چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد؟آنالیز فنی
فرستنده سید سجاد زرگرنتاج در تاريخ جمعه، ۴ فروردین ۱۳۹۶ (۲۲:۳۰) (۷,۷۳۰ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
منبع: FourFourTwo
مترجمین: سید سجاد زرگرنتاج - غلامحسین صبوری / FCBarcelona.ir
هفت بعد از ظهر است. 28 آوریل 1988. هتل هسپریا، در خیابان ورگوس، خیابانی باریک در قسمت شمالیِ مرکز شهر بارسلونا، که با ماشین، پنج دقیقه با نیوکمپ فاصله دارد. جای هیجان انگیزی است.
بیست و یک بازیکن بارسا به همراه سرمربی این تیم، لوییس آراگونس در یک سالن کنفرانس باشکوه، حضور دارند. کاپیتان الکسانکو، که مردی چهار شانه است، از روی یک متن، میخواند: «رئیس جوزپ نونز، به عنوان مردم عادی، ما را فریب داد و به عنوان بازیکنان حرفهای، تحقیرمان کرد. در نتیجه، اگرچه این درخواست در انحصار اعضای باشگاه است، بازیکنان تیم، استعفای فوری رئیس باشگاه را خواستارند».
این متن، به همان اندازه که بیسابقه است، شوک آور نیز هست. ویکتور مونز، هافبک تیم، اضافه میکند: «نونز چیزی از رنگ لباس این باشگاه نمیفهمد و هواداران را دوست ندارد. او تنها خودش را دوست دارد!». باشگاه، به طور واضح در حال جنگ است؛ با خودش. و بر سر پول. خرانه داری اسپانیا در حال تحقیق روی قراردادهای تمامی بازیکنان بارسلوناست و معتقد است که مالیاتهایی برای پرداخت وجود دارند، زیرا هر یک از بازیکنان باید به طور جداگانه قرارداد بازی داشته باشند. وقتی باشگاه رسما از بازیکنان میخواهد که خودشان مابقی مالیات را به اداره مربوطه پرداخت کنند، بازیکنان تیم، متفق القول، سر نونز را میخواهند!
این داستان که به "طغیان هسپریا" معروف شد، اتفاق ناچیزی در مقایسه با مسائلی بود که در بدترین فصل بارسا پس از 1940/41 رخ داد. آراگونس، افسردگی دارد و در پایان فصل تیم را ترک میکند. بارسا در عرض تنها دو سال، از فینالیست بودن در اروپا، به جایگاهی خنده دار در این رقابتها رسیده است. در این هنگام، نونز برای تغییر اوضاع، و انتخاب دوبارهاش در انتخابات پیش رو که در ژوئن برگزار میشود، تنها برگ برندهاش را رو میکند.
شش روز بعد، در 4 می1988، یوهان کرایف به عنوان سرمربی بارسا معرفی میشود. بارسا در 14 فصل اخیر، تنها یک بار لیگ را برده است. هشت سال بعد، وقتی هیئت مدیره - با دلی خونین! - مرد هلندی را از کار بر کنار کرد، بارسا 11 عنوان بدست آورده بود. بزرگترین عضو خانواده توتال فوتبال، ابتدا در اواخر دهه 1970 بارسا را در زمین بازی نجات داد، و سپس این کار را یک دهه بعد، از روی نیمکت انجام داد. بسیاری از هواداران بارسا همچنان معتقدند تیمی که او ساخت، تیم رویایی، همچنان بهترین تیم تاریخ باشگاه است. تمام سالهای پس از نشستن او روی نیمکت این تیم، داستانهایی از اشتیاق و علاقه او به فوتبال زیبا، شخصیت گاهاً بدخلق او و ارادهاش برای پیروزی را در خود دارد؛ چیزهایی که این روزها، بارسا را تا این اندازه به باشگاه بزرگی تبدیل کرده است. لاماسیا را میشناسید؟! بقیهاش نیاز به گفتن ندارد.
«یک بچه 23 بودم و درهایم به سوی آسمان گشوده شده بودند»
کار کرایف برای بازسازی تیم پس از مسائل هسپریا، بلافاصله آغاز شد. پانزده بازیکن فروخته شدند، که شامل بازیکنان اصلی تیم نخست هم بود: ویکتور مونز، رامون کالدره و برند شوستر - که این آخری، به رئال مادرید رفت. به جای آنها، دوازده بازیکن جدید آمدند که از آنها میتوان به چیکی بیگیرستین (وینگر)، خوزه ماری باکرو (هافبک تهاجمی)، خولیو سالیناس (مهاجم نوک) و اوزبیو (هافبک دفاعی) اشاره کرد. اوزبیو میگوید: «من واقعا افتخار میکردم که توجه بازیکنی این چنین در کلاس جهانی، به من جلب شده است. سالهای حضور او در نیوکمپ به عنوان بازیکن، فوتبال اسپانیا، و مکتب بارسلونا را تغییر داد. من یک بچه 23 ساله بودم و درهایم به سوی آسمان گشوده شده بودند. او جمعی از بازیکنان جوان را دور هم جمع کرد، بازیکنانی که تشنه موفقیت بودند و تحت تأثیر سابقه نه چندان جالب باشگاه در سالهای اخیر، قرار نداشتند».
برخلاف خواسته نونز، کرایف کاپیتان الکسانکو را در تیمش نگه داشت؛ با وجود اینکه این بازیکن 32 ساله، در نخستین بازی پیش فصل تیم، توسط دستهای از هواداران در نیوکمپ، هو شد. کرایف در حمایت از او، و با عصبانیت گفت: «الکسانکو، فقط وظیفهاش به عنوان یک کاپیتان را انجام داد. او زبانِ تیم بود و نگذاشت مردانش نا امید شوند. این یعنی شخصیت. پیامرسان معمولا کشته میشود. اما نه وقتی من اینجا هستم. شاید یک رهبر مبادی آداب نباشد، ولی رهبر است. هر چه آنجا بود، اتحاد بود!». استدلال، کاملا مشخص بود. به جهنم آقای رئیس؛ اینجا رئیس من هستم! روش "دخالت"؛ روشی که نونز با آن بیزنسها و هتل داریهایش را انجام میداد نیز، به نقطه پایان رسید. این جمله کرایف به آقای رئیس بود: «اگر میخواهی با من حرف بزنی؛ من به دفترت میآیم، تو به رختکن تیم من نمیآیی». مقدر شده بود که کرایف و نونز به راحتی با رابطهشان کنار بیایند.
«ترجیح میدهم 5-4 ببرم، تا 1-0!»
سپس، نوبت بازسازی با سبکی خاص بود. اوایل جولای 1988 او بالاخره تیم تازه جمع آوری شدهاش را برای یک بازی نسبتا سطح بالا آماده کرد و از سیستم مورد نظرش رونمایی نمود. اوزبیو اینگونه به یاد میآورد: «او یک تخته سیاه آورد و روی آن سه مدافع، چهار هافبک، دو وینگر محض و یک مهاجم نوک کشید. ما به هم نگاه کردیم و گفتیم: "این دیگر چیست؟!". آن دوران، عصر 3-5-2 و 4-4-2 بود. این تعداد مهاجم زیاد و این تعداد مدافع کم در یک ترکیب را، نمیتوانستیم درک کنیم. او با یک دست، سبک جدیدی از فوتبال در اسپانیا را معرفی کرد. آن، یک انقلاب بود». 3-4-3 (که از روی ترکیب 4-3-3 رینوس میشل با حضور کرایف در آژاکس و تیم ملی هلند در دهه 70 برداشته شده بود) زاده شد!
سپس کرایف توضیح داد: «اگر شما چهار مدافع را مقابل دو مهاجم قرار دهید، سپس 6 بازیکن در مقابل 8 بازیکن حریف، در میانه میدان خواهید داشت. اینگونه، هیچ گاه نمیتوانید بازی را ببرید. باید یک مدافع به خطوط جلویی اضافه کنیم. از من برای قرار دادن سه بازیکن در عقب زمین، انتقاد شده است، اما این احمقانهترین چیزی است که به عمرم شنیدهام! چیزی که نیاز داشتیم، این بود که وسط زمین، جایی که بیش از همه به آن نیاز داریم را، با بازیکنان خودی پر کنیم. من کاملا ترجیح میدهم یک بازی را 5-4 ببرم، تا 1-0!».
