلی زود لبریز شد، و رونالدینیو که هفتمین بازی خود را برای تیم جدیدش انجام میداد، به هشتمین بازی نرسید - چند روز بعد، قرارداد بین او و فلومیننزه فسخ شد.
برای کسانی که در 9 سال اخیر، در جریان وضعیت او بودهاند، این فسخ قرارداد مانند یک اتفاق غم انگیزِ قابل پیش بینی بود.
چند روز پس از اولین بازی رونالدینیو با پیراهن فلومیننزه، به همراه ماریو بیتنکورت در یک برنامه تلویزیونیِ محلی بودیم. در جریان صحبتهایمان، ماریو به رونالدینیو لقب "قهرمان" را داد، اما من مجبور شدم که با او مخالفت کنم. در این نقطه از کارنامه کاریِ این بازیکن 35 ساله، رونالدینیو میتواند القاب بسیاری را یدک بکشد - نابغه! خصوصا به خاطر نمایشهای خارق العادهای که تنها و تنها از استعداد ذاتی او سرچشمه میگرفت. اما "قهرمان" کلمهای ست که اساسا برای او جواب نمیدهد.
نشانههایی از اتفاقی که قرار بود بیفتد، از ابتدا پیدا بود. در مراسم معارفه، پیش از دیدار با واسکو در 19 جولای، رونالدینیو اعلام کرد که برای رسیدن به ترکیب تیم، آرام و قرار ندارد و حضور هواداران، به او انگیزهای مضاعف بخشیده است. اما حقیقت چیز دیگری بود: او حتی تا یک هفته بعد هم تمرینات خود را آغاز نکرد.
پس از بستن قرارداد، مدیران فلومیننزه به او دو هفته استراحت، پیش از انجام نخستین تمرین با تیم دادند، اگرچه رونالدینیو پس از فسخ قراداد با تیم مکزیکی، هیچ فعالیت فوتبالی انجام نداده بود. اواخر سپتامبر، وقتی به همه ثابت شد که رونالدینیو در شرایط فیزیکیای نیست که بتواند تفاوتی رقم بزند، فلومیننزه قرارداد را فسخ کرد. سپس سران این تیم ادعا کردند که دوران حضور رونالدینیو در این تیم از لحاظ معیارهای اقتصادی و تبلیغاتی، یک موفقیت محسوب میشود.
در واقع آنها از این نکته که بسیاری از هواداران فلومیننزه، به سمت پیراهنهایی از این تیم که نام رونالدینیو بر پشت آنها به چشم میخورد، کشیده شدند، بسیار خوشحال بودند. شاید این هواداران باید بیشتر برای پول خود ارزش قائل میشدند. اما از طرفی دیگر، قابل درک است که آنها میخواستند در جادویی که قرار بود ستاره جدید تیمشان برای آنها به وجود بیاورد، سهمی داشته باشند. چه کسی میتواند آنها را برای داشتن "باور" مقصر بداند؟! زیرا رونالدینیو، در دوران اوج هر چند کوتاهش، به طرز خارق العادهای خوب بود و به قلههایی رسید که کمتر بازیکنی میتواند به آنها دست پیدا کند.
10 سال پیش، هنگامی که او دومین توپ طلای پیاپی خود را بدست آورد، هیچ محدودیتی برای آنچه رونالدینیو میتوانست توسط فوتبال به آن برسد، به نظر نمیرسید. او 25 ساله بود و از نظر بسیاری، دوران اوج او تازه آغاز شده بود.
او پیش از این با قرار داشتن در مثلت Rها در خط حمله برزیل - رونالدو، ریوالدو و رونالدینیو - در سال 2002، جام جهانی را برای کشورش به ارمغان آوردن بود؛ و با این کار، انتظاری که پنج سال قبل، به عنوان قهرمان زیر 17 سالههای جهان از او میرفت را برآورده کرد.
