آن شب تلخ در سویل...اختصاصی
فرستنده ابوذر شاه امیری در تاريخ چهارشنبه، ۲۴ آبان ۱۳۹۶ (۱۷:۴۰) (۱,۷۲۳ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
ابوذر شاه امیری
FCBarcelona.ir
در بازی نیمهنهایی، یک هتتریک از مهاجم آنها پیچی آلونسو شکست ۳-۰ بازی رفت مقابل گوتنبرگ را جبران کرد و بازی را به پنالتی کشاند. دروازبان آنها خاویر یوروتیکوچئا بود؛ کسی با مهار پنالتی در فصل قبل، آنها را قهرمان لیگ کرد. او در مقابل گوتنبرگ نیز یک پنالتی دفع کرد و یکی را گل، و بعد ویکتور مونیوز یک پنالتی محکم زد و بارسلونا را به دومین فینال اروپایی خود فرستاد. وقتی مونیوز مشغول خوشحالی کردن بود، یکی از توپ جمعکنها دیوانهوار به وسط زمین دوید، او را در آغوش گرفت و از او پیراهنش را درخواست کرد. آن پسر بچه توپ جمع کن، جوزپ گواردیولا بود.
آنخل مور فیزیوتزاپ وقت باشگاه میگوید: «مردم فکر میکردند به آنجا میرویم تا جام را بیاوریم، نه اینکه برای آن بجنگیم. هیچکس تا به حال نام استوا را هم نشنیده بود. در هتل نشسته بودیم و اتوبوسهای پر از طرفداران بارسا را میدیدیم که عبور میکردند. زمین مال ما بود، تمام زمین». پیچی آلونسو به یاد میآورد: «کاملا واضح بود ما پیروزیم. آنها مشهور نبودند، اعتباری هم نداشتند. استادیوم سویل ۴۷۰۰۰ نفر گنجایش داشت و ۴۶۷۰۰ طرفدار بارسا را در خود جای داده بود. چه کار میخواستند بکنند؟ فکر کنم خود ما هم باور داشتیم که کار تمام شده بود».
اما مسابقه وحشتناک، ۰-۰ تمام شد؛ رومانیاییها هرگز حمله نکردند. آنها از خط میانه زمین عبور هم نکردند، نمیخواستند جلو بیایند و بازی کنند، فقط میخواستند برنده باشند. و بارسلونا هرگز راهی به دروازه پیدا نکرد. پیدا نکرد تا کار به وقت اضافه بکشد.
پیچی آلونسو به یاد دارد: «برند شوستر بازیساز اصلی ما در میانه میدان، گفته بود بلافاصله بعد از بازی خواهد رفت. ما فکر کردیم شوخی میکند، اما گفت همسرش یک پرواز اختصاصی ترتیب داده است. پس جشن قهرمانی چی برند؟ گور پدر مهمانی» و شوستر تهدید خود را عملی کرد. ۸۵ دقیقه روی نیمکت نشست و بعد بلند شد و بدون گفتن حتی یک کلمه از استادیوم خارج شد و در صندلی عقب یک تاکسی نشست. نشست و رفت.
وقتی بازی به پنالتی کشید، فشار وحشتناک بود. با این حال بارسلونا هنوز شانس داشت، بالاخره آنها یوروتی را داشتند و با ضربات پنالتی به فینال رسیده بودند. اگر گل میزدند ،بازیگنان بارسا برای همیشه قهرمان بودند. و اگر پنالتی از دست میدادند... خب اتفاقی که میافتاد، اتفاقی بود که دقیقا رخ داد. شوستر نبود. آرچیبالد بیرون بود. پنالتیزنی باقی نمانده بود. خستگی و عصبانیت روی تمام بازیکنان تاثیر گذاشته بود.
پیچی آلونسو اینگونه آن لحظات را توصیف میکند: «همه فرار میکردند، ناگهان همه ناپدید شده بودند. هیچکس نمیخواست پنالتی بزند. تری گفت: پیچی؟ گفتم باشه. باید میگفتم به مادرت بگو بیاید و پنالتی بزند! با خودم گفتم من صد دقیقه گرم کردهام، صبر کردهام، ناراحتم، نمیتوانی از من بخواهی پنالتی بزنم. اما فکر کردم میتوانیم پیروز شویم. فکر کردم میتوانیم قهرمان باشیم. در هجوم شک و تردید بودم که... که یک پنالتی افتضاح زدم».
