ناگفتههایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخش اولمصاحبه
فرستنده امین سبحانی در تاريخ پنجشنبه، ۵ فروردین ۱۳۹۵ (۱۱:۰۰) (۱,۳۰۸ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
منبع: چهار چهار دو
مترجمین: سید سجاد زرگرنتاج - امین سبحانی / FCBarcelona.ir
مدافع سابق تیمهای بارسا، لیون و تیم ملی فرانسه، به پرسشهایی در مورد بارسای پپ، حضورش در تیم ملی و جدالش با سرطان، پاسخ داد.
بارسلونا نقشی برجسته در زندگی اریک آبیدال داشته است. این [بارسلونا] شهری است که بازیکن سابق تیمهای موناکو، لیل، لیون، بارسا و المپیاکوس، از آن به عنوان خانه خود یاد میکند. این شهر، جایی است که سه دختر او به مدرسه میروند، و جایی است که او در آن طی دو سال به درمان سرطان خود پرداخت و حمایت تمامی فوتبال دوستان دنیا را، دریافت کرد. این اتفاقی نیست که بارسلونا تبدیل به شهری شده که این ملیپوش سابق فرانسه، بهترین دوران ورزشی خود را در آن سپری کرده است.
«فقط برای شما!». این حرفی بود که اریک آبیدال در حالی که ویدئوی بازی فینال لیگ قهرمانان 2011 را در "موسسه اریک آبیدال" برای نمایش آماده میکرد، به زبان آورد. دیداری که او در حالی 90 دقیقه کامل در آن حضور داشت، که تنها 71 روز از نخستین عملی که روی کبد سرطانیاش انجام داده بود، میگذشت. و در پایان، بارسا با نتیجه 3-1، پیروز میدان و قهرمان اروپا شد. در زمان اهدای جام بود که، کارلس پویول بازوبند کاپیتانی را به مرد فرانسوی داد و به او گفت که جام را او بالای سر ببرد! این نقطه اوج یک دوران بازیگریِ خوب برای آبیدال بود؛ و آن هم پس از دیداری که مدافع سریع، قدرتمند و نسبتا تکنیکی فرانسوی، در آن درخشید.
اگر فوتبالیست نمیشدی، فکر میکنی به چه شغلی روی میآوردی؟
«فوتبالیست شدن، رویای من بود، اما من در سن 17 سالگی هر دو پای خود را شکستم و رسیدن به این رویا، برایم بسیار سخت شد. در حال درس خواندن برای تبدیل شدن به یک نقاش و طراح دکوراسیون در لیون بودم. سطح بدی نداشتم، اما شاگرد اول هم نبودم! در سن 18 سالگی، در یک بازی با تیم آس لیون داچرا - که یک تیم آماتور بود - به مصاف نیس، که در آن زمان در دسته دوم حضور داشت، رفتیم».
«چند نفر از تیم موناکو به استادیوم آمده بودند تا بازی یکی از بازیکنان تیم نیس را ببینند. تیم ما فوقالعاده بازی کرد و ما آن دیدار را 4-0 بردیم. نمایندگان تیم موناکو به مدیر تیم ما زنگ زدند و از او خواستند که به من اجازه بدهد تا یک هفته در اردوی آنها به طور آزمایشی حضور پیدا کنم. من در فوریه به آن یک هفته تمرین رفتم، و آنها به من گفتند که در ژوئن، به آنجا بازگردم. وقتی یک قرارداد 5 ساله امضا کردم، رویای من به حقیقت پیوسته بود!».
تو پیش از برگشت به خانه - لیون - در سن 24 سالگی، برای موناکو و لیل بازی کردی. آیا این باشگاهها، باشگاههای مورد علاقهات در کودکی بودند؟
«من در لیون بزرگ شدم پس طبیعتا به عنوان یک کودک، هوادار لیون بودم، و حتی بعضی اوقات به ورزشگاه هم میرفتم. البته کار آسانی نبود؛ بلیطها اصلا ارزان نبودند و در محله ما، مردم پول زیادی در بساط نداشتند. اما گاهی چند بلیط توسط مؤسسهای در لیون، برای ما میرسید».
