اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد!مصاحبه
فرستنده سید سجاد زرگرنتاج در تاريخ یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۳:۱۹) (۶۲۰ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
منبع: مارکا
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir
او که در سنی بسیار پایین از خانوادهاش، به قصد به واقعیت رساندن رویای موفقیت در فوتبال جدا شد، نقل مکان کردن به یک خانه کشاورزی در نزدیکی نیوکمپ، چندان برای او ساده نبود. او در یک زندگی نامه با عنوان «مهمترین انتقال زندگی من» که دوشنبه 5 سپتامبر (فردا) برای فروش در باجههای مطبوعاتی اسپانیا قرار میگیرد، در مورد مسائلی تازه سخن گفته است. این اتوبیوگرافی با همکاری دو خبرنگار به نامهای مارکوس لوپز و رومن بسا تهیه شده است.
بدترین روز در لاماسیا
«شاید بیمعنی به نظر بیاید، اما درست است؛ بدترین روز زندگی من در لاماسیا سپری شد. من احساس میکردم که رها شدهام و مانند این بود که چیزی را در درونم از دست دادهام. برای من حضور در آنجا بسیار سخت بود، اما میخواستم ادامه دهم چرا که میدانستم این بهترین تصمیم برای آیندهام است».
«این اتفاق، قرص تلخی بود که چارهای جز خوردنش نداشتم، چرا که مجبور بودم از خانوادهام جدا باشم، هر روز آنها را نبینم و نزدیکشان نباشم. تصمیم بسیار سختی بود. این انتخاب را به خاطر خودم انجام دادم و این مسئله مرا تبدیل به... تبدیل به...».
گل معروف در استمفوردبریج
«توپ را فرستادم به جایی که دست پیتر چک به آن نرسد. چه دروازبان فوقالعادهای. او توپهای بسیاری را در آن دو بازی مهار کرد. آن گل سرنوشت، یا هر چیزی که شما مینامید، بود. آیا من پیش از ضربه زدن در مورد آن فکر کردم؟ به هیچ وجه!».
«وقت کافی برای فکر کردن به اینکه باید توپ را با داخل پا، روی پا یا بیرون پا بزنم وجود نداشت. اگر در موردش فکر کرده بودم، هیچ اتفاقی نمیافتاد! من به صورت غریزی عکس العمل نشان دادم».
مصیبت اینیستا
«همه چیز در قسمتی از زندگی من آغاز شد که قرار بود باشکوهترین تابستان زندگی من باشد. ناگهان، من احساس کردم که حالم خوب نیست. هیچکس نمیدانست که چرا؛ من یک روز خوب بودم، روز بعد احساس بدی داشتم و پس از آن هم».
«روزها میگذشتند و هیچ بهبودی حاصل نمیشد. مشکل این بود که کسی نمیدانست مشکل از کجاست. آزمایشهای بسیاری انجام دادم و همگی میگفتند که مشکلی نیست، اما بدن و ذهن من نظر دیگری داشتند».
«هیچ چیز بدتر از آن نیست که ندانید چرا این اتفاقات برای شما میافتد، و بدتر آن لحظهای است که تصور میکنید همه اینها مشکلات ذهنی هستند. ممکن است کسی که اینها را میخواند احساس کند که حرفهای احمقانهای زدهام، و شاید هم برخی مردم با این حرفها همذات پنداری کنند. تنها چیزی که میدانم این است که آن روزها بسیار دردناک بود. من احساس میکردم که در شرایط بدی هستم و مردم اطرافم این را نمیفهمیدند. خیلی سخت بود، خیلی...».
مرگ دنی خارکه
«به یاد دارم که یک روز در آمریکا، پزشکان گفتند که مشکل را یافتهاند و حل خواهد شد. اما متأسفانه، وقتی بعد از پیش فصل به خانه برگشتیم، آن پیام رسید. من در بدترین وضعیت ممکن بودم، چرا که درمان را آغاز کرده بودیم، و آن وقت بود که پویول گفت دنی مرده است».
