تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟آنالیز فنی
فرستنده سید سجاد زرگرنتاج در تاريخ جمعه، ۱۶ تیر ۱۳۹۶ (۲۱:۵۷) (۱,۱۶۸ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
منبع: These Football Times
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir
پس از اینکه لوییز انریکه استعفای ظاهراً اجتنابناپذیرش از سرمربیگری بارسا را اعلام کرد، در میان صحبتهایش، یک حقیقت تلخ وجود داشت: «دلیل استعفای من به طور واضح مربوط میشود به زندگیای که باید در این حرفه داشته باشم؛ اجبار مداوم به یافتن راه حل، تلاش مداوم برای بهتر کردن تیمم؛ من به استراحت نیاز دارم».
مرد اسپانیایی توسط خواستههای تمامنشدنی برای موفقیت در باشگاه کاتالانی، خسته شد و تقریباً شکست. یک اشتهای سیرنشدنی به کسب قهرمانی در باشگاهی به وجود آمد که بیش ازیک دهه قبل، به هیچوجه یک تیم همیشه سطح اول در لیگ قهرمانان اروپا نبود.
صحبتهای انریکه به چند دلیل بسیار جالب توجه بود. او نه تنها به زمان بسیار کوتاهی که به طور واضح هر مربی در سطح اول فوتبال دنیا دارد اشاره میکند، بلکه از فشار نامطلوبی میگوید که به نظر میرسد با گستردهتر شدن فوتبال، بیشتر و بیشتر هم میشود. گابریل مارکوتی در مقالهای که برای ESPN نوشت، با در نظر گرفتن بایرن مونیخ کارلو آنجلوتی به عنوان مثال، اشاره کرد که چقدر زمان کوتاهی از یک فصل کامل در زمین تمرینی سپری میشود.
مارکوتی محاسبه کرد که سرمربی ایتالیایی در این فصل به طور تقریبی در هر ماه، هفت ساعت و نیم وقت دارد تا با ترکیب کاملی از بازیکنان خود در زمین تمرین حضور یابد. این نکته از فاکتورهای مختلفی مانند وقفه بازیهای ملی، مصدومیت و فشردگی بازیها تشکیل شده است، و یک نکته غیر قابل انکار و حتی اجتنابناپذیر برای مربیان است. به این، انتظار همیشگی از سرمربیان حاضر در لیگهای معتبر اروپایی، که به فرمولی برای فاجعه تبدیل شده است را، نیز اضافه کنید.
سرمربیان در حال حاضر به طور فزاینده اما قابل درکی بر موفق شدن به هر قیمتی تمرکز دارند، و مصلحتگرایی محض را در اولویت بالاتری نسبت به پیشرفت قرار میدهند. این نکته تبدیل به بخشی از کارنامه یک سرمربی شده است که او هرچه نیاز باشد انجام میدهد تا تیم فعلیاش به موفقیتی که شدیداً خواستارش هستند، برسد. اما مشکل دقیقاً در همین نقطه خوابیده است؛ موفقیت در فوتبال زودگذر است، و خیلی زود فراموش میشود.
هنوز مدت زیادی از اخراج پرسروصدای کلودیو رانیری از نیمکت لستر سیتی نمیگذرد. مصداقی بینقص از این نکته که فوتبال ورزشیست با تغییرات آنی، ورزشی که احساسات دیگر در آن معنای چندانی ندارد و میتواند پا را از هر منطقی فراتر بگذارد. همانطور که مارچلو بیلسا گفته است: «موفقیت یک استثناء است که هر از چندگاهی رخ میدهد».
همه چیز در فوتبال نشانگر این واقعیت است که بردن جامهای قهرمانی تنها چیزی نیست که دارای اهمیت است. اما همچنان، یک دیدگاه اغراقشده در میان اکثریت مردم وجود دارد که تنها چیز مهم، همین است. اکثر اینها توسط بخشهای مختلف رسانه، و البته با نیازهای اعتباریِ همیشه در حال رشدِ این ورزش به وجود آمده، و توهمی به نام کمبود زمان، و در نتیجه کمبود فضای کافی برای سرمربیها به منظور کار با آزادی عمل را، درست کرده است. نتایج پادشاه هستند و روش، منسوخ شده است. تغییر این روند هم، محتمل نیست.