«لودویک ژولی، که بعدها به بارسا رفت، بهترین بازیکن تیم در آن دوران بود. وقتی بچه بودم، میخواستم در لیون تست بدهم، اما هر بار در پاسخ به من میگفتند که این مسئله ممکن نیست، چرا که من بسیار لاغر بودم. آنها هر سال چهار یا پنج بار این را به من میگفتند، و خب، من مجبور بودم به یک جای دیگر بروم».
این درست است که نخستین گل تو به عنوان یک بازیکن حرفهای - برای لیون مقابل لیل، باشگاه قدیمیات - طبق توافقی که بین هر سه نفر شما اتفاق افتاده بود، سبب ازدواج دوباره پدر و مادرت شد؟! پس از این گل، بدون هیچ حرفی این ازدواج از سر گرفته شد؟
«بله، درست است! به آنها گفتم که وقتی من یک گل به ثمر رساندم، باید ازدواج کنند. من این حرف را بسیار قبلتر از نخستین گلم به آنها گفته بودم، و آنها مدت زمان زیادی را منتظر ماندند. چهار یا پنج سال از زمانی که نخستین بازی حرفه ایام را انجام داده بودم میگذشت، که این اتفاق افتاد. آنها از اینکه نهایتا میتوانستند ازدواج کنند، خوشحال بودند - البته فکر کنم!».
با توجه به اینکه لیون در سه فصل حضور تو، لیگ را برد و این کار را برای هفت فصل پیاپی هم انجام داد، به نظرت نباید در لیگ قهرمانان عملکرد بهتری میداشت؟
«این مسئله به جزئیات کوچک باز میگردد. لیون یکی از بهترین باشگاههای اروپا بود و هر فصل برای بهتر شدن تلاش میکرد. اما همیشه به تیمهای بزرگتر، ثروتمندتر و باتجربهتر از خودمان برخورد میکردیم».
«اگر ما یک مهاجم کلاس اول داشتیم، وضعیت بسیار متفاوت میشد. ما در نهایت کریم بنزما را داشتیم، اما او در فصلی که تیم آخرین عنوان خود را برد (2008)، به لیون پیوست. اما اگر میخواهید باشگاههای بهتر را ببرید، باید بازیکنان بهتری داشته باشید».
«لیون پس از آن دیگر قهرمان لیگ نشده است، اما در حال حاضر بازیکنان جوان بسیار خوبی دارند و با توجه به ورزشگاه بزرگتری که برای یورو 2016 آماده خواهد شد، میتوانند دوباره تیم بزرگی شوند».
در جایی خواندم که وقتی با پیشنهاد بارسلونا روبرو شدی، به تیم لیون گفتی که تا زمان تکمیل شدن کارهای قرارداد و انتقال، با این تیم تمرین نمیکنی. آیا از اینکه این اتفاق چنین روندی داشت، پشیمان هستی؟ چیزی هست که میخواستی انجام دهی تا اوضاع تغییر کند؟
«نه، این ادعا درست نیست. من به رئیس و نائب رئیس باشگاه زنگ زدم و گفتم که میخواهم به بارسلونا بروم».
«گفتم: "بارسلونا من را میخواهد و شما باید یک راه حل پیدا کنید". من در واقع به همراه همسرم تعطیلات را در بارسلونا میگذراندم و در حال بازگشت به خانه بودم که یک تماس با من گرفته شد و به من گفته شد که باید در بارسلونا بمانم، چرا که باشگاه میخواهد با من قرارداد ببندد».
