مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام...اختصاصی
فرستنده سعید ایمنی در تاريخ یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۱۶:۴۳) (۱,۶۰۱ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
سعید ایمنی
FCBarcelona.ir
دارد ۲۰ سال میشود که برای تیم محبوبم نوشتهام و نوشتهام و نوشتهام؛ لااقل از ۱۶ سال پیش که این سایت شروع به کار کرد، تو همیشه هیجانانگیزترین چیز برای نوشتن بودی؛ حالا اما، گمان نمیکنم دیگر هرگز چیزی بنویسم؛ تو همه نوشتنیها را با خودت بردی، همه زیباییهای کهنهترین عشق حقیقیم، فوتبال را؛ دیگر چیزی برای نوشتن نیست...
بله، باید یک روز میرفتی؛ هیچ افسانهای جاودانه نیست، هیچ عشقی ابدی نیست، نفرین بزرگ این سیاره همین است؛
بله، باید یک روز میرفتی، اما نه اینطور...
آنها که هیچ وقت نفهمیدند تو که بودی، همانها که همه عمر نفی عاشقی کردهاند، میگویند هر ستارهای روزی ظهور میکند و روزی خاموش میشود؛ اما آنها نمیفهمند که چقدر این داستان فرق دارد؛ رفتن تو رفتن رونالدو و انریکه و ریوالدو و رونالدینیو و پویول و ژاوی نیست که فقط بخشی از دل و روح ما را با خود بکند و ببرد...
شاید هیچ وقت دستمان به بارتومئو نرسد که «والدر فری» داستان ما بود، یا هیچ وقت دلمان با خوان لاپورتایی که باورش داشتیم و «روز بولتون» قصه شد، صاف نشود، نگاه کردن به چهره آن دوجین بیغیرتی که برای نگه داشتن تو حتی حاضر نشدند حقوقهای میلیاردیشان را ذرهای کم کنند و چند چراغ را در قصرهای بزرگشان خاموش، که دیگر هرگز محتمل هم نیست، اما تک تک این قطرههای اشک، ارواح سرگردانی خواهند شد که تا انتهای تاریخ، آنها را رها نخواهند کرد...
تاوان دادن همه آنهایی را که در این عروسی خونین سهم داشتند، با هم تماشا خواهیم کرد...
تو میروی و ما دیگر اصلا آن تختی را که قرار باشد شاهزاده دیگری رویش بنشیند، نمیخواهیم؛ آخر این قصه، همه ما با «دروگون» همعقیدهایم... دیگر تختی نباید باشد...
حالا بعد دههها، انگار این تنها عشق حقیقی که جاودانه به نظر میرسید هم، تو زرد از آب در آمده؛ دیگر حتی دلم نمیخواهد هر چیزی که به فوتبال ربط دارد، به گوشم بخورد؛ دیگر حتی آن چمن سبزی که بو کوشیدنش از کودکی برایم بزرگترینِ عاشقانهها بود، به سوزانندگی زبانههای آتش در آمده...
نمیدانم، شاید هرگز دیگر فوتبالی نبینم، لااقل تا آن زمانی که میتوانم به خودم بگویم که تو میتوانستی در این زمین باشی و نیستی؛ میدانم که جای این زخم تا ابد تیر خواهد کشید؛ آیا هرگز خوب خواهد شد یا نه را نمیدانم، اما جنس زخمهای جاودانه را خوب میشناسم؛ حتی ققنوس هم که باشی، بعضی مردنها با تولد دیگری همراه نیست...
همه عمر، آن آدمهای آن بیرون، ما را سرزنش کردند که سوگواری کردن و دل کندن و از حصار غم بیرون آمدن و ادامه دادن را یاد نگرفتهایم؛ آنها نمیدانند که آنکه در میدان شجاعانهتر میجنگد، نیمه شب جگرسوزتر اشک میریزد؛
میگویند غم از دست دادن هر عزیزی که خوبتر بوده، بزرگتر است؛ حالا تو میروی و ما میمانیم و آلبومی از هزاران عکس که دیگر هیچکدامشان را نمیتوانیم تماشا کنیم... تمام آن شبهای خاطرهانگیزی که تو برایمان ساختی، حالا یک به یک، خنجری ابدی در قلبهایمان شدند...
