خداحافظی در غربت (قسمت اول)اختصاصی
فرستنده ابوذر شاه امیری در تاريخ شنبه، ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ (۱۵:۳۰) (۱,۶۶۶ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
ابوذر شاه امیری
FCBarcelona.ir
از آن روز این رمان مبنایی برای ساختن فیلمها و نوشتن قصههایی با شخصیتهای دوگانه شد. به گونهای که اگر این رمان را خوانده باشی با دیدن نمودهایی از آن بیشک به یاد آن اثر خواهی افتاد. سوژه قصه ما نیز بیارتباط با رمان معروف لویی استیونسن نیست اما خوش بختانه وجه تمایزی مهم بین آنها وجود دارد و آن این که شخصیت قصه ما بیشتر جنبه مثبت رمان استیونسن را یدک میکشد. گاهی آنقدر خوب که چشمها را خیره میکند و گاهی کمی بد که روی اعصاب هوادار راه میرود.
ویکتور والدس آریباس در 14 ژانویه 1982 درمنطقه لامینای شهر بارسلونا و در ایالت کاتالونیا متولد شد. فامیلیاش بر اساس آداب و رسوم اسپانیایی، ترکیبی از فامیلی پدر - والدس - و مادرش - آریباز - بود. فوتبال حرفهایاش را در یکم جولای 1992 در سن 10 سالگی و وقتی که از پنا سینکو کوپاس به تیم جوانان بارسلونا پیوست آغاز کرد اما در سپتامبر همان سال مجبور به ترک باشگاهش شد و به همراه خانوادهاش به جزایر قناری رفت و عضو تیم تنریف شد تا فوتبالش را درآن تیم ادامه دهد ولی سه سال بعد یعنی در سال 1995 به تیم سابقش بازگشت.
بازگشت و تلاش کرد، بازگشت و پیشرفت کرد و پس از آن موفق شد به سرعت در تیم جوانان بارسا جا بیافتد. بیشک او نیز یکی از محصولات لاماسیا قلمداد میشد، با این تفاوت که نه دفاع بود نه هافبک و نه حتی مهاجم و از آنجایی که ما همیشه لاماسیا را به ساختن بازیکنانی در این پستها میشناسیم، فهمیدن اینکه او یک دروازبان بود کمی عجیب به نظر میآمد و میآید.
در اوایل فصل ۲۰۰۲/۰۳ به نظر میرسید والدس تنها به عنوان جایگزین روبرتو بونانوی آرژانتینی مورد استفاده قرار گیرد اما با ورود رادومیر آنتیچ به عنوان سرمربی جدید در ژانویه سال ۲۰۰۳، فرصتهای بیشتری برای والدس به بوجود آمد، به گونهای که توانست خود را به عنوان یکی از بازیکنان اصلی در سیاهه تیم مطرح کند و در همان سال پس از انجام 77 بازی از تیم ب راهی تیم اصلی شهر بارسلون شد.
ورود والدس به تیم اصلی همزمان بود با ریاست جدید باشگاه یعنی خوان لاپورتا که در 15 ژوئن 2003 به صندلی ریاست تکیه زده بود و در اولین اقدام فرانک رایکارد هلندی را به عنوان سرمربی جایگزین رادومیر آنتیچ کرد. اما شاید هیچ کس فکر نمیکرد حضور لاپورتا و به دنبال آن رایکارد، شروع عصری طلایی برای بارسلونا باشد، بارسایی که لاماسیا سهم به سزایی در شکوفایی آن داشت، لاماسیایی که والدس نیز عضوی از آن بود.
ویکتور مسیر موفقیت را به سرعت میپیمود و در فصل 2003/04 به عنوان دروازبان اول بارسا درون دروازه ایستاد و فصل بعد تقریبا در همه بازیهای بارسا به میدان رفت و به بارسلونا کمک کرد تا بعد از 6 سال قهرمانی لالیگا را به دست آورد و همچنین جایزه زامورا را به عنوان بهترین دروازبان اسپانیا در آن فصل تصاحب کرد. درخششهای والدس سبب شد که در 16 آگوست 2005 برای دیدار دوستانه با تیم ملی اروگوئه به تیم ملی فراخوانده شد ولی او در آن دیدار به بازی گرفته نشد واز روی نیمکت تماشاگر بازی بود.