«ما حتی چمدانهایمان را هم تحویل فرودگاه داده بودیم، و من مجبور شدم با فرودگاه تماس بگیرم و درخواست پس گرفتن چمدانهایم را کنم، زیرا هیچ لباس دیگری نداشتم! آنها معمولا با چنین درخواستی روبرو نمیشدند، اما در بارسلونا مردم دوست دارند که به تیمشان کمک کنند، و آنها نیز با درخواست من موافقت کردند. من چمدانهایم را پس گرفتم و روز بعد قراردادم با بارسلونا را امضا کردم».
تو زیر نظر رایکارد و پپ بازی کردهای؛ چه تفاوتی میان استایل رایکارد و پپ قائلی؟
«هر مربی تفکرات و تاکتیکهای مخصوص به خودش را دارد. رایکارد واقعا در بارسا موفق بود - او لیگ و لیگ قهرمانان را بدست آورد. مردم نباید تنها به این دلیل که پس از او دو سه گانه بدست آمد، کارهایی که او برای تیم انجام داد را فراموش کنند».
«البته گواردیولا کاملا متفاوت بود. او جوانتر بود و مدت زمان زیادی از پایان دوران بازیگریاش نمیگذشت. او یک ایده متفاوت از فوتبال را به بارسا آورد. او میگفت: "با توپ بازی کنید. پاس، پاس، پاس، لمس کوتاه، لمس کوتاه، لمس کوتاه، و سپس در 30 یارد انتهایی، تفاوت را رقم بزنید!"».
«گواردیولا بسیار تلاش کرد، اما کمی خوش شانس بود که توانست در اولین فصلش به عنوان سرمربی، همه چیز را ببرد. به هر حال شما همواره به کمی شانس نیاز دارید».
چه چیزی بارسای پپ را تا این اندازه موفق کرد؟ آیا این مسئله به خاطر اعتماد زیادی بود که به بازیکنان داشت یا تفاوت در استایل و تاکتیک او بود؟ آیا هیچوقت دیدی که او خونسردی خود را از دست بدهد؟
«البته که دیدم عصبانی بشود. این مسئله برای هر مربی اتفاق میافتد».
«بعد از نخستین دیدار خانگیاش به عنوان مربی بارسا مقابل سانتاندر، او همه ما را فراخواند تا با ما صحبت کند. ما بازی نخست خود را در خانه نومانسیا باخته بودیم، و این بازی را در نیوکمپ، با تساوی به پایان برده بودیم».
«او گفت: "ببینید بچهها؛ ما در پیش فصل به سختی کار کردیم. اما باید به پلن من ایمان بیاورید، اگر میخواهید لالیگا و لیگ قهرمانان را ببرید". بعد از آن، تیم همانطور که پپ میگفت بازی کرد. در ابتدا او با کمی مقاومت برای تغییر روبرو شد؛ بازیکنان میخواستند آن طور که میخواهند بازی کنند، اما بعد از آن گفتگو، همه چیز تغییر کرد».
«ما بازی بعد خود را در زمین خیخون با نتیجه 1-6 بردیم! گواردیولا به سختی کار میکرد. هر روز، از هشت صبح تا هشت شب، او در زمین تمرین به تماشای بازی تیمهای پایه میپرداخت. سپس با یک سری تاکتیکهای جدید میآمد و همواره بر نقشه برای جزئیات تأکید داشت. این مهمترین دلیل موفقیت او بود».
مدافع بودن در تیمی که تا این حد مالکیت توپ را در اختیار داشت، کسل کننده نبود؟ این نکته تمرکز را سخت نمیکرد؟
«هیچوقت. مدافع در بارسا باید بسیار تمرکز داشته باشد، نه تنها در مقابل مهاجمان حریف، بلکه وقتی مهاجمان خودی توپ را از دست میدهند. این اتفاق همیشه میافتد. شما نمیتوانید وقتی در خط دفاع بارسا قرار دارید، حواس پرت باشید. شما جزئی از حمله هستید و باید همواره پرس کنید».