رسانهها – خصوصاً روزنامهها – به اعمال فشار بر روی سرمربیان ادامه خواهند داد، و این ورزش نیست در سالهای آینده بیشتر به اقتصادیشدن میل خواهد داشت. همه اینها تنها مانعی برای سرمربیانی است که چشمانداز بزرگتری دارند – پیشرفت فوتبال در سطح تاکتیکی، هم از طریق تأثیر و هم از طریق فلسفه.
برای مثال، هربرت چپمن در دهه 1920، مصداق اولیهی چیزی بود که امروزه به نام سرمربی مدرن در انگلیس میشناسیم، و بدون اثر او در سالهایی که فوتبال در حال شکل گرفتن بود، احتمالاً بسیاری از چیزهایی که ما به داشتنشان اهمیت چندانی نمیدهیم، وجود نداشتند.
البته بحثی وجود ندارد که آغازگر چنین تغییری در فوتبال، که دیگر در آن سطح خطی قبل وجود ندارد، کاری بسیار دشوارتر است، اما همچنان کسانی وجود دارند که اهمیت بالایی برای این کار قائل هستند. از آن جمله میتوان به سرمربی فعلی منچستر سیتی، پپ گواردیولا، اشاره کرد.
او مردی است که برای بهبود بخشیدن به فلسفه خود، وسواس دارد، آن هم تا جایی که بتوان در آن ایدئولوژی را به نتایج اولویت بخشید. او، البته، آنقدر هم ساده نیست که بخش مصلحتگرایی مدل بازیاش را به طور کامل در نظر نگیرد، اما گواردیولا سرمربیای است که احتمالاً با شدت بیشتری از ضرورت اثرگذاری بر نسل بعدی سرمربیان، و الهامبخشی به دیگران، دفاع میکند.
او شاگرد یوهان کرایف بوده که خودش از رینوس میشل آموخته است، و به همین ترتیب. گواردیولا، در زمان حضورش در بایرن، تمایل فراوانی برای نظارت بر فرآیند یادگیری بازیکنانی که به صورت بالقوه میتوانند مربی بشوند، نشان داد؛ بازیکنانی مانند ژابی آلونسو، مانوئل نویر و خاوی مارتینز.
برای اینکه پیشرفت به فوتبال بیاید، به پذیرفتن ریسک، خودخواه نبودن، و یک ذهن مستعد که وقف فوتبال شده، نیاز است. گواردیولا در کتاب «تکامل» نوشته مارتی پرارنوآ میگوید: «مربیان بسیاری در سراسر دنیا وجود دارند که فوتبالی واکنشی بازی میکنند. نمیخواهم به آنها بیاحترامی کنم، اما ما متفاوتیم. ما فلسفه کرایف را به دوش داریم، فلسفه خوانما لیلو، برزیل دهه 1970، منوتی و کاپا، آژاکس، مجارها. ما وارث آنها هستیم و البته زمانهایی هم وجود دارند که میبازیم. اما خورشید همچنان روز بعد خواهد دمید، و ما به رؤیاپردازی در مورد رؤیای خود ادامه میدهیم، و آنچه دوست داریم را انجام میدهیم. در فوتبال، هیچکس نمیتواند همیشه ببرد».
مصداق خوب از این مسئله، دفاع گواردیولا از کلودیو براوو، دروازبان اول منچستر سیتی در این فصل است، و البته انتقاداتی که به دلیل اصرارش بر انتخاب دروازبانی که با پاهایش بهتر از دستهایش کار میکند، دریافت کرد. اما او، بدون توجه به نظرات دیگران، اصول خود را تغییر نمیدهد. این مصداق یک سرمربی است که عملگرایی را یک انتخاب میبیند، نه یک نیازمندی.
احتمالاً در این زمان مهمترین پرسشی که میتوان مطرح کرد، این است که کدام مهمتر است: موفقیت به هر قیمتی، یا پیشرفت و نوآوری؟ چیزی که احتمالاً کمتر از همه مورد توجه قرار میگیرد، تأثیر منفیای است که موفقیت میتواند بر یک مربی، و مسلماً بر یک تیم بگذارد. رانیری در لستر سیتی ثابت کرد که حتی خیرهکنندهترین موفقیت میتواند فاسد شود و تار شود، و با اشک به پایان برسد.