به طور قطع، تفکرات دفاعی در ذهن کرایف جایگاهی نداشتند. یک باز دروازبان تیم، آنتونی زوبیزارتا از سرمربی خود پرسید که استراتژیاش برای دفاع در هنگام ضربات آزاد چیست. پاسخ صریحی که او شنید، این بود: «من از کجا بدانم؟! خودت تصمیم بگیر. تو صلاحیت بیشتری از من در تعیین چگونگی دفاع هنگام کرنر داری».
در خطوط جلویی، بازیکنان از آزاد بودن سیستم، بسیار لذت میبردند. اوزبیو، که بیش از 250 بازی زیر نظر یوهان کرایف انجام داد، میگوید: «من عاشق 3-4-3 بودم. در باقی سیستمها، واقعا نمیتوانستم خوب بازی کنم. تکنیک، دید باز و هوش من برای به حرکت در آوردن سریع توپ، به خوبی در سیستم بارسای او، جواب میداد، در حالی که در باقی سیستمها، حتی برای دادن یک پاس ساده و نگه داشتن توپ هم، کافی نبود. من به عنوان یک هافبک مرکزی، همواره در جریان بازی بودم و گزینههای مختلفی هم برای گرداندن توپ، خصوصا از سمت هافبکهایی که اسماً هافبک گوش بودند، داشتم».
در قلب این ترکیب، مالکیت بالای توپ وجود داشت، که به عنوان نشانهای از هویت بارسا، باقی ماند. کرایف میگفت: «این یک مفهوم اساسی است. وقتی شما توپ را در اختیار دارید، به خوبی حرکت میکنید. شما چیزی را دارید که حریفتان ندارد، و بدون آن، نمیتواند به شما گل بزند. شخصی که توپ را در اختیار دارد، تصمیم میگیرد که توپ به کجا برود، و اگر تصمیم درستی بگیرید، میتوانید از پرس حریف خود، بهره ببرید. توپ به جایی میرود، که شما میخواهید».
«بدون کرایف ، ژاویها و اینیستاهای این دنیا، وجود نداشتند»
اما، یک مشکل وجود داشت. ترکیب تیم او بازیکنان تکنیکی و باهوشی که بتواند با آنها تاکتیکهای پیچیده او را به اجرا در بیاورند، کم داشت. یک خط تولیدی که خوره مالکیت توپ باشند، نیاز بود. لاماسیا باید از نو ساخته میشد.
در کمال تعجب برای باشگاهی که بعدها ژاوی، اینیستا و مسی را به دنیای فوتبال معرفی کرد، آنها بازیکنانی را انتخاب میکردند که فیزیک مناسبی داشته باشند، نه تکنیک بالایی. در سال 1986، یک پسر 15 ساله، در زمانی که بازیکنانی با قامت بالای 180 سانتی متر، در آکادمی پذیرفته میشدند، در مصاحبهای، با صدای بسیار بلند گفت: «قد من از 180 سانتی متر هم بیشتر خواهد شد. من میخواهم یک فوتبالیست حرفهای بشوم!». نامش؟! پپ گواردیولا!
آمدن کرایف ، شروع تغییر بود: «من بازیکنان کوتاه قامتی مانند آلبرت فرر، سرجی و یا گیلرمو آمور را در اختیار داشتم. بازیکنانی که فیزیک فوقالعادهای نداشتند، اما بازیکنان پا به توپی بودند و مانند موش حریفان را پرس میکردند. حتی پپ هم چندان فیزیک عالیای نداشت، اما هنگام در اختیار داشتن توپ، بسیار باهوش بود. این همان چیزی بود که من میخواستم».
فرر، مدافع راستی که بعدها به چلسی پیوست، میگوید: «برای یوهان، مهمتر از اینکه بتوانید روی هوا خوب باشید، این مهم بود که بتوانید سریع باشید و رو به جلو بازی کنید. او دقیقا میدانست به چه نوع بازیکنانی نیاز دارد. و هیچ مشکلی هم با آوردن بازیکنان کوتاه قامتتر، و انتخاب آنها از بین تیمهای جوانان، نداشت. او کاملا میدانست که این راهِ رو به جلویی است که میخواهد».
همه تیمها، از زیر 8 سالهها گرفته تا بارسای بی سیستم خود را به 3-4-3 تغییر دادند و تملک توپ را در بازیهای خود زیاد کردند. خط تولیدی که کرایف انتظارش را میکشید، از راه رسید. لاماسیا بازیکنانی مانند فرر، آمور و سرجی را تربیت کرد که مجموعا بیش از هزار بار با پیراهن بارسا به میدان رفتند. هیچ کدام آنها، بالاتر از 1.80 بلندای قامت نداشتند. اما، بلند قامت هم داشتند؛ گواردیولا، 384 بار پیراهن بارسا را در رقابتهای مختلف به تن کرد.
اوریل دومنیک، خبرنگار روزنامه ال موندو دپورتیوو، که 6 سال در دوران کرایف در تیمهای پایه بارسا حضور داشت، میگوید: «توپ تنها پرسوناژ موجود بود. حتی تمرینات فیتنس هم با یک فوتبال انجام میشد. آنجا شانس بیشتری برای بازیکنانی با جثه کوچک، مانند من، وجود داشت. وقتی در لاماسیا بودم، گواردیولا بسیار لاغر بود، و این کرایف بود که میگفت او همواره باید بازی کند، زیرا بالاخره یک روز رشد خواهد کرد. بدون او، ژاویها و اینیستاهای این دنیا، وجود نداشتند».
«اگر میخواستم حرفم را بفهمی، آنها را بهتر توضیح میدادم!»
طرح بارسای پایه کرایف، در حال شکلگیری بود. اما با وجود بردن جام در جام اروپا در فصل 1988/89، و قهرمانی در جام حذفی، تنها یک فصل بعد، همچنان مشکلاتی وجود داشت. خریدهای باشگاه در تابستان 1989، یعنی میشل لادروپ و رونالد کومان، نتوانستند در حد و اندازههای انتظارهایی که از آنها میرفت، ظاهر شوند. خصوصا کومان، در نخستین فصلش بسیار ضعیف کار کرد، به طوری که کرایف از دفاع کردن از او مقابل خبرنگاران، خسته شده بود.
جلسات روزانه، متنفی شدند: «صحبت با مطبوعات، خطرناک است». شخصیت دنیا ستیز کرایف پیش آمده بود. او مصاحبه انجام میداد، اما مصاحبههایش بسیار عجیب شده بودند. او یک روز به یک خبرنگار گفت: «اگر میخواستم بفهمی، بهتر توضیحش میدادم!».
در پایان فصل بارسا 11 امتیاز کمتر از رئال مادرید کسب کرده بود و تنها قهرمانی در جام حذفی بود که کرایف را نجات داد. قطعا، نونز هم مورد بیاعتمادی اعضای باشگاه قرار میگرفت، اگر به این زودی مرد هلندی را اخراج میکرد. اما 1990/91 میتواند فصلی باشد که میراث بزرگ کرایف و بارسا، رسما آغاز شد. میوههای لاماسیا در حال رسیدن بودند، حتی اگر بگوییم کاتالونیایی بودن اکثر آنها به خاطر این بود که کرایف میخواست شغلش را حفظ کند!
او بعدها توضیح داد: «من در زمان دیکتاتوری فرانکو در اینجا حاضر بودم. میدانستم که مردم کاتالونیا چگونه فکر میکنند. هواداران بارسا دوست دارند که ببینند فردی کاتالانی خود را به تیم نخست رسانده - این باعث میشود تصور کنند که یک جورهایی مربی جزئی از بارساست. من تلاش کردم بازیای را ارائه دهم که آنها بتوانند از آن به عنوان بازی کاتالانی یاد کنند. در این حالت، احتمال اینکه در مواقع شکست، صدای سوت بشنوید، کمتر است».
زود عصبانی میشد، اما در جلوی دروازه، مرگبار عمل میکرد؛ هریستو استویکویچ، ثابت کرد که قطعه گمشده پازل است. یک مهاجم همه کاره که میتوانست دریبل بزند، پاس بدهد، و ضربات پای چپ دقیقی را به سمت دروازه حریف شلیک کند. او همان چیزی را که اسپانیاییها "بد شیر" مینامند، داشت. که به شخصی اطلاق میشد، که هر کاری برای بردن انجام میدهد.
مثل گرفتن کارت قرمز به خاطر زدنِ داور در فینال سوپرکاپ 1990. وقتی بارسا در انتهای ژانویه موفق شد رئال مادرید را 2-1 شکست دهد و پنج امتیاز از این تیم پیش بیفتد، کار لیگ تقریبا تمام شده بود. کومان از حضور در جلوی خط دفاعی خوشحال بود و لادروپ نیز، در حال تفحص در خط هافبک بود.