بهترین نمایش آن تیم فوقالعاده بارسا کدام بود؟ برد 5-0 مقابل رئال در ال کلاسیکو؟
«[بی درنگ] برد 5-0 و 2-6 مقابل رئال مادرید. گل زدن به رئال کار سادهای نیست، اما برد 5-0 و 2-6 مقابل این تیم، خارق العاده است. میتوانید زدن 6 گل در برنابئو را تصور کنید؟!».
«گواردیولا همواره در مصافهای ما با مادرید، بسیار مهم بود. ما در فینال جام حذفی مقابل آنها در مستایا قرار گرفتیم و با تک گل رونالدو در وقت اضافی، بازی را باختیم. بعد از بازی او گفت: "این باخت تقصیر من بود. من میخواستم تاکتیکها را تغییر دهم اما اشتباه کردم. هر چیزی که اتفاق افتاد را فراموش کنید - ما حالا باید دو بار در نیمه نهایی لیگ قهرمانان به مصاف آنها برویم. من تاکتیکها را تغییر میدهم و خواهیم دید که در این دو بازی چه اتفاقی میافتد". و سپس او تغییرات واضحی در تاکتیکها به وجود آورد».
«او به مدافعان گفت که اصلا از خط میانی عبور نکنند. حتی دنی آلوز هم دیگر مانند یک وینگر نبود. ما در خط دفاعی باقی ماندیم و بوسکتس جلوی ما قرار داشت. و چه اتفاقی افتاد؟ خداحافظ مادرید (بارسا در مجموع 3-1 برد و به فینال رفت). گواردیولا تفکرات متفاوتی داشت».
«مردم میگفتند که بارسا همیشه به همان شکل بازی میکند. اما او تغییرات تاکتیکی کوچکی اعمال میکرد. یک بار او پیش از بازی ال کلاسیکو به من و والدز گفت: "والدز! توپ را به آبیدال پاس بده. ما حمله را از سمت او شروع میکنیم، زیرا رونالدو دفاع نمیکند". ما این کار را انجام دادیم و جواب هم داد - ما مستقیما به وسیله دروازبان به پشت آنها رسیدیم».
تو و دنی آلوز در بارسا بسیار به هم نزدیک بودید. شما هنوز همدیگر را میبینید؟ دیگر دوستان فوتبالیات چه کسانی هستند؟
«من دوستان فوتبالی بسیار زیادی دارم. دختر من به مدرسهای که بچههای دنی میروند، میرود و به همین واسطه زیاد او را میبینم. او مردی است که در زمان بیماری من، کبدش را به من پیشنهاد داد! این حرکت، باورکردنی نبود و او کاملا در این مورد جدی بود. اما قبول این مسئله، برای من ممکن نبود».
«در تیم فعلی، سعی میکنم خیلی وقت آنها را نگیرم، زیرا واقعا سرشان شلوغ است. اما دوستی خوبی با پویول، کیتا، بنزما، ریبری و بقیه دارم. از لحاظ داشتن دوست، فوتبال برای من بسیار خوب بوده است».
منتظر بخش دوم این مصاحبه جذاب باشید.
مترجمین: سید سجاد زرگرنتاج - امین سبحانی / FCBarcelona.ir
مدافع سابق تیمهای بارسا، لیون و تیم ملی فرانسه، به پرسشهایی در مورد بارسای پپ، حضورش در تیم ملی و جدالش با سرطان، پاسخ داد.
بارسلونا نقشی برجسته در زندگی اریک آبیدال داشته است. این [بارسلونا] شهری است که بازیکن سابق تیمهای موناکو، لیل، لیون، بارسا و المپیاکوس، از آن به عنوان خانه خود یاد میکند. این شهر، جایی است که سه دختر او به مدرسه میروند، و جایی است که او در آن طی دو سال به درمان سرطان خود پرداخت و حمایت تمامی فوتبال دوستان دنیا را، دریافت کرد. این اتفاقی نیست که بارسلونا تبدیل به شهری شده که این ملیپوش سابق فرانسه، بهترین دوران ورزشی خود را در آن سپری کرده است.