تو میروی اما خودت خوب میدانی، تو هرگز نمیتوانی بروی؛ تو هرگز نمیتوانی قلبهای ما را ترک کنی؛ میتوانند از خانهات بیرونت کنند، اما از قلبهای ما نه...
تو تا ابد اینجا خواهی ماند... تا آخرین لحظهای که آخرین نفر از ما نفس خواهد کشید، تو در خانه خواهی ماند... امپراتور جاودانه...
FCBarcelona.ir
هیچ وقت یادم نمیرود آن صبح متفاوتی را که با تمام هیجان به سراغ دوستانم در دانشگاه رفتم تا بگویم جوانکی را در لاماسیا کشف کردهام که شبیه هیچکس دیگر نیست؛ آری ماجرای من و تو خیلی قبلتر از آنی آغاز شد که اصلا کسی اسمت را شنیده باشد؛ لااقل خیلی از اطرافیانم، اسمت را اولین بار از زبان من شنیدند... اما دیگر نخواهند شنید؛ نه که اسم تو جاودانه نباشد، نام تو تا ابد خواهد ماند؛ اما من دیگر برای این دنیای بدون تو، چیزی نخواهم نوشت... این آخرین سوگنامه را مینویسم، و دیگر تمام... سکوت و تاریکی بیپایان...
دارد ۲۰ سال میشود که برای تیم محبوبم نوشتهام و نوشتهام و نوشتهام؛ لااقل از ۱۶ سال پیش که این سایت شروع به کار کرد، تو همیشه هیجانانگیزترین چیز برای نوشتن بودی؛ حالا اما، گمان نمیکنم دیگر هرگز چیزی بنویسم؛ تو همه نوشتنیها را با خودت بردی، همه زیباییهای کهنهترین عشق حقیقیم، فوتبال را؛ دیگر چیزی برای نوشتن نیست...
و تو حالا میروی، و این دیگر صفحه تلخ آخر یک فصل نیست که با فصل بعد بهتری جبران شود؛ این فصل تلخ آخر یک کتاب است... تو میروی و من انگار دوباره دارم صحنه آن رفتن آهسته و غمگین «جان اسنو» را تماشا میکنم، آن دور شدن از تاج و تختی که تنها به قواره او جور در میآمد، و آن درد که خیلیها هیچ وقت نفهمیدند او واقعا که بود...
بله، باید یک روز میرفتی؛ هیچ افسانهای جاودانه نیست، هیچ عشقی ابدی نیست، نفرین بزرگ این سیاره همین است؛
بله، باید یک روز میرفتی، اما نه اینطور...
آنها که هیچ وقت نفهمیدند تو که بودی، همانها که همه عمر نفی عاشقی کردهاند، میگویند هر ستارهای روزی ظهور میکند و روزی خاموش میشود؛ اما آنها نمیفهمند که چقدر این داستان فرق دارد؛ رفتن تو رفتن رونالدو و انریکه و ریوالدو و رونالدینیو و پویول و ژاوی نیست که فقط بخشی از دل و روح ما را با خود بکند و ببرد...
آنها هرگز نمیدانند؛ هرگز نمیدانند؛ هرگز نمیدانند... رفتن تو خاموش شدن یک ستاره دیگر نیست؛ رفتن تو خاموش شدن خورشید است؛ پایان یک دنیاست...
شاید هیچ وقت دستمان به بارتومئو نرسد که «والدر فری» داستان ما بود، یا هیچ وقت دلمان با خوان لاپورتایی که باورش داشتیم و «روز بولتون» قصه شد، صاف نشود، نگاه کردن به چهره آن دوجین بیغیرتی که برای نگه داشتن تو حتی حاضر نشدند حقوقهای میلیاردیشان را ذرهای کم کنند و چند چراغ را در قصرهای بزرگشان خاموش، که دیگر هرگز محتمل هم نیست، اما تک تک این قطرههای اشک، ارواح سرگردانی خواهند شد که تا انتهای تاریخ، آنها را رها نخواهند کرد...