به همراه بارسا، او اقتدار رئال و پروژه کهکشانی آنها را نابود کرد، و حتی در نوامبر 2005، هواداران رئال، در روزی که او به تنهایی سوپر استارهای این تیم را در هم کوبید، ایستاده در برنابئو به تشویق او پرداختند. این اتفاق، شش ماه پیش از اینکه او به آبی و اناریها برای رسیدن به قله اروپا کمک کند، افتاد.
هنگامی که او به همراه تیم ملی برزیل به جام جهانی 2006 پا گذاشت، رسانههای برزیلی پر بودند از تیترهایی که رونالدینیو میخواهد - و میتواند - ثابت کند که از پله هم بهتر است! معمولا چنین شدتی در انتظار، به شکستی مضحک و بینهایت غمگین بدل میشود. اگرچه در آن زمان، این تعریفها کاملا منطفی بودند و به نظر میرسیدند. پیش از جام جهانی و در پایان بازیهای فصل 2005/06، مجله دنیای فوتبال، رونالدینیو را اینگونه توصیف کرد: «یک بازیکن فانتزی که به یادتان میآورد چرا عاشق این ورزش شدهاید».
اما آن جام جهانی، نقطه عطفی از جنس سقوط، در کارنامه رونالدینیو بود. عدم موفقیت برزیل در آلمان، به هیچ وجه یک مقصر به نام رونالدینیو نداشت. تیم پر از بازیکنان بزرگ بود، اما هنگامی که بازیها انجام شد و شرایط آنگونه که باید پیش نرفت، به نظر میرسید که خود رونالدینیو هم با ارائه انفعالی بیپایان، با آنها موافق بود. همانگونه که توآستا، در یک مقاله چنین نوشت: «رونالدینیو فاقد خصوصیتی اساسی از پله و مارادونا است - تهاجم». او ادامه داد: «دو بازیکن افسانهای هنگامی که به شرایط سخت میرسیدند، جذبه و خشم پیدا میکردند».
اگرچه تا این بخش از دوران بازیگری او، رونالدینیو بدون داشتن نشانهای از درنده خویی، روزهای فوقالعادهای را پشت سر گذاشته بود. بازیکنی با قابلیتهای او - کنترل جادویی او بر توپ، ضربات آزاد استادانه و پاسهای خارق العاده - لحظات زیبا و هیجان انگیز بسیاری را به وجود آورده بود. اما هنوز سال 2006 تمام نشده بود که رونالدینیویی که به تازگی به بارسا بازگشته بود را "کند، ناراحت و سنگین وزن" توصیف کردند.
در سال 2008، یکی از نخستین کارهای گواردیولا به عنوان سرمربی بارسا، فروش رونالدینیو بود. او بسیار برای باشگاه اهمیت داشت و آغازگر دوران موفقیت بارسا محسوب میشد؛ در کنار همه اینها، او به رشد لیونل مسی کمک شایانی کرده بود. اما شیوه زندگیِ متمردانهاش از او یک خطر بالقوه برای تیم ساخته بود. باشگاه دست به هر کاری برای بازگرداندن رونالدینیو به روزهای خوبش زد، ولی به نظر نمیرسید که او بتواند این کار را انجام دهد.
تصمیم گواردیولا در آن زمان بسیار بحث برانگیز شد و انتقادهای بیشماری در پی داشت، اما با گذشت زمان، مشخص شد که چه تصمیم هوشمندانهای بوده است. و رونالدینیو کار را در خارج از بارسا ادامه داد.