«کرایف به جای سیگار کشیدن، آب نبات چوبی میمکید»
اما بزرگترین نقطه ضعف کرایف، کار خود را آغاز کرد. او که از نوجوانی با ته سیگارش سیگار بعدیش را روشن میکرد، نیازمند یک عمل جراحی برای باز کردن رگهای مسدود شده قلبش شد که نتیجه عادت داشتن او به کشیدن 20 سیگار در هر روز بود که با استرس نیمکت داغ نیوکمپ بد و بدتر میشد. و این که او از عمل جراحی 4 ساعته زنده بیرون آمد، اعتقاد دیرینه او را که خدا او را آفریده تا به بزرگترین بازیکن و مربی تاریخ تبدیل شود، تقویت کرد.
در مدت زمان غیبت کرایف، چارلی رکساچ دستیار او از 9 بازی 6 پیروزی کسب کرد تا پس از 6 سال، اولین قهرمانی بارسا در لالیگا به دست بیاید. قهرمانی که به گفته اوزبیو هافبک تیم، فقط و فقط به دلیل تمرینات مرد هلندی بود.
اوزبیو میگوید: «کرایف هر جلسه تمرینی را چهار یا پنج بار متوقف میکرد تا تنها جایگری بازیکنان در زمین را تصحیح کند: "نه! نه! آن جا نه. یک متر برو به سمت راست. حالا ببین: زاویه بسیار بهتری برای پاس دادن داری. یک متر آن ورتر نداشتی". این جزئیات شما را به فکر کردن وا میدارند. سپس در حافظهتان میمانند و در آخر شما را قادر میسازند تا قبل از هر پاس دادن، نقطه چینی از آن را ذهنتان تصور کنید. هیچ مربی دیگری وجود ندارد که چنین چیزی را برای شما توضیح دهد، چراکه او به عنوان بازیکن، بهترین بازیکن جهان شده بود. چیزهایی که طی سالیان متمادی یاد گرفتهاید، بخش زیادی از مهارت شما را تشکیل میدهند».
با بازگشت کرایف به نیمکت و مکیدن آب نبات چوبی به جای کشیدن سیگار، بارسا فصل 1991/92 را چندان خوب آغاز نکرد. اما نقطه عطف تیمی که از هشت بازی ابتداییش 3 تای آنها را باخته بود، در ماه نوامبر و در لیگ قهرمانان مقابل کایزرسلاترن رقم خورد. علی رغم پیروزی 3-1 در دیدار رفت، آبی و اناری پوشان در نیمه اول دیدار برگشت 1-0 عقب بودند و بسیار بد بازی میکردند. تیم به انگیزه نیاز داشت.
میگوئل آنخل نادال مدافع آن زمان بارسلونا در این باره گفت: «کرایف به رختکن آمد و ما انتظار یک موشک ویرانگر را داشتیم. او دستان خود را به هم مالید و گفت: "لعنتی، بچهها، اون بیرون در حد مرگ سرده"».
او ادامه داد: «داشتیم از لیگ قهرمانان حذف میشدیم، اما او درباره این که هوا چقدر سرد است صحبت میکرد. با این حرفش، تمامی استرس و فشارهای ما از بین رفت. او سرشار از اعتماد به نفس درباره این موضوع بود که تیمی که او ساخته، قهرمان خواهد شد، فقط و فقط به این دلیل که او این تیم را ساخته است. او اعتقاد داشت که همیشه حق با اوست».
مردان کرایف در نیمه دوم یک گل دیگر را نیز دریافت کردند، اما ضربه سر دقیقه 89 خوزه ماری باکرو، باعث صعود آبی و اناری پوشان به مرحله بعد شد. درست همانگونه که مربی انتظارش را داشت. با فرا رسیدن ماه می این بارسلونا بود که به لطف شکست ناباورانه رئال مادرید در هفته آخر برابر تنریف، قهرمان لالیگا شده و همچنین فینال ومبلی مقابل سمپدوریا را نیز در پیش رو داشت.
نادال این گونه خاطراتش درباره آن زمان را ادامه میدهد: «او از ما خواست تا تاریخچه باشگاه و تمامی مشکلاتی که در فینالهای قبلیمان مانند سال 1986 داشتیم را فراموش کنیم. او پیش از بازی تنها گفت: "بروید و لذت ببرید". این تمامی فشارها را از روی ما برداشت».
وقتی که کومان با ضربه آزاد سهمگینش در وقتهای اضافه تور دروازه را لرزاند، آن حرفهای کرایف به طور اجتناب ناپذیری با اولین قهرمانی کاتالونیاییها در لیگ قهرمانان عجین شد. در تابستان همان سال تیم بسکتبال همیشه قهرمان آمریکا در المپیک بارسلونا شرکت کرد و این گونه بود که لقب این تیم برای بارسلونا نیز انتخاب و افسانه تیم رویایی کرایف متولد شد. این در حالی است که آندونی زوبیزارتا و کاپیتان تیم الکسانکا تنها بازماندگان رسوایی چهار سال پیش هسپریا در تیم فصل 1991/92 کرایف بودند.
اوزبیو زوج گواردیولا در خط میانی در آن فینال میگوید: «روحیه و حس و حال متفاوتی در سال 1992 در باشگاه وجود داشت. ما چهار سال در یک مسیر با هم کار کردیم، چند بازیکن تازه به خدمت گرفته شده عجیب و غریب، که میخواستیم تاریخ بارسا را تغییر دهیم. ما برگزیدهها بودیم و میدانستیم که اکنون زمان ماست».
درود بر آن تیم لعنتی
هر چند که شایعات مبنی بر اختلاف نظر بین کرایف و نونز مدیر عامل باشکاه دست بردار نبودند، مخصوصاً پس از حذف از لیگ قهرمانان در پی شکست مقابل زسکا مسکو در دسامبر 1992، اما با این حال، تیم به کسب عناوین ادامه میداد. گل سر سبد آنها، قهرمانی در لالیگا برای سومین سال پیاپی، باز هم در روز پایانی، باز هم به لطف شکست رئال مادرید در تنریف و باز هم با 87 گل زده بود. وقتی که نابغهای به نام روماریو در سال 1993 به تیم پیوست، همه چیز برای رکورد بیسابقه قهرمانی در چهار لالیگای پیاپی و کسب دومین عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان در فاصله سه سال آماده بود. همچنین هتریک این بازیکن برزیلی در جریان پیروزی تاریخی 5-0 مقابل رئال مادرید گواهی پیشرفت تیم کرایف از لحاظ پتانسیل بود.
در لالیگای 1994 که به "لیگ آب نبات چوبی" معروف است، بارسا توانست به لطف پنالتی از دست رفته دقیقه نود میروسلاو دیوکیچ مدافع دپور در برابر والنسیا، عنوان قهرمانی را به دست بیاورد. گفتنی است که آبی و اناری پوشان پس از شکست 6-2 مقابل ساراگوسا در ماه فوریه، از 30 امتیاز ممکن، 28 امتیاز را کسب کردند. پس از آن شکست مفتضحانه، کرایف به تمامی بازیکنان ترکیب تیم که تاریخ قرادادهایشان به اتمام رسیده بود، قول داد که اگر بارسا قهرمان لالیگا شود، قراردادهای همه آنها را تمدید خواهد کرد. این قهرمانی بسیار برای مطبوعات جالب و هیجان انگیز بود و نام آن تیم را "تیم لعنتی" گذاشتند.
چهار روز بعد، زمان تقدیس دوباره "بهترین تیم جهان" فرارسید: فینال لیگ قهرمانان اروپا مقابل آث میلان. کومن، گواردیولا، استویچک و روماریو؛ همگی در اوج دوران بازیگری. لادروپ جادویی به دلیل قانون سه بازیکن خارجی در این بازی نمیتوانست حضور داشته باشد. کرایف قبل از بازی فریاد زد: «بارسا شانس اصلی قهرمانی است. میلان هیچ چیزی نیست. آنها سبک بازیشان بر اساس دفاع است، ولی ما حمله».
اما میلان 4-0 برد! دنیل ماسارو دو بار و مارسل دزایی و بازیساز میلان و بهترین بازیکن میدان دژان ساویچویچ هر کدام یک بار گلزنی کردند. به ندرت ضعف خط دفاعی بارسا در یک بازی تا این حد نمایان شده بود.