«فقط برای شما!». این حرفی بود که اریک آبیدال در حالی که ویدئوی بازی فینال لیگ قهرمانان 2011 را در "موسسه اریک آبیدال" برای نمایش آماده میکرد، به زبان آورد. دیداری که او در حالی 90 دقیقه کامل در آن حضور داشت، که تنها 71 روز از نخستین عملی که روی کبد سرطانیاش انجام داده بود، میگذشت. و در پایان، بارسا با نتیجه 3-1، پیروز میدان و قهرمان اروپا شد. در زمان اهدای جام بود که، کارلس پویول بازوبند کاپیتانی را به مرد فرانسوی داد و به او گفت که جام را او بالای سر ببرد! این نقطه اوج یک دوران بازیگریِ خوب برای آبیدال بود؛ و آن هم پس از دیداری که مدافع سریع، قدرتمند و نسبتا تکنیکی فرانسوی، در آن درخشید.
اگر فوتبالیست نمیشدی، فکر میکنی به چه شغلی روی میآوردی؟
«فوتبالیست شدن، رویای من بود، اما من در سن 17 سالگی هر دو پای خود را شکستم و رسیدن به این رویا، برایم بسیار سخت شد. در حال درس خواندن برای تبدیل شدن به یک نقاش و طراح دکوراسیون در لیون بودم. سطح بدی نداشتم، اما شاگرد اول هم نبودم! در سن 18 سالگی، در یک بازی با تیم آس لیون داچرا - که یک تیم آماتور بود - به مصاف نیس، که در آن زمان در دسته دوم حضور داشت، رفتیم».
«چند نفر از تیم موناکو به استادیوم آمده بودند تا بازی یکی از بازیکنان تیم نیس را ببینند. تیم ما فوقالعاده بازی کرد و ما آن دیدار را 4-0 بردیم. نمایندگان تیم موناکو به مدیر تیم ما زنگ زدند و از او خواستند که به من اجازه بدهد تا یک هفته در اردوی آنها به طور آزمایشی حضور پیدا کنم. من در فوریه به آن یک هفته تمرین رفتم، و آنها به من گفتند که در ژوئن، به آنجا بازگردم. وقتی یک قرارداد 5 ساله امضا کردم، رویای من به حقیقت پیوسته بود!».
تو پیش از برگشت به خانه - لیون - در سن 24 سالگی، برای موناکو و لیل بازی کردی. آیا این باشگاهها، باشگاههای مورد علاقهات در کودکی بودند؟
«من در لیون بزرگ شدم پس طبیعتا به عنوان یک کودک، هوادار لیون بودم، و حتی بعضی اوقات به ورزشگاه هم میرفتم. البته کار آسانی نبود؛ بلیطها اصلا ارزان نبودند و در محله ما، مردم پول زیادی در بساط نداشتند. اما گاهی چند بلیط توسط مؤسسهای در لیون، برای ما میرسید».
«لودویک ژولی، که بعدها به بارسا رفت، بهترین بازیکن تیم در آن دوران بود. وقتی بچه بودم، میخواستم در لیون تست بدهم، اما هر بار در پاسخ به من میگفتند که این مسئله ممکن نیست، چرا که من بسیار لاغر بودم. آنها هر سال چهار یا پنج بار این را به من میگفتند، و خب، من مجبور بودم به یک جای دیگر بروم».
این درست است که نخستین گل تو به عنوان یک بازیکن حرفهای - برای لیون مقابل لیل، باشگاه قدیمیات - طبق توافقی که بین هر سه نفر شما اتفاق افتاده بود، سبب ازدواج دوباره پدر و مادرت شد؟! پس از این گل، بدون هیچ حرفی این ازدواج از سر گرفته شد؟
«بله، درست است! به آنها گفتم که وقتی من یک گل به ثمر رساندم، باید ازدواج کنند. من این حرف را بسیار قبلتر از نخستین گلم به آنها گفته بودم، و آنها مدت زمان زیادی را منتظر ماندند. چهار یا پنج سال از زمانی که نخستین بازی حرفه ایام را انجام داده بودم میگذشت، که این اتفاق افتاد. آنها از اینکه نهایتا میتوانستند ازدواج کنند، خوشحال بودند - البته فکر کنم!».