«تنها چیزی که من در آن لحظه گفتم این بود که مطمئنی؟ آیا رسماً اعلام شده است؟ نمیتوانستم باور کنم که دنی، دوست من، مرده است. با آن خبر مانند این بود که قلبم از حرکت ایستاده است و روزهای بعدی در بارسلونا خیلی بد بود».
«این مسئله سقوط من به یک نقطه نامعلوم را آغاز کرد. من پرتگاه را با چشمان خود دیدم و در آن زمان بود که به دکتر گفتم دیگر نمیتوانم ادامه بدهم».
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir
در حالی که عجیب به نظر میرسد، چرا که اینیستا تقریباً همه عمرش را در لاماسیا گذرانده است، این هافبک اسپانیایی اظهار داشت که بدترین روز زندگیاش در لاماسیا سپری شده است.
او که در سنی بسیار پایین از خانوادهاش، به قصد به واقعیت رساندن رویای موفقیت در فوتبال جدا شد، نقل مکان کردن به یک خانه کشاورزی در نزدیکی نیوکمپ، چندان برای او ساده نبود. او در یک زندگی نامه با عنوان «مهمترین انتقال زندگی من» که دوشنبه 5 سپتامبر (فردا) برای فروش در باجههای مطبوعاتی اسپانیا قرار میگیرد، در مورد مسائلی تازه سخن گفته است. این اتوبیوگرافی با همکاری دو خبرنگار به نامهای مارکوس لوپز و رومن بسا تهیه شده است.
بدترین روز در لاماسیا
«شاید بیمعنی به نظر بیاید، اما درست است؛ بدترین روز زندگی من در لاماسیا سپری شد. من احساس میکردم که رها شدهام و مانند این بود که چیزی را در درونم از دست دادهام. برای من حضور در آنجا بسیار سخت بود، اما میخواستم ادامه دهم چرا که میدانستم این بهترین تصمیم برای آیندهام است».
«این اتفاق، قرص تلخی بود که چارهای جز خوردنش نداشتم، چرا که مجبور بودم از خانوادهام جدا باشم، هر روز آنها را نبینم و نزدیکشان نباشم. تصمیم بسیار سختی بود. این انتخاب را به خاطر خودم انجام دادم و این مسئله مرا تبدیل به... تبدیل به...».
گل معروف در استمفوردبریج
«توپ را فرستادم به جایی که دست پیتر چک به آن نرسد. چه دروازبان فوقالعادهای. او توپهای بسیاری را در آن دو بازی مهار کرد. آن گل سرنوشت، یا هر چیزی که شما مینامید، بود. آیا من پیش از ضربه زدن در مورد آن فکر کردم؟ به هیچ وجه!».
«وقت کافی برای فکر کردن به اینکه باید توپ را با داخل پا، روی پا یا بیرون پا بزنم وجود نداشت. اگر در موردش فکر کرده بودم، هیچ اتفاقی نمیافتاد! من به صورت غریزی عکس العمل نشان دادم».
مصیبت اینیستا
«همه چیز در قسمتی از زندگی من آغاز شد که قرار بود باشکوهترین تابستان زندگی من باشد. ناگهان، من احساس کردم که حالم خوب نیست. هیچکس نمیدانست که چرا؛ من یک روز خوب بودم، روز بعد احساس بدی داشتم و پس از آن هم».
«روزها میگذشتند و هیچ بهبودی حاصل نمیشد. مشکل این بود که کسی نمیدانست مشکل از کجاست. آزمایشهای بسیاری انجام دادم و همگی میگفتند که مشکلی نیست، اما بدن و ذهن من نظر دیگری داشتند».
«هیچ چیز بدتر از آن نیست که ندانید چرا این اتفاقات برای شما میافتد، و بدتر آن لحظهای است که تصور میکنید همه اینها مشکلات ذهنی هستند. ممکن است کسی که اینها را میخواند احساس کند که حرفهای احمقانهای زدهام، و شاید هم برخی مردم با این حرفها همذات پنداری کنند. تنها چیزی که میدانم این است که آن روزها بسیار دردناک بود. من احساس میکردم که در شرایط بدی هستم و مردم اطرافم این را نمیفهمیدند. خیلی سخت بود، خیلی...».
