همه پیامها (HADIAN)
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش پیش رخی که که برود آبروی آب |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۰ دی ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
من ای صبا ره رفتن به سوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام ما برسان |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۶ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۹ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانه ایی به داغ جنونم کشید و رفت پس کوجه های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و رفت |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۸ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۹ آبان ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۶ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت شمع شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۳ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
دل میرود به دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۱ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۰ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۰ مهر ۱۳۸۸
|