رانیری و بازیکنانش تمرکز خود را از دست دادند، با هیجان عصبی، پرسروصدا و اجتنابناپذیر موفقیت همراه شدند، و به مفهوم بیسروصدا و دور از نظرِ پیشرفت، اهمیتی نشان ندادند. تعجبی ندارد که رانیری تصمیم گرفت تغییری در تیمی که به چشمنوازیِ هرچه تمامتر قهرمان لیگ جزیره شد، ایجاد نکند، اما فوتبال ورزشی است که هر لحظه تغییر در آن رخ میدهد. متأسفانه، در حالی که موفقیت یک هدف واضح و قابل دسترسی است، پیشرفت بیشتر به تکامل شباهت دارد: آرامآرام، و اغلب بدون جلب توجه، اما ضروری.
شاگردان میشل، به زبان خودشان، توپ را «شکار میکردند»، یک بازی هجومی با پرسینگ شدید ارائه میدادند، و برندی جدید از بازی منطقهای زیبا و با استایل خود را معرفی کردند، که توسط بسیاری در سالهای پس از آن الگوبرداری شد.
سرمربیانی در فوتبال مدرن وجود دارند که تلاش میکنند تا به تیمهایشان بازی جاهطلبانه و گسترده بیاموزند؛ گواردیولا، ادی هوو در بورنموث، کیکه ستین در لاس پالماس و ...، اما اینها در اقلیت هستند. بسیاری از سرمربیان تنها به این نکته که فوتبال تنها یک هدف دارد و آن پیروزی است، تکیه دارند؛ و در حالی که بخشی از حقیقت در این جمله نهفته است، مسلماً هم باید هدف بالاتری از تنها کسب پیروزی در این بازی وجود داشته باشد.
مثالهای فراوانی در گذشته وجود داشتهاند که موفقیتهای چشمگیر یک سرمربی، با فرا رسیدن دوران افول، به کلی فراموش شده است – انریکه و رانیری مثالهای خوبی هستند – و همه آنها به این نکته اشاره دارند که این وسواس تقریباً خطرناک برای موفقیت در فوتبال امروز، چقدر بیهوده و متناقض است.
میچل یک هوادار فوتبال نیست، اما این بدان معنا نیست که نکتهای که قصد دارد به آن اشاره کند، نکته خوبی نیست. این ورزش تمایل غیر قابل توقفی برای حرکت رو به جلو دارد، در حالی که هیچ زمانی برای انعکاس، برای تفکر، و مهمتر از همه، برای آزمایش و برای اجرا وجود ندارد. وضعیت امروز، با فراوانی مدیربرنامههایی که عاشق پول هستند، قراردادهای تلویزیونی و اعتیاد شدید به شبکههای اجتماعی، و البته کمبود زمان در زمین تمرینی که بالاتر به آن اشاره کردیم، به این معناست که به طرز شگفتآوری برای سرمربیان دشوار است که به هر چیزی غیر از پیروزی در بازی بعدی فکر کنند. اما ایدهها هنوز میتوانند در اولویت باشند و متدها میتوانند آموزش داده شوند.
اگر بپذیریم که «فوتبال تا ابد ادامه خواهد یافت»، این کلیدی خواهد بود برای اینکه آنها که میخواهند از تغییر دفاع کنند، شیوع بیشتری در این ورزش داشته باشند، نه آنها که تنها انگیزهشان، برای مثال، سودهای مالیِ سقوط نکردن از لیگ جزیره است.
بیلسا، کرایف، گواردیولا، میشل؛ اینها نامهایی هستند که در سالهای آینده، به خاطر تأثیری که بر بازی داشتند، به یاد آورده خواهند شد؛ احتمالاً بیشتر از آنها که تنها جامهای زیادی به دست آوردند. دلیل اصلی آن، همانطور که دیوید میچل به آن اشاره میکند، این است که فوتبال هیچگاه از حرکت بازنمیایستد – و یا حداقل برای سالیان بسیار زیادی ادامه خواهد داشت.
آنها که جامهای زیادی بردند، قطعاً در موارد زیادی به یادآورده میشوند، اما تنها مربیانی که منجر به پیشرفت شدند هستند که در صدها سال پیش رو، نه تنها به یادآورده خواهند شد، که مورد احترام قرار خواهند گرفت، ثبت خواهند شد و نامشان تا ابد فراموش نخواهد شد. اگرچه بسیار سخت است، سرمربیان باید میراث خود، و پیشرفت ورزش را در نظر داشته باشند، در حالی که تلاش میکنند تا از ضرباتی که نیاز فوتبال امروز برای موفقیت کوتاهمدت بر بدنه این ورزش وارد میکند، پرهیز کنند.