والدس بیشک نقش بزرگی را در رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا به ویژه در فینال مقابل آرسنال ایفا کرد. در آن بازی به نظر من او بهترین بازیکن میدان بود و یکی از بهترین و بینقصترین بازیهایش را به نمایش گذاشت و توانست موقعیتهای زیادی را از مهاجم آماده آن روزهای حریف یعنی تیری آنری بگیرد، به ویژه دو سیو فوقالعاده او در موقعیت تک به تک از حوالی نقطه پنالتی، به خصوص سیو استثنایی او وقتی که بازی بدون گل دنبال میشد، توپهایی که اگر گل میشد شاید نسخه بارسا نیز پیچیده میشد.
در آن فینال او آنقدر خوب بود که یاد آور دکتر جکیل رمان لویی استیونسن بود . آنقدر خوب که چشمها را خیره میکرد و با خود میگفتی بهتر از این مگر میشود؟ نمیشود. تلاشهای او تحسین همگان را برانگیخت. هر چند که نتوانست در آن سال جایزه زامورا را از آن خود و بعد از کانیزارس و برنده جایزه مانوئل پینتو، در عین ناباوری در رتبه سوم ایستاد.
در 17 جوئن 2007 و در آخرین هفته لالیگا، والدس موفق شد در 38 بازی لیگ به طور مستمر و بدون تعویض شدن، درون دروازه بارسا بایستد و از این حیث با دروازبان اسبق بارسلونا آندونی زوبیزارتا برابری کند. 7 نوامبر 2007 او با بسته نگه داشتن دروازهاش در لیگ قهرمانان اروپا و ثبت یک کلین شیت مقابل کوییز پارک رنجرز توانست رکورد این رقابتها را از آن خود کرده و دوباره در میان رکوردهای باشگاه نام خود را با 466 دقیقه گل نخوردن ثبت نماید.
اما این پایان قصه پر فراز و نشیب ویکتور والدس آریباس نبود...
FCBarcelona.ir
می گویند رابرت لویی استیونسن نویسنده بزرگ انگلیسی وخالق آثار معروفی چون جزیره گنج، شبی خوابی عجیب میبیند، بلند میشود و آنچه که خواب دیده بود را ظرف مدت چند روز یادداشت میکند. از آنجایی که از نتیجه نهایی نوشتههایش راضی نبود، دستنوشته نسخه اولیه را از بین میبرد اما خیلی زود پشیمان میشود و دست به کار شده و بار دیگر داستانش را روی کاغذ میآورد و به این ترتیب یکی از شناخته شدهترین و بهترین آثار ادبیات خلق میشود؛ «دکتر جکیل و مستر هاید».
از آن روز این رمان مبنایی برای ساختن فیلمها و نوشتن قصههایی با شخصیتهای دوگانه شد. به گونهای که اگر این رمان را خوانده باشی با دیدن نمودهایی از آن بیشک به یاد آن اثر خواهی افتاد. سوژه قصه ما نیز بیارتباط با رمان معروف لویی استیونسن نیست اما خوش بختانه وجه تمایزی مهم بین آنها وجود دارد و آن این که شخصیت قصه ما بیشتر جنبه مثبت رمان استیونسن را یدک میکشد. گاهی آنقدر خوب که چشمها را خیره میکند و گاهی کمی بد که روی اعصاب هوادار راه میرود.
ویکتور والدس آریباس در 14 ژانویه 1982 درمنطقه لامینای شهر بارسلونا و در ایالت کاتالونیا متولد شد. فامیلیاش بر اساس آداب و رسوم اسپانیایی، ترکیبی از فامیلی پدر - والدس - و مادرش - آریباز - بود. فوتبال حرفهایاش را در یکم جولای 1992 در سن 10 سالگی و وقتی که از پنا سینکو کوپاس به تیم جوانان بارسلونا پیوست آغاز کرد اما در سپتامبر همان سال مجبور به ترک باشگاهش شد و به همراه خانوادهاش به جزایر قناری رفت و عضو تیم تنریف شد تا فوتبالش را درآن تیم ادامه دهد ولی سه سال بعد یعنی در سال 1995 به تیم سابقش بازگشت.
