به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزشآنالیز فنی
فرستنده سید سجاد زرگرنتاج در تاريخ شنبه، ۳ تیر ۱۳۹۶ (۲۱:۵۵) (۴,۳۷۳ بار خوانده شده) خبر‌های فرستاده شده توسط این شخص
منبع: These Football Times
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir


هر کسی که فوتبال را در 12 سال گذشته دنبال کرده است، کاملاً با معجزاتی که لیونل مسی قادر به انجام آن‌هاست، آشنایی دارد. در ذهن هر طرفدار فوتبالی در دنیا، مجموعه‌ای بی‌پایان از صحنه‌های ظاهراً غیر ممکنی وجود دارد که در آن‌ها، لیونل مسی با بدنِ خود قادر به انجام حرکاتی است که یک انسان عادی حتی نمی‌تواند تصور کند، انجام دادنش که هیچ. و حتی اگر شما در سیاره دیگری زندگی می‌کنید – شاید همان سیاره‌ای که لیونل مسی پیش از رسیدن به این‌جا در آن زندگی می‌کرد - و در نتیجه قادر به تماشای اعجازی که لیونل مسی در دوران ورزشی‌اش به نمایش گذاشته نیستید، می‌توانید به راحتی آن‌ها را در یوتیوب پیدا کنید! در این مقاله سعی شده است تا تاثیر فرازمینی مسی بر دنیای فوتبال و عاشقانش، لااقل تا آنجا که عقل زمینی توان درکش را دارد، مورد واکاوی قرار گیرد!


کانون هواداران بارسلونا در ایران

مونتاژی از مسی با عنوان «بهترین کنترل‌های توپ» وجود دارد؛ دیگری با عنوان «20 دریبل برتر»؛ دیگری در مورد «حرکات فریبنده مثال‌زدنی‌اش»؛ و مونتاژی با عنوان «نابود کردن بایرن مونیخ». البته باید به گل او مقابل ختافه، که رابطه‌ای فراتر از تشابه با گل تاریخی دیگو مارادونا در جام جهانی 1986 مقابل انگلیس دارد، نیز اشاره کرد.

یکی از هم‌بازی‌های دوران کودکی او، در مستندی با عنوان مسی به کارگردانی الکس د لا ایگلسیا، روزهای ده سالگی خود و لئو را در آکادمی نیو الد بویز، این‌گونه به‌خاطر می‌آورد: «او مانند خدا بازی می‌کرد و از همه ما بهتر بود». مسی و دوران ورزشی‌اش، معمولاً چنین مقایسه‌هایی را به همراه داشته‌اند.

ورزشکاران زیادی وجود داشته‌اند که برای توصیفِ مناسب آن‌ها، از کلمه فرازمینی استفاده شده است، اما سخت است که این تعریف‌ها را تنها یک بزرگ‌نمایی ادبی یا فانتزی ندانیم. در مورد لیونل مسی، نه تنها به خاطر شیوه‌ای که بازی می‌کند، بلکه به خاطر هویتش و جایی که از آن‌ آمده است، استفاده از مقایسه مذهبی، انتخابی مناسب است.


آن‌چه مسی انجام می‌دهد، همان‌طور که پیش از این بحث شده، «غیر ممکن» است: «ممکن نیست که ضرباتی از خارج محوطه جریمه بزنید که کارآمدتر از ضربات داخل محوطه بسیاری از بازیکنان باشد. ممکن نیست که هم در ضربات آرام و هم در شوت‌های از راه دور، در دنیا بهترین باشید. ممکن نیست که روی حرکاتی بدونِ کمک دیگر بازیکنان، گلی به ثمر برسانید که بهترین بازیکنان دنیا با پاس گل به ثمر می‌رسانند. ممکن نیست که در مقایسه با دیگر مهاجمان دنیا، هم در گذر از مدافعان حریف و هم در آماده کردن پاس گل برای هم‌تیمی‌ها، بهترین باشید. و به طور قطع ممکن نیست که اکثر این کارها را با فاصله خیره‌کننده‌ای نسبت به دیگران انجام دهید. اما مسی همه این‌ها را انجام می‌دهد، و حتی بیشتر».

اگرچه، وقتی بارسا فصل گذشته در تاریخ 12 سپتامبر برای مصاف با اتلتیکو در هفته سوم رقابت‌های لیگ به مادرید سفر کرد، یک دلیل منطقی برای این‌که هیچ‌کدام از این اتفاقات رخ ندهد، وجود داشت. در میان بهت همه، سرمربی بارسا، لوییز انریکه، لیونل مسی را از ترکیب 11 نفره تیمش کنار گذاشت و او را روی نیمکت نشاند تا در نقطه‌ای در طول نود دقیقه، به جای یکی از هم‌تیمی‌هایش به میدان بیاید.