مرگ دنی خارکه
«به یاد دارم که یک روز در آمریکا، پزشکان گفتند که مشکل را یافتهاند و حل خواهد شد. اما متأسفانه، وقتی بعد از پیش فصل به خانه برگشتیم، آن پیام رسید. من در بدترین وضعیت ممکن بودم، چرا که درمان را آغاز کرده بودیم، و آن وقت بود که پویول گفت دنی مرده است».
«تنها چیزی که من در آن لحظه گفتم این بود که مطمئنی؟ آیا رسماً اعلام شده است؟ نمیتوانستم باور کنم که دنی، دوست من، مرده است. با آن خبر مانند این بود که قلبم از حرکت ایستاده است و روزهای بعدی در بارسلونا خیلی بد بود».
«این مسئله سقوط من به یک نقطه نامعلوم را آغاز کرد. من پرتگاه را با چشمان خود دیدم و در آن زمان بود که به دکتر گفتم دیگر نمیتوانم ادامه بدهم».
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
نقل قول البته گاهی از سایت طرفداری متن میزاریم که منبعشم مینویسیماون بخش خبرگزاریه که مجزاس و کارش انعکاس اخبار خبرگزاری های دیگه س. من بخش اخبار سایت رو گفتم! یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۲۳:۴۵)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
نقل قول البته گاهی از سایت طرفداری متن میزاریم که منبعشم مینویسیم کار بخش اخبار با خبرگزاری کاملا متفاوت ه و ربطی بهم ندارن یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۲۳:۳۲)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
نقل قول توی این سایت تا به حال حدود ۱۵ هزار خبر منتشر شده که حتی ۱ دونه ش کپی پیست از جایی نبوده. این بسیاری از سایتهای دیگه ن که اخبار ما رو کپی پیست می کنن، چون اخبار ما عینا از منابعشون و با دقت و کیفیت ترجمه میشه، نه مثل بسیاری از این سایتها که نگاهی به خبر می اندازن و بعد مطابق میل خودشون بازنویسی می کنن و به همین دلیل بسیاری اخبارشون اصلا قابل اعتماد نیست!یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۲۲:۲۸)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
روزای سختی داشته اینیستا و به حقش رسیده
یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۷:۱۹)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
کپی پیست؟شما برو متن اصلی این خبر رو از سایت منبع بخون ببین کدوم سایت فارسی هست که دقیق تر ترجمه کرده مطمئنن از زدن این حرفت پشیمون میشی
یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۶:۱۵)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
توی این سایت تا به حال حدود ۱۵ هزار خبر منتشر شده که حتی ۱ دونه ش کپی پیست از جایی نبوده. این بسیاری از سایتهای دیگه ن که اخبار ما رو کپی پیست می کنن، چون اخبار ما عینا از منابعشون و با دقت و کیفیت ترجمه میشه، نه مثل بسیاری از این سایتها که نگاهی به خبر می اندازن و بعد مطابق میل خودشون بازنویسی می کنن و به همین دلیل بسیاری اخبارشون اصلا قابل اعتماد نیست!
یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۴:۴۴)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
نقل قول سلام دوستان، خواهشا از کپی پیست کردن اجتناب کنید. من این مقاله رو دوروز پیش در varzesh3 خوندم منابع ممکنه یکی باشن، ولی مطمئناً کپی پیست نشده. تمامی اخبار منتشر شده در این سایت، به صورت اختصاصی ترجمه شدن. یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۴:۳۶)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
ببین دوست عزیز این سایت تنها کاری که نمیکنه کپی پیست ه. تمام خبرای این سایت ترجمه شدس. لینکشم بالای هر خبر هست. حالا تشابه تیتر دیگه ملاک نمیتونه باشه. چون اون سایت هم از یه سایت مرجع دیگه مثه همین خبر رو ترجمه کرده. با این تفاوت که این سایت دقیق تر و کامل تر ترجمه میکنه
یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۳:۵۷)
|
پاسخ به: اینیستا: بدترین روز زندگی من، در لاماسیا سپری شد! | ||
---|---|---|
سلام دوستان، خواهشا از کپی پیست کردن اجتناب کنید. من این مقاله رو دوروز پیش در varzesh3 خوندم
یکشنبه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ (۱۳:۴۹)
|