همه پیامها (HADIAN)
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک از آن گنه که نفعی رسد به غیر چه باک |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر که نغمه سرا ساز خوش نوا آورد |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
زبان شمع فتاده است از زبان بیرون حدیث زلف تو خامه بر زبان آورد |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
آسوده دلان را غم شوریده سران نیست این طایفه را محنت رنج دگران نیست |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۳ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۳ شهریور ۱۳۸۸
|