رد پاهای هریستو ، راهی بسوی آسمان!بارسلونا
فرستنده amir_etoo_best در تاريخ شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ (۱:۲۳) (۲,۰۴۰ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
امیر رحمانی / FCBarcelona.ir
نگاه كن! بارسا را ببین و تیم رویائیت را ستایش كن. میعادگاه سرداران كاتالون فرا رسیده بود. وقتی پای بر چمن گذاشتند، سن سیرو به خود لرزید. آری! از پاهای آنان خون میریخت و تو نمیدیدی!
سرداران كبیر بارسا، كه حالا موهایشان سفید شده بود، با دلی جوان و آبی اناری، كنار یكدیگر، دست در دست هم، تجدید پیمان میكردند. دستكشهای زوبیزارتا هنوز از دژخیمان فرانكو سرخ بود. پاهای هریستو از اینكه پاهای او بودند به خود میبالیدند و این سردار كبیر، هنوز هم همان استویچكف دوست داشتنی بود. هنوز هم بر سر سپاهیان كاتالون نعره میزد و از بارسلونا با تمام وجود دفاع میكرد.
تو هنوز افسانه هستی سردار و مشعوفتر از همیشهای؛ چرا كه میدانی جانشین شایستهای بنام اتوئو داری و به او افتخار میكنی و سامی نیز تو را میستاید.
زوبیزارتا لبخند میزد، او جانشین خود را میدید و به او میبالید؛ چرا كه میدانست دستان امید از آن والدس است و با قلبی مطمئن در دروازه ایستاد. اما نادال به كجا مینگرد؟ آری محو تماشای پویول است؛ با نگاه به پویول قلبش آرام میگیرد. میداند تا او باشد كسی به زنان و بچههای كاتالون آزاری نخواهد رساند. لادروپ، دكو را تحسین میكرد و دكو به خود افتخار میكرد. قلب سالیناس با ژاوی بود و آرزو میكرد سریعتر جانشین خلف خود را ببیند. سرجی با دیدن سیلوینیو و جیو آرامش را احساس میكرد و سرداران كبیر، سربازان صلیبی را ستایش میكردند.
آنها همگی یكی بودند. بارسا فقط یك تیم رویایی داشت! همه یكی شده بودند و با روح یگانه خود برای دختری كه زیر پاهای سربازان ملكه جان میداد میگریستند و تو فقط خندههای آنان را میدیدی. كومان حضور نداشت ولی عدم وجود او خیلی دردناك نبود زیرا فرانكی بزرگ جای او را گرفته بود. فرانكی راز بارسا را فهمیده بود برای همین حاضر شد یك كاتالونی باشد تا یك تیفوسی!
بارسا تیم رویای خود را ستایش میكرد. همه حضور داشتند؛ قلب ریوالدو، آریچمبال، هیوز و همه و همه آنجا بود. اما اتفاقی عجیب افتاد و تو هرگز آن را ندیدی! آسمان خونین شد و فرانكو به خود لرزید. مردی سیاه پوش و جاودانه از آسمانها آمده بود. خوب نگاه كن! او گائودی است! هنوز آثار زخمهای فرانكو بر بدنش بود ولی خود بهتر میدانست خون او، بر شمشیر فرانكو پیروز شده است. بزرگمرد ایالت كاتالون آمده بود تا سربازان خود را نظاره كند و به آنها افتخار كند. پرچم دار سپاه بارسلونا به خود مینازید، وقتی میدید كه برای كرایوف، استویچكف، رونی، اتوئو و .... خون داده است، باید هم این چنین خود را تحسین میكرد.
بازی زیبایی بود. آلبرتینی با چشمهای اشك بار چمن سن سیرو را بوسید و با فوتبال وداع كرد. مردان كاتالون در اوج قدرت هم منش اخلاقی خود را نشان دادند. آنها در میان پولهای هنگفت خود غرق نشده بودند. آنها غرق شده عشق بودند ....