بارسا بازی را آغاز کرد و بازیکنان اتلتیکو به طور مداوم به پرس آن‌ها می‌پرداختند. پس از یک دقیقه، میزبان موقعیت نخست خود را به‌دست آورده و دروازه بارسا را تهدید کرده بود. تیم کاتالانی باید حداقل شش دقیقه بعد صبر می‌کرد تا بتواند بالاخره نخستین خطر را روی دروازه حریف ایجاد کند. بارسلونا به ایجاد فشار، و رد و بدل کردن توپ بین بازیکنان خودی به منظور یافتن فضایی خالی برای نفوذ در دفاع حریف، ادامه داد، اما مدام مقابل دیواره دفاعی نفوذناپذیری که توسط اتلتیکو به وجود آمده بود، شکست می‌خورد، و در عین حال این بازیکنان میزبان بودند که چشمی به دروازه آبی و اناری‌پوشان داشتند و با ضدحمله‌های برق‌آسا خط دفاع بارسا را غافلگیر می‌‌کردند.

یکی از چنین موقعیت‌هایی که فرناندو تورس آن را در دقیقه 17 از دست داده بود، شش دقیقه پس از آغاز نیمه دوم نیز نصیب این مهاجم باتجربه شد و این‌بار او این موقعیت را از دست نداد و میزبان را پیش انداخت. نیمار، چند دقیقه بعد و برخلاف جریان بازی، دروازه اتلتیکو را باز کرد، اما این هم‌چنان بازیکنان تیم مادریدی بودند که بر بازی تسلط داشتند.

فوتبال بازی حرکت، فضا و تعداد است: تیمی که قادر است فضایی را با تعداد بازیکن بیشتری پر کند، فارغ از این‌که مالکیت توپ را در اختیار دارد یا نه، اغلب برگ برنده را در اختیار خواهد داشت. جاناتان ویلسون، روزنامه‌نگار و تاریخ‌شناس، در معکوس کردنِ هرم می‌نویسد: «فوتبال در مورد بازیکنان نیست، یا حداقل تنها در مورد بازیکنان نیست؛ بلکه در مورد شکل و در مورد فضاست، در مورد به‌کارگیری هوشمندانه بازیکنان، و حرکات‌شان در جریانِ آن به‌کارگیری». یک تیم، به نوعی، یک ارگانیزم است؛ یک سیستم زنده که نفس می‌کشد و در آن هیچ ارگانی نمی‌تواند به تنهایی و خارج از روابطش با دیگر بخش‌های همان بدن، زنده بماند.


فضایی که یک بازیکن از آن لذت می‌برد و به منظور به ثمر رساندنِ گلی که سرنوشت بازی را تعیین می‌کند، از آن استفاده می‌کند، بستگی به حرکات مرتبط هم‌تیمی‌هایش دارد. بدون آن‌ها، برای تیم حریف از کار انداختنِ حتی خلاق‌ترین بازیکنان هم کاری ندارد. و زمانی که توپ از دست می‌رود، اگر هم‌تیمی‌های آن بازیکن موقعیت مناسبی نداشته باشند و یا نتوانند حالت دفاعی خوبی به تیم بدهند، تیم حریف با احتمال فراوان یک ضدحمله کاملاً موفق را تجربه خواهد کرد.

کانون هواداران بارسلونا در ایران

به طور سنتی، بارسا سعی می‌کند این برگ برنده را به شکلی کاملاً منحصربفرد به‌دست بیاورد: با قراردادن بازیکنانش در یک سیستم 4-3-3 (چهار مدافع، سه هافبک، سه مهاجم) که به صورت افقی در زمین پخش شده‌اند؛ هدف از این‌کار، کنترل توپ تا آخرین حد ممکن است، آن هم به وسیله رشته‌ای از پاس‌های کوتاه که احتمال از دست رفتن مالکیت توپ را کاهش می‌دهد، و بازیکنان حریف را به حمله بی‌ثمر به سوی بازیکنان بارسا تحریک می‌کند که منجر به به وجود آمدن فضا در پشت آن بازیکنان، و استفاده بازیکنان بارسا از این فضا می‌شود.

روش دیگری برای به وجود آوردن فضا در دفاع حریف، استفاده از جابجایی منطقه‌ای مداوم میان بازیکنان است، کاری که بارسلونا آن را به بهترین نحو انجام می‌دهد – هم به شکل عمودی، وقتی یک مدافع به زمین حریف می‌رود و هافبکی که جلوی او قرار دارد این حرکت رو به جلوی او را پوشش می‌دهد، یا زمانی که یک مهاجم به خط هافبک می‌آید تا فضایی را برای حرکت یک هافبک یا یک مدافع در منطقه دفاعی حریف ایجاد کند؛ و هم به شکل افقی، وقتی سه مهاجم تیم جای خود را در خط حمله با یکدیگر عوض می‌کنند، و یا وقتی دو وینگر به مرکز خط دفاع حریف می‌روند تا به طور همزمان هم تعداد بازیکنان خودی در محوطه حریف را افزایش دهند و هم فضا را برای حرکت مدافعین کناری پیش‌تاخته فراهم سازند.

سیمون کوپر در این مورد توضیح می‌دهد: «بارسلونا درست در لحظه‌ای که مالکیت را از دست می‌دهد، پرس را آغاز می‌کند، که در واقع بهترین زمان برای پرس کردن است، چرا که بازیکنی از حریف که همین چند لحظه پیش توپ را به‌دست آورده، آسیب‌پذیر است. او مجبور بوده برای بازپس‌گرفتن توپ، چشمانش را از بازی بردارد و انرژی مضاعفی نیز به کار بسته است، بنابراین در هنگام به‌دست آوردن توپ، او از موقعیت هم‌تیمی‌هایش باخبر نیست و احتمالاً خسته هم هست». و اگر محلی که بازی در آن جریان دارد، میانه میدان باشد، بارسلونا «می‌تواند بلافاصله توپ را از آنِ خود کند، و سپس فضا برای رسیدن به گل، اغلب فراهم است».