بازگشت و تلاش کرد، بازگشت و پیشرفت کرد و پس از آن موفق شد به سرعت در تیم جوانان بارسا جا بیافتد. بیشک او نیز یکی از محصولات لاماسیا قلمداد میشد، با این تفاوت که نه دفاع بود نه هافبک و نه حتی مهاجم و از آنجایی که ما همیشه لاماسیا را به ساختن بازیکنانی در این پستها میشناسیم، فهمیدن اینکه او یک دروازبان بود کمی عجیب به نظر میآمد و میآید.
او در سال 2000 به بارسلونای سی پیوست و بعد انجام 16 بازی در همان سال راهی بارسای بیشد. درخششهایش در بارسای بیسبب شد تا توجه لوییز فن خال را به خود جلب کند - همان مربی که بعدها در منچستر با او به مشکل برخورد - و با وجود عضویت در تیم بیبه تیم اصلی راه یابد. او اولین بازیاش برای تیم اصلی را در 14 آگوست 2002 و در دور سوم مرحله گروهی لیگ قهرمانان مقابل لژیا ورشو انجام داد.
در اوایل فصل ۲۰۰۲/۰۳ به نظر میرسید والدس تنها به عنوان جایگزین روبرتو بونانوی آرژانتینی مورد استفاده قرار گیرد اما با ورود رادومیر آنتیچ به عنوان سرمربی جدید در ژانویه سال ۲۰۰۳، فرصتهای بیشتری برای والدس به بوجود آمد، به گونهای که توانست خود را به عنوان یکی از بازیکنان اصلی در سیاهه تیم مطرح کند و در همان سال پس از انجام 77 بازی از تیم ب راهی تیم اصلی شهر بارسلون شد.
ورود والدس به تیم اصلی همزمان بود با ریاست جدید باشگاه یعنی خوان لاپورتا که در 15 ژوئن 2003 به صندلی ریاست تکیه زده بود و در اولین اقدام فرانک رایکارد هلندی را به عنوان سرمربی جایگزین رادومیر آنتیچ کرد. اما شاید هیچ کس فکر نمیکرد حضور لاپورتا و به دنبال آن رایکارد، شروع عصری طلایی برای بارسلونا باشد، بارسایی که لاماسیا سهم به سزایی در شکوفایی آن داشت، لاماسیایی که والدس نیز عضوی از آن بود.
ویکتور مسیر موفقیت را به سرعت میپیمود و در فصل 2003/04 به عنوان دروازبان اول بارسا درون دروازه ایستاد و فصل بعد تقریبا در همه بازیهای بارسا به میدان رفت و به بارسلونا کمک کرد تا بعد از 6 سال قهرمانی لالیگا را به دست آورد و همچنین جایزه زامورا را به عنوان بهترین دروازبان اسپانیا در آن فصل تصاحب کرد. درخششهای والدس سبب شد که در 16 آگوست 2005 برای دیدار دوستانه با تیم ملی اروگوئه به تیم ملی فراخوانده شد ولی او در آن دیدار به بازی گرفته نشد واز روی نیمکت تماشاگر بازی بود.
گویی بارسای آماده آن روزها چیزی کم داشت و در ویترین این تیم رویای جای یک کاپ خالی بود؛ آری جام لیگ قهرمانان اروپا. جامی که خیلی دور از دسترس نبود وقتی که در 17 می2006 در فینال لیگ قهرمانان اروپا به مصاف آرسنال رفتند. بازی که بارسلونا با حساب 2 بر 1 با گلهای دقایق پایانی اتوو و بلتی در حالی که یک بر صفر از آرسنال 10 نفره عقب بود، به پیروزی دست یافت و برای دومین بار برجام باشگاههای اروپا بوسه زد. شاید خیلیها از رونالدینیو، اتوو و یا بلتی یاد کنند ولی کسی یادش نمیرود که اگر والدس نبود به احتمال خیلی زیاد بارسا جام را از دست میداد.