و آن میعادگاه به پایان رسید و دیگر تكرار نخواهد شد و تو اگر قلبت آنجا نبود، دیگر راز بارسا را نخواهی فهمید. تو دیگر نخواهی دید كه همه یكی شده بودند و هریستو سامی بود و سامی هریستو، كرایوف رونی بود و رونی كرایوف! پس اگر قلبت با تیم رویایی و سربازان صلیبی بود هر وقت كه چمن سن سیرو را مینگری، رد پای هریستو را دنبال كن. خون كودكان را ببین، به آسمان برو و تا ابد آبی و اناری باش....
نگاه كن! بارسا را ببین و تیم رویائیت را ستایش كن. میعادگاه سرداران كاتالون فرا رسیده بود. وقتی پای بر چمن گذاشتند، سن سیرو به خود لرزید. آری! از پاهای آنان خون میریخت و تو نمیدیدی!
سرداران كبیر بارسا، كه حالا موهایشان سفید شده بود، با دلی جوان و آبی اناری، كنار یكدیگر، دست در دست هم، تجدید پیمان میكردند. دستكشهای زوبیزارتا هنوز از دژخیمان فرانكو سرخ بود. پاهای هریستو از اینكه پاهای او بودند به خود میبالیدند و این سردار كبیر، هنوز هم همان استویچكف دوست داشتنی بود. هنوز هم بر سر سپاهیان كاتالون نعره میزد و از بارسلونا با تمام وجود دفاع میكرد.
تو هنوز افسانه هستی سردار و مشعوفتر از همیشهای؛ چرا كه میدانی جانشین شایستهای بنام اتوئو داری و به او افتخار میكنی و سامی نیز تو را میستاید.
زوبیزارتا لبخند میزد، او جانشین خود را میدید و به او میبالید؛ چرا كه میدانست دستان امید از آن والدس است و با قلبی مطمئن در دروازه ایستاد. اما نادال به كجا مینگرد؟ آری محو تماشای پویول است؛ با نگاه به پویول قلبش آرام میگیرد. میداند تا او باشد كسی به زنان و بچههای كاتالون آزاری نخواهد رساند. لادروپ، دكو را تحسین میكرد و دكو به خود افتخار میكرد. قلب سالیناس با ژاوی بود و آرزو میكرد سریعتر جانشین خلف خود را ببیند. سرجی با دیدن سیلوینیو و جیو آرامش را احساس میكرد و سرداران كبیر، سربازان صلیبی را ستایش میكردند.
آنها همگی یكی بودند. بارسا فقط یك تیم رویایی داشت! همه یكی شده بودند و با روح یگانه خود برای دختری كه زیر پاهای سربازان ملكه جان میداد میگریستند و تو فقط خندههای آنان را میدیدی. كومان حضور نداشت ولی عدم وجود او خیلی دردناك نبود زیرا فرانكی بزرگ جای او را گرفته بود. فرانكی راز بارسا را فهمیده بود برای همین حاضر شد یك كاتالونی باشد تا یك تیفوسی!
بارسا تیم رویای خود را ستایش میكرد. همه حضور داشتند؛ قلب ریوالدو، آریچمبال، هیوز و همه و همه آنجا بود. اما اتفاقی عجیب افتاد و تو هرگز آن را ندیدی! آسمان خونین شد و فرانكو به خود لرزید. مردی سیاه پوش و جاودانه از آسمانها آمده بود. خوب نگاه كن! او گائودی است! هنوز آثار زخمهای فرانكو بر بدنش بود ولی خود بهتر میدانست خون او، بر شمشیر فرانكو پیروز شده است. بزرگمرد ایالت كاتالون آمده بود تا سربازان خود را نظاره كند و به آنها افتخار كند. پرچم دار سپاه بارسلونا به خود مینازید، وقتی میدید كه برای كرایوف، استویچكف، رونی، اتوئو و .... خون داده است، باید هم این چنین خود را تحسین میكرد.