آلونسو تنها نبود. هیچ کس در طول ۹۰ دقیقه نتوانست گل بزند. هیچ کس در ۳۰ دقیقه وقت اضافه هم گل نزد و هیچ کس هم از روی نقطه پنالتی گل نزد. استوا بخارست در ضربات پنالتی با نتیجه ۲-۰ فینال را برد. یوروتی دو پنالتی گرفت، اما هلموس داکام دروازبان و ستاره آن شب، هر چهار پنالتی را مهار کرد. نه فقط به خاطر این که او پنالتیها را به زیبایی مهار کرد، بارساییها پنالتیهای بدی زدند.
بعد از فینال، آن دروازبان برای دو سال ناپدید شد! شایعهها میگفتند رئال مادرید به او یک اتومبیل داده است، اما حقیقت غمگینتر از اینها بود. یک لخته خون در سرش، او را مجبور به خداحافظی از فوتبال کرد. کاملا بیپول، او مجبور شد دستکشهایی که آن شب پوشیده بود را هم بفروشد. تنها چیز به جای مانده از آن فینال برای او، پوستری از یک مجله بود.
سویل تاریکترین برگ کتاب تاریخ بارساست. گاسپارت میگوید: «یک ضربه روحی وحشناک، ناامید کننده و غمناک». استیو آرچیبالد بازیکن اسکاتلندی تیم اعتراف میکند: «هنوز به خاطر آن شب افسرده هستم». سرمربی تیم تری وِنِبلز میگوید: «هرگز تا آن حد افسرده نبودهام». بال تیم لوبو کاراسکو میگوید: «این درد همیشه درون من است و با من خواهد ماند». این موضوع به قدری کاراسکو را آزار میدهد که حتی موفقیتهای اخیر بارسلونا کار را برای او سختتر هم کرده است: «هر وقت که بارسلونا را در یک فینال میبینم، چیزی در درونم میگوید که میتوانستیم اولین باشیم... این قلب مرا میسوزاند».
دستاوردهای بارسا زیر نظر تری وِنِبلز بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ بزرگ بود. آنها بعد از ۱۱ سال قهرمان لیگ شدند و به فینال سویل راه پیدا کردند و در پنالتی باختند. اما اینطور به نظر نمیرسید. یکی از بازیکنان میگوید: «قهرمانی جام باشگاههای اروپا، قهرمانی لیگ را کامل میکرد و به آن ارزش میداد. با نبردن جام باشگاهها، ما قهرمانی لیگ را بیارزش کردیم». دیگری میگوید: «ما به ۱۱ سال حسرت پایان دادیم اما این فینال است که همه به خاطر دارند».
به نظر میرسید که زمان، درد آن شب تلخ را تسکین داده است، اما وقتی سال ۲۰۱۱ باشگاه تجلیلی از تیمی کرد که ۲۵ سال پیش قهرمان لیگ شده بود، باز هم زخم سویل سرباز کرد. طبیعی هم بود؛ شادی آن جام که بعد از ۱۱ سال به دست آورده بودند، با تلخی آن شب آمیخته شده بود. آرچیبالد میگوید: «تیمی که قهرمان لیگ شده و به فینال جام باشگاهها رسیده بود، باید مورد ستایش قرار بگیرد و دلگرم شود تا ادامه دهد. اما این اتفاقی نبود که افتاد. آن فینال باید آغاز چیزی میبود. فقط یک پنالتی با قهرمانی فاصله داشتیم، ولی ذهنیت بازیکنان آماده نبود». مور میگوید: «آن فینال همه را کشت».
بارسلونا فرصتی بهتر از این نداشت تا در مقابل رئال مادرید سر بلند کند. آنها از آن استفاده نکردند و ضربه خوردند. مردی که آخرین پنالتی را از دست داد، مارکوس آلونسو بود؛ پسر مدافع میانی سابق رئالِ مارکویتوس. او میگوید: «آن فینال ما را ترسانده بود. من پنالتی آخر را از دست دادم. بعد از سویل، مدتها از همه دوری میکردم...» صدای او کم میشود؛ جملهاش نیمه کاره میماند. بعد اضافه میکند: «فرصتی بود که میتوانستم به پدرم بگویم: "نگاه کن پدر، من هم یکی دارم، ما هم قهرمان جام باشگاههای اروپا شدیم، اوه، تو پنج تا داری ولی من هم حالا یکی دارم" و درنهایت من نتوانستم».