با توجه به اینکه لیون در سه فصل حضور تو، لیگ را برد و این کار را برای هفت فصل پیاپی هم انجام داد، به نظرت نباید در لیگ قهرمانان عملکرد بهتری میداشت؟
«این مسئله به جزئیات کوچک باز میگردد. لیون یکی از بهترین باشگاههای اروپا بود و هر فصل برای بهتر شدن تلاش میکرد. اما همیشه به تیمهای بزرگتر، ثروتمندتر و باتجربهتر از خودمان برخورد میکردیم».
«اگر ما یک مهاجم کلاس اول داشتیم، وضعیت بسیار متفاوت میشد. ما در نهایت کریم بنزما را داشتیم، اما او در فصلی که تیم آخرین عنوان خود را برد (2008)، به لیون پیوست. اما اگر میخواهید باشگاههای بهتر را ببرید، باید بازیکنان بهتری داشته باشید».
«لیون پس از آن دیگر قهرمان لیگ نشده است، اما در حال حاضر بازیکنان جوان بسیار خوبی دارند و با توجه به ورزشگاه بزرگتری که برای یورو 2016 آماده خواهد شد، میتوانند دوباره تیم بزرگی شوند».
در جایی خواندم که وقتی با پیشنهاد بارسلونا روبرو شدی، به تیم لیون گفتی که تا زمان تکمیل شدن کارهای قرارداد و انتقال، با این تیم تمرین نمیکنی. آیا از اینکه این اتفاق چنین روندی داشت، پشیمان هستی؟ چیزی هست که میخواستی انجام دهی تا اوضاع تغییر کند؟
«نه، این ادعا درست نیست. من به رئیس و نائب رئیس باشگاه زنگ زدم و گفتم که میخواهم به بارسلونا بروم».
«گفتم: "بارسلونا من را میخواهد و شما باید یک راه حل پیدا کنید". من در واقع به همراه همسرم تعطیلات را در بارسلونا میگذراندم و در حال بازگشت به خانه بودم که یک تماس با من گرفته شد و به من گفته شد که باید در بارسلونا بمانم، چرا که باشگاه میخواهد با من قرارداد ببندد».
«ما حتی چمدانهایمان را هم تحویل فرودگاه داده بودیم، و من مجبور شدم با فرودگاه تماس بگیرم و درخواست پس گرفتن چمدانهایم را کنم، زیرا هیچ لباس دیگری نداشتم! آنها معمولا با چنین درخواستی روبرو نمیشدند، اما در بارسلونا مردم دوست دارند که به تیمشان کمک کنند، و آنها نیز با درخواست من موافقت کردند. من چمدانهایم را پس گرفتم و روز بعد قراردادم با بارسلونا را امضا کردم».
تو زیر نظر رایکارد و پپ بازی کردهای؛ چه تفاوتی میان استایل رایکارد و پپ قائلی؟
«هر مربی تفکرات و تاکتیکهای مخصوص به خودش را دارد. رایکارد واقعا در بارسا موفق بود - او لیگ و لیگ قهرمانان را بدست آورد. مردم نباید تنها به این دلیل که پس از او دو سه گانه بدست آمد، کارهایی که او برای تیم انجام داد را فراموش کنند».
«البته گواردیولا کاملا متفاوت بود. او جوانتر بود و مدت زمان زیادی از پایان دوران بازیگریاش نمیگذشت. او یک ایده متفاوت از فوتبال را به بارسا آورد. او میگفت: "با توپ بازی کنید. پاس، پاس، پاس، لمس کوتاه، لمس کوتاه، لمس کوتاه، و سپس در 30 یارد انتهایی، تفاوت را رقم بزنید!"».