او لحظات خوبی با میلان و سپس با اتلتیکو مینیرو در سال 2012 داشت؛ و در آغازین ماههای سال 2013، با حضور برنارد، دیگو تاردلی و جو، رونالدینیو برای مدتی باز هم درخشید. اما او برخلاف سال 2006، تنها بارقههایی از آن بازیکن فوقالعاده بود. او حتی ناحیه بازی خود را به وینگر چپ محدود کرد و جز لحظههایی که با استفاده از استعدادش، شور همگان را بر میانگیخت، تأثیر چندانی بر بازیها نداشت و نمیتوانست آن گونه که میخواهد، نتایج را تغییر دهد. مهارتهای فوقالعاده، حرفهای بودن، و هوشی که او را در غلبه بر مدافعان رئال مادرید در سال 2005 همراهی کرده بودند، دیگر دیده نشدند.
چگونه میتوان این افت زود هنگام را برای بازیکنی که هیچگاه مصدومیت جدیای را تجربه نکرده است، توجیه کرد؟!
من مصاحبهای از رونالدینیو را در اواسط سال 2000 به یاد میآوردم. در آن روزها او شور انگیز و با انگیزه بود. یکی از خبرنگاران آن مصاحبه به من گفت که رونالدینیو تمام فکرش این بود که تفاوتی رقم بزند. در سالهای اخیر، او فرم فوقالعادهاش را از دست داده است و حتی عاجز از اعتراف به این نکته است که خودِ او بوده که باعث این شکست شده است.
همه اینها به یک نتیجه ساده اشاره دارند: بازیکنی که خیلیها را عاشق فوتبال کرد، خیلی زود از این عشق بیرون رانده شد. او با قربانی کردنِ لزوماتی که برای بازی در سطحی به آن بالایی به آنها نیاز است، خود را از این عشق، بیرون راند.
در پایان سال 2003، وقتی رونالدینیو در حال آغاز سلطهاش بر جهان با بارسلونا بود، مجله جهان فوتبال در مورد او نوشت: «او نفسها را با آن شادی مسریاش و استعداد فوقالعاده و بچه گانهاش، در سینه حبس میکند». او بعدها و در پایان فصل، اینگونه توصیف شد: «دوست داشتنیترین و خارق العادهترین فوتبالیست دنیا، با شادیِ تمام نشدنی بعد از هر کاری که انجام میدهد».
مشترکات بسیاری برای مقایسه بین رونالدینیو و یک بچه وجود دارد. بزرگترین بازیکنان، تحت فشارهای ورزشی و تبلیغاتی، هنگامی که وارد زمین میشوند، روحیه بچگانه خود را حفظ میکنند. اما در مورد رونالدینیو، این قضیه عمیقتر از این هاست. رونالدینیو کودکی بود که برای فوتبال و در وسط آن به دنیا آمد. پدرش به عنوان نگهبان ورزشگاه، برای باشگاه گرمیو، یکی از دو باشگاه بزرگ پورتو الگره کار میکرد. وقتی آسیس، برادر رونالدینیو که 10 سال از او بزرگتر بود، استعدادی از خود نشان داد، مشخص بود که در نهایت سر از آنجا در خواهد آورد.
آسیس که مهارت فوقالعادهای از خود به نمایش میگذاشت، خیلی زود نامی برای خود دست و پا کرد. اما از همان نخستین مصاحبههایش به این نکته که برادر کوچکترش در حال تماشای اوست، توجه ویژهای داشت.
او خیلی زود مسئولیت برادر کوچکترش را بر عهده گرفت. پولی که او از باشگاه گرمیو میگرفت، خانواده فقیرش را قادر ساخت که به محلهای ثروتمند نقل مکان کنند؛ و خانهای که استخر داشت! اما این نمادِ پیشرفت، تبدیل به یک سناریوی غم انگیز شد.
پدرشان هنگام شنا، سرش به گوشه استخر برخورد کرد و غرق شد. از آن روز به بعد، آسیس عملا پدرِ برادر کوچکترش، رونالدینیو شد و تمامی مسائل و قراردادهای او را کنترل میکرد. اما تفاوتی در اینجا وجود داشت: یک پسر در نهایت باید بزرگ شود و جای پدر را بگیرد. اما اتفاقاتی که برای رونالدینیو افتاد نشانگر این بود که برادر جوانتر، همواره شریک برادر بزرگتر است، نه جایگزینش.
