اشکهای آبی و اناریلیگ قهرمانان
فرستنده amir_etoo_best در تاريخ یکشنبه، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۱۳:۵۸) (۱,۹۳۰ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
امیر رحمانی / FCBarcelona.ir
كلیسای گائودی، بارسلون / کاتالونیا:
"ما سربازان كاتالون با تو تجدید میثاق میكنیم. عهد میكنیم با تمام وجود بجنگیم. خون مردم كاتالون همیشه جلوی چشمان ماست. بدن قطعه قطعه تو، حواله پیروزی ماست. و هم قسم میشویم ... هم قسم میشویم تا با دست پر بازگردیم. هم قسم میشویم فراتر از همیشه باشیم ... ما آبی و اناری هستیم!"
نگاهش سرداران كاتالون را لرزاند. رونی قوت گرفت، سامی غیرت و دستان ویكی پر از امید شد ... آخرین حرفهای كاپیتان به پایان رسید. بازو بند را كه از گائودی به ارث گرفته بود، وسط گذاشت. دستان سرداران كبیر، دل كلیسای گائودی را به وجد آورد. ایفل كماكان نظاره میكرد. آنقدر بلند بود كه بعضی وقایع را در كاتالون و سویا دیده باشد! درست مثل تو. رنگ آبی و اناری را به خود نمیبینی؟ آری تو هم یك بازمانده هستی! مردان كاتالون با قلبهای آبی و اناری پر از آرزو به سوی مهمترین آوردگاه جهان حركت كردند. چشمانی برق میزد. ولی ازدحام هواداران اجازه نداد تا ببینم چشمان كیست!
استادو فرانس، پاریس / فرانسه:
غیرت چه شد!؟ امید كجا رفت؟ باورم نمیشود! این بارسلونا نیست! بارسا از تیم ده نفره آرسنال عقب بود! كاتالون به كما رفته بود! بارسا، در مهمترین بازی سالش، هیچ اثری از بارسای با طراوت همیشگی نداشت! و اگر دستان امید نبودند كار آنها تمام شده به نظر میرسید. و برای همین است كه ارزش دستان تو ماه است، ویكی!
كاپیتان فریاد میزد: "هی بچهها! چه میكنید؟ ارواح گذشتگان ما را نمیبینید؟ از آسمان خجالت نمیكشید !؟ ..." اما بارسا هنوز هم سرگردان بود. گویی پشت محوطه آرسنال پر بود از حصارهای فرانكو! خدای من! این دیكتاتور در ورزشگاه چه میكرد؟ و چقدر خوشحال بود. گویی رگههای امید او برای جلب رضایت ملكه زنده شده بودند! او همیشه عاشق بارسای باخته بود و هنوز هم همان فرانكو بود. باز هم ضد حملههای آرسنال، دل كارلوس كوچك را در بیمارستان سرطانی كاتالون به درد میآورد. و آخرین تعویض بارسا ... دیوید بلتی! ولی امیدی نبود. بارسا باخته به نظر میرسید. آسمان شروع به گریستن کرد!
دقیقه 75 بود كه نوری از آسمان آمد! آری این بار تو هم آن را دیدی. اما این بار با همان لباسهای خونین آمده بود! عجیب بود! همه انتظار داشتند گائودی با لباس سفید بیاید ولی دلاور آبی و اناری میدانست چه میكند. گائودی آرام سامی را صدا زد. اتوئو سرش را بالا گرفت. لحظهای بعد خون جلوی چشمانش را گرفت!
تابلوی لوركا دست گائودی كبیر بود: "ما نژاد پرستیم! به كسی هم ربطی ندارد!" آری گائودی میدانست كلید قفل پاهای سامی چه بود. و بار دیگر از سام خواست لوركا و خوكهای كثیف او را ساكت كند. و خود میدانی سامی با غیرت، كوه را هم از پیش رو بر میدارد.
استارت بینظیر اتوئو، هانری را نیز حیرت زده كرد! و سام، پاس هنریك را در گوشه دروازه توپچیها قرار داد. خدای من! این شوكی بود بر كاتالون ماتم زده. و هواداران بارسا در تمام كره خاكی و فراتر از آن فریاد بر آوردند: Viva Barca و لبان فرانكو برای همیشه به هم دوخته شد. چقدر چشمانت زیبا شده بود سامی. درست مثل بازی با ساراگوسا ...
و دستانت را زیر جامه آبی و اناری بردی و به قلبت میزدی. آری خانه اصلی بارسا قلب است ...
