همه پیامها (Frédéric.Chopin)
|
پاسخ به: بحث آزاد در مورد بارسا | ||
|
(رسمی) مسی در مورد لالورده: انتقادات از ارنستو والورده؟ صادقانه بگویم معتقدم والورده طی این دو فصل "عملکرد فوق العاده ای" داشته و در مورد حذف برابر لیورپول معتقدم ما بازیکنان مقصر بودیم زیرا نباید می گذاشتیم آن اتفاقات تکرار شود اما در نهایت همانند فصل قبل تکرار شد. طی دو فصل گذشته ما دو بار در لیگ قهرمانان به دلیل دریافت گل های فراوان حذف شدیم اما این فقط دو شکست است و در بقیه موارد عملکرد والورده خوب بوده است. ممکن است شما به سبک بازی ما علاقه نداشته باشید اما من علاقمندم والورده در بارسا باقی بماند زیرا فصل قبل ما دبل کردیم اما همه چیز تحت تاثیر شکست در لیگ قهرمانان قرار گرفت و امسال نیز ممکن است همین اتفاق رخ دهد اما به جز این دو شکست ما فصول خوبی داشته ایم." فقط میتونم بگم شرم بر تو باد.......شرم بر تو |
||
۳ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول به به ایشالا ک از خلوص نیت باشه ... خوشحالیم ک علاقه مندان این اسطوره بسیارند ... خوش اومدی برادرطبعا هرکسی خودش را دوست می دارد و علاقه مند به خود است. البته من هنوز خودم را اسطوره نمی پندارم...... تا سرورم لودویگ و یوهان بزرگوار هستند همچین جسارتی نمی نمایم (ولی در اوج فروتنی نمی توانم منکر شاهکار بودن تعدادی از ساخته هایم نیز شوم!) ممنون از خوشامدگویی تان. قطعا بتهوون و باخ مقام سروری برای شوپن ندارند ... البته نمیشه منکر گرایش ها و رشد شوپن توو بستر موسیقی دوران پسا باروک و کلاسیک شد (و علاقه اش )... ولی از وام گرفتن تا ایجاد سروری فاصله هاست ... سروده های شاعر پیانو نه قبل و نه بعدش تکرار نشدن ... موسیقی ملودی محور ک بعضا تم های اروپای شرقی دارن و تنوع تکنیک های این ساز البته در مقام تولید فضای ترکیبی مونوفونیک و پلی فونیک ... ساخته ی روح عزیز اما جسم همیشه مریض فردریکه ... بنده خودم معترف به سروری ایشان نسبت به خودم هستم و بارها این را به سمع و نظر دوستان و اطرافیانم رسانده ام. حالا اینکه شما سخنان خود بنده را قبول ندارید بحث دیگریست. اما سروری آن دو بزرگوار نسبت به من نه به آن جهت که از آنان تقلید کرده باشم و سبکی که در موسیقی به کارگرفتم و شاعرانگی ای که از اعماق وجودم در آن بکار بستم بی همتا و بی بدیل نباشد است، بلکه از آن روست که جایگاه کلی آنان را در تاریخ موسیقی و دستاوردهای عظیمی که برای این هنر به ارمغان آورده اند را فراتر از اندک توشه خودم می بینم. در ضمن اگر به موومان های میانی برخی سونات ها و البته کوارتت های زهی متاخر لودویگ عزیز مراجعه فرمایید ریشه های اولیه این شعر و شعور را در میابید.... پیش از من اولین کسی که خودش را شاعر اصوات خواند یا خوانده شد، لودویگ جان عزیزم بود که همین الان هم با هم هستیم! موسیقی شوپنیسم ب دو بخش تولید و پرورش تقسیم میشه ... بخشی رو از قدما وام گرفته و بعضا تغییراتی داده ک حتی نمیشه غیر از او رو مبدع دونست ... مثل نکتورن ... بخش دیگ هم چیزیه ک مختص ب فضای ملودیک در ساز پیانوست ک قبلش نبوده و بعدش هم نیست ک در پیام قبل توضیح دادم ... برگزاری مسابقات