اتلتیکو به شیوه‌ای کاملاً متفاوت فوتبال بازی می‌کند. آن‌ها اصلاً به اندازه بارسلونا به در اختیار داشتن مالکیت توپ علاقه ندارند، و در عوض ترجیح می‌دهند که حرکات حریف را محدود کنند، فضایی که برای حمله به آن نیاز دارند را ازشان بگیرند و اطمینان حاصل کنند که همواره برتری عددی در نزدیکی دروازه خودی، با خودشان است. با دو خط متشکل از چهار بازیکن که وظیفه محافظت از دروازه را برعهده دارند، سرمربی اتلتیکو تنها یک هافبک هجومی را کمی جلوتر از این هشت بازیکن قرار داده، و یک مهاجم نوک نیز در نزدیکی محوطه بارسا و مدافعان این تیم می‌گذارد که همواره منتظر فرصتی برای گشودن دروازه است.

اتلتیکو همچنین از یک سیستم پرس آتشین و عصبانی استفاده می‌کند، اما بُعد عمیق‌تری به آن در میانه میدان و یا در جلوی محوطه جریمه خود می‌دهد: به محض این‌که آن‌ها توپ را از حریف بازپس گرفتند، سریعاً دست به ضد حمله می‌زنند و سعی می‌کنند از فضای خالی‌ای که حریف برای‌شان به جا گذاشته، نهایت استفاده را ببرند. در آن دیدار برابر بارسلونا، این تاکتیک به خوبی جواب داد.

اگرچه، مسی، در سطح دیگری از وجود عمل می‌کند. تیم‌ها هنگام قرار گرفتن در برابر او، معمولاً دو یا سه بازیکن را مأمور می‌کنند تا هر زمان که توپ به او رسید، به سمتش حمله ببرند و اجازه ایجاد موقعیت به او ندهند، اما حتی وقتی با بازیکنان حریف محاصره می‌شود هم، با تبدیل کردن ریاضیات و مفاهیمی مانند «برتری عددی» به تعاریفی پوچ و بی‌معنی، و با حرکت به سمت فضاهایی که دیگران نمی‌دانند وجود دارد، طوری که انگار او یک موجودیت غیر جسمانی است که می‌تواند از هر چیزی عبور کند، بر آن‌ها فائق می‌‌‌آید. یک تیم، در هنگام مواجهه با بازیکنی مانند او، ممکن است با کنترل مناسب رابطه میان تعداد و فضا، شانس پیروزی، تساوی یا شکست خود را تعیین کند، اما شکست در برابر مسی، شکست در یک وضعیت عادی نیست.


احتمالاً انریکه هم این نکته را در نظر گرفت که در دقیقه 59، لیونل مسی و قدرت‌های فراطبیعی‌اش را به جای ایوان راکیتیچ به میدان فرستاد. در اولین تماسش با توپ، مسی توسط مرد بدشانسی که مأمور محافظت از او شده بود، با خطا متوقف شد، و این موفقیت‌آمیزترین تلاش بازیکنان اتلتیکو برای توقف او در ادامه بازی بود.

حالا با حضور لیونل مسی در زمین، بارسا فرم خود را به 4-2-3-1 تغییر داد. راکیتیچ یکی از دو دو هافبک تهاجمی بود – بدون او، آن هافبک تهاجمی دیگر، آندرس اینیستا، به همراه سرجیو بوسکتس که پیش از ورود مسی هم در پُست هافبک دفاعی حضور داشت، نقشی دفاعی‌تر به خود گرفت. رافینیا در سمت راست و نیمار در سمت چپ باقی ماندند و لوییز سوارز هم‌چنان مهاجم هدف بود، اما درست در میانه‌ این سه بازیکن، مسی حضور داشت و تک‌تک حرکات بارسلونا را مدیریت می‌کرد، تصمیم می‌گرفت چه زمانی پاس بدهد، چه زمانی مانند یک اسکی‌باز حرفه‌ای با توپ میان بازیکنان اتلتیکو حرکت کند، چه زمانی بدود، یا چه زمانی از موقعیتی که در آن بود حرکت کند تا چندین بازیکن حریف را به همراه خود ببرد و فضای مناسبی برای هم‌تیمی‌هایش باز کند.

اتلتیکو به این تغییر با گرفتن حالتی حتی دفاعی‌تر از قبل پاسخ داد، و با این‌حال، این تصمیم تاکتیکی تنها باعث شد تا بارسا بیشتر و بیشتر برای به ثمر رساندن گل دوم فشار بیاورد. تأثیر مسی در حال تغییر بازی، اتمسفر و آن احساس آرامشی بود که اتلتیکو پیش از حضور او از خود نشان داده بود.