فرر بازیکن سابق بارسا در این باره میگوید: «پس از چهار عنوان پیاپی قهرمانی در لالیگا و قهرمانی در لیگ قهرمانان 1992، احتمالاً ما بیش از حد اعتماد به نفس داشتیم. ما فکر میکردیم که کار راحتی پیش رو داریم و با 60 یا 70 درصد از توانمان نیز میتوانیم آنها را شکست دهیم». او ادامه داد: «این شکست، آغاز یک پایان بود. بیاد دارم که به برخی بازیکنان درست پس از بازی و زمانی که در اتوبوس حضور داشتند، گفتند که به فروش خواهند رسید. پس از آن فینال، همه چیز تغییر کرد».
«نائب رئیس باشگاه تهدید کرد که اگر کرایف نیوکمپ را ترک نکند به پلیس زنگ میزند»
کرایف پای حرفی که زده بود ایستاد و با پتک به جان تیم رویایی افتاد. زوبیزارتا، لادروپ، گویکوئتسکا و سالیناس دیگر هرگز برای باشگاه به میدان نرفتند. روماریو در ژانویه 1995 بارسا را ترک کرد و کرایف آخرین تیر خود را این گونه به او شلیک کرد: «او به خوبی من نبود. من کاری میکردم تا بقیه بازیکنان بهتر بازی کنند، اما او فقط میتوانست خودش گلزنی کند». با فرا رسیدن تابستان، اوزبیو، استویچکوف، کومان و بگیریستین نیز راه روماریو را طی کردند. فقط فرر، باکرو، گواردیولا و نادال باقی ماندند.
اوزبیو میگوید: «از ما چیزهای زیادی خواسته میشد و او میخواست همه چیز را اساساً تغییر دهد. به عنوان یک بازیکن حرفهای، قبول کرده بودم که شاید او بخواهد بازیکنی جوانتر را برای بازسازی تیم جانشین من 31 ساله کند، اما معتقدم که میتوانست این کار را بهتر و به نحوی که کمتر دردناک باشد انجام دهد».
جایگزینانی مانند گئورگی پوپسکو، گئورگی هاجی و روبرت پروسینسکی به ندرت توانستند تاثیر چندانی بگذارند. گلهایی که زمانی به وفور یافت میشدند، کمیاب شدند. بردهای 4-3 تبدیل شدند به باختهای 3-2. تنها لوئیس فیگو که از اسپورتینگ خریده شد، اندکی جای خروجیهای کثیر بارسا را گرفت. و پایانی که وقتی فرا رسید، به همان میزان که وحشیانه بود، به همان میزان نیز سریع اتفاق افتاد.
یک روز قبل از آخرین بازی خانگی فصل 1995/96 (دومین فصل پیاپی بدون جام) مقابل سلتاویگو، تنش میان کرایف و نونز مدیر باشگاه بالا گرفت و آن هم در میان شایعات بسیاری که در مورد روی کار آمدن سر بابی رابسون به جای مرد هلندی به گوش میرسید. خوان گاسپارت نائب رئیس باشگاه به رختکن رفت تا با مربی صحبت کند.
گاسپارت با دست کرایف را نشان داد و او در پاسخ به تندی گفت: «ای خیانت کار. چطور ممکن است که نونز نتواند بیاید و این حرفها را رو در رو با من بزند؟». این دو با هم درگیر شدند و نائب رئیس تهدید کرد که اگر کرایف فوراً نیوکمپ را ترک نکند، با پلیس تماس میگیرد.
نائب رئیس بعداً عنوان کرد: «اکنون که به آن زمان نگاه میکنم، شاید اشتباه بود که به رختکن رفتم و آن جا عذرش را خواستم. این کار فقط اوضاع را بدتر کرد. کار به خشونت کشید و هر دو کنترلمان را از دست دادیم. پس از آن نمیتوانستیم کارمان را با هم ادامه دهیم، حتی برای دو بازی». در تنها 90 ثانیه، با سابقهترین مربی بارسا و تا آن زمان پر افتخار ترینشان، باشگاه را ترک کرده بود. کرایف بعدها به تندی گفته بود: «افرادی مانند نونز به این دلیل که فوتبال را دوست دارند، مدیر نمیشوند. آنها مدیر میشوند چرا که خودشان را دوست دارند».
یک روز بعد، پسر 22 ساله او جوردی، در حالی که بارسا از دپور عقب بود، پایه گذار پیروزی 3-2 آبی و اناری پوشان مقابل این تیم شد تا نیوکمپ یک پارچه صدا بزند: «کرایف بله، نونز خیر».
«او مفهوم فوتبال در اسپانیا را از نو ابداع کرد»
کرایف ممکن است رفته باشد، اما پس از گذشت نزدیک به سه دهه از اولین حضور درخشانش برای بارسلونا، میراث فوتبالی او همچنان باقی است.
اوزبیو که تا سال 2015 سرمربی تیم ب بارسلونا بود، میگوید: «در کمترین حالت، یوهان سبک بازی ما را انتخاب کرد، ایده تداوم که در باشگاه جریان دارد. من DNA او را در تیمم حس میکنم. هر بازیکنی از قبل سیستم را میشناسد. این ایده در تمامی بخشهای باشگاه نفوذ کرده است. موفقیت لاماسیا، ادعاهای او را اثبات میکند. هر زمان که ستاره جوانی به تیم اصلی میرسد، موفقیتی به دست آمده که یوهان بخشی از آن است».
او اعتقاد دارد که حتی شکستهای کرایف نیز منبع الهام هستند: «به هیچ وجه اتفاقی نیست که گواردیولا رهبری نسلی فوقالعاده موفق را بر عهده دارد، چراکه او به خوبی آن چیزهایی که در فینال 1994 کم داشتیم را میشناسد: سخت کوشی و احترام به رقیب. هیچ شکی ندارم که پپ قبل از هر بازی که میخواست در آن برنده شود، به میلان فکر کرده است».
گواردیولا به کمک مالکیت توپ و بازیابی اهمیت لاماسیا، توانست از مربی بزرگ دوران بازی گری خود پیشی گرفته و به پر افتخارترین مربی باشگاه مبدل شود. کار به این جا نیز ختم نمیشود. سلطه اسپانیا بر بازیهای ملی پس از قهرمانی در یورو 2008، نشان میدهد که فلسفه کرایف در تمامی بخشهای فوتبال اسپانیا نفوذ کرده است.
میگوئل آنخل نادال میگوید: «کرایف مفهوم فوتبال در این کشور را از نو ابداع کرد. امروزه، بارسلونا و اسپانیا شاهدان مدرنی بر جادوگری او در زمان مربی گریش هستند».
پدر بزرگترین تیم باشگاهی و ملی تاریخ بودن، عجب میراث با ارزشی است.
مترجمین: سید سجاد زرگرنتاج - غلامحسین صبوری / FCBarcelona.ir
وقتی یوهان کرایف در سال 1988 و این بار به عنوان سرمربی به نیوکمپ بازگشت، بارسلونا اصلا وضع خوبی نداشت. بیش از 25 سال بعد، میراث او به شدت در نیوکمپ، و در سراسر دنیا، احساس میشود! «یوهان کرایف این کلیسا [بارسا] را رنگ آمیزی کرد، و هر که بعد از او آمد، نتوانست پیشرفت خاصی صورت بدهد» - پپ گواردیولا. به مناسبت سالروز در گذشت این اسطوره بزرگ، بد نیست دوباره این مقاله تفصیلی زیبا را در خصوص نحوه تاثیر خارق العاده کرویف کبیر بر سبک بارسا و تمام دنیای فوتبال، با هم مرور کنیم.
هفت بعد از ظهر است. 28 آوریل 1988. هتل هسپریا، در خیابان ورگوس، خیابانی باریک در قسمت شمالیِ مرکز شهر بارسلونا، که با ماشین، پنج دقیقه با نیوکمپ فاصله دارد. جای هیجان انگیزی است.
بیست و یک بازیکن بارسا به همراه سرمربی این تیم، لوییس آراگونس در یک سالن کنفرانس باشکوه، حضور دارند. کاپیتان الکسانکو، که مردی چهار شانه است، از روی یک متن، میخواند: «رئیس جوزپ نونز، به عنوان مردم عادی، ما را فریب داد و به عنوان بازیکنان حرفهای، تحقیرمان کرد. در نتیجه، اگرچه این درخواست در انحصار اعضای باشگاه است، بازیکنان تیم، استعفای فوری رئیس باشگاه را خواستارند».