بین المللی شوپن هم گویای همین مطلبه ... خواستم با خودت بیشترآشنا بشی ... ضمنا ادبیاتت بشدت شبیه رفیق قدیم ما "وریالئو" ست ... ممنون ک با این فضای طنز توو این دوره ی بی مربی دلمون رو شاد کردی ... کاملا درست است. بنده هم عرض کردم که منظور از سرتر دانستن آن دو بزرگوار، نفی ابداعات و دستاوردهای خودم یا خدای نکرده تقلیدی پنداشتن شان نیست! بحث جایگاه کلی موسیقیدانان در تاریخ موسیقی و تاثیرگذاری شان را مطرح کردم. به عنوان مثال بتهوون کسی بود که با آثار بنیان کنی چون اروییکا نقطه عطف تاریخ موسیقی در گذار از دوره کلاسیک به رمانتیک را رقم زد. مهمترین فرم های موسیقی مانند سمفونی و سونات را با دلاوری تمام به کلی به هم ریخت. برای اولین بار موسیقی را از گیر و دار رشنالیسم افراطی و فرمول زدگی کلاسیک آثار غول های نامداری چون هایدن رهایی بخشید. با آداجیو سستنوتوی مهتابش، کل سونات نویسان خشک مغز را به ریشخند گرفت! مهمتر از همه شاید اولین آهنگسازی بود که خود را "هنرمند" خواند نه صنعتگر. تا پیش از بتهوون، موسیقی پیشه ای بود به مانند نجاری یا آهنگری. کاری ارائه میکردند و مزدی میگرفتند. بتهوون به این هنر "حیثیت و شرف" داد. در کل یک انقلابی بود که شدت قدم های استوارش همچون آکورد های کوبنده اش در ابتدای آلگرو کن بریو معروف لرزه به اندام تک تک ماها انداخت. بوده اند آهنگسازانی که در یک ساز یا یک فرم تحولی به پا کرده باشند (همچون واگنر جان در اپرا)، بتهوون اما کسی بود که دو دوره از مهمترین ادوار موسیقی به قبل و بعد از او تقسیم می شود. یادم می آید حدودا پانزده سال داشتم که کوارتت های زهی اپوس 127 به بعدش ساخته شد.... از شوبرت عزیز و تنی چند از بزرگان در نشریات و محافل نقل می شد که ای داد و بیداد چه کنیم که هیچ چیز برایمان باقی نماند! (هرچند من نگذاشتم همچین اتفاقی بیفتد! ) در مورد باخ و تاثیرش در تاریخ موسیقی هم به درازا می شود بحث کرد هرچند افراد زیادی کل عمرشان را صرف این کار کرده اند نیاز به توضیح بدیهیات از سوی من نیست. در دورهٔ آغازین (۱۷۹۲–۱۸۰۲)، کارهای بتهوون هم بشدت تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، البته همون زمان به تدریج افق وسیعتری در کارهاش رو کشف میکرد...مثه سمفونیهای شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهورِ پاتِتیک و مهتاب) ... بهر حال هنر در هر زمینه ای ..امری پویا و سیاله ... ک فاکتورهای بسیاری در هر دوره منجر به سیر صعودی و حتی نزولی اون میشه ... هر هنرمندی هم لاجرم وام گیر هنرمندان قبل خودشه ...ولی مهم اینه در نهایت چه اسمی ازش باقی میمونه ... آثار طولانی شوپن مثه ۴ بالاد، ۴اسکرتزو، بارکاروله۶۰.Op، فانتزی ۴۹.Op و سوناتهایش همانند آثار کوتاهترش مثه ایمپرومتوها، مازورکاها، نوکتورنها، والسها و پولونزهای او، قطعا جایگاهی تثبیت شده در بین آثار (رپرتوار) "پیانو" دارن ک با توجه به وضعیت جسمانی همیشه در حال مرگ شوپن و شرایط روحی بشدت خرابش... و عمر کوتاه .... این آثار بیشتر شبیه معجزه اس تا موسیقی ... خُب پس در مورد این اسطوره، هم نظریم ... بزرگواران قبل ایشون ک نام بردید هم، نیاز ب تایید ندارند ... حرف همین بود ک شوپن ، شوپن بود ... نه تاکید و مرور آنچه گذشت ... جدا از روش طنزگونه ی بیان مطالب ک امیدوارم تکرار ، باعث از بین رفتن طعمش نشه ... خوشحالم ک روی فرد خاصی تعصب ندارید ... احسنت. ولی بتهوون قبل از اروییکا رو بریز دور! (جز اندک استثنائاتی) خود داداشمون کارای قبل از 1800 ش رو از آرشیو لپ تاپش شیفت دلیت کرده بجز پاتتیک و یک دو کار دیگه! بتهوون حقیقی از Heiligenstadt و اون سلوک و دگرگونی عجیب روحی شروع میشه..... Marcia funebre خودش گویای همه چیزه. پارتیتوری که ازش دارم اینقد از اشک هایی که روش ریختم خیس شده که دیگه قابل رهبری نیست! در یک کلام بتهوون قبل از اروییکا بتهوون نیست. سایه ای از دو غول پیشینه و خود واقعیشو هنوز پیدا نکرده. |
||
۳ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول به به ایشالا ک از خلوص نیت باشه ... خوشحالیم ک علاقه مندان این اسطوره بسیارند ... خوش اومدی برادرطبعا هرکسی خودش را دوست می دارد و علاقه مند به خود است. البته من هنوز خودم را اسطوره نمی پندارم...... تا سرورم لودویگ و یوهان بزرگوار هستند همچین جسارتی نمی نمایم (ولی در اوج فروتنی نمی توانم منکر شاهکار بودن تعدادی از ساخته هایم نیز شوم!) ممنون از خوشامدگویی تان. قطعا بتهوون و باخ مقام سروری برای شوپن ندارند ... البته نمیشه منکر گرایش ها و رشد شوپن توو بستر موسیقی دوران پسا باروک و کلاسیک شد (و علاقه اش )... ولی از وام گرفتن تا ایجاد سروری فاصله هاست ... سروده های شاعر پیانو نه قبل و نه بعدش تکرار نشدن ... موسیقی ملودی محور ک بعضا تم های اروپای شرقی دارن و تنوع تکنیک های این ساز البته در مقام تولید فضای ترکیبی مونوفونیک و پلی فونیک ... ساخته ی روح عزیز اما جسم همیشه مریض فردریکه ... بنده خودم معترف به سروری ایشان نسبت به خودم هستم و بارها این را به سمع و نظر دوستان و اطرافیانم رسانده ام. حالا اینکه شما سخنان خود بنده را قبول ندارید بحث دیگریست. اما سروری آن دو بزرگوار نسبت به من نه به آن جهت که از آنان تقلید کرده باشم و سبکی که در موسیقی به کارگرفتم و شاعرانگی ای که از اعماق وجودم در آن بکار بستم بی همتا و بی بدیل نباشد است، بلکه از آن روست که جایگاه کلی آنان را در تاریخ موسیقی و دستاوردهای عظیمی که برای این هنر به ارمغان آورده اند را فراتر از اندک توشه خودم می بینم. در ضمن اگر به موومان های میانی برخی سونات ها و البته کوارتت های زهی متاخر لودویگ عزیز مراجعه فرمایید ریشه های اولیه این شعر و شعور را در میابید.... پیش از من اولین کسی که خودش را شاعر اصوات خواند یا خوانده شد، لودویگ جان عزیزم بود که همین الان هم با هم هستیم! موسیقی شوپنیسم ب دو بخش تولید و پرورش تقسیم میشه ... بخشی رو از قدما وام گرفته و بعضا تغییراتی داده ک حتی نمیشه غیر از او رو مبدع دونست ... مثل نکتورن ... بخش دیگ هم چیزیه ک مختص ب فضای ملودیک در ساز پیانوست ک قبلش نبوده و بعدش هم نیست ک در پیام قبل توضیح دادم ... برگزاری مسابقات بین المللی شوپن هم گویای همین مطلبه ... خواستم با خودت بیشترآشنا بشی ... ضمنا ادبیاتت بشدت شبیه رفیق قدیم ما "وریالئو" ست ... ممنون