بازی موجودیتی دیگری به خود گرفت، اما نه از طریق یک فرآیند برگشتِ داروینی، بلکه به خاطر طراحی هوشمند یک خالق کوچک. در دقیقه 76 بازی، جوردی آلبا یک توپ‌ربایی خوب انجام داد و به سرعت آن‌ را به سوارز که در مرکز حضور داشت، رساند، و او نیز با یک پاس تک‌ضرب استادانه، توپ را برای مسی، که حالا حرکت خود را آغاز کرده بود، فراهم کرد و او هم با خونسردی کامل توپ را به تیرک دورتر فرستاد و گل دوم بارسا را به ثمر رساند. هنوز 14 دقیقه از بازی باقی مانده بود، اما مسی پیروزی بارسا را رقم زده بود. او با نبوغ خود بر تاکتیک، قدرت بدنی و «طبیعت»، فائق آمد.


«او عادی نیست». این را سزار منوتی، یک تئوریسن قابل احترام که به همراه تیم ملی آرژانتین قهرمانی دنیا را به‌دست آورده بود، در مورد مسی می‌گوید. دیگر تعاریف از مسی، صفات دیگری را به کار می‌برند، اما جان کلام تنها یکی‌ست: مسی با بقیه‌ ما فرق دارد. این مستند، بسیاری از اسطوره‌های فوتبال – از جمله سزار منوتی، یوهان کرایف و خورخه والدانو – را در کنار اعضای خانواده، دوستان، هم‌تیمی‌ها و هواداران در رستورانی برای یک مراسم دو شَبه‌ شام در کنار هم جمع کرد تا خاطراتی از مسی را بیان کنند و در مورد این‌که در مورد بزرگی مسی چه فکری می‌کنند، با هم به گفتگو بپردازند.

کانون هواداران بارسلونا در ایران

مادربزرگ او نخستین کسی بود که او را به باشگاه محله برد. ظاهراً تیم یک بازیکن کم داشت، و مسی، که روی سکوها نشسته بود و برای این‌که بتواند با پسرانی که دو سال از او بزرگ‌ترند بازی کند خیلی کوچک بود، با این مسئله مشکلی نداشت. سرمربی تیم که به آن یک بازیکن نیاز داشت، به او گفت که می‌تواند بازی کند. فیلمِ گرفته شده، مسی، یک کودک ریزه‌میزه در میان پسرانی بلندقامت‌تر و قوی‌تر را نشان می‌دهد که از همه آن‌ها می‌گذرد و راهش را برای به ثمر رساندن گل می‌یابد، درست همانند آن‌چه او در بارسا انجام می‌دهد و ما به تماشای آن خو گرفته‌ایم.

یکی از دوستان کودکی او می‌گوید: «وقتی او توپی نداشت، با یک قوطی بازی می‌کرد». حتی در آن زمان هم او دست به معجزه می‌زد، البته نه تبدیل آب به شراب، بلکه تبدیل هر شیئی به توپ. و این فیلم نشان می‌دهد که همه چیز در زندگی مسی معجزه‌وار بوده است؛ از تلاش‌هایش برای تبدیل باخت‌ها به پیروزی‌ها در نیوالد بویز تا پیوستنش به بارسلونا، و همه گل‌هایی که در آن‌جا به ثمر رساند تا حجمی غیر قابل شمارش از هایلایت‌ها به جا بگذارد. اما بزرگ‌ترین معجزه به این نکته تعلق می‌گیرد که او اصلاً می‌تواند فوتبال بازی کند!


داستان اصلی مسی، بسیار معروف است. رایت تامسون، این‌گونه شرح می‌دهد: «وقتی مسی 9 ساله بود، دیگر رشد نکرد». او در «یک خانواده متوسط و معمولی، با وضع مالی نسبتاً با ثبات» در روساریو به دنیا آمد و در رده‌های سنی بسیار پایین نیوالد بویز شروع به فوتبال بازی‌کردن کرده بود، که مشخص شد یک نقص هورمونی دارد که از رشد فیزیکی او جلوگیری می‌کند. او به تزریق هورمون نیاز داشت و نیوالد بویز قول داد که به خانواده او برای پرداخت هزینه‌های آن کمک خواهد کرد – اما در نهایت آن‌ها این پیشنهاد خود را پس گرفتند.

پدرش شغل خود را از دست داد، و برآمدن از پس هزینه‌ها برای ممکن ساختن تبدیلِ لئوی کوچک به یک ستاره، را حتی سخت‌تر از پیش کرد. و این‌گونه بود که مسی جوان، کوچک و خجالتی به همراه پدرش به بارسلونا رفت و مادر، دو برادر و خواهر کوچک‌ترش در آرژانتین ماندند. در آن‌جا، آن‌ها تلاش کردند تا سران بارسا را قانع کنند که مسی به آکادمی معروف لاماسیا بپیوندد و باشگاه هزینه‌های درمان او را بپذیرد. آن‌ها موفق شدند و باقی داستان، به همان لفظ کلیشه‌ای، تاریخ است.

کانون هواداران بارسلونا در ایران

فاستر والاس، در مقاله‌ای که در سال 2006 در مورد «تجربه یک تماشاچی» در مورد تماشای بازی راجر فدرر نوشت، این نکته را مطرح کرد: «اگر هیچ‌گاه این مرد جوان را در حال بازی ندیده‌اید، و سپس، به شخصه، او را در چمن مقدس ویمبلدون، در گرمای پژمرده‌کننده، و سپس باد و باران چهارده‌روزه‌ سال 2006، تماشا کنید، شما شایسته تماشای آن‌چه یکی از رانندگان اتوبوس مطبوعاتِ رقابت‌ها با عنوان «یک تجربه تقریباً مذهبی!» نام می‌برد، بوده‌اید».