تاوان دادن همه آنهایی را که در این عروسی خونین سهم داشتند، با هم تماشا خواهیم کرد...
تو میروی و ما دیگر اصلا آن تختی را که قرار باشد شاهزاده دیگری رویش بنشیند، نمیخواهیم؛ آخر این قصه، همه ما با «دروگون» همعقیدهایم... دیگر تختی نباید باشد...
آن پادشاهی که یوهان فاتح بنا کرد، حالا با رفتن تو به آخر رسید؛ شاید باز هم بیایند پادشاهان دیگری، شاید مردمی برای آنها هم کلاهها را به آسمان پرتاب کنند، اما عصر ما با تو به پایان رسید؛ ما دیگر پادشاهی را به رسمیت نخواهیم شناخت...
حالا بعد دههها، انگار این تنها عشق حقیقی که جاودانه به نظر میرسید هم، تو زرد از آب در آمده؛ دیگر حتی دلم نمیخواهد هر چیزی که به فوتبال ربط دارد، به گوشم بخورد؛ دیگر حتی آن چمن سبزی که بو کوشیدنش از کودکی برایم بزرگترینِ عاشقانهها بود، به سوزانندگی زبانههای آتش در آمده...
نمیدانم، شاید هرگز دیگر فوتبالی نبینم، لااقل تا آن زمانی که میتوانم به خودم بگویم که تو میتوانستی در این زمین باشی و نیستی؛ میدانم که جای این زخم تا ابد تیر خواهد کشید؛ آیا هرگز خوب خواهد شد یا نه را نمیدانم، اما جنس زخمهای جاودانه را خوب میشناسم؛ حتی ققنوس هم که باشی، بعضی مردنها با تولد دیگری همراه نیست...
همه عمر، آن آدمهای آن بیرون، ما را سرزنش کردند که سوگواری کردن و دل کندن و از حصار غم بیرون آمدن و ادامه دادن را یاد نگرفتهایم؛ آنها نمیدانند که آنکه در میدان شجاعانهتر میجنگد، نیمه شب جگرسوزتر اشک میریزد؛
آنها نمیدانند؛ بگذار سرزنشمان کنند؛ آنها هرگز نخواهند دانست...
میگویند غم از دست دادن هر عزیزی که خوبتر بوده، بزرگتر است؛ حالا تو میروی و ما میمانیم و آلبومی از هزاران عکس که دیگر هیچکدامشان را نمیتوانیم تماشا کنیم... تمام آن شبهای خاطرهانگیزی که تو برایمان ساختی، حالا یک به یک، خنجری ابدی در قلبهایمان شدند...
میدانم این آخرین نوشتهام به خوبی قبلیها نیست؛ باید حق بدهی، کاری به این سختی در تمام عمرم نکردهام؛ نوشتن از رفتن تو کم چیزی نیست، نوشتن از پایان تمام عاشقیهاست...
عکسی هم از تو لابلای این نوشتهها نگذاشتم؛ خرده نگیر، نتوانستم عکسهایت را دوباره ببینم...
عکسی هم از تو لابلای این نوشتهها نگذاشتم؛ خرده نگیر، نتوانستم عکسهایت را دوباره ببینم...
تو میروی اما خودت خوب میدانی، تو هرگز نمیتوانی بروی؛ تو هرگز نمیتوانی قلبهای ما را ترک کنی؛ میتوانند از خانهات بیرونت کنند، اما از قلبهای ما نه...
تو تا ابد اینجا خواهی ماند... تا آخرین لحظهای که آخرین نفر از ما نفس خواهد کشید، تو در خانه خواهی ماند... امپراتور جاودانه...