از دست دادن پدر، آنهم به چنین نحو غم انگیزی ممکن است عواقب عمیقی نیز در پی داشته باشد. نگاه استدلالی رونالدینیو به زندگی فوتبالیاش نیز میتواند یکی از همین عواقب باشد و پس از منع کردن خود از برخی از خوشیها در اواخر دهه سوم از زندگیاش، او اکنون میتواند باقیمانده روزهای زندگیاش را با جشن گرفتن با محتویات قلبش سپری کند. اگرچه، این موضوع نمیتواند یک گزینه برای رونالدینیو باشد. زندگی کوتاه بوده و میتواند غیر منتظره به پایان برسد؛ پس تا آنجا که میتوان باید از آن لذت برد. اما مگر ما تا کی میتوانیم از آن لذت ببریم؟ آیا در سرنوشت رونالدینیو حک شده که او باید روزهای خوش خود در زمین فوتبال را برای چند سال دیگر ادامه دهد؟
به طور حتم، چیز جدیدی درباره فعالیتهای شبانه او وجود ندارد و حتی قبل از پیوستن به بارسلونا زمانی که در پاریس سنت ژرمن نیز بود، بیانضباطیهای رونالدینیو باعث میشد او همواره بر روی جلد روزنامههای جهان فوتبال حی و حاضر باشد. در آگوست 2003، نیک بید ول مقاله "دو رونی: بازیکنی در روز و عیاشی در شب!" را نوشت و در آن به مشاجرههایی که لوئیز فرناندز سرمربی وقت پاریس سنت ژرمن و رونالدینیو بر سر نحوه زندگی بازیکن برزیلی داشتند، اشاره کرد. و مسلم است که هرچه بدن پیرتر میشود، این گونه افراطها میتواند هزینه سنگین تری در پی داشته باشند.
هنگامی که رونالدینیو در سال 2011 به برزیل بازگشت، از یکی از همتیمیهای سابقش خواسته شد تا نظرش را درباره بازگشت او عنوان کند. مضمون پاسخ این بود که میزان موفقیت او بستگی به میزان ساعتی دارد که این ستاره خواهد خوابید؛ زیرا اگر این میزان به یک ساعت در روز محدود شود، او شانس کمتری برای درخشش مداوم در زمین خواهد داشت. نسبت دادن اینگونه رفتارهای رونالدینیو به مرگ پدرش، از لحاظ علم روانشناسی یک نظریه مبتدیانه میباشد، اما به نظر میرسد که این نظریه مبتدیانه قابل قبول است.
رونالدینیو در جام جهانی 2002 نقش شریک کوچکتر رونالدو و ریوالدو را ایفا کرد. پس از جام جهنی ناامید کننده 2006، شاید اگر فرصت دیگری برای بازی در یک جام جهانی نصیبش میشد، این داستان به گونهای دیگر رقم میخورد. اگر او تنها چندماه به سختی تلاش میکرد تا بتواند پاسخ انتظارات در چنین موقعیتهای ممتازی را بدهد، شاید کارنامه فوتبالی او اینقدر استعداد هدر رفته در خود نمیدید و ما میتوانستم دید بهتری نسبت به سالهای رام نشدنی او داشته باشیم.
رونالدینیو جام جهانی 2010 در آفریقای جنوبی را نیز از دست داد. در آن مسابقات برزیل فاقد پلن B بود و ورود رونالدینیو به زمین در نیمه دوم دیدار برابر هلند که همه راهها به بن بست خورده بود، میتوانست تفاوتها را رقم بزند. اما تنها کسی را که برای غیبتش میتوان سرزنش کرد، خود اوست!