بعد از بازی، یک ضیافت در هتل آلفونسوی پنجم سویل ترتیب داده شد. ۳۰۰ نفر آنجا بودند. همه مربیانی که تا آن روز در بارسا حضور داشتند، دعوت شده بودند. اما هیچ صدایی نبود. تری وِنِبلز به یاد دارد که رسما نادیده گرفته میشد. آرچیبالد آن شب را «بی رحمانه... بیمعنی» توصیف میکند و مارکوس آلونسو آن را «وحشتناک؛ همه مرده بودند».
بازیکنان بارسا از آن شب نحس تا به امروز، با خود خاطرات را مرور میکنند، بهانه میتراشند، از خیانت شوستر میگویند، از اینکه حریف را دست کم گرفتیم، این که عصبانی بودیم، این که پنالتی زنی نداشتیم و ... اما آنچه از آن فینال در یادها خواهد ماند و مانده، فقط یک چیز است؛ استوا بخارست رومانی ۲ - بارسلونا ۰.
FCBarcelona.ir
۷ مه ۱۹۸۶ احتمالا سختترین امتحان تاریخ بارسلونا بود. حریف آنها استوا بخارست از رومانی، اولین - و شاید آخرین - فینال تاریخ خود را تجربه میکرد. میزبان بازی، ورزشگاه سانچز پیزخوان سویل بود و این یعنی بارسلونا عملا در خانه بازی میکرد و برای یک بار هم که شده، شانس با آنها یار بود. ۷۰ هزار بارسایی در سویل جمع شده بودند. جمع شده بودند تا اولین قهرمانی جام باشگاههای اروپا را جشن بگیرند...
در بازی نیمهنهایی، یک هتتریک از مهاجم آنها پیچی آلونسو شکست ۳-۰ بازی رفت مقابل گوتنبرگ را جبران کرد و بازی را به پنالتی کشاند. دروازبان آنها خاویر یوروتیکوچئا بود؛ کسی با مهار پنالتی در فصل قبل، آنها را قهرمان لیگ کرد. او در مقابل گوتنبرگ نیز یک پنالتی دفع کرد و یکی را گل، و بعد ویکتور مونیوز یک پنالتی محکم زد و بارسلونا را به دومین فینال اروپایی خود فرستاد. وقتی مونیوز مشغول خوشحالی کردن بود، یکی از توپ جمعکنها دیوانهوار به وسط زمین دوید، او را در آغوش گرفت و از او پیراهنش را درخواست کرد. آن پسر بچه توپ جمع کن، جوزپ گواردیولا بود.
آنخل مور فیزیوتزاپ وقت باشگاه میگوید: «مردم فکر میکردند به آنجا میرویم تا جام را بیاوریم، نه اینکه برای آن بجنگیم. هیچکس تا به حال نام استوا را هم نشنیده بود. در هتل نشسته بودیم و اتوبوسهای پر از طرفداران بارسا را میدیدیم که عبور میکردند. زمین مال ما بود، تمام زمین». پیچی آلونسو به یاد میآورد: «کاملا واضح بود ما پیروزیم. آنها مشهور نبودند، اعتباری هم نداشتند. استادیوم سویل ۴۷۰۰۰ نفر گنجایش داشت و ۴۶۷۰۰ طرفدار بارسا را در خود جای داده بود. چه کار میخواستند بکنند؟ فکر کنم خود ما هم باور داشتیم که کار تمام شده بود».
اما مسابقه وحشتناک، ۰-۰ تمام شد؛ رومانیاییها هرگز حمله نکردند. آنها از خط میانه زمین عبور هم نکردند، نمیخواستند جلو بیایند و بازی کنند، فقط میخواستند برنده باشند. و بارسلونا هرگز راهی به دروازه پیدا نکرد. پیدا نکرد تا کار به وقت اضافه بکشد.
پیچی آلونسو به یاد دارد: «برند شوستر بازیساز اصلی ما در میانه میدان، گفته بود بلافاصله بعد از بازی خواهد رفت. ما فکر کردیم شوخی میکند، اما گفت همسرش یک پرواز اختصاصی ترتیب داده است. پس جشن قهرمانی چی برند؟ گور پدر مهمانی» و شوستر تهدید خود را عملی کرد. ۸۵ دقیقه روی نیمکت نشست و بعد بلند شد و بدون گفتن حتی یک کلمه از استادیوم خارج شد و در صندلی عقب یک تاکسی نشست. نشست و رفت.
واقعا جای تعجب داشت، این بازی یک بازی لیگ و یا یک بازی دوستانه نبود، بلکه فینال جام باشگاههای اروپا بود، مهمترین بازی باشگاهی اروپا و البته جهان، و این یعنی یک نبرد علنی با بارسلونا. شوستر به خاطر این کار فصل بعد حتی یک بازی هم به میدان نرفت و سال ۱۹۸۸، یک سال بعد از شب سویل، به رئال مادرید پیوست.