این متن، به همان اندازه که بیسابقه است، شوک آور نیز هست. ویکتور مونز، هافبک تیم، اضافه میکند: «نونز چیزی از رنگ لباس این باشگاه نمیفهمد و هواداران را دوست ندارد. او تنها خودش را دوست دارد!». باشگاه، به طور واضح در حال جنگ است؛ با خودش. و بر سر پول. خرانه داری اسپانیا در حال تحقیق روی قراردادهای تمامی بازیکنان بارسلوناست و معتقد است که مالیاتهایی برای پرداخت وجود دارند، زیرا هر یک از بازیکنان باید به طور جداگانه قرارداد بازی داشته باشند. وقتی باشگاه رسما از بازیکنان میخواهد که خودشان مابقی مالیات را به اداره مربوطه پرداخت کنند، بازیکنان تیم، متفق القول، سر نونز را میخواهند!
این داستان که به "طغیان هسپریا" معروف شد، اتفاق ناچیزی در مقایسه با مسائلی بود که در بدترین فصل بارسا پس از 1940/41 رخ داد. آراگونس، افسردگی دارد و در پایان فصل تیم را ترک میکند. بارسا در عرض تنها دو سال، از فینالیست بودن در اروپا، به جایگاهی خنده دار در این رقابتها رسیده است. در این هنگام، نونز برای تغییر اوضاع، و انتخاب دوبارهاش در انتخابات پیش رو که در ژوئن برگزار میشود، تنها برگ برندهاش را رو میکند.
شش روز بعد، در 4 می1988، یوهان کرایف به عنوان سرمربی بارسا معرفی میشود. بارسا در 14 فصل اخیر، تنها یک بار لیگ را برده است. هشت سال بعد، وقتی هیئت مدیره - با دلی خونین! - مرد هلندی را از کار بر کنار کرد، بارسا 11 عنوان بدست آورده بود. بزرگترین عضو خانواده توتال فوتبال، ابتدا در اواخر دهه 1970 بارسا را در زمین بازی نجات داد، و سپس این کار را یک دهه بعد، از روی نیمکت انجام داد. بسیاری از هواداران بارسا همچنان معتقدند تیمی که او ساخت، تیم رویایی، همچنان بهترین تیم تاریخ باشگاه است. تمام سالهای پس از نشستن او روی نیمکت این تیم، داستانهایی از اشتیاق و علاقه او به فوتبال زیبا، شخصیت گاهاً بدخلق او و ارادهاش برای پیروزی را در خود دارد؛ چیزهایی که این روزها، بارسا را تا این اندازه به باشگاه بزرگی تبدیل کرده است. لاماسیا را میشناسید؟! بقیهاش نیاز به گفتن ندارد.
«یک بچه 23 بودم و درهایم به سوی آسمان گشوده شده بودند»
کار کرایف برای بازسازی تیم پس از مسائل هسپریا، بلافاصله آغاز شد. پانزده بازیکن فروخته شدند، که شامل بازیکنان اصلی تیم نخست هم بود: ویکتور مونز، رامون کالدره و برند شوستر - که این آخری، به رئال مادرید رفت. به جای آنها، دوازده بازیکن جدید آمدند که از آنها میتوان به چیکی بیگیرستین (وینگر)، خوزه ماری باکرو (هافبک تهاجمی)، خولیو سالیناس (مهاجم نوک) و اوزبیو (هافبک دفاعی) اشاره کرد. اوزبیو میگوید: «من واقعا افتخار میکردم که توجه بازیکنی این چنین در کلاس جهانی، به من جلب شده است. سالهای حضور او در نیوکمپ به عنوان بازیکن، فوتبال اسپانیا، و مکتب بارسلونا را تغییر داد. من یک بچه 23 ساله بودم و درهایم به سوی آسمان گشوده شده بودند. او جمعی از بازیکنان جوان را دور هم جمع کرد، بازیکنانی که تشنه موفقیت بودند و تحت تأثیر سابقه نه چندان جالب باشگاه در سالهای اخیر، قرار نداشتند».
برخلاف خواسته نونز، کرایف کاپیتان الکسانکو را در تیمش نگه داشت؛ با وجود اینکه این بازیکن 32 ساله، در نخستین بازی پیش فصل تیم، توسط دستهای از هواداران در نیوکمپ، هو شد. کرایف در حمایت از او، و با عصبانیت گفت: «الکسانکو، فقط وظیفهاش به عنوان یک کاپیتان را انجام داد. او زبانِ تیم بود و نگذاشت مردانش نا امید شوند. این یعنی شخصیت. پیامرسان معمولا کشته میشود. اما نه وقتی من اینجا هستم. شاید یک رهبر مبادی آداب نباشد، ولی رهبر است. هر چه آنجا بود، اتحاد بود!». استدلال، کاملا مشخص بود. به جهنم آقای رئیس؛ اینجا رئیس من هستم! روش "دخالت"؛ روشی که نونز با آن بیزنسها و هتل داریهایش را انجام میداد نیز، به نقطه پایان رسید. این جمله کرایف به آقای رئیس بود: «اگر میخواهی با من حرف بزنی؛ من به دفترت میآیم، تو به رختکن تیم من نمیآیی». مقدر شده بود که کرایف و نونز به راحتی با رابطهشان کنار بیایند.
«ترجیح میدهم 5-4 ببرم، تا 1-0!»
سپس، نوبت بازسازی با سبکی خاص بود. اوایل جولای 1988 او بالاخره تیم تازه جمع آوری شدهاش را برای یک بازی نسبتا سطح بالا آماده کرد و از سیستم مورد نظرش رونمایی نمود. اوزبیو اینگونه به یاد میآورد: «او یک تخته سیاه آورد و روی آن سه مدافع، چهار هافبک، دو وینگر محض و یک مهاجم نوک کشید. ما به هم نگاه کردیم و گفتیم: "این دیگر چیست؟!". آن دوران، عصر 3-5-2 و 4-4-2 بود. این تعداد مهاجم زیاد و این تعداد مدافع کم در یک ترکیب را، نمیتوانستیم درک کنیم. او با یک دست، سبک جدیدی از فوتبال در اسپانیا را معرفی کرد. آن، یک انقلاب بود». 3-4-3 (که از روی ترکیب 4-3-3 رینوس میشل با حضور کرایف در آژاکس و تیم ملی هلند در دهه 70 برداشته شده بود) زاده شد!
سپس کرایف توضیح داد: «اگر شما چهار مدافع را مقابل دو مهاجم قرار دهید، سپس 6 بازیکن در مقابل 8 بازیکن حریف، در میانه میدان خواهید داشت. اینگونه، هیچ گاه نمیتوانید بازی را ببرید. باید یک مدافع به خطوط جلویی اضافه کنیم. از من برای قرار دادن سه بازیکن در عقب زمین، انتقاد شده است، اما این احمقانهترین چیزی است که به عمرم شنیدهام! چیزی که نیاز داشتیم، این بود که وسط زمین، جایی که بیش از همه به آن نیاز داریم را، با بازیکنان خودی پر کنیم. من کاملا ترجیح میدهم یک بازی را 5-4 ببرم، تا 1-0!».
به طور قطع، تفکرات دفاعی در ذهن کرایف جایگاهی نداشتند. یک باز دروازبان تیم، آنتونی زوبیزارتا از سرمربی خود پرسید که استراتژیاش برای دفاع در هنگام ضربات آزاد چیست. پاسخ صریحی که او شنید، این بود: «من از کجا بدانم؟! خودت تصمیم بگیر. تو صلاحیت بیشتری از من در تعیین چگونگی دفاع هنگام کرنر داری».
در خطوط جلویی، بازیکنان از آزاد بودن سیستم، بسیار لذت میبردند. اوزبیو، که بیش از 250 بازی زیر نظر یوهان کرایف انجام داد، میگوید: «من عاشق 3-4-3 بودم. در باقی سیستمها، واقعا نمیتوانستم خوب بازی کنم. تکنیک، دید باز و هوش من برای به حرکت در آوردن سریع توپ، به خوبی در سیستم بارسای او، جواب میداد، در حالی که در باقی سیستمها، حتی برای دادن یک پاس ساده و نگه داشتن توپ هم، کافی نبود. من به عنوان یک هافبک مرکزی، همواره در جریان بازی بودم و گزینههای مختلفی هم برای گرداندن توپ، خصوصا از سمت هافبکهایی که اسماً هافبک گوش بودند، داشتم».