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
نقل قول ravi_2011 نوشته:امشب دوستانم داشتند در منزلمون بازی بارسا رو میدیدند. حتی یک لحظه به تلویزیون نگاه نکردم. اصلاً دوست نداشتم چیزی راجع به بازی بشنوم. انگار علاقه ام به فوتبال از بین رفته! چه دنیایی شده...چقدر تاریکی و نا امیدی...چطور پایان این شب سیه سفید خواهد شد؟! پروردگارا، غم من رو تسکین بده... خدا لعنتت کنه لاپورتا... جمعه، ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ (۱۳:۵۵)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
امشب دوستانم داشتند در منزلمون بازی بارسا رو میدیدند. حتی یک لحظه به تلویزیون نگاه نکردم. اصلاً دوست نداشتم چیزی راجع به بازی بشنوم. انگار علاقه ام به فوتبال از بین رفته! چه دنیایی شده...چقدر تاریکی و نا امیدی...چطور پایان این شب سیه سفید خواهد شد؟! پروردگارا، غم من رو تسکین بده...
دوشنبه، ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ (۳:۱۴)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
اوضاع بدی رو باید تجربه کنیم وقتی سال گذشته گفتم که بازیکن ناراحت رو باید بفروشیم همه ایراد گرفتن و الان میبینیم که بهترین بازیکن تاریخ رو مفت و مجانی و دو دستی تحویل پاریس دادیم و میان بد و بدتر بدتر رو انتخاب کردیم به هر حال باید ایستاد و جنگید به امید روزهای روشن شنبه، ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ (۰:۵۸)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
عملاً مسی رو از تیم انداختن بیرون. این در شأن کسی که این همه افتخار آورده نیست رفتار آزار دهنده ای بود ولی کماکان طرفدار بارسا هستم و بازی هاش رو هم تونستم می بینم، به امید روزی که شرایط مثل سابق بشه
جمعه، ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ (۱۴:۰۰)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
لاییییییییک👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻😟😔😟😔😟😔 خداحافظ فوتبال جمعه، ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ (۰:۵۶)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
نقل قول amin601 نوشته:بیش از ۲۴ ساله که طرفدار بارسام. چه شبهایی که تا صبح نخوابیدم و گریه کردم از باختش وغرق در شوق بودم از بردش. اصلا هیچ چیزی تو زندگیم جایگزین بارسا نشده ازدواج که کردم به همسرم گفتم بارسا، هووتهها! وقتی بارسا بازی داره همه چی تعطیلهها! فقط خونه اینقدر عاشق این مرد (لاپورتا) بودم که تو همون سن ۱۹ سالگی و با اون تجربه کم نشستم دو هفته وقت گذاشتم یه هدیه دست ساز ساختم که اختصاصی بفرستم اسپانیا براش اما نشد اوووه چه خاطره ها که دارم با توی لعنتی هم بارسا هم لاپورتا مسی که اومد که دیگه نابودمون کرد و رفت از همه اون رئالی های پرگو رو نشوند سر جاشون و باری از روی دوشمون برداشت اساسی بعد لین همه سال که دوباره مدیرعامل شد همه فکر و ذهنم این بود این ترکیب (لاپورتا و مسی) چه میکنه! اما الان فقط فکر می کنم این رفتن یه بازی کثیفه که دستپخت مسی، لاپورتا و تباس پدرسوخته است وگرنه این قانون من دراوردی چیزی نیست که نشه درستش کرد. مسی و اسمش فقط یه بهانه بود واسه انتخاب شدن لاپورتا. البته به مسی حق میدم بلاخره سالهای پایانی فوتبالشه و پروژههای متعدد گردشگری و تجاریش در سراسر دنیا به تزریق پول خیلی زیاد نیاز داره اما علاقم به لاپورتا از بین رفت لاپورتا تو تو قلب ما قدیمی ها مرد تمام به منفورینم اضافه شد پنجشنبه، ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ (۲۲:۴۴)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