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir
چند درصد از سرمربیان امروز دنیای فوتبال، دغدغه پیشرفت این ورزش را دارند و چند درصد تنها به دنبال پیروزی هستند؟ این تمایل شدید فوتبال مدرن برای موفقیت در کوتاهترین زمان ممکن، چه آسیبی به این ورزش محبوب خواهد زد؟ با زمان بسیار کمی که این تقاضا برای سرمربیان فوتبال دنیا باقی میگذارد، چه نتیجهای حاصل میشود؟ در این مقاله، نگاهی متفاوت به مقوله موفقیت در فوتبال مدرن داشتهایم. با ما همراه باشید.
پس از اینکه لوییز انریکه استعفای ظاهراً اجتنابناپذیرش از سرمربیگری بارسا را اعلام کرد، در میان صحبتهایش، یک حقیقت تلخ وجود داشت: «دلیل استعفای من به طور واضح مربوط میشود به زندگیای که باید در این حرفه داشته باشم؛ اجبار مداوم به یافتن راه حل، تلاش مداوم برای بهتر کردن تیمم؛ من به استراحت نیاز دارم».
مرد اسپانیایی توسط خواستههای تمامنشدنی برای موفقیت در باشگاه کاتالانی، خسته شد و تقریباً شکست. یک اشتهای سیرنشدنی به کسب قهرمانی در باشگاهی به وجود آمد که بیش ازیک دهه قبل، به هیچوجه یک تیم همیشه سطح اول در لیگ قهرمانان اروپا نبود.
بارسلونا در این فرض اجتنابناپذیر که باید در تمام فصول، در تمام رقابتها، شانس اول کسب عنوان قهرمانی باشند، تنها نیست. آنها، به طریقی، نماد و نشانگر فرهنگ فعلی فوتبال مدرن هستند که باعث شده سرمربیان هنگام انتخاب روش کار خود، مجبور باشند چیزهای بسیار زیادی را در نظر بیاورند.
صحبتهای انریکه به چند دلیل بسیار جالب توجه بود. او نه تنها به زمان بسیار کوتاهی که به طور واضح هر مربی در سطح اول فوتبال دنیا دارد اشاره میکند، بلکه از فشار نامطلوبی میگوید که به نظر میرسد با گستردهتر شدن فوتبال، بیشتر و بیشتر هم میشود. گابریل مارکوتی در مقالهای که برای ESPN نوشت، با در نظر گرفتن بایرن مونیخ کارلو آنجلوتی به عنوان مثال، اشاره کرد که چقدر زمان کوتاهی از یک فصل کامل در زمین تمرینی سپری میشود.
مارکوتی محاسبه کرد که سرمربی ایتالیایی در این فصل به طور تقریبی در هر ماه، هفت ساعت و نیم وقت دارد تا با ترکیب کاملی از بازیکنان خود در زمین تمرین حضور یابد. این نکته از فاکتورهای مختلفی مانند وقفه بازیهای ملی، مصدومیت و فشردگی بازیها تشکیل شده است، و یک نکته غیر قابل انکار و حتی اجتنابناپذیر برای مربیان است. به این، انتظار همیشگی از سرمربیان حاضر در لیگهای معتبر اروپایی، که به فرمولی برای فاجعه تبدیل شده است را، نیز اضافه کنید.
سرمربیان در حال حاضر به طور فزاینده اما قابل درکی بر موفق شدن به هر قیمتی تمرکز دارند، و مصلحتگرایی محض را در اولویت بالاتری نسبت به پیشرفت قرار میدهند. این نکته تبدیل به بخشی از کارنامه یک سرمربی شده است که او هرچه نیاز باشد انجام میدهد تا تیم فعلیاش به موفقیتی که شدیداً خواستارش هستند، برسد. اما مشکل دقیقاً در همین نقطه خوابیده است؛ موفقیت در فوتبال زودگذر است، و خیلی زود فراموش میشود.
هنوز مدت زیادی از اخراج پرسروصدای کلودیو رانیری از نیمکت لستر سیتی نمیگذرد. مصداقی بینقص از این نکته که فوتبال ورزشیست با تغییرات آنی، ورزشی که احساسات دیگر در آن معنای چندانی ندارد و میتواند پا را از هر منطقی فراتر بگذارد. همانطور که مارچلو بیلسا گفته است: «موفقیت یک استثناء است که هر از چندگاهی رخ میدهد».