در قلب این ترکیب، مالکیت بالای توپ وجود داشت، که به عنوان نشانهای از هویت بارسا، باقی ماند. کرایف میگفت: «این یک مفهوم اساسی است. وقتی شما توپ را در اختیار دارید، به خوبی حرکت میکنید. شما چیزی را دارید که حریفتان ندارد، و بدون آن، نمیتواند به شما گل بزند. شخصی که توپ را در اختیار دارد، تصمیم میگیرد که توپ به کجا برود، و اگر تصمیم درستی بگیرید، میتوانید از پرس حریف خود، بهره ببرید. توپ به جایی میرود، که شما میخواهید».
«بدون کرایف ، ژاویها و اینیستاهای این دنیا، وجود نداشتند»
اما، یک مشکل وجود داشت. ترکیب تیم او بازیکنان تکنیکی و باهوشی که بتواند با آنها تاکتیکهای پیچیده او را به اجرا در بیاورند، کم داشت. یک خط تولیدی که خوره مالکیت توپ باشند، نیاز بود. لاماسیا باید از نو ساخته میشد.
در کمال تعجب برای باشگاهی که بعدها ژاوی، اینیستا و مسی را به دنیای فوتبال معرفی کرد، آنها بازیکنانی را انتخاب میکردند که فیزیک مناسبی داشته باشند، نه تکنیک بالایی. در سال 1986، یک پسر 15 ساله، در زمانی که بازیکنانی با قامت بالای 180 سانتی متر، در آکادمی پذیرفته میشدند، در مصاحبهای، با صدای بسیار بلند گفت: «قد من از 180 سانتی متر هم بیشتر خواهد شد. من میخواهم یک فوتبالیست حرفهای بشوم!». نامش؟! پپ گواردیولا!
آمدن کرایف ، شروع تغییر بود: «من بازیکنان کوتاه قامتی مانند آلبرت فرر، سرجی و یا گیلرمو آمور را در اختیار داشتم. بازیکنانی که فیزیک فوقالعادهای نداشتند، اما بازیکنان پا به توپی بودند و مانند موش حریفان را پرس میکردند. حتی پپ هم چندان فیزیک عالیای نداشت، اما هنگام در اختیار داشتن توپ، بسیار باهوش بود. این همان چیزی بود که من میخواستم».
فرر، مدافع راستی که بعدها به چلسی پیوست، میگوید: «برای یوهان، مهمتر از اینکه بتوانید روی هوا خوب باشید، این مهم بود که بتوانید سریع باشید و رو به جلو بازی کنید. او دقیقا میدانست به چه نوع بازیکنانی نیاز دارد. و هیچ مشکلی هم با آوردن بازیکنان کوتاه قامتتر، و انتخاب آنها از بین تیمهای جوانان، نداشت. او کاملا میدانست که این راهِ رو به جلویی است که میخواهد».
همه تیمها، از زیر 8 سالهها گرفته تا بارسای بی سیستم خود را به 3-4-3 تغییر دادند و تملک توپ را در بازیهای خود زیاد کردند. خط تولیدی که کرایف انتظارش را میکشید، از راه رسید. لاماسیا بازیکنانی مانند فرر، آمور و سرجی را تربیت کرد که مجموعا بیش از هزار بار با پیراهن بارسا به میدان رفتند. هیچ کدام آنها، بالاتر از 1.80 بلندای قامت نداشتند. اما، بلند قامت هم داشتند؛ گواردیولا، 384 بار پیراهن بارسا را در رقابتهای مختلف به تن کرد.
اوریل دومنیک، خبرنگار روزنامه ال موندو دپورتیوو، که 6 سال در دوران کرایف در تیمهای پایه بارسا حضور داشت، میگوید: «توپ تنها پرسوناژ موجود بود. حتی تمرینات فیتنس هم با یک فوتبال انجام میشد. آنجا شانس بیشتری برای بازیکنانی با جثه کوچک، مانند من، وجود داشت. وقتی در لاماسیا بودم، گواردیولا بسیار لاغر بود، و این کرایف بود که میگفت او همواره باید بازی کند، زیرا بالاخره یک روز رشد خواهد کرد. بدون او، ژاویها و اینیستاهای این دنیا، وجود نداشتند».
«اگر میخواستم حرفم را بفهمی، آنها را بهتر توضیح میدادم!»
طرح بارسای پایه کرایف، در حال شکلگیری بود. اما با وجود بردن جام در جام اروپا در فصل 1988/89، و قهرمانی در جام حذفی، تنها یک فصل بعد، همچنان مشکلاتی وجود داشت. خریدهای باشگاه در تابستان 1989، یعنی میشل لادروپ و رونالد کومان، نتوانستند در حد و اندازههای انتظارهایی که از آنها میرفت، ظاهر شوند. خصوصا کومان، در نخستین فصلش بسیار ضعیف کار کرد، به طوری که کرایف از دفاع کردن از او مقابل خبرنگاران، خسته شده بود.
جلسات روزانه، متنفی شدند: «صحبت با مطبوعات، خطرناک است». شخصیت دنیا ستیز کرایف پیش آمده بود. او مصاحبه انجام میداد، اما مصاحبههایش بسیار عجیب شده بودند. او یک روز به یک خبرنگار گفت: «اگر میخواستم بفهمی، بهتر توضیحش میدادم!».
در پایان فصل بارسا 11 امتیاز کمتر از رئال مادرید کسب کرده بود و تنها قهرمانی در جام حذفی بود که کرایف را نجات داد. قطعا، نونز هم مورد بیاعتمادی اعضای باشگاه قرار میگرفت، اگر به این زودی مرد هلندی را اخراج میکرد. اما 1990/91 میتواند فصلی باشد که میراث بزرگ کرایف و بارسا، رسما آغاز شد. میوههای لاماسیا در حال رسیدن بودند، حتی اگر بگوییم کاتالونیایی بودن اکثر آنها به خاطر این بود که کرایف میخواست شغلش را حفظ کند!
او بعدها توضیح داد: «من در زمان دیکتاتوری فرانکو در اینجا حاضر بودم. میدانستم که مردم کاتالونیا چگونه فکر میکنند. هواداران بارسا دوست دارند که ببینند فردی کاتالانی خود را به تیم نخست رسانده - این باعث میشود تصور کنند که یک جورهایی مربی جزئی از بارساست. من تلاش کردم بازیای را ارائه دهم که آنها بتوانند از آن به عنوان بازی کاتالانی یاد کنند. در این حالت، احتمال اینکه در مواقع شکست، صدای سوت بشنوید، کمتر است».
زود عصبانی میشد، اما در جلوی دروازه، مرگبار عمل میکرد؛ هریستو استویکویچ، ثابت کرد که قطعه گمشده پازل است. یک مهاجم همه کاره که میتوانست دریبل بزند، پاس بدهد، و ضربات پای چپ دقیقی را به سمت دروازه حریف شلیک کند. او همان چیزی را که اسپانیاییها "بد شیر" مینامند، داشت. که به شخصی اطلاق میشد، که هر کاری برای بردن انجام میدهد.
مثل گرفتن کارت قرمز به خاطر زدنِ داور در فینال سوپرکاپ 1990. وقتی بارسا در انتهای ژانویه موفق شد رئال مادرید را 2-1 شکست دهد و پنج امتیاز از این تیم پیش بیفتد، کار لیگ تقریبا تمام شده بود. کومان از حضور در جلوی خط دفاعی خوشحال بود و لادروپ نیز، در حال تفحص در خط هافبک بود.
«کرایف به جای سیگار کشیدن، آب نبات چوبی میمکید»
اما بزرگترین نقطه ضعف کرایف، کار خود را آغاز کرد. او که از نوجوانی با ته سیگارش سیگار بعدیش را روشن میکرد، نیازمند یک عمل جراحی برای باز کردن رگهای مسدود شده قلبش شد که نتیجه عادت داشتن او به کشیدن 20 سیگار در هر روز بود که با استرس نیمکت داغ نیوکمپ بد و بدتر میشد. و این که او از عمل جراحی 4 ساعته زنده بیرون آمد، اعتقاد دیرینه او را که خدا او را آفریده تا به بزرگترین بازیکن و مربی تاریخ تبدیل شود، تقویت کرد.
در مدت زمان غیبت کرایف، چارلی رکساچ دستیار او از 9 بازی 6 پیروزی کسب کرد تا پس از 6 سال، اولین قهرمانی بارسا در لالیگا به دست بیاید. قهرمانی که به گفته اوزبیو هافبک تیم، فقط و فقط به دلیل تمرینات مرد هلندی بود.