ک با این فضای طنز توو این دوره ی بی مربی دلمون رو شاد کردی ... کاملا درست است. بنده هم عرض کردم که منظور از سرتر دانستن آن دو بزرگوار، نفی ابداعات و دستاوردهای خودم یا خدای نکرده تقلیدی پنداشتن شان نیست! بحث جایگاه کلی موسیقیدانان در تاریخ موسیقی و تاثیرگذاری شان را مطرح کردم. به عنوان مثال بتهوون کسی بود که با آثار بنیان کنی چون اروییکا نقطه عطف تاریخ موسیقی در گذار از دوره کلاسیک به رمانتیک را رقم زد. مهمترین فرم های موسیقی مانند سمفونی و سونات را با دلاوری تمام به کلی به هم ریخت. برای اولین بار موسیقی را از گیر و دار رشنالیسم افراطی و فرمول زدگی کلاسیک آثار غول های نامداری چون هایدن رهایی بخشید. با آداجیو سستنوتوی مهتابش، کل سونات نویسان خشک مغز را به ریشخند گرفت! مهمتر از همه شاید اولین آهنگسازی بود که خود را "هنرمند" خواند نه صنعتگر. تا پیش از بتهوون، موسیقی پیشه ای بود به مانند نجاری یا آهنگری. کاری ارائه میکردند و مزدی میگرفتند. بتهوون به این هنر "حیثیت و شرف" داد. در کل یک انقلابی بود که شدت قدم های استوارش همچون آکورد های کوبنده اش در ابتدای آلگرو کن بریو معروف لرزه به اندام تک تک ماها انداخت. بوده اند آهنگسازانی که در یک ساز یا یک فرم تحولی به پا کرده باشند (همچون واگنر جان در اپرا)، بتهوون اما کسی بود که دو دوره از مهمترین ادوار موسیقی به قبل و بعد از او تقسیم می شود. یادم می آید حدودا پانزده سال داشتم که کوارتت های زهی اپوس 127 به بعدش ساخته شد.... از شوبرت عزیز و تنی چند از بزرگان در نشریات و محافل نقل می شد که ای داد و بیداد چه کنیم که هیچ چیز برایمان باقی نماند! (هرچند من نگذاشتم همچین اتفاقی بیفتد! ) در مورد باخ و تاثیرش در تاریخ موسیقی هم به درازا می شود بحث کرد هرچند افراد زیادی کل عمرشان را صرف این کار کرده اند نیاز به توضیح بدیهیات از سوی من نیست. |
||
۳ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
نقل قول صبغة الله نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول به به ایشالا ک از خلوص نیت باشه ... خوشحالیم ک علاقه مندان این اسطوره بسیارند ... خوش اومدی برادرطبعا هرکسی خودش را دوست می دارد و علاقه مند به خود است. البته من هنوز خودم را اسطوره نمی پندارم...... تا سرورم لودویگ و یوهان بزرگوار هستند همچین جسارتی نمی نمایم (ولی در اوج فروتنی نمی توانم منکر شاهکار بودن تعدادی از ساخته هایم نیز شوم!) ممنون از خوشامدگویی تان. قطعا بتهوون و باخ مقام سروری برای شوپن ندارند ... البته نمیشه منکر گرایش ها و رشد شوپن توو بستر موسیقی دوران پسا باروک و کلاسیک شد (و علاقه اش )... ولی از وام گرفتن تا ایجاد سروری فاصله هاست ... سروده های شاعر پیانو نه قبل و نه بعدش تکرار نشدن ... موسیقی ملودی محور ک بعضا تم های اروپای شرقی دارن و تنوع تکنیک های این ساز البته در مقام تولید فضای ترکیبی مونوفونیک و پلی فونیک ... ساخته ی روح عزیز اما جسم همیشه مریض فردریکه ... بنده خودم معترف به سروری ایشان نسبت به خودم هستم و بارها این را به سمع و نظر دوستان و اطرافیانم رسانده ام. حالا اینکه شما سخنان خود بنده را قبول ندارید