والاس که خود در جوانی تنیسور بوده است، کاملاً از فدرر یک بُت می‌سازد و بازی او را با کلماتی توصیف می‌کند که یک نوجوان برای توصیف ظاهر و شخصیت فردی که به او علاقه دارد، استفاده خواهد کرد: فورهند‌های فدرر مانند یک «شلاق روانِ بزرگ» است و او به شما احساس منحصربفردی از «لحظات فدرر» می‌دهد – از آن‌ها که این احساس را به شما القا می‌کند که در حال تماشای یک چیز خاص هستید، نه فقط یک ورزشکار دیگر. اما با وجود این، والاس اشاره می‌کند: «هیچ‌یک از این‌ها واقعا هیچ‌چیزی را توضیح نمی‌دهد و نمی‌تواند تجربه تماشای بازی فدرر را توصیف کند، چرا که توصیف مستقیمِ زیبایی یک ورزشکار سطح بالا، چیزی در حد و اندازه‌های غیر ممکن است».

در چشمان والاس، فدرر «یکی از معدود قهرمانان ماورای طبیعی است که، حداقل در بخش‌هایی، از برخی قوانین فیزیکی خاص معاف است». او فدرر را با اسطوره‌های ورزشی مانند مایکل جوردن و محمدعلی کلی مقایسه می‌کند: «حرکات او چیزی فراتر از یک قهرمان است. مانند علی، جوردن، مارادونا و گرتسکی، او در لحظه، هم کمتر و هم بیشتر از افرادی که با آن‌ها روبرو می‌شود، قابل توجه به نظر می‌رسد. خصوصاً در آن لباس تماماً سفیدی که در ویمبلدون به تن می‌کند، او [به نظر من] این‌گونه به نظر می‌رسد: یک خالق که بدنش هم از گوشت است، و هم، به نوعی، از نور».

والاس مقاله‌ خود را با عنوان «راجر فدرر، یک تجربه مذهبی» منتشر کرد. برایان فیلیپس، در مقاله‌ای که در مورد پله نوشت، والاس را برای انتخاب استعاری‌اش مورد انتقاد قرار داد. قهرمانانی مانند پله و فدرر بر فیلیپس «به اندازه یک تجربه مذهبی» تأثیر نمی‌گذارند، بلکه برای او مانند یک کمدین هستند: «نه مانند یک کمدین و هجونویس، بلکه در نقطه مقابل یک تراژدی‌نویس، مؤلف داستان‌های کمدی کلاسیکی که همواره به ازدواج ختم می‌شوند، آن نوع داستان‌ها چنان ترتیب چیزها را به هم می‌ریزند تا بتوانند این رضایت سرگیجه‌آور درست‌شدنِ دوباره‌ همه چیز را به شما بدهند».

فیلیپس اشاره می‌کند که آرامشی که از «لحظات فدرر» به‌دست می‌آید، یک آرامش تمام و کمال مذهبی نیست؛ بلکه، یک احساس خوشی لحظه‌ای، غیر کامل و شکننده است که توسط تحول سریعِ ترتیب چیزها به وجود می‌آید.

اگرچه، فیلیپس کاملاً آن‌چه که والاس می‌خواهد با استعاره تجربه‌ مذهبی بگوید را درک می‌کند: نوعی از «تجربه خوشی» که در آن انسان‌ها از بُعد جسمانی خود درمی‌آیند و به ظرف وجودی بالاتری می‌روند که در آن یک خودآگاهی بسیار درخشان از متصل‌شدنِ همه‌چیز تجربه می‌کنند. و فیلیپس باور دارد که پله – و نه فدرر – ورزشکاری است که بیش از هر کس دیگری در سطحی از کیفیت و بازدهی – یا به زعم برخی معجزه – قرار دارد که ارتباط سمپاتیکِ ذاتی ما با بدن دیگر مردم، و هیجان تماشای غلبه بر موانع فیزیکی را، در ما مشتعل می‌سازد.


فیلیپس می‌گوید: «با گرفتن یکی از ابزارهای اصلی بدن – دست‌ها – از بازیکن، فوتبال بر محدودیت بدن و دشواری به واقعیت تبدیل کردن تمایلات، تأکید دارد»، بنابراین هرگاه که بازیکنی یک حرکت شگفت‌انگیز انجام می‌دهد، ما آن را نه به شکل یک شاهکار ابرانسانی، بلکه به عنوان پیروزی انسان بر آن‌چه انجامش بسیار دشوار است، می‌بینیم. فیلیپس اشاره می‌کند، وقتی پله را در حال فوتبال بازی‌کردن می‌بینیم، او را به عنوان یک ابرانسان که خود را به یک انسان تبدیل کرده نمی‌بینیم؛ بلکه «یک بازیکن فوتبال را می‌بینیم که بازی‌اش تقریباً کامل است»، ورزشکاری که «باعث می‌شود حرکاتی که اجرا کردن‌شان به شدت دشوار است، راحت به نظر بیایند»، و در طول این فرآیند، لحظاتی که با خوشیِ بی‌نظیری همراه است، برای تماشاچی خلق می‌کند.