وقتی بازی به پنالتی کشید، فشار وحشتناک بود. با این حال بارسلونا هنوز شانس داشت، بالاخره آنها یوروتی را داشتند و با ضربات پنالتی به فینال رسیده بودند. اگر گل میزدند ،بازیگنان بارسا برای همیشه قهرمان بودند. و اگر پنالتی از دست میدادند... خب اتفاقی که میافتاد، اتفاقی بود که دقیقا رخ داد. شوستر نبود. آرچیبالد بیرون بود. پنالتیزنی باقی نمانده بود. خستگی و عصبانیت روی تمام بازیکنان تاثیر گذاشته بود.
پیچی آلونسو اینگونه آن لحظات را توصیف میکند: «همه فرار میکردند، ناگهان همه ناپدید شده بودند. هیچکس نمیخواست پنالتی بزند. تری گفت: پیچی؟ گفتم باشه. باید میگفتم به مادرت بگو بیاید و پنالتی بزند! با خودم گفتم من صد دقیقه گرم کردهام، صبر کردهام، ناراحتم، نمیتوانی از من بخواهی پنالتی بزنم. اما فکر کردم میتوانیم پیروز شویم. فکر کردم میتوانیم قهرمان باشیم. در هجوم شک و تردید بودم که... که یک پنالتی افتضاح زدم».
آلونسو تنها نبود. هیچ کس در طول ۹۰ دقیقه نتوانست گل بزند. هیچ کس در ۳۰ دقیقه وقت اضافه هم گل نزد و هیچ کس هم از روی نقطه پنالتی گل نزد. استوا بخارست در ضربات پنالتی با نتیجه ۲-۰ فینال را برد. یوروتی دو پنالتی گرفت، اما هلموس داکام دروازبان و ستاره آن شب، هر چهار پنالتی را مهار کرد. نه فقط به خاطر این که او پنالتیها را به زیبایی مهار کرد، بارساییها پنالتیهای بدی زدند.
بعد از فینال، آن دروازبان برای دو سال ناپدید شد! شایعهها میگفتند رئال مادرید به او یک اتومبیل داده است، اما حقیقت غمگینتر از اینها بود. یک لخته خون در سرش، او را مجبور به خداحافظی از فوتبال کرد. کاملا بیپول، او مجبور شد دستکشهایی که آن شب پوشیده بود را هم بفروشد. تنها چیز به جای مانده از آن فینال برای او، پوستری از یک مجله بود.
سویل تاریکترین برگ کتاب تاریخ بارساست. گاسپارت میگوید: «یک ضربه روحی وحشناک، ناامید کننده و غمناک». استیو آرچیبالد بازیکن اسکاتلندی تیم اعتراف میکند: «هنوز به خاطر آن شب افسرده هستم». سرمربی تیم تری وِنِبلز میگوید: «هرگز تا آن حد افسرده نبودهام». بال تیم لوبو کاراسکو میگوید: «این درد همیشه درون من است و با من خواهد ماند». این موضوع به قدری کاراسکو را آزار میدهد که حتی موفقیتهای اخیر بارسلونا کار را برای او سختتر هم کرده است: «هر وقت که بارسلونا را در یک فینال میبینم، چیزی در درونم میگوید که میتوانستیم اولین باشیم... این قلب مرا میسوزاند».
دستاوردهای بارسا زیر نظر تری وِنِبلز بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ بزرگ بود. آنها بعد از ۱۱ سال قهرمان لیگ شدند و به فینال سویل راه پیدا کردند و در پنالتی باختند. اما اینطور به نظر نمیرسید. یکی از بازیکنان میگوید: «قهرمانی جام باشگاههای اروپا، قهرمانی لیگ را کامل میکرد و به آن ارزش میداد. با نبردن جام باشگاهها، ما قهرمانی لیگ را بیارزش کردیم». دیگری میگوید: «ما به ۱۱ سال حسرت پایان دادیم اما این فینال است که همه به خاطر دارند».