همه چیز در فوتبال نشانگر این واقعیت است که بردن جامهای قهرمانی تنها چیزی نیست که دارای اهمیت است. اما همچنان، یک دیدگاه اغراقشده در میان اکثریت مردم وجود دارد که تنها چیز مهم، همین است. اکثر اینها توسط بخشهای مختلف رسانه، و البته با نیازهای اعتباریِ همیشه در حال رشدِ این ورزش به وجود آمده، و توهمی به نام کمبود زمان، و در نتیجه کمبود فضای کافی برای سرمربیها به منظور کار با آزادی عمل را، درست کرده است. نتایج پادشاه هستند و روش، منسوخ شده است. تغییر این روند هم، محتمل نیست.
رسانهها – خصوصاً روزنامهها – به اعمال فشار بر روی سرمربیان ادامه خواهند داد، و این ورزش نیست در سالهای آینده بیشتر به اقتصادیشدن میل خواهد داشت. همه اینها تنها مانعی برای سرمربیانی است که چشمانداز بزرگتری دارند – پیشرفت فوتبال در سطح تاکتیکی، هم از طریق تأثیر و هم از طریق فلسفه.
فوتبال به وسیله جادو به وضعیت فعلی خود نرسیده است. احتمالاً اگر نخستین بازی فوتبال انجام شده در تاریخ را تماشا کنیم، متوجه نشویم که چه ورزشی است – ملغمهای بدون اساس و بدون هماهنگی. به طور قطع تغییرات بسیار کلیدیای در فوتبال به وجود آمده، اما تنها از طریق نوآوران و مؤلفان، و آنها که برای پذیرفتن ریسک تمایل نشان دادند. بدون این روش مدبرانه، فوتبال ورزشی که امروز میشناسیم نبود، اما این بدان معنا نیست که پیشرفت متوقف خواهد شد.
برای مثال، هربرت چپمن در دهه 1920، مصداق اولیهی چیزی بود که امروزه به نام سرمربی مدرن در انگلیس میشناسیم، و بدون اثر او در سالهایی که فوتبال در حال شکل گرفتن بود، احتمالاً بسیاری از چیزهایی که ما به داشتنشان اهمیت چندانی نمیدهیم، وجود نداشتند.
البته بحثی وجود ندارد که آغازگر چنین تغییری در فوتبال، که دیگر در آن سطح خطی قبل وجود ندارد، کاری بسیار دشوارتر است، اما همچنان کسانی وجود دارند که اهمیت بالایی برای این کار قائل هستند. از آن جمله میتوان به سرمربی فعلی منچستر سیتی، پپ گواردیولا، اشاره کرد.
او مردی است که برای بهبود بخشیدن به فلسفه خود، وسواس دارد، آن هم تا جایی که بتوان در آن ایدئولوژی را به نتایج اولویت بخشید. او، البته، آنقدر هم ساده نیست که بخش مصلحتگرایی مدل بازیاش را به طور کامل در نظر نگیرد، اما گواردیولا سرمربیای است که احتمالاً با شدت بیشتری از ضرورت اثرگذاری بر نسل بعدی سرمربیان، و الهامبخشی به دیگران، دفاع میکند.
او شاگرد یوهان کرایف بوده که خودش از رینوس میشل آموخته است، و به همین ترتیب. گواردیولا، در زمان حضورش در بایرن، تمایل فراوانی برای نظارت بر فرآیند یادگیری بازیکنانی که به صورت بالقوه میتوانند مربی بشوند، نشان داد؛ بازیکنانی مانند ژابی آلونسو، مانوئل نویر و خاوی مارتینز.
برای اینکه پیشرفت به فوتبال بیاید، به پذیرفتن ریسک، خودخواه نبودن، و یک ذهن مستعد که وقف فوتبال شده، نیاز است. گواردیولا در کتاب «تکامل» نوشته مارتی پرارنوآ میگوید: «مربیان بسیاری در سراسر دنیا وجود دارند که فوتبالی واکنشی بازی میکنند. نمیخواهم به آنها بیاحترامی کنم، اما ما متفاوتیم. ما فلسفه کرایف را به دوش داریم، فلسفه خوانما لیلو، برزیل دهه 1970، منوتی و کاپا، آژاکس، مجارها. ما وارث آنها هستیم و البته زمانهایی هم وجود دارند که میبازیم. اما خورشید همچنان روز بعد خواهد دمید، و ما به رؤیاپردازی در مورد رؤیای خود ادامه میدهیم، و آنچه دوست داریم را انجام میدهیم. در فوتبال، هیچکس نمیتواند همیشه ببرد».