جایی که، به نظر نگارنده، هم فیلیپس و هم والاس در اشتباهند، در این باور آن‌هاست که هدف ما از تماشای ورزش – و جستجو برای آن ارتباط خوش میان خود و ورزشکاران – تنها تأمل و تفکر در «برتری و بزرگی» است.

کانون هواداران بارسلونا در ایران
مسی، نابغه‌ عادی فوتبال

زمانی را که کودک بودید و شروع به تماشای مسابقات ورزشی کردید را به یاد بیاورید. آن‌چه که شما به دنبالش بودید، یک راه عرفانی برای تبدیل شدن‌تان به آن‌چه تماشا می‌کردید، بود. شما نه به دنبال بزرگی، که به دنبال بزرگ‌شدن بودید.

وقتی بچه بودم، بازی‌های فوتبال را تماشا می‌کردم و خود در میان بازیکنان متصور می‌شدم، حضور در میان آن‌ها و انجام آن‌چه آن‌ها قادر به انجامش هستند را، در رؤیا می‌بافتم. وقتی با دوستانم در حیاط مدرسه فوتبال بازی می‌کردم، ما باور می‌کردیم که آن‌ها هستیم، برای بارسلونا، میلان، برزیل یا هلند بازی می‌کنیم. می‌دانم که نمی‌توانم از طرف همه انسان‌ها سخن بگویم، اما متعجب خواهم شد اگر این، حداقل به نوعی، یک تجربه مشترک میان آن‌ها که هم بازی کردن و هم تماشای ورزش را دوست داشتند، نباشد.


برخی از این احساس وقتی به بزرگسالی می‌رسیم، از بین می‌رود. ما به طور واضح وقتی بزرگ شدیم دیگر رؤیای تبدیل شدن به نیمار یا لوییس همیلتون را نداریم، اما هم‌چنان خود را در جای بازیکنانی که تماشای‌شان می‌کنیم، متصور می‌شویم: همه ما دستمان را برای گرفتن یک توپ راگبی بلند کرده‌ایم، یک ضربه مهارنشدنی به طاق دروازه فرستاده‌ایم، و توپ تنیس با با یک بک‌هند به امتیاز تبدیل کرده‌ایم.

دلیل این‌که ورزش یک «تجربه مذهبی» را در ما برمی‌انگیزد، این نیست که آن‌ها امکان تماشای آن‌چه نمی‌توانیم انجام دهیم را به ما می‌دهند، و شانس دوباره انجام‌ دادن آن را برای ما قائل می‌شوند. دلیل این‌که ورزش یک «تجربه مذهبی» را در خود دارد این است که ورزشکاران آن کارهای شگفت‌انگیز را هم با احساس حیرت، و هم با احساس آشنایی همراه می‌کنند. و این همان کاری است که مذهب انجام می‌دهد.

همه مسیحی‌ها – از کاتولیک‌ها گرفته تا پروتستان‌ها – باور دارند که حضرت عیسی یک مسیح موعود بود که یک بار بر زمین پا گذاشت و بار دیگر هم برای نجات ما، این‌کار را انجام خواهد داد، اما این تصویر که او در میان ما و به عنوان یکی از ما گام برداشته – و باز هم این‌‌کار را انجام خواهد داد – یکی از مهم‌ترین بخش‌های این عقیده است. مسیحی‌ها باور دارند که او بزرگ و ناجی ماست، و البته او شبیه به ماست: حضرت عیسی به عنوان یک یزدان و در عین حال یک انسان در نظر گرفته می‌شود؛ فرزند خدا، و در عین حال فرزند مریم، از گوشت، و در عین حال یک روح مقدس، پیوندی متجانس از صفاتی که غلیظ و ناسازگار به نظر می‌آیند.

به نوعی، مسی به عنوان یک ورزشکار، چیزی شبیه به این است.


فیلیپس، در مقاله‌ای دیگر اشاره می‌کند دلیل این‌که «هواداران واقعاً و واقعاً لیونل مسی را دوست دارند» این است که او «شخصیت دوست‌داشتنی بی‌نظیری» را با تعلق داشتنش به نوعی از فوتبالیست‌ها که از ناکجاآباد آمده‌اند، همراه کرده است. فیلیپس می‌گوید: «هیچ چیزی در مورد مسی وجود ندارد که به یک «ورزشکار» شبیه باشد. اما کافی‌ست او را در زمین فوتبال بگذارید تا جادو از همه‌ جای او ساطع شود». از طرف دیگر، فیلیپ اشاره می‌کند که اگر به کریستیانو رونالدو نگاه کنید با خود می‌گویید: «او اصلاً ساخته شده است تا فوتبال بازی کند». رونالدو جزء آن دسته بازیکنانی است که به یک فوتبالیست، یک ورزشکار، شباهت دارد.

اما مسئله‌ای که فیلیپس به آن اشاره می‌کند، به نوعی دارای آن نکته که باید نیست. هواداران فوتبال «واقعاً و واقعاً لیونل مسی را دوست دارند»، نه تنها به این خاطر که او شبیه به آن‌چه ما تصور می‌کنیم یک فوتبالیست باید باشد، نیست، بلکه، و مهم‌تر از همه این‌که، او به وسیله شبیه نبودن به آن‌چه یک فوتبالیست باید باشد، این احساس را به آن‌ها می‌دهد که خودشان هم می‌توانند ستاره باشند.