والدس بیشک نقش بزرگی را در رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا به ویژه در فینال مقابل آرسنال ایفا کرد. در آن بازی به نظر من او بهترین بازیکن میدان بود و یکی از بهترین و بینقصترین بازیهایش را به نمایش گذاشت و توانست موقعیتهای زیادی را از مهاجم آماده آن روزهای حریف یعنی تیری آنری بگیرد، به ویژه دو سیو فوقالعاده او در موقعیت تک به تک از حوالی نقطه پنالتی، به خصوص سیو استثنایی او وقتی که بازی بدون گل دنبال میشد، توپهایی که اگر گل میشد شاید نسخه بارسا نیز پیچیده میشد.
در آن فینال او آنقدر خوب بود که یاد آور دکتر جکیل رمان لویی استیونسن بود . آنقدر خوب که چشمها را خیره میکرد و با خود میگفتی بهتر از این مگر میشود؟ نمیشود. تلاشهای او تحسین همگان را برانگیخت. هر چند که نتوانست در آن سال جایزه زامورا را از آن خود و بعد از کانیزارس و برنده جایزه مانوئل پینتو، در عین ناباوری در رتبه سوم ایستاد.
در 17 جوئن 2007 و در آخرین هفته لالیگا، والدس موفق شد در 38 بازی لیگ به طور مستمر و بدون تعویض شدن، درون دروازه بارسا بایستد و از این حیث با دروازبان اسبق بارسلونا آندونی زوبیزارتا برابری کند. 7 نوامبر 2007 او با بسته نگه داشتن دروازهاش در لیگ قهرمانان اروپا و ثبت یک کلین شیت مقابل کوییز پارک رنجرز توانست رکورد این رقابتها را از آن خود کرده و دوباره در میان رکوردهای باشگاه نام خود را با 466 دقیقه گل نخوردن ثبت نماید.
اما این پایان قصه پر فراز و نشیب ویکتور والدس آریباس نبود...
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
چرا دیگه یه خبر رفتیم براش شنبه، ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ (۱۷:۱۵)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
مشاهده لینک شنبه، ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ (۱۷:۰۳)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
یعنی ماسکرانو در حد یه خبر هم نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چهارشنبه، ۴ بهمن ۱۳۹۶ (۱۷:۵۸)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
یکی از ویژگی های بارز این بشر که عاشقش بودم این بود که یه توپایی رو سیو میکرد که کسی نمیتونست بگیره.ازون ور یه گل هایی میخورد که بچه هم میتونست بگیرتشون😂😂😂😂😂
چهارشنبه، ۴ بهمن ۱۳۹۶ (۱۶:۴۷)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
والدس رو خیلی دوس دارم :( کاش از بارسا جدا نمیشد ...
چهارشنبه، ۴ بهمن ۱۳۹۶ (۱۲:۵۰)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
یادش بخیر... اون بازیای اولی که اومده بود قشنگ یادمه. با اون موهای بلند و چهره جذابش، و اون همه شور و حرارتی که توش بود، خیلی زود تو دل هوادارا جا باز کرد و روشتوی بزرگ رو نیمکت نشین. مخصوصا اون الکلاسیکوی درخشان که با ریکارد ۲-۱ بردیم و اون برد از بردهای ۶-۲ و ۴-۰ هم اون زمان خیلی بزرگتر و ارزشمندتر بود و توی اون بازی ویکی بود که چه توپهایی رو از روی خط دروازه بیرون نکشید... یکی از خاطره انگیزترین اسطوره های تاریخ باشگاه که همیشه تو حافظه هوادارا خواهد موند... چهارشنبه، ۴ بهمن ۱۳۹۶ (۹:۳۹)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
یکی از بدبخت ترین بازیکنا که اخرین فصل هم مصادف بود با گند کاری های مدیریتی و صد البته مربیمون یعنی تاتا مارتینو
چهارشنبه، ۴ بهمن ۱۳۹۶ (۲:۳۶)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
به قول مسعود یه تیمی داشتیم که نمیشد کسی رو دوس نداشت. والدز همیشه توقلب ما میمونه و واقعا هیچ کسی والدز نمیشه سهشنبه، ۳ بهمن ۱۳۹۶ (۲۳:۵۵)
|
پاسخ به: خداحافظی در غربت (قسمت اول) | ||
---|---|---|
عالی بودخسته نباشید خیلی با تعصب بازی میکرد مثل کاپیتان پویول سهشنبه، ۳ بهمن ۱۳۹۶ (۲۳:۳۲)
|