اوزبیو میگوید: «کرایف هر جلسه تمرینی را چهار یا پنج بار متوقف میکرد تا تنها جایگری بازیکنان در زمین را تصحیح کند: "نه! نه! آن جا نه. یک متر برو به سمت راست. حالا ببین: زاویه بسیار بهتری برای پاس دادن داری. یک متر آن ورتر نداشتی". این جزئیات شما را به فکر کردن وا میدارند. سپس در حافظهتان میمانند و در آخر شما را قادر میسازند تا قبل از هر پاس دادن، نقطه چینی از آن را ذهنتان تصور کنید. هیچ مربی دیگری وجود ندارد که چنین چیزی را برای شما توضیح دهد، چراکه او به عنوان بازیکن، بهترین بازیکن جهان شده بود. چیزهایی که طی سالیان متمادی یاد گرفتهاید، بخش زیادی از مهارت شما را تشکیل میدهند».
با بازگشت کرایف به نیمکت و مکیدن آب نبات چوبی به جای کشیدن سیگار، بارسا فصل 1991/92 را چندان خوب آغاز نکرد. اما نقطه عطف تیمی که از هشت بازی ابتداییش 3 تای آنها را باخته بود، در ماه نوامبر و در لیگ قهرمانان مقابل کایزرسلاترن رقم خورد. علی رغم پیروزی 3-1 در دیدار رفت، آبی و اناری پوشان در نیمه اول دیدار برگشت 1-0 عقب بودند و بسیار بد بازی میکردند. تیم به انگیزه نیاز داشت.
میگوئل آنخل نادال مدافع آن زمان بارسلونا در این باره گفت: «کرایف به رختکن آمد و ما انتظار یک موشک ویرانگر را داشتیم. او دستان خود را به هم مالید و گفت: "لعنتی، بچهها، اون بیرون در حد مرگ سرده"».
او ادامه داد: «داشتیم از لیگ قهرمانان حذف میشدیم، اما او درباره این که هوا چقدر سرد است صحبت میکرد. با این حرفش، تمامی استرس و فشارهای ما از بین رفت. او سرشار از اعتماد به نفس درباره این موضوع بود که تیمی که او ساخته، قهرمان خواهد شد، فقط و فقط به این دلیل که او این تیم را ساخته است. او اعتقاد داشت که همیشه حق با اوست».
مردان کرایف در نیمه دوم یک گل دیگر را نیز دریافت کردند، اما ضربه سر دقیقه 89 خوزه ماری باکرو، باعث صعود آبی و اناری پوشان به مرحله بعد شد. درست همانگونه که مربی انتظارش را داشت. با فرا رسیدن ماه می این بارسلونا بود که به لطف شکست ناباورانه رئال مادرید در هفته آخر برابر تنریف، قهرمان لالیگا شده و همچنین فینال ومبلی مقابل سمپدوریا را نیز در پیش رو داشت.
نادال این گونه خاطراتش درباره آن زمان را ادامه میدهد: «او از ما خواست تا تاریخچه باشگاه و تمامی مشکلاتی که در فینالهای قبلیمان مانند سال 1986 داشتیم را فراموش کنیم. او پیش از بازی تنها گفت: "بروید و لذت ببرید". این تمامی فشارها را از روی ما برداشت».
وقتی که کومان با ضربه آزاد سهمگینش در وقتهای اضافه تور دروازه را لرزاند، آن حرفهای کرایف به طور اجتناب ناپذیری با اولین قهرمانی کاتالونیاییها در لیگ قهرمانان عجین شد. در تابستان همان سال تیم بسکتبال همیشه قهرمان آمریکا در المپیک بارسلونا شرکت کرد و این گونه بود که لقب این تیم برای بارسلونا نیز انتخاب و افسانه تیم رویایی کرایف متولد شد. این در حالی است که آندونی زوبیزارتا و کاپیتان تیم الکسانکا تنها بازماندگان رسوایی چهار سال پیش هسپریا در تیم فصل 1991/92 کرایف بودند.
اوزبیو زوج گواردیولا در خط میانی در آن فینال میگوید: «روحیه و حس و حال متفاوتی در سال 1992 در باشگاه وجود داشت. ما چهار سال در یک مسیر با هم کار کردیم، چند بازیکن تازه به خدمت گرفته شده عجیب و غریب، که میخواستیم تاریخ بارسا را تغییر دهیم. ما برگزیدهها بودیم و میدانستیم که اکنون زمان ماست».
درود بر آن تیم لعنتی
هر چند که شایعات مبنی بر اختلاف نظر بین کرایف و نونز مدیر عامل باشکاه دست بردار نبودند، مخصوصاً پس از حذف از لیگ قهرمانان در پی شکست مقابل زسکا مسکو در دسامبر 1992، اما با این حال، تیم به کسب عناوین ادامه میداد. گل سر سبد آنها، قهرمانی در لالیگا برای سومین سال پیاپی، باز هم در روز پایانی، باز هم به لطف شکست رئال مادرید در تنریف و باز هم با 87 گل زده بود. وقتی که نابغهای به نام روماریو در سال 1993 به تیم پیوست، همه چیز برای رکورد بیسابقه قهرمانی در چهار لالیگای پیاپی و کسب دومین عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان در فاصله سه سال آماده بود. همچنین هتریک این بازیکن برزیلی در جریان پیروزی تاریخی 5-0 مقابل رئال مادرید گواهی پیشرفت تیم کرایف از لحاظ پتانسیل بود.
در لالیگای 1994 که به "لیگ آب نبات چوبی" معروف است، بارسا توانست به لطف پنالتی از دست رفته دقیقه نود میروسلاو دیوکیچ مدافع دپور در برابر والنسیا، عنوان قهرمانی را به دست بیاورد. گفتنی است که آبی و اناری پوشان پس از شکست 6-2 مقابل ساراگوسا در ماه فوریه، از 30 امتیاز ممکن، 28 امتیاز را کسب کردند. پس از آن شکست مفتضحانه، کرایف به تمامی بازیکنان ترکیب تیم که تاریخ قرادادهایشان به اتمام رسیده بود، قول داد که اگر بارسا قهرمان لالیگا شود، قراردادهای همه آنها را تمدید خواهد کرد. این قهرمانی بسیار برای مطبوعات جالب و هیجان انگیز بود و نام آن تیم را "تیم لعنتی" گذاشتند.
چهار روز بعد، زمان تقدیس دوباره "بهترین تیم جهان" فرارسید: فینال لیگ قهرمانان اروپا مقابل آث میلان. کومن، گواردیولا، استویچک و روماریو؛ همگی در اوج دوران بازیگری. لادروپ جادویی به دلیل قانون سه بازیکن خارجی در این بازی نمیتوانست حضور داشته باشد. کرایف قبل از بازی فریاد زد: «بارسا شانس اصلی قهرمانی است. میلان هیچ چیزی نیست. آنها سبک بازیشان بر اساس دفاع است، ولی ما حمله».
اما میلان 4-0 برد! دنیل ماسارو دو بار و مارسل دزایی و بازیساز میلان و بهترین بازیکن میدان دژان ساویچویچ هر کدام یک بار گلزنی کردند. به ندرت ضعف خط دفاعی بارسا در یک بازی تا این حد نمایان شده بود.
فرر بازیکن سابق بارسا در این باره میگوید: «پس از چهار عنوان پیاپی قهرمانی در لالیگا و قهرمانی در لیگ قهرمانان 1992، احتمالاً ما بیش از حد اعتماد به نفس داشتیم. ما فکر میکردیم که کار راحتی پیش رو داریم و با 60 یا 70 درصد از توانمان نیز میتوانیم آنها را شکست دهیم». او ادامه داد: «این شکست، آغاز یک پایان بود. بیاد دارم که به برخی بازیکنان درست پس از بازی و زمانی که در اتوبوس حضور داشتند، گفتند که به فروش خواهند رسید. پس از آن فینال، همه چیز تغییر کرد».
«نائب رئیس باشگاه تهدید کرد که اگر کرایف نیوکمپ را ترک نکند به پلیس زنگ میزند»
کرایف پای حرفی که زده بود ایستاد و با پتک به جان تیم رویایی افتاد. زوبیزارتا، لادروپ، گویکوئتسکا و سالیناس دیگر هرگز برای باشگاه به میدان نرفتند. روماریو در ژانویه 1995 بارسا را ترک کرد و کرایف آخرین تیر خود را این گونه به او شلیک کرد: «او به خوبی من نبود. من کاری میکردم تا بقیه بازیکنان بهتر بازی کنند، اما او فقط میتوانست خودش گلزنی کند». با فرا رسیدن تابستان، اوزبیو، استویچکوف، کومان و بگیریستین نیز راه روماریو را طی کردند. فقط فرر، باکرو، گواردیولا و نادال باقی ماندند.