در این بین برخی عقیده دارند که دونگا در دوره اولیهای که سرمربی گری برزیل را بر عهده گرفت، بخاطر اتفاقاتی که در سال 1999 رخ داده بود، مخالف حضور رونالدینیو در تیم ملی برزیل بود. در اولین لحظه از بروز نبوغ حرفه رونالدینیو در دیداری سطح بالا، او در دیدار گرمیو برابر اینترناسینوال موفق شده بود با دریبل الهام بخش از سد دونگا عبور کند. اگرچه این نظریهها، ساخته ذهن بدترین نوع خبرنگاران ورزشی هستند؛ چراکه دونگا عاشق این بود که رونالدینیو به چنین نحوی مدافعین حریف را نیز تحقیر کند و حتی در این راستا فرصتهای زیادی نیز به او داد و رونالدینیو در 8 بازی انتخابی جام جهانی به میدان رفت و همراه با تیم المپیک برزیل به پکن سفر کرد، اما آتش درونی او از بین رفته بود!
در سال 2011، در حالی که رونالدینیو عملکرد خوبی در فلامینگو و در محیطی که انتظارات در آن از او کمتر بود ارائه میداد، بار دیگر به تیم ملی دعوت شد. اگرچه نتیجه این دعوت کاملاً مشخص بود. اولین دیدار او، دیداری دوستانه در شهر لندن مقابل غنا بود و علی رغم اینکه تیم حریف در نیمه اول ده نفره شد، بازهم رونالدینیو نتواست تاثیر زیادی بر جریان بازی داشته باشد. هنگامی که در نشست مطبوعاتی پس از آن بازی از مانو منز سرمربی وقت برزیل سوال شد که چرا رونالدینیو نتواست بازیهای را که در ترکیب تیم باشگاهیش انجام میدهد در تیم ملی نیز ارائه دهد، او پاسخ داد که ریتم بازیهای دوستانه حتی از نوع ملی، بسیار فشردهتر از بازیهای لیگ برزیل است.
سرانجام منز نیز پس از چند ماه مقاومت، بالاخره متوجه شد بازیکنی که زمانی بزرگ بوده، اکنون برای حضور در ترکیب تیم ملی برزیل مناسب نیست. همچنین پس از یک دوره آزمایشی کوتاه، اینبار نوبت به لوئیز فلیپه اسکولاری بود تا به چنین نتیجه مشابهی در آستانه آغاز جام جهانی 2014 برسد تا حتی فرصت تاجگذاری دوباره آنهم در خاک وطن، نیز نتواند به رونالدینیو انگیزه کافی برای بازگشت به فرم سابقش را بدهد.
ولی همواره باید فرصتی برای یک تحسین نهایی وجود داشته باشد. کمتر از دو سال پیش رونالدینیو در جام باشگاههای جهان حضور داشت. اتلتیک مینیرو، تیم او به عنوان قهرمان جام لیبرتادورس در سال 2013 میبایست در مراکش حضور پیدا کند. اما اوضاع آنگونه که میبایست خوب پیش نرفت. پس از حضور در گروهی نسبتاً آسان، رونالدینیو تاثیر بسیار کمی در اولین دور مرحله حذفی جام لیبرتادورس گذاشت و حتی در جام باشگاههای جهان عملکرد به مراتب ضعیف تری از خود ارائه داد. اتلتیکو به این رقابتها سفر کرده بود، به امید اینکه دیدار نهایی را در مقابل بایرن مونیخ برگزار کند، اما در عوض آنها در نیمه نهایی 3-1 نتیجه را به راخا کازابلانکا واگذار کردند؛ در حالی که ستاره تیم سوای گلی که از روی ضربه آزاد به ثمر رساند، کمک اندکی به آنها کرد.