بارسا، بارسا شده بود! شكوه به لشكر فرانكی كبیر بازگشته بود! تعویضهای طلایی تو را فراموش نمیكنیم فرانكی. و از تواضع تو درس میگیریم. صبر تو امید را به اردو بازگرداند.
بارسا میتازید و همه آبی و اناریهای دنیا فریاد میزدند: بارسا ... بارسا... بارسا ... دقیقه هشتاد! چه نور آشنایی! خدای من این نور چه بود؟ هنریك چه وداع با شكوهی داشت! اسم تو نیز تا ابد خونین بر تاریخ كاتالون ثبت خواهد شد. پاس او به نزدیكی دروازه توپچیها ... نور نمیگذاشت ببینم چه اتفاقی میافتد. و لحظهای بعد دنیا به سكوت مرگباری فرو رفت. عجیب بود توپ در دروازه آرسنال چه میكرد! بلتی به رویاهای آبی و اناری پیوست. آری بارسا 2 آرسنال 1! دستان دیوید به روی چشمانش رفت! حالا همه چیز معلوم بود. بله آن نور عجیب برق چشمان دیوید بود و قرعه رویاها به او رسید!
اشك بریز دیوید. اشك بریز رونی. اشك بریز سام. اشكهای آبی و اناریتان دل سنگ را میلرزاند. و این عشق بود. راز بارسا به موقع فاش شده بود!
حالا فهمیدی چرا توپهای غیر قابل مهار توسط دستان امید مهار میشود؟ آری تو هم با ویكی صلیب كشیدی و گریستی. و كارلوس كوچك هم با تو اشك میریخت. V.V، پسر دوست داشتنی بارسا، جایش فقط در قلبهای آبی و اناریست.
همه روی زمین اشك میریختد و اشكهای آنان VISCA EL BARCA را بر چمن استادو فرانس حك كرد. توپچیها همان جا شكست را پذیرفتند. الحق كه مردانه جنگیدید سربازان ونگر! كار شما كمتر از قهرمانی نبود. باشد كه توپهای شما همیشه آماج حریفان سرسخت باشد.
و بارسا به حق خود رسید. سوت پایان بازی و خوشحالی میلیونها نفر، میلیونها احساسات، در سر تا سر هستی. چه صحنه زیبایی! اوزه بیو، سوارز، آریچمبال، استویچكف، ریوالدو ... همه و همه به زمین ریختند. بارسای یگانه، فراتر از یك باشگاه بود. تپش تپشهای دلهای آبی اناری آهنگ سرود پیروزی بودند.
ژاوی سر افرازانه درسی از فراتر از فوتبال ارائه داد! شادی را كه حقش بود رها كرد و با تك تك مردان ونگر دست داد و به خود او نیز دلداری داد. تو همیشه ژاوی خواهی بود. و چه زیبا بود اشكها و لبخندها. و بار دیگر آبی و اناریها مرزها را شكستند.
لحظاتی بعد جانشین گائودی كبیر، كارلس پویول، با دستهای توانمند خود جام قهرمانان را بالا برد. و این فقط پاداش تلاش شما بود. شبی بینظیر به پایان رسید و تو با رویاهای آبی و اناری به خواب رفتی. تو نیز قهرمان هستی. این فقط رونالدینیو نبود كه قهرمان بود! تشویقها، دعاها و اشكهای تو نیز قوت قلب آنها بود. و اشك چشمان تو، خون رفتگان را تازه كرد. باشد كه مثل بارسا سر افراز باشی. باشد كه نفیر همیشگی آبی و اناری در قلبت بماند. باشد كه بدانی بهایت چیست ... زهی عشق ... زهی عشق ... زهی عشق!
كلیسای گائودی، بارسلون / کاتالونیا:
"ما سربازان كاتالون با تو تجدید میثاق میكنیم. عهد میكنیم با تمام وجود بجنگیم. خون مردم كاتالون همیشه جلوی چشمان ماست. بدن قطعه قطعه تو، حواله پیروزی ماست. و هم قسم میشویم ... هم قسم میشویم تا با دست پر بازگردیم. هم قسم میشویم فراتر از همیشه باشیم ... ما آبی و اناری هستیم!"
نگاهش سرداران كاتالون را لرزاند. رونی قوت گرفت، سامی غیرت و دستان ویكی پر از امید شد ... آخرین حرفهای كاپیتان به پایان رسید. بازو بند را كه از گائودی به ارث گرفته بود، وسط گذاشت. دستان سرداران كبیر، دل كلیسای گائودی را به وجد آورد. ایفل كماكان نظاره میكرد. آنقدر بلند بود كه بعضی وقایع را در كاتالون و سویا دیده باشد! درست مثل تو. رنگ آبی و اناری را به خود نمیبینی؟ آری تو هم یك بازمانده هستی! مردان كاتالون با قلبهای آبی و اناری پر از آرزو به سوی مهمترین آوردگاه جهان حركت كردند. چشمانی برق میزد. ولی ازدحام هواداران اجازه نداد تا ببینم چشمان كیست!