«گواردیولا بسیار تلاش کرد، اما کمی خوش شانس بود که توانست در اولین فصلش به عنوان سرمربی، همه چیز را ببرد. به هر حال شما همواره به کمی شانس نیاز دارید».
چه چیزی بارسای پپ را تا این اندازه موفق کرد؟ آیا این مسئله به خاطر اعتماد زیادی بود که به بازیکنان داشت یا تفاوت در استایل و تاکتیک او بود؟ آیا هیچوقت دیدی که او خونسردی خود را از دست بدهد؟
«البته که دیدم عصبانی بشود. این مسئله برای هر مربی اتفاق میافتد».
«بعد از نخستین دیدار خانگیاش به عنوان مربی بارسا مقابل سانتاندر، او همه ما را فراخواند تا با ما صحبت کند. ما بازی نخست خود را در خانه نومانسیا باخته بودیم، و این بازی را در نیوکمپ، با تساوی به پایان برده بودیم».
«او گفت: "ببینید بچهها؛ ما در پیش فصل به سختی کار کردیم. اما باید به پلن من ایمان بیاورید، اگر میخواهید لالیگا و لیگ قهرمانان را ببرید". بعد از آن، تیم همانطور که پپ میگفت بازی کرد. در ابتدا او با کمی مقاومت برای تغییر روبرو شد؛ بازیکنان میخواستند آن طور که میخواهند بازی کنند، اما بعد از آن گفتگو، همه چیز تغییر کرد».
«ما بازی بعد خود را در زمین خیخون با نتیجه 1-6 بردیم! گواردیولا به سختی کار میکرد. هر روز، از هشت صبح تا هشت شب، او در زمین تمرین به تماشای بازی تیمهای پایه میپرداخت. سپس با یک سری تاکتیکهای جدید میآمد و همواره بر نقشه برای جزئیات تأکید داشت. این مهمترین دلیل موفقیت او بود».
مدافع بودن در تیمی که تا این حد مالکیت توپ را در اختیار داشت، کسل کننده نبود؟ این نکته تمرکز را سخت نمیکرد؟
«هیچوقت. مدافع در بارسا باید بسیار تمرکز داشته باشد، نه تنها در مقابل مهاجمان حریف، بلکه وقتی مهاجمان خودی توپ را از دست میدهند. این اتفاق همیشه میافتد. شما نمیتوانید وقتی در خط دفاع بارسا قرار دارید، حواس پرت باشید. شما جزئی از حمله هستید و باید همواره پرس کنید».
بهترین نمایش آن تیم فوقالعاده بارسا کدام بود؟ برد 5-0 مقابل رئال در ال کلاسیکو؟
«[بی درنگ] برد 5-0 و 2-6 مقابل رئال مادرید. گل زدن به رئال کار سادهای نیست، اما برد 5-0 و 2-6 مقابل این تیم، خارق العاده است. میتوانید زدن 6 گل در برنابئو را تصور کنید؟!».
«گواردیولا همواره در مصافهای ما با مادرید، بسیار مهم بود. ما در فینال جام حذفی مقابل آنها در مستایا قرار گرفتیم و با تک گل رونالدو در وقت اضافی، بازی را باختیم. بعد از بازی او گفت: "این باخت تقصیر من بود. من میخواستم تاکتیکها را تغییر دهم اما اشتباه کردم. هر چیزی که اتفاق افتاد را فراموش کنید - ما حالا باید دو بار در نیمه نهایی لیگ قهرمانان به مصاف آنها برویم. من تاکتیکها را تغییر میدهم و خواهیم دید که در این دو بازی چه اتفاقی میافتد". و سپس او تغییرات واضحی در تاکتیکها به وجود آورد».
«او به مدافعان گفت که اصلا از خط میانی عبور نکنند. حتی دنی آلوز هم دیگر مانند یک وینگر نبود. ما در خط دفاعی باقی ماندیم و بوسکتس جلوی ما قرار داشت. و چه اتفاقی افتاد؟ خداحافظ مادرید (بارسا در مجموع 3-1 برد و به فینال رفت). گواردیولا تفکرات متفاوتی داشت».