در آن بازی، درست همانند یک ضربه آزاد زن در فوتبال آمریکایی، رونالدینیو زمانی در زمین دیده میشد که ضربه آزادی نصیب تیمش میشد. در سایر دقایق بازی، توپ تنها از کنار او عبور میکرد. اما هنگامی که سوت پایان به صدا در آمد، او بار دیگر در کانون توجهات قرار گرفت و بازیکنان راخا به سمت هجوم آوردند و برای به دست آوردن سوغاتی عملاً او را لخت کردند! زیرا تا آنجا که آنها میدانستند، نام این بازیکن رونالدینیو بود؛ بت دوران کودکی آنها.
هنگام مطالعه کارنامه عجیب و غریب رونالدینیو گائوچو یک سوال سر راست به ذهن آدم خطور میکند. آیا ما باید سپاسگزار چیزهایی باشیم که او به ما داده یا عصبانی از اینکه چرا او زود تمام شد؟ حداقل در این مورد شک نداریم که بازیکنان راخا که یک 90 دقیقه را با او سهیم بودهاند، کدام گزینه را انتخاب میکنند!
و اما حالا؟! هیچ حرفی از بازنشستگی زده نشده است. آیا رونالدینیو واقعا به آن دو ماه تحقیر آمیز در فلومیننزه نیاز داشته است؟ و یا حتی اگر او به خوبی بر شرایط فیزیکی خود کار کند، دیر شده است که او بتواند خود را به سطحی معنا دار از کلاس بازی برساند؟
شاید رونالدینیو هنوز هم قادر است که ما را سورپرایز کند. مانند همان پاسهای منحصر بفردش، که به سمتی نگاه میکرد و پاس را به سمت دیگر میفرستاد، بتواند با انگیزهای کوچک، بازگشتی مناسب - و حتی کوچک - داشته باشد.
این احتمال، درصد بالایی ندارد. اما مانند آن هواداران فلومیننزه که پیراهنهای تیمشان را به خاطر وجود نام رونالدینیو بر آن خریدند، بتوانیم برای باورِ سخت داشتن به یک بازگشت ناگهانی، سرزنش شویم!
پاسخ به: رویای در حال مرگ: کودک نابغه ای که هیچگاه بزرگ نشد! | ||
---|---|---|
شاعر
سهشنبه، ۳ آذر ۱۳۹۴ (۳:۵۹)
|
پاسخ به: رویای در حال مرگ: کودک نابغه ای که هیچگاه بزرگ نشد! | ||
---|---|---|
آفرین بهش واقعا بازیکن عالیی بود
چهارشنبه، ۲۷ آبان ۱۳۹۴ (۱۴:۳۰)
|
پاسخ به: رویای در حال مرگ: کودک نابغه ای که هیچگاه بزرگ نشد! | ||
---|---|---|
رونی یه نابغه بود. شاید نه به بزرگی مسی، اما بی شک از منحصر بفردترین بازیکنای تاریخ بود. بدشانس بود که سر راهش با مربیای ضعیفی روبرو شد که به جای تلاش برای احیا کردنش سعی کردن روش خط بکشن... اما اون همیشه جایی تو قلب کسایی که عاشق فوتبالن خواهد داشت! شنبه، ۲۳ آبان ۱۳۹۴ (۰:۰۳)
|
پاسخ به: رویای در حال مرگ: کودک نابغه ای که هیچگاه بزرگ نشد! | ||
---|---|---|
دقیقن
جمعه، ۲۲ آبان ۱۳۹۴ (۲۱:۱۵)
|
پاسخ به: رویای در حال مرگ: کودک نابغه ای که هیچگاه بزرگ نشد! | ||
---|---|---|
هروقت میخام بگم که رونالدینیو بهترین بازیکن تاریخ هست مسی میاد تو ذهنم واقعا باید بنازیم به باشگاهمون که همچین اسطوره و جواهراتی رو داره رونالدینیو برای بارسا سنگ تمام گذاشت و در آخر شاگردی مثل مسی رو تربیت کرد و تحویل بارسا داد شاعر فوتبال همیشه در قلب ماست جمعه، ۲۲ آبان ۱۳۹۴ (۱۸:۳۱)
|