بحث دیگریست. اما سروری آن دو بزرگوار نسبت به من نه به آن جهت که از آنان تقلید کرده باشم و سبکی که در موسیقی به کارگرفتم و شاعرانگی ای که از اعماق وجودم در آن بکار بستم بی همتا و بی بدیل نباشد است، بلکه از آن روست که جایگاه کلی آنان را در تاریخ موسیقی و دستاوردهای عظیمی که برای این هنر به ارمغان آورده اند را فراتر از اندک توشه خودم می بینم. در ضمن اگر به موومان های میانی برخی سونات ها و البته کوارتت های زهی متاخر لودویگ عزیز مراجعه فرمایید ریشه های اولیه این شعر و شعور را در میابید.... پیش از من اولین کسی که خودش را شاعر اصوات خواند یا خوانده شد، لودویگ جان عزیزم بود که همین الان هم با هم هستیم! جناب شوپن شما که در بهشت سکونت داری برای ما بگو بالاخره خدا با موسیقی مشکل داره یا نداره. نه بابا چه مشکلی؟ کاملا اوکیه باهاش. پیش خودم یه بار گفت اینکه یه ذره سخت گیری کردم بخاطر عوام بی جنبه س که از خودشون در نرن! |
||
۲ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
نقل قول frederic*chopin نوشته:نقل قول Frédéric.Chopin نوشته:نقل قول به به ایشالا ک از خلوص نیت باشه ... خوشحالیم ک علاقه مندان این اسطوره بسیارند ... خوش اومدی برادرطبعا هرکسی خودش را دوست می دارد و علاقه مند به خود است. البته من هنوز خودم را اسطوره نمی پندارم...... تا سرورم لودویگ و یوهان بزرگوار هستند همچین جسارتی نمی نمایم (ولی در اوج فروتنی نمی توانم منکر شاهکار بودن تعدادی از ساخته هایم نیز شوم!) ممنون از خوشامدگویی تان. قطعا بتهوون و باخ مقام سروری برای شوپن ندارند ... البته نمیشه منکر گرایش ها و رشد شوپن توو بستر موسیقی دوران پسا باروک و کلاسیک شد (و علاقه اش )... ولی از وام گرفتن تا ایجاد سروری فاصله هاست ... سروده های شاعر پیانو نه قبل و نه بعدش تکرار نشدن ... موسیقی ملودی محور ک بعضا تم های اروپای شرقی دارن و تنوع تکنیک های این ساز البته در مقام تولید فضای ترکیبی مونوفونیک و پلی فونیک ... ساخته ی روح عزیز اما جسم همیشه مریض فردریکه ... بنده خودم معترف به سروری ایشان نسبت به خودم هستم و بارها این را به سمع و نظر دوستان و اطرافیانم رسانده ام. حالا اینکه شما سخنان خود بنده را قبول ندارید بحث دیگریست. اما سروری آن دو بزرگوار نسبت به من نه به آن جهت که از آنان تقلید کرده باشم و سبکی که در موسیقی به کارگرفتم و شاعرانگی ای که از اعماق وجودم در آن بکار بستم بی همتا و بی بدیل نباشد است، بلکه از آن روست که جایگاه کلی آنان را در تاریخ موسیقی و دستاوردهای عظیمی که برای این هنر به ارمغان آورده اند را فراتر از اندک توشه خودم می بینم. در ضمن اگر به موومان های میانی برخی سونات ها و البته کوارتت های زهی متاخر لودویگ عزیز مراجعه فرمایید ریشه های اولیه این شعر و شعور را در میابید.... پیش از من اولین کسی که خودش را شاعر اصوات خواند یا خوانده شد، لودویگ جان عزیزم بود که همین الان هم با هم هستیم! |
||
۲ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
نقل قول به به ایشالا ک از خلوص نیت باشه ... خوشحالیم ک علاقه مندان این اسطوره بسیارند ... خوش اومدی برادرطبعا هرکسی خودش