کانون هواداران بارسلونا در ایران

دلیل این‌که ما ورزشکارانی مانند کریستیانو رونالدو، کتلین لدکی و یوسین بولت را تحسین می‌کنیم، این است آن‌ها به طور واضحی فراتر از عادی‌اند – فراتر از آن‌چه یک انسان معمولی می‌تواند باشد. ما آن‌ها را به‌خاطر حیرت‌مان تحسین می‌کنیم، به این خاطر که آن‌ها کارهایی می‌کنند که ما می‌دانیم هیچ‌گاه قادر به انجامش نخواهیم بود. اما ما مسی را دوست داریم و تحسین می‌کنیم، زیرا به نظر می‌آید که ما می‌توانیم به سطح او برسیم و به اندازه او بزرگ و برتر باشیم. او شبیه به یک ابرانسان بسیار بلندقامت، سریع و قدرتمند نیست. او یک انسان معمولی، کوتاه‌قامت و تقریباً لاغر است و با این وجود چنین حرکات شگفت‌آوری با توپ انجام می‌دهد. و این به صورت ناخودآگاه باعث می‌شود که باور کنیم شاید ما – دیگر انسان‌های معمولی، کوتاه‌‌قامت و تقریباً لاغر – هم می‌توانیم قادر به انجام چنین کارهای شگفت‌انگیزی باشیم. کودکان ممکن است رؤیای تبدیل شدن به رونالدو را داشته باشند، اما آرزو و اشتیاق مسی‌شدن را در ذهن می‌پرورند. این مسئله اگر محتمل نباشد، حداقل ممکن به نظر می‌‌آید.

مسی یک بازیکن معمولی نیست. ما مانند لیونل مسی نیستیم و نمی‌توانیم باشیم. ممکن است درست مانند او کوتاه‌قامت، لاغر و خجالتی باشیم، اما هیچ‌گاه قادر نخواهیم بود آن‌چه او با توپ انجام می‌دهد را انجام دهیم. شاید او مانند رونالدو آن هیکل ورزشکاری را نداشته باشد، اما چالاکی شگفت‌انگیز و توانایی بی‌نظیری در عبور دادن خود از فضاهای بسیار تنگ دارد؛ او از چنان مهارتی برخوردار است که می‌تواند آن‌کارهای شگفت‌انگیز را با داشتن توپ زیر پای خود انجام دهد. او نبوغ و هوشی دارد که با آن قادر است مشکلاتی را در زمین فوتبال حل کند که کمتر کسی می‌تواند. چپ‌ پا بودن این امکان را برای او فراهم کرده که: «با برتری نیم‌کره راست مغزش بر نیم‌کره چپ، [او] غیر قابل پیش‌بینی‌تر باشد».


مسی چیزی از رونالدو در ابرانسان‌بودن کم ندارد. او تنها به طرز متفاوتی این‌گونه است، طرزی که او را هم خدا و هم انسان می‌سازد، هم شبیه به ما، و هم، در عین حال، فراتر از ما. والاس، در مقاله «راجر فدرر، یک تجربه مذهبی»، در نخستین پاورقی‌اش – که معمولاً در مقالاتش بسیار رایج و معروف هستند – می‌نویسد: «ورزشکاران بزرگ، بیشتر از انواع خاص و نادری از لذت‌های عرفانی [«من بسیار خوشحالم که چشم‌هایی برای دیدن این طلوع آفتاب دارم» و از این دست]، به آگاهی ما از این نکته که لمس‌کردن و فهمیدن، در فضا به پیش رفتن، و مواجهه با مسائل، تا چه حد باشکوه است، کمک می‌کنند. زیرا، آن‌چه قهرمانان بزرگ می‌توانند با بدن‌های‌شان انجام دهند، چیزهایی هستند که باقی ما تنها می‌توانیم رؤیای انجام آن‌ها را داشته باشیم. اما این رؤیاها مهم‌اند – آن‌ها جایگزین بسیاری چیزها می‌شوند».

در این فرهنگِ غرق در رسانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، کسی نمی‌تواند تجربه تماشا کردن نمایش یک ورزشکار را از داستان و توصیفی که اطراف او و شخصیتش ساخته شده، جدا کند. یکی، به طور اجتناب‌ناپذیری، دیگری را در بر می‌گیرد. این نمایش، به آن توصیف و داستان صورت می‌دهد، و آن داستان، تفسیر ما از آن‌چه می‌بینیم را می‌سازد. مسی شاید «غیر ممکن» باشد، اما داستان‌های او باعث می‌شود باور کنیم که او غیر ممکن نیست، بدون این‌که از برتری و بزرگی او به هر نحوی کاسته شود. مسی به طور منحصربفردی قادر است که به طور همزمان برتر و قابل تصور باشد.