اوزبیو میگوید: «از ما چیزهای زیادی خواسته میشد و او میخواست همه چیز را اساساً تغییر دهد. به عنوان یک بازیکن حرفهای، قبول کرده بودم که شاید او بخواهد بازیکنی جوانتر را برای بازسازی تیم جانشین من 31 ساله کند، اما معتقدم که میتوانست این کار را بهتر و به نحوی که کمتر دردناک باشد انجام دهد».
جایگزینانی مانند گئورگی پوپسکو، گئورگی هاجی و روبرت پروسینسکی به ندرت توانستند تاثیر چندانی بگذارند. گلهایی که زمانی به وفور یافت میشدند، کمیاب شدند. بردهای 4-3 تبدیل شدند به باختهای 3-2. تنها لوئیس فیگو که از اسپورتینگ خریده شد، اندکی جای خروجیهای کثیر بارسا را گرفت. و پایانی که وقتی فرا رسید، به همان میزان که وحشیانه بود، به همان میزان نیز سریع اتفاق افتاد.
یک روز قبل از آخرین بازی خانگی فصل 1995/96 (دومین فصل پیاپی بدون جام) مقابل سلتاویگو، تنش میان کرایف و نونز مدیر باشگاه بالا گرفت و آن هم در میان شایعات بسیاری که در مورد روی کار آمدن سر بابی رابسون به جای مرد هلندی به گوش میرسید. خوان گاسپارت نائب رئیس باشگاه به رختکن رفت تا با مربی صحبت کند.
گاسپارت با دست کرایف را نشان داد و او در پاسخ به تندی گفت: «ای خیانت کار. چطور ممکن است که نونز نتواند بیاید و این حرفها را رو در رو با من بزند؟». این دو با هم درگیر شدند و نائب رئیس تهدید کرد که اگر کرایف فوراً نیوکمپ را ترک نکند، با پلیس تماس میگیرد.
نائب رئیس بعداً عنوان کرد: «اکنون که به آن زمان نگاه میکنم، شاید اشتباه بود که به رختکن رفتم و آن جا عذرش را خواستم. این کار فقط اوضاع را بدتر کرد. کار به خشونت کشید و هر دو کنترلمان را از دست دادیم. پس از آن نمیتوانستیم کارمان را با هم ادامه دهیم، حتی برای دو بازی». در تنها 90 ثانیه، با سابقهترین مربی بارسا و تا آن زمان پر افتخار ترینشان، باشگاه را ترک کرده بود. کرایف بعدها به تندی گفته بود: «افرادی مانند نونز به این دلیل که فوتبال را دوست دارند، مدیر نمیشوند. آنها مدیر میشوند چرا که خودشان را دوست دارند».
یک روز بعد، پسر 22 ساله او جوردی، در حالی که بارسا از دپور عقب بود، پایه گذار پیروزی 3-2 آبی و اناری پوشان مقابل این تیم شد تا نیوکمپ یک پارچه صدا بزند: «کرایف بله، نونز خیر».
«او مفهوم فوتبال در اسپانیا را از نو ابداع کرد»
کرایف ممکن است رفته باشد، اما پس از گذشت نزدیک به سه دهه از اولین حضور درخشانش برای بارسلونا، میراث فوتبالی او همچنان باقی است.
اوزبیو که تا سال 2015 سرمربی تیم ب بارسلونا بود، میگوید: «در کمترین حالت، یوهان سبک بازی ما را انتخاب کرد، ایده تداوم که در باشگاه جریان دارد. من DNA او را در تیمم حس میکنم. هر بازیکنی از قبل سیستم را میشناسد. این ایده در تمامی بخشهای باشگاه نفوذ کرده است. موفقیت لاماسیا، ادعاهای او را اثبات میکند. هر زمان که ستاره جوانی به تیم اصلی میرسد، موفقیتی به دست آمده که یوهان بخشی از آن است».
او اعتقاد دارد که حتی شکستهای کرایف نیز منبع الهام هستند: «به هیچ وجه اتفاقی نیست که گواردیولا رهبری نسلی فوقالعاده موفق را بر عهده دارد، چراکه او به خوبی آن چیزهایی که در فینال 1994 کم داشتیم را میشناسد: سخت کوشی و احترام به رقیب. هیچ شکی ندارم که پپ قبل از هر بازی که میخواست در آن برنده شود، به میلان فکر کرده است».
گواردیولا به کمک مالکیت توپ و بازیابی اهمیت لاماسیا، توانست از مربی بزرگ دوران بازی گری خود پیشی گرفته و به پر افتخارترین مربی باشگاه مبدل شود. کار به این جا نیز ختم نمیشود. سلطه اسپانیا بر بازیهای ملی پس از قهرمانی در یورو 2008، نشان میدهد که فلسفه کرایف در تمامی بخشهای فوتبال اسپانیا نفوذ کرده است.
میگوئل آنخل نادال میگوید: «کرایف مفهوم فوتبال در این کشور را از نو ابداع کرد. امروزه، بارسلونا و اسپانیا شاهدان مدرنی بر جادوگری او در زمان مربی گریش هستند».
پدر بزرگترین تیم باشگاهی و ملی تاریخ بودن، عجب میراث با ارزشی است.
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد؟ | ||
---|---|---|
بیا ببین این والورده ابله سبکت رو نابود کرده
پنجشنبه، ۷ تیر ۱۳۹۷ (۰:۵۲)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد؟ | ||
---|---|---|
جاش خیلی خایه بدرود
چهارشنبه، ۲ خرداد ۱۳۹۷ (۲۲:۳۷)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد؟ | ||
---|---|---|
واقعا اسطوره بود
سهشنبه، ۲۵ مهر ۱۳۹۶ (۲۲:۳۸)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد؟ | ||
---|---|---|
درود به این اسطوره بی نظیر... چقدر جاش خالیه...
جمعه، ۴ فروردین ۱۳۹۶ (۲۳:۴۵)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
ممنون عالی بود
سهشنبه، ۱۰ فروردین ۱۳۹۵ (۴:۲۴)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
متاسفم که یکی مثل یوهان بایدبره زیرخاک وکسی مثل راسل راست راست راه بره
سهشنبه، ۱۰ فروردین ۱۳۹۵ (۱:۵۸)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
واقعا این مقاله کمترین چیزی بود که در مورد یوهان کبیر می شد گفت! اینم فهمیدیم که گاسپارت احمق در یه گند بزرگ دیگه هم دست داشته! دوشنبه، ۹ فروردین ۱۳۹۵ (۱:۴۰)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
در عرصه فوتبال بی نقص ترین بود
شنبه، ۷ فروردین ۱۳۹۵ (۸:۳۹)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
یوهان همیشه در یاد ها باقی هستی.
جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۲۱:۱۲)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
کرایف کبیر اسطوره تاریخ ساز باشگاه بارسلونا
جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۱۹:۱۳)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
مقاله فوق العاده ای بود! بعد از خوندنش خیلی بیشتر از قبل به اهمیت کرایف برای بارسا پی بردم. به طور کاملا مشخص، تاریخ بارسا به دو دوره قبل و بعد از کرایف تقسیم میشه.
جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۱۸:۴۷)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
هرکس عاشق فوتبال باشه عاشق کرایف بزرگ هم هست
جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۱۰:۴۹)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
این دومین باره که این گزاره روکامل دارم مطالعه می کنم وقصددارم برای بارسوم هم بخونم خداقوت بابت ترجمه جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۱۰:۴۱)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
بی نهایت ممنون بابت این متن.
جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۷:۰۳)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
عالی عالییییییییییییییییییییی بهترین متنی که میشه نوشت و میشه خوند همه ی اون سالها رو با خوندن این متن میشه زندگی کرد روحش شاد جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۳:۳۳)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
كلمه نيست كه بشه باهاش توصيفش كرد ، در آرامش بخواب اسطوره
جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۳:۱۸)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
نقل قول من کاملا ترجیح می دهم یک بازی را 5-4 ببرم، تا 1-0!».خسته نباشید خدا قوت بابت ترجمه این مقاله جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۲:۵۱)
|
پاسخ به: چگونه یوهان کرایف فوتبال مدرن را در بارسلونا از نو ابداع کرد... | ||
---|---|---|
یه بازیکن فوق العاده... یه مربی فوق العاده... خالق یه سبک خاص و مدرن! بدون شک بزرگترین فرد فوتبالی تاریخ فوتباله! جمعه، ۶ فروردین ۱۳۹۵ (۲:۳۸)
|