«مردم میگفتند که بارسا همیشه به همان شکل بازی میکند. اما او تغییرات تاکتیکی کوچکی اعمال میکرد. یک بار او پیش از بازی ال کلاسیکو به من و والدز گفت: "والدز! توپ را به آبیدال پاس بده. ما حمله را از سمت او شروع میکنیم، زیرا رونالدو دفاع نمیکند". ما این کار را انجام دادیم و جواب هم داد - ما مستقیما به وسیله دروازبان به پشت آنها رسیدیم».
تو و دنی آلوز در بارسا بسیار به هم نزدیک بودید. شما هنوز همدیگر را میبینید؟ دیگر دوستان فوتبالیات چه کسانی هستند؟
«من دوستان فوتبالی بسیار زیادی دارم. دختر من به مدرسهای که بچههای دنی میروند، میرود و به همین واسطه زیاد او را میبینم. او مردی است که در زمان بیماری من، کبدش را به من پیشنهاد داد! این حرکت، باورکردنی نبود و او کاملا در این مورد جدی بود. اما قبول این مسئله، برای من ممکن نبود».
«در تیم فعلی، سعی میکنم خیلی وقت آنها را نگیرم، زیرا واقعا سرشان شلوغ است. اما دوستی خوبی با پویول، کیتا، بنزما، ریبری و بقیه دارم. از لحاظ داشتن دوست، فوتبال برای من بسیار خوب بوده است».
منتظر بخش دوم این مصاحبه جذاب باشید.
پاسخ به: ناگفته هایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخ... | ||
---|---|---|
زنده باد آبیدال
جمعه، ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ (۱۹:۳۱)
|
پاسخ به: ناگفته هایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخ... | ||
---|---|---|
گلش به رئال
سهشنبه، ۱۰ فروردین ۱۳۹۵ (۴:۵۳)
|
پاسخ به: ناگفته هایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخ... | ||
---|---|---|
مرد فراموش نشدنی سال های نچندان دور
پنجشنبه، ۵ فروردین ۱۳۹۵ (۲۳:۰۵)
|
پاسخ به: ناگفته هایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخ... | ||
---|---|---|
مرامم مرام دنی .ما الان یه لحظه حواسمون پرت شه دوستامون اعضاء بدنمون رو کش میرن.
پنجشنبه، ۵ فروردین ۱۳۹۵ (۲۲:۳۷)
|
پاسخ به: ناگفته هایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخ... | ||
---|---|---|
بازیکنی که یک یادوگل زددردوران بازیکنیش ولی به رئال گل زدواونم روی نبوغ مسی
پنجشنبه، ۵ فروردین ۱۳۹۵ (۲۰:۵۴)
|
پاسخ به: ناگفته هایی از زندگی شخصی آبیدال؛ آبی و اناری پوش سختکوش - بخ... | ||
---|---|---|
نقل قول او مردی است که در زمان بیماری من، کبدش را به من پیشنهاد داد! این حرکت، باورکردنی نبود و او کاملا در این مورد جدی بود. اما قبول این مسئله، برای من ممکن نبود».واقعا وقتی به اینجای مصاحبه رسیدم اشک تو چشام جمع شد واقعا آدم باید چقدر یک نفر رو دوست داشته باشه که بیخیال حرفه خودش بشه_اگه دنی کبدش رو اهدا میکرد باید دور فوتبال رو خط میکشید یعنی کلا مسیر زندگیش عوض میشد_ و به اون فرد کبدش رو اهدا کنه.بعد ما ها حتی توی همین ایران به نژاد های مختلف راحت و آسوده به خاطر رنگ پوست یا چیزای دیگه به هم توهین میکنیم پنجشنبه، ۵ فروردین ۱۳۹۵ (۱۳:۱۳)
|