استادو فرانس، پاریس / فرانسه:
غیرت چه شد!؟ امید كجا رفت؟ باورم نمیشود! این بارسلونا نیست! بارسا از تیم ده نفره آرسنال عقب بود! كاتالون به كما رفته بود! بارسا، در مهمترین بازی سالش، هیچ اثری از بارسای با طراوت همیشگی نداشت! و اگر دستان امید نبودند كار آنها تمام شده به نظر میرسید. و برای همین است كه ارزش دستان تو ماه است، ویكی!
كاپیتان فریاد میزد: "هی بچهها! چه میكنید؟ ارواح گذشتگان ما را نمیبینید؟ از آسمان خجالت نمیكشید !؟ ..." اما بارسا هنوز هم سرگردان بود. گویی پشت محوطه آرسنال پر بود از حصارهای فرانكو! خدای من! این دیكتاتور در ورزشگاه چه میكرد؟ و چقدر خوشحال بود. گویی رگههای امید او برای جلب رضایت ملكه زنده شده بودند! او همیشه عاشق بارسای باخته بود و هنوز هم همان فرانكو بود. باز هم ضد حملههای آرسنال، دل كارلوس كوچك را در بیمارستان سرطانی كاتالون به درد میآورد. و آخرین تعویض بارسا ... دیوید بلتی! ولی امیدی نبود. بارسا باخته به نظر میرسید. آسمان شروع به گریستن کرد!
دقیقه 75 بود كه نوری از آسمان آمد! آری این بار تو هم آن را دیدی. اما این بار با همان لباسهای خونین آمده بود! عجیب بود! همه انتظار داشتند گائودی با لباس سفید بیاید ولی دلاور آبی و اناری میدانست چه میكند. گائودی آرام سامی را صدا زد. اتوئو سرش را بالا گرفت. لحظهای بعد خون جلوی چشمانش را گرفت!
تابلوی لوركا دست گائودی كبیر بود: "ما نژاد پرستیم! به كسی هم ربطی ندارد!" آری گائودی میدانست كلید قفل پاهای سامی چه بود. و بار دیگر از سام خواست لوركا و خوكهای كثیف او را ساكت كند. و خود میدانی سامی با غیرت، كوه را هم از پیش رو بر میدارد.
استارت بینظیر اتوئو، هانری را نیز حیرت زده كرد! و سام، پاس هنریك را در گوشه دروازه توپچیها قرار داد. خدای من! این شوكی بود بر كاتالون ماتم زده. و هواداران بارسا در تمام كره خاكی و فراتر از آن فریاد بر آوردند: Viva Barca و لبان فرانكو برای همیشه به هم دوخته شد. چقدر چشمانت زیبا شده بود سامی. درست مثل بازی با ساراگوسا ...
و دستانت را زیر جامه آبی و اناری بردی و به قلبت میزدی. آری خانه اصلی بارسا قلب است ...
بارسا، بارسا شده بود! شكوه به لشكر فرانكی كبیر بازگشته بود! تعویضهای طلایی تو را فراموش نمیكنیم فرانكی. و از تواضع تو درس میگیریم. صبر تو امید را به اردو بازگرداند.
بارسا میتازید و همه آبی و اناریهای دنیا فریاد میزدند: بارسا ... بارسا... بارسا ... دقیقه هشتاد! چه نور آشنایی! خدای من این نور چه بود؟ هنریك چه وداع با شكوهی داشت! اسم تو نیز تا ابد خونین بر تاریخ كاتالون ثبت خواهد شد. پاس او به نزدیكی دروازه توپچیها ... نور نمیگذاشت ببینم چه اتفاقی میافتد. و لحظهای بعد دنیا به سكوت مرگباری فرو رفت. عجیب بود توپ در دروازه آرسنال چه میكرد! بلتی به رویاهای آبی و اناری پیوست. آری بارسا 2 آرسنال 1! دستان دیوید به روی چشمانش رفت! حالا همه چیز معلوم بود. بله آن نور عجیب برق چشمان دیوید بود و قرعه رویاها به او رسید!
اشك بریز دیوید. اشك بریز رونی. اشك بریز سام. اشكهای آبی و اناریتان دل سنگ را میلرزاند. و این عشق بود. راز بارسا به موقع فاش شده بود!