گواردیولا اشاره میکند که فوتبال «واکنشی» در دنیای امروز بسیار شایع است، اگرچه این چیزی است که اکثراً مورد تحسین قرار میگیرد. سرمربیانی که «راهی برای بردن» پیدا میکنند، اکثراً به خاطر روش عملگرا، واقعگرا و احتمالاً بیسروصدای خود مورد ستایش قرار میگیرند، و در نتیجه هیچگاه نقش خود را چیزی بیشتر از مردی که باید بفهمد چگونه میتوان به پیروزی رسید، نمیدانند. اما، یک سرمربی مانند گواردیولا یا بیلسا، ممکن است به چشم یک هوادار معمولی فوتبال متعصب بیاید، کسی که در روش ایدهآلگرای خود گیر کرده، و وقتی چیزی جواب نمیدهد، تمایلی به تغییر آن ندارد.
مصداق خوب از این مسئله، دفاع گواردیولا از کلودیو براوو، دروازبان اول منچستر سیتی در این فصل است، و البته انتقاداتی که به دلیل اصرارش بر انتخاب دروازبانی که با پاهایش بهتر از دستهایش کار میکند، دریافت کرد. اما او، بدون توجه به نظرات دیگران، اصول خود را تغییر نمیدهد. این مصداق یک سرمربی است که عملگرایی را یک انتخاب میبیند، نه یک نیازمندی.
احتمالاً در این زمان مهمترین پرسشی که میتوان مطرح کرد، این است که کدام مهمتر است: موفقیت به هر قیمتی، یا پیشرفت و نوآوری؟ چیزی که احتمالاً کمتر از همه مورد توجه قرار میگیرد، تأثیر منفیای است که موفقیت میتواند بر یک مربی، و مسلماً بر یک تیم بگذارد. رانیری در لستر سیتی ثابت کرد که حتی خیرهکنندهترین موفقیت میتواند فاسد شود و تار شود، و با اشک به پایان برسد.
رانیری و بازیکنانش تمرکز خود را از دست دادند، با هیجان عصبی، پرسروصدا و اجتنابناپذیر موفقیت همراه شدند، و به مفهوم بیسروصدا و دور از نظرِ پیشرفت، اهمیتی نشان ندادند. تعجبی ندارد که رانیری تصمیم گرفت تغییری در تیمی که به چشمنوازیِ هرچه تمامتر قهرمان لیگ جزیره شد، ایجاد نکند، اما فوتبال ورزشی است که هر لحظه تغییر در آن رخ میدهد. متأسفانه، در حالی که موفقیت یک هدف واضح و قابل دسترسی است، پیشرفت بیشتر به تکامل شباهت دارد: آرامآرام، و اغلب بدون جلب توجه، اما ضروری.
یکی از تاریخیترین نمونههای تغییر در جام جهانی 1974 و در تیم هلند به سرمربیگری رینوس میشل رخ داد. اگرچه لالههای نارنجی در فینال به یک آلمانِ غربیِ خیلی خوب باختند، اما آنها تأثیر شگرفی با سبک توتال فوتبال خود در آن تورنومنت بر جهان فوتبال گذاشتند. مسلماً ناعادلانه نخواهد بود اگر بگوییم آن تیم، که از حضور برجسته کرایف بهره میبرد، بیش از تیمی که در آن جام آنها را شکست داد و به قهرمانی دنیا رسید، شناخته شده است و مورد احترام قرار دارد.
شاگردان میشل، به زبان خودشان، توپ را «شکار میکردند»، یک بازی هجومی با پرسینگ شدید ارائه میدادند، و برندی جدید از بازی منطقهای زیبا و با استایل خود را معرفی کردند، که توسط بسیاری در سالهای پس از آن الگوبرداری شد.
سرمربیانی در فوتبال مدرن وجود دارند که تلاش میکنند تا به تیمهایشان بازی جاهطلبانه و گسترده بیاموزند؛ گواردیولا، ادی هوو در بورنموث، کیکه ستین در لاس پالماس و ...، اما اینها در اقلیت هستند. بسیاری از سرمربیان تنها به این نکته که فوتبال تنها یک هدف دارد و آن پیروزی است، تکیه دارند؛ و در حالی که بخشی از حقیقت در این جمله نهفته است، مسلماً هم باید هدف بالاتری از تنها کسب پیروزی در این بازی وجود داشته باشد.