ریشه‌های او باعث می‌شوند که باور کنیم ما می‌توانیم - و یا می‌توانستیم، اگر به اندازه‌ای پیر شده‌ایم که نتوانیم رؤیای بازیکن حرفه‌ای شدن را در سر بپروریم - به خوبی او باشیم. و به این‌خاطر که او به ما این امکان را می‌دهد که طوری رؤیاپردازی کنیم که هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند، هیچ ورزشکاری از هیچ عصری قادر نیست به این ترکیب فوق طبیعیِ «از جای دیگری بودن» و «قابل دسترس بودن»، مانند مرد آرژانتینی، دست یابد. نه فدرر، نه پله، نه جوردن، نه علی، نه گرتسکی و نه مارادونا. تنها لیونل مسی.
ارزش: ۱۰.۰۰ (۱ رای) | ارزش‌گذاری این خبر
نظرات کاربران
ali2021
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
پست عالی


چهارشنبه، ۵ آذر ۱۳۹۹ (۱۳:۰۸)
 
toraj
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
مسی فراتر از هر بازیکن دیگه ای در این سیاره هست. هر آدم منطقی، منصف و فوتبال بلدی اینو میدونه و به زبون میاره. حالا طرفدار یه بازیکن خاص بودن مساله جدایی هستش. آدمهای بلند پرواز تو هر زمینه ای بهترین رو برای خودشون ترجیح میدن و به نظر من طرفداران مسی هم آدمهای بلندپروازی هستند.


سه‌شنبه، ۱۴ دی ۱۳۹۵ (۲۲:۲۴)
 
akbarimatin17
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
مقاله فوق العاده ای بود.خسته نباشید میگم بابت ترجمش.


سه‌شنبه، ۱۴ دی ۱۳۹۵ (۱۳:۳۲)
 
Heavenly.Girl
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
نقل قول
ممکن نیست که ضرباتی از خارج محوطه جریمه بزنید که کارآمدتر از ضربات داخل محوطه بسیاری از بازیکنان باشد. ممکن نیست که هم در ضربات آرام و هم در شوت‌های از راه دور، در دنیا بهترین باشید. ممکن نیست که روی حرکاتی بدونِ کمک دیگر بازیکنان، گلی به ثمر برسانید که بهترین بازیکنان دنیا با پاس گل به ثمر می‌رسانند. ممکن نیست که در مقایسه با دیگر مهاجمان دنیا، هم در گذر از مدافعان حریف و هم در آماده کردن پاس گل برای هم‌تیمی‌ها، بهترین باشید. و به طور قطع ممکن نیست که اکثر این کارها را با فاصله خیره‌کننده‌ای نسبت به دیگران انجام دهید. اما مسی همه این‌ها را انجام می‌دهد، و حتی بیشتر».




فوق العاده بود.


سه‌شنبه، ۱۴ دی ۱۳۹۵ (۱۲:۲۰)
 
The.Hundredth.One
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
ممنون از آقای زرگرنتاج بابت ترجمه این مقاله بی نظیر
در یک کلام: فوق العاده


دوشنبه، ۱۳ دی ۱۳۹۵ (۲۱:۴۸)
 
Lucho.The.Great
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
نقل قول
وقتی بچه بودم، بازی‌های فوتبال را تماشا می‌کردم و خود در میان بازیکنان متصور می‌شدم، حضور در میان آن‌ها و انجام آن‌چه آن‌ها قادر به انجامش هستند را، در رؤیا می‌بافتم. وقتی با دوستانم در حیاط مدرسه فوتبال بازی می‌کردم، ما باور می‌کردیم که آن‌ها هستیم، برای بارسلونا، میلان، برزیل یا هلند بازی می‌کنیم. می‌دانم که نمی‌توانم از طرف همه انسان‌ها سخن بگویم، اما متعجب خواهم شد اگر این، حداقل به نوعی، یک تجربه مشترک میان آن‌ها که هم بازی کردن و هم تماشای ورزش را دوست داشتند، نباشد.

برخی از این احساس وقتی به بزرگسالی می‌رسیم، از بین می‌رود. ما به طور واضح وقتی بزرگ شدیم دیگر رؤیای تبدیل شدن به نیمار یا لوییس همیلتون را نداریم، اما هم‌چنان خود را در جای بازیکنانی که تماشای‌شان می‌کنیم، متصور می‌شویم: همه ما دستمان را برای گرفتن یک توپ راگبی بلند کرده‌ایم، یک ضربه مهارنشدنی به طاق دروازه فرستاده‌ایم، و توپ تنیس با با یک بک‌هند به امتیاز تبدیل کرده‌ایم.

دقیقا...


دوشنبه، ۱۳ دی ۱۳۹۵ (۱۹:۴۰)
 
Lucho.The.Great
پاسخ به: لیونل مسی، مذهب و معنای تماشای ورزش
واقعا نگاه فوق العاده ای بود به بهترین فوتبالیست یا حتی ورزشکار تاریخ. کسی که واقعا در همه ابعاد فرازمینی ه و هیچ کس باهاش قابل مقایسه نیست. هرگز کسی شبیهش نبود و هرگز هم نخواهد آمد. فقط یک لیونل مسی برای تمام تاریخ.


دوشنبه، ۱۳ دی ۱۳۹۵ (۱۹:۲۶)
 
بی‌شک دیدگاه هرکس نشانه تفکر اوست. ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم!
نوع نمایش نظرات:       
حاضرین در سایت
۳۶۱ کاربر آنلاین است. (۲۴۸ کاربر در حال مشاهده اخبار بارسا)

عضو: ۰
مهمان: ۳۶۱

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!