به نظر میرسید که زمان، درد آن شب تلخ را تسکین داده است، اما وقتی سال ۲۰۱۱ باشگاه تجلیلی از تیمی کرد که ۲۵ سال پیش قهرمان لیگ شده بود، باز هم زخم سویل سرباز کرد. طبیعی هم بود؛ شادی آن جام که بعد از ۱۱ سال به دست آورده بودند، با تلخی آن شب آمیخته شده بود. آرچیبالد میگوید: «تیمی که قهرمان لیگ شده و به فینال جام باشگاهها رسیده بود، باید مورد ستایش قرار بگیرد و دلگرم شود تا ادامه دهد. اما این اتفاقی نبود که افتاد. آن فینال باید آغاز چیزی میبود. فقط یک پنالتی با قهرمانی فاصله داشتیم، ولی ذهنیت بازیکنان آماده نبود». مور میگوید: «آن فینال همه را کشت».
بارسلونا فرصتی بهتر از این نداشت تا در مقابل رئال مادرید سر بلند کند. آنها از آن استفاده نکردند و ضربه خوردند. مردی که آخرین پنالتی را از دست داد، مارکوس آلونسو بود؛ پسر مدافع میانی سابق رئالِ مارکویتوس. او میگوید: «آن فینال ما را ترسانده بود. من پنالتی آخر را از دست دادم. بعد از سویل، مدتها از همه دوری میکردم...» صدای او کم میشود؛ جملهاش نیمه کاره میماند. بعد اضافه میکند: «فرصتی بود که میتوانستم به پدرم بگویم: "نگاه کن پدر، من هم یکی دارم، ما هم قهرمان جام باشگاههای اروپا شدیم، اوه، تو پنج تا داری ولی من هم حالا یکی دارم" و درنهایت من نتوانستم».
بعد از بازی، یک ضیافت در هتل آلفونسوی پنجم سویل ترتیب داده شد. ۳۰۰ نفر آنجا بودند. همه مربیانی که تا آن روز در بارسا حضور داشتند، دعوت شده بودند. اما هیچ صدایی نبود. تری وِنِبلز به یاد دارد که رسما نادیده گرفته میشد. آرچیبالد آن شب را «بی رحمانه... بیمعنی» توصیف میکند و مارکوس آلونسو آن را «وحشتناک؛ همه مرده بودند».
بازیکنان بارسا از آن شب نحس تا به امروز، با خود خاطرات را مرور میکنند، بهانه میتراشند، از خیانت شوستر میگویند، از اینکه حریف را دست کم گرفتیم، این که عصبانی بودیم، این که پنالتی زنی نداشتیم و ... اما آنچه از آن فینال در یادها خواهد ماند و مانده، فقط یک چیز است؛ استوا بخارست رومانی ۲ - بارسلونا ۰.
پاسخ به: آن شب تلخ در سویل... | ||
---|---|---|
قطعا شب خیلی سختی برای هواداران بوده. در زمان اون بازی من چهارده ساله بودم و خاطرم هست که خلاصه ای از اون بازی و ضربات پنالتی را در برنامه ورزش و مردم که مجریش بهرام شفیع بود و یکشنبه شبها پخش میشد دیدم. اون برنامه تنها برنامه هفتگی ورزشی در سیما در اون زمان بود. قضاوت کردن در مورد اون بازی و همینطور افراد الان خیلی سخته. برند شوستر هشت سال در بارسا بازی کرد و البته یاغیگریهای خاص خودش را هم داشت. تصور میکنم تعویض شوستر و آرچیبالد که ستاره های بین المللی و با تجربه اون زمان تیم بودن اشتباه بود و قطعا اگر در زمین مونده بودن هر جفتشون پنالتی میزدن و به احتمال قوی میتونستن پنالتی را گل کنند و شاید سرنوشت بازی کلا عوض میشد. یکشنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۶ (۱۲:۵۳)
|
پاسخ به: آن شب تلخ در سویل... | ||
---|---|---|
نقل قول برند شوستر بازیساز اصلی ما در میانه میدان، گفته بود بلافاصله بعد از بازی خواهد رفت. ما فکر کردیم شوخی میکند، اما گفت همسرش یک پرواز اختصاصی ترتیب داده است. پس جشن قهرمانی چی برند؟ گور پدر مهمانی» و شوستر تهدید خود را عملی کرد. ۸۵ دقیقه روی نیمکت نشست و بعد بلند شد و بدون گفتن حتی یک کلمه از استادیوم خارج شد و در صندلی عقب یک تاکسی نشست. نشست و رفتخیانت های قبل و بعد از تو سوء تفاهم بود ... یکشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۹۶ (۲۱:۳۳)
|
پاسخ به: آن شب تلخ در سویل... | ||
---|---|---|
یکی از تلخ ترین شبهای تاریخ باشگاه... لعنت به شوستر لعنتی... استاد فیگو... چقدر حقیرن این خائنهای برده پول... یکشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۹۶ (۲۱:۱۶)
|