مثالهای فراوانی در گذشته وجود داشتهاند که موفقیتهای چشمگیر یک سرمربی، با فرا رسیدن دوران افول، به کلی فراموش شده است – انریکه و رانیری مثالهای خوبی هستند – و همه آنها به این نکته اشاره دارند که این وسواس تقریباً خطرناک برای موفقیت در فوتبال امروز، چقدر بیهوده و متناقض است.
دیوید میچل (کمدین انگلیسی)، به سبک بدبینانهی خودش، دقیقاً اشاره کرده است که چرا باید به فوتبال از دیدگاهی بیشتر متفکرانه و کمتر شهودی نگاه کرد. او به طعنه به یکی از مجریان اسکایاسپورت میگوید: «همه تیمهای فوتبال چندین چند بار و با تیمهای مختلفی فوتبال بازی خواهند کرد. شما میتوانید همه آن بازیها را در اینجا ببینید، جایی که ما همه فوتبالها را، در همه زمانها نمایش خواهیم داد. همه فوتبالهایی که در لحظه اتفاق میافتند را در اینجا ببینید. همهاش اینجاست، و همهاش فوتبال است، همیشه. تماشایش کنید، همهاش را همینجا، در همه زمانها، تا ابد – هیچگاه تمام نخواهد شد. فوتبال به طور رسمی تا ابد ادامه خواهد یافت».
میچل یک هوادار فوتبال نیست، اما این بدان معنا نیست که نکتهای که قصد دارد به آن اشاره کند، نکته خوبی نیست. این ورزش تمایل غیر قابل توقفی برای حرکت رو به جلو دارد، در حالی که هیچ زمانی برای انعکاس، برای تفکر، و مهمتر از همه، برای آزمایش و برای اجرا وجود ندارد. وضعیت امروز، با فراوانی مدیربرنامههایی که عاشق پول هستند، قراردادهای تلویزیونی و اعتیاد شدید به شبکههای اجتماعی، و البته کمبود زمان در زمین تمرینی که بالاتر به آن اشاره کردیم، به این معناست که به طرز شگفتآوری برای سرمربیان دشوار است که به هر چیزی غیر از پیروزی در بازی بعدی فکر کنند. اما ایدهها هنوز میتوانند در اولویت باشند و متدها میتوانند آموزش داده شوند.
اگر بپذیریم که «فوتبال تا ابد ادامه خواهد یافت»، این کلیدی خواهد بود برای اینکه آنها که میخواهند از تغییر دفاع کنند، شیوع بیشتری در این ورزش داشته باشند، نه آنها که تنها انگیزهشان، برای مثال، سودهای مالیِ سقوط نکردن از لیگ جزیره است.
بیلسا میگوید: «مردی که ایدههای جدید دارد، تا وقتی ایدههایش منجر به موفقیت نشوند، یک مرد دیوانه به حساب میآید». سرمربی آرژانتینی نمونه واضح و الهامبخشی از کسی است که فلسفه و ایدئولوژی خود را جلوتر از عجله سرسامآور برای رسیدن به موفقیت قرار میدهد. بیلسا از موفقترین سرمربیان دنیا نبوده و دوران سرمربیگریاش آکنده از جام نیست، اما او تنها به خاطر ایدههای غیر معمول و ویژهاش مورد احترام نیست. او یک مؤلف، یک شاگرد، یک معلم و یک فیلسوف فوتبال است. مهمتر از همه، او به بسیاری دیگر الهام بخشیده و به تلاشش برای یافتن توسعه، ایدههای جدید و پیشرفت، ادامه میدهد.
بیلسا، کرایف، گواردیولا، میشل؛ اینها نامهایی هستند که در سالهای آینده، به خاطر تأثیری که بر بازی داشتند، به یاد آورده خواهند شد؛ احتمالاً بیشتر از آنها که تنها جامهای زیادی به دست آوردند. دلیل اصلی آن، همانطور که دیوید میچل به آن اشاره میکند، این است که فوتبال هیچگاه از حرکت بازنمیایستد – و یا حداقل برای سالیان بسیار زیادی ادامه خواهد داشت.
آنها که جامهای زیادی بردند، قطعاً در موارد زیادی به یادآورده میشوند، اما تنها مربیانی که منجر به پیشرفت شدند هستند که در صدها سال پیش رو، نه تنها به یادآورده خواهند شد، که مورد احترام قرار خواهند گرفت، ثبت خواهند شد و نامشان تا ابد فراموش نخواهد شد. اگرچه بسیار سخت است، سرمربیان باید میراث خود، و پیشرفت ورزش را در نظر داشته باشند، در حالی که تلاش میکنند تا از ضرباتی که نیاز فوتبال امروز برای موفقیت کوتاهمدت بر بدنه این ورزش وارد میکند، پرهیز کنند.