کی بارسای دوست داشتنی ما اسطوره ای مثل مسی پیدا خواهد کرد یعنی لاپورتا خنجری تو قلبمون فرو کرد که باورکردنی نیست خدایا خودت به دلمون ارامش بده بعد ۲۸ سال هواداری بارسا برای اولبن بار بازیکن کلاس جهانی نداریم روماریو و استویچکوف رفتن رونالدو اومد رفتش ربوالدو اومد رفتش رونالدینبو اومد رفتش مسی بود الان دیگه به تمرد کی باشیم یه مربی احمق هم که رو نیمکت اصلا نمیشه تحملش کرد پنجشنبه، ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ (۲۲:۴۱)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
متن زیبایی بود فوتبال نشون داد چقدر بیرحم میتونه باشه با هواداراش پنجشنبه، ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ (۲۰:۵۲)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
بیش از چهل ساله عاشقانه بارسلونا را دوست دارم.لاپورتای دروغگو رویاهای چهل ساله ما را برباد دادی.دیگه ذوقی نمونده که بازیهای بارسلونا را نگاه کنم.لعنت برکسانی که باعث شدند لیو از بارسلونا برود.لعنت
پنجشنبه، ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ (۰:۲۵)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
دیگه نه فوتبال میبینم نه بارسا برام ارزشی داره وارزو دارم تمام بازیهاشو ببازه تا اقای لاپورتا وگاوهای مقدس بفهمند چی از دست دادن
چهارشنبه، ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ (۱۴:۳۲)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
بیش از ۲۴ ساله که طرفدار بارسام. چه شبهایی که تا صبح نخوابیدم و گریه کردم از باختش وغرق در شوق بودم از بردش. اصلا هیچ چیزی تو زندگیم جایگزین بارسا نشده ازدواج که کردم به همسرم گفتم بارسا، هووتهها! وقتی بارسا بازی داره همه چی تعطیلهها! فقط خونه اینقدر عاشق این مرد (لاپورتا) بودم که تو همون سن ۱۹ سالگی و با اون تجربه کم نشستم دو هفته وقت گذاشتم یه هدیه دست ساز ساختم که اختصاصی بفرستم اسپانیا براش اما نشد اوووه چه خاطره ها که دارم با توی لعنتی هم بارسا هم لاپورتا مسی که اومد که دیگه نابودمون کرد و رفت از همه اون رئالی های پرگو رو نشوند سر جاشون و باری از روی دوشمون برداشت اساسی بعد لین همه سال که دوباره مدیرعامل شد همه فکر و ذهنم این بود این ترکیب (لاپورتا و مسی) چه میکنه! اما الان فقط فکر می کنم این رفتن یه بازی کثیفه که دستپخت مسی، لاپورتا و تباس پدرسوخته است وگرنه این قانون من دراوردی چیزی نیست که نشه درستش کرد. مسی و اسمش فقط یه بهانه بود واسه انتخاب شدن لاپورتا. البته به مسی حق میدم بلاخره سالهای پایانی فوتبالشه و پروژههای متعدد گردشگری و تجاریش در سراسر دنیا به تزریق پول خیلی زیاد نیاز داره اما علاقم به لاپورتا از بین رفت لاپورتا تو تو قلب ما قدیمی ها مرد تمام دوشنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ (۲۳:۱۶)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
آقا بدون شما سایت صفا نداره. یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۲۰:۵۲)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
حرفت حقههههه حقققققق.... نه تنها در فوتبال بلکه در همه عرصه ها... رزمی. علوم معرفت انسانیت. همچیز این جهان رو یک عده دارند از مردم میگیرند. تا امید هر روز کمرنگ تر و کمرنگ تر بشه.... خدا لعنتشون کنه. کسی که میتونست چندین فصل باهمین بارسا یکه تازی کنه و حتی توپ طلا بگیره و هیچ کس ب گرد پاش نرسه چشم دیدن اون رو نداشتن... گفتن بسه دیگه ... تیم دیگر صرفا درد اورترین چیزیه که میشه اونو توش دوباره دید ! یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۲۰:۵۲)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