بازی زیبایی بود. آلبرتینی با چشمهای اشك بار چمن سن سیرو را بوسید و با فوتبال وداع كرد. مردان كاتالون در اوج قدرت هم منش اخلاقی خود را نشان دادند. آنها در میان پولهای هنگفت خود غرق نشده بودند. آنها غرق شده عشق بودند ....
و آن میعادگاه به پایان رسید و دیگر تكرار نخواهد شد و تو اگر قلبت آنجا نبود، دیگر راز بارسا را نخواهی فهمید. تو دیگر نخواهی دید كه همه یكی شده بودند و هریستو سامی بود و سامی هریستو، كرایوف رونی بود و رونی كرایوف! پس اگر قلبت با تیم رویایی و سربازان صلیبی بود هر وقت كه چمن سن سیرو را مینگری، رد پای هریستو را دنبال كن. خون كودكان را ببین، به آسمان برو و تا ابد آبی و اناری باش....
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
زنده باد بارسلونا و زنده باد مسی
سهشنبه، ۲۵ تیر ۱۳۹۲ (۱۶:۲۱)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
یاشاسین بارسلونا سهشنبه، ۲۰ فروردین ۱۳۹۲ (۲۰:۳۱)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
viva barca
پنجشنبه، ۲۳ آذر ۱۳۹۱ (۳:۵۶)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
زنده باد بارسا
دوشنبه، ۱۴ آذر ۱۳۹۰ (۱۹:۵۵)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
شنبه، ۲۱ آبان ۱۳۹۰ (۳:۰۱)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
عجب بازیکنی بود
سهشنبه، ۲۸ تیر ۱۳۹۰ (۱۰:۰۹)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
fofe barca fofe catalonia
شنبه، ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ (۲۱:۲۹)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
Visca Barca یکشنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ (۱۲:۵۴)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
شنبه، ۲۴ مهر ۱۳۸۹ (۱۵:۴۲)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
viva barca :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli:
دوشنبه، ۱۹ مهر ۱۳۸۹ (۱۳:۴۲)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آسمان! | ||
---|---|---|
FGNDDFHJDFHJFHJFDHJFDHJ
دوشنبه، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ (۱۶:۰۷)
|
پاسخ به: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آ... | ||
---|---|---|
سالاری به خدا
شنبه، ۳ بهمن ۱۳۸۸ (۱۴:۴۴)
|
Re: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آ... | ||
---|---|---|
بارسا هميشه بارسا است.هيچ تيمي تاريخ افسانه اي بارسلونا را ندارد.هيچ تيمي تا اين حدغرور آفرين در برابر ستم و ديكتاتوري نايستاده است.حتي فرانكو هم با سربازانش نتوانست سد راه شواليه هاي جاوداني كاتالان شود.شايد اين جا بتوانيم بفهميم چرا خيلي از بارسلونايي ها از رئال متنفرند.رئالي كه هميشه آلت دست فرانكو بود تا بتوانند با ناداوري ها و انواع كارهاي كثيف ديگر قهرمان شوند و فروغ ستاره هاي كاتالان را كمرنگ نشان دهند.اما هريستو ، كرايف، هاگي، ريوالدو و روني و خيلي از ستاره هاي پرفروغ آبي و اناري خاموش شدني نيستند.
شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ (۱۴:۳۲)
|
Re: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آ... | ||
---|---|---|
is the very pefect news tank,s amir شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ (۷:۲۶)
|
Re: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آ... | ||
---|---|---|
آره واقعا. مخصوصا اینکه هریستوش خیلی زیاد بود! دست امیر درد نکنه.
شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ (۳:۰۳)
|
Re: رد پاهاي هريستو ، راهی بسوی آ... | ||
---|---|---|
عالی بود
شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ (۲:۱۹)
|