همانطور که بنجامین فرانکلین گفته است: «بدون رشد و پیشرفت مداوم، کلماتی مانند بهبود، دستاورد و موفقیت، معنایی ندارند».
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
عالی بود
پنجشنبه، ۲۲ تیر ۱۳۹۶ (۱۹:۴۲)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
Great!
شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۱۱:۲۱)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
عالی ...
شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۸:۱۹)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
بارسا از زمان راسل از ریل خارج شده چون یه عده دلال شدن مدیر باشگاه که براشون فقط پول مهمه و از قضا از بعد اقتصادیم فقط گند زدن. همون زمان که راسل ملعون، کرویف فقید رو از ریاست افتخاری باشگاه عزل کن، همه ماجرا معلوم بود... شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۴:۱۴)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
البته لوچو زیر بار این روش کثیف نرفت
شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۰:۳۷)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
خلاصش این شد که فوتبال از مسیرش خارج شده.
شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۰:۳۶)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
نقل قول 006007 نوشته:ممنون سید، با خودم عهد بسته بودم که دیگه هیچ مطلبی رو ننویسم ولی این مقاله عالیه شما باعث شد که بیام و بگم ممنون. حالا قهر نکن. شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۰:۲۹)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
مطلب بسیار خوبی بود. از وقتی که فوتبال به یک بیزینس تبدیل شد، طبیعتا اهمیت نتایج بالاتر رفت. قهرمانی هاست که منجر به جذب پاداش بیشتر، فروش بیشتر، شهرت بیشتر، هوادار بیشتر و در نهایت پول بیشتر میشن و در دنیای امروز پول احتمالا مهمترین چیز محسوب میشه. اما سر دیگه این طیف، همیشه بازی زیبا بوده. چیزی که برای هوادارایی مهمه که براشون اهمیتی نداره ارزش نقدی برند یا سهام باشگاه چقدره، بلکه به ورزشگاه میان یا پای تلویزیون می شینن تا یه جادوی زیبا ببینن. خوشبختانه فلسفه بارسا اغلب به این تفکر نزدیک بوده و هوادارها - به خصوص قدیمی تر ها که در دوران ناکامی عاشق این تیم شدن - اغلب به فوتبال زیبا بیشتر از نتیجه اهمیت میدن. نکته دیگه اینه که آوردن اسم گواردیولا کنار مربیایی که در این مقاله اشاره شد کاملا غلطه. تو تاریخ فوتبال مربیا یک جایی در طیفی که یک سرش خلق سبک و توسعه فوتبال و ساختن آینده است و طیف دیگه ش خوب بهره گرفتن از امکانات موجود و گرفتن نتیجه در حاله قرار می گرفتن. اساطیری مثل کرویف یا ریکارد بسیار به بخش اول نزدیک بودن، و کسایی مثل گواردیولا یا مورینیو کاملا به دومی؛ یک تیم پر ستاره رو می گیرن و قهرمان می کنن - اغلب - و بعد که از اون تیم میرن، هیچ چیزی برای آینده ساخته نشده. درست مثل بحران بازیکنی که بارسا بعد از پپ بهش دچار شد - چون هیچ کس و هیچ چیز برای آینده تربیت نشده بود - در مقایسه با اوج شکوفایی و آینده درخشان که ریکارد از خودش به جا گذاشت. اما به هر حال این دنیای حاکمیت پول و تبلیغات و برندها و ... است و درخشیدن افراد مشهوری مثل گواردیولا یا رونالدو یا زیدان درشون اجتناب ناپذیره، صرف نظر از واقعیتی که کیفیت فنیشون داره. شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۰:۲۸)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
مقاله بسیار خوبی بود ممنون از ترجمه ی دقیق و خوب شما .
شنبه، ۱۷ تیر ۱۳۹۶ (۰:۲۶)
|
پاسخ به: تفاوت میان پیشرفت و موفقیت کجاست؟ | ||
---|---|---|
ممنون سید، با خودم عهد بسته بودم که دیگه هیچ مطلبی رو ننویسم ولی این مقاله عالیه شما باعث شد که بیام و بگم ممنون.
جمعه، ۱۶ تیر ۱۳۹۶ (۲۳:۲۶)
|