حالا فهمیدی چرا توپهای غیر قابل مهار توسط دستان امید مهار میشود؟ آری تو هم با ویكی صلیب كشیدی و گریستی. و كارلوس كوچك هم با تو اشك میریخت. V.V، پسر دوست داشتنی بارسا، جایش فقط در قلبهای آبی و اناریست.
همه روی زمین اشك میریختد و اشكهای آنان VISCA EL BARCA را بر چمن استادو فرانس حك كرد. توپچیها همان جا شكست را پذیرفتند. الحق كه مردانه جنگیدید سربازان ونگر! كار شما كمتر از قهرمانی نبود. باشد كه توپهای شما همیشه آماج حریفان سرسخت باشد.
و بارسا به حق خود رسید. سوت پایان بازی و خوشحالی میلیونها نفر، میلیونها احساسات، در سر تا سر هستی. چه صحنه زیبایی! اوزه بیو، سوارز، آریچمبال، استویچكف، ریوالدو ... همه و همه به زمین ریختند. بارسای یگانه، فراتر از یك باشگاه بود. تپش تپشهای دلهای آبی اناری آهنگ سرود پیروزی بودند.
ژاوی سر افرازانه درسی از فراتر از فوتبال ارائه داد! شادی را كه حقش بود رها كرد و با تك تك مردان ونگر دست داد و به خود او نیز دلداری داد. تو همیشه ژاوی خواهی بود. و چه زیبا بود اشكها و لبخندها. و بار دیگر آبی و اناریها مرزها را شكستند.
لحظاتی بعد جانشین گائودی كبیر، كارلس پویول، با دستهای توانمند خود جام قهرمانان را بالا برد. و این فقط پاداش تلاش شما بود. شبی بینظیر به پایان رسید و تو با رویاهای آبی و اناری به خواب رفتی. تو نیز قهرمان هستی. این فقط رونالدینیو نبود كه قهرمان بود! تشویقها، دعاها و اشكهای تو نیز قوت قلب آنها بود. و اشك چشمان تو، خون رفتگان را تازه كرد. باشد كه مثل بارسا سر افراز باشی. باشد كه نفیر همیشگی آبی و اناری در قلبت بماند. باشد كه بدانی بهایت چیست ... زهی عشق ... زهی عشق ... زهی عشق!
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
زنده باد بارسلونا و زنده باد مسی
چهارشنبه، ۲۶ تیر ۱۳۹۲ (۱۶:۲۹)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
یاشاسین بارسلونا شنبه، ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ (۱۹:۵۸)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
زنده باد بارسلونا
پنجشنبه، ۲۳ آذر ۱۳۹۱ (۱۸:۱۲)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
زنده باد بارسا
دوشنبه، ۱۴ آذر ۱۳۹۰ (۲۰:۰۶)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
شنبه، ۲۱ آبان ۱۳۹۰ (۳:۴۰)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
I love you barca
دوشنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۹۰ (۲۰:۴۳)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
تبریک تبریک تبریک... Visca Barca یکشنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ (۱۳:۰۴)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
يادش به خير كه چه شبي بود اون شب چندين بار جون به لب شدم و تا مرز سكته پيش رفتم آخ كه چه زود گذشت به اميد روزهايي پر از موفقيت و سربلندي براي تيم محبوبم بارساي دوست داشتني. پنجشنبه، ۱۸ فروردین ۱۳۹۰ (۲۱:۴۱)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
چهارشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ (۲۰:۵۶)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
یکشنبه، ۲۵ مهر ۱۳۸۹ (۱۸:۴۵)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
viva barca :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli: :heli:
دوشنبه، ۱۹ مهر ۱۳۸۹ (۱۴:۵۸)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
SFGBDBFDGBSHFSDFGGD
دوشنبه، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ (۱۶:۳۱)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
چه دوراني بود
سهشنبه، ۶ بهمن ۱۳۸۸ (۱۶:۰۱)
|
پاسخ به: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
ashk haye belleti ghatreye kochaky az daryaye tasobe BARCA bod
پنجشنبه، ۲۹ تیر ۱۳۸۵ (۱۱:۱۰)
|
Re: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
مثل همیشه عالی بود امیر جان واقعا عالی بود یکشنبه، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۲۰:۰۲)
|
Re: اشکهای آبی و اناری | ||
---|---|---|
ایولا عالی بود این بازی انقدر توش احساس بود که باید با احساس در موردش می نوشت یکشنبه، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۱۶:۴۲)
|