نقل قول Reza180 نوشته:آقا سعید صبر کن... میدونم حق داری دیگه هیچ انگیزه ای نداشته باشی همونطور من هم مرددم آیا اصلا دیگه فوتبال ببینم یا نه،امید به زندگی من کم شد وقتی دیدم چقدر راحت میشه یک عمر ارزش آفرینی و زیبایی رو تباه کرد.چقدر ساده...خواه فوتبال باشه یا غیر اون،واقعا این دنیا به درد نخور و کثیفه. واقعا سخته کامنت گذاشتن در مورد رفتن مسی،تو جایی که سالها با تاریخ سازی هاش زندگی میکردی و و ستایشش میکردی. زندگی من کودکی من گره خورده به بارسا و مسی بود. اما صبر کنید به امید اون روزی که مسی با تاکید و عشق و علاقه گفت به بارسا بر میگرده،امیدوارم و تنها امیدوارم سالهای بعد برگرده نه برای بازی افت کردش در اون سالها،بلکه بخاطر برگشت به خانه ای که انتظار کشیدنش رو از داخل همون کنفرانس خبری شروع کرده. به امید یک پایان زیبا در خانه،یک خداحافظی بیاد ماندنی در نیوکمپ و در شان بهترین بازیکن تاریخ... تمام زیباییهای معدود این دنیا رو یک به یک کشتن... یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۱۹:۵۰)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
متاسفم برای روسای بارسا هم قدیم هم لاپورتا که باعث شدن کار به اینجا برسه اقای لاپورتا که کامل میدونست قوانین لالیگا رو چرا از اول تا آخر میگفت داریم مسیر درست رو طی میکنیم و هردو میخوان این تمدید انجام بشه درصورتی که میدونست نمیشه و بجای تمدید با مسی اومد خرید جدید انجام داد درساه رایگان اما دستمزدشون چی و چرا وقتی که میدونیم شرایط اقتصادی خرابه و الان زمانیه که باید یسری از بازیکن های ناکارآمد و حقوق بگیر بالا رو از تیم بیرون کنیم و از تیم دوم بازیکن بیاریم تا اول با مسی بتونیم تمدید کنیم این کارو نکردن ؟! مگه اولویت نبود و با همین شعار تو انتخابات شرکت نکرد! به هر حال همونطور که مسی گفت صادقانه جلو اومد و میخواست بمونه و تمدید کنه که یهو بهش گفتن قوانین لالیگا نمیزاره !! واقعا چی میشه گفت ... مسخصه که پشت پرده اتفاقات چیز دیگه ای هست اما باعث شد راحت بهترین بازیکن تاریخمون و کاپیتانی که آخرای سالها ی بازیگریش بود و باید با شکوه خداحافظی میکرد اینطور افتضاح از خونش بیرون بشه ... متاسفانه مافیا و سیاست تو زندگی تو هر قسمتیش داریم میبینیم و لعنت بهشون ... از خونه میری اما از قلب ما نه ...
یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۱۸:۵۸)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
آخر کسی نفهمید چی شد.سریع نابود شد همه چیز.
یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۱۷:۴۴)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
نمیدونم چی بگم... امیدوارم برگشت شما با برگشت مسی یکی باشه... چیزی توی این فوتبال دیگه وجود نداره که بشه ازش لذت برد... یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۱۷:۴۱)
|
پاسخ به: مرثیهای برای عروسی خونین؛ آخرین سوگنامهام... | ||
---|---|---|
آقا سعید صبر کن... میدونم حق داری دیگه هیچ انگیزه ای نداشته باشی همونطور من هم مرددم آیا اصلا دیگه فوتبال ببینم یا نه،امید به زندگی من کم شد وقتی دیدم چقدر راحت میشه یک عمر ارزش آفرینی و زیبایی رو تباه کرد.چقدر ساده...خواه فوتبال باشه یا غیر اون،واقعا این دنیا به درد نخور و کثیفه. واقعا سخته کامنت گذاشتن در مورد رفتن مسی،تو جایی که سالها با تاریخ سازی هاش زندگی میکردی و و ستایشش میکردی. زندگی من کودکی من گره خورده به بارسا و مسی بود. اما صبر کنید به امید اون روزی که مسی با تاکید و عشق و علاقه گفت به بارسا بر میگرده،امیدوارم و تنها امیدوارم سالهای بعد برگرده نه برای بازی افت کردش در اون سالها،بلکه بخاطر برگشت به خانه ای که انتظار کشیدنش رو از داخل همون کنفرانس خبری شروع کرده. به امید یک پایان زیبا در خانه،یک خداحافظی بیاد ماندنی در نیوکمپ و در شان بهترین بازیکن تاریخ... یکشنبه، ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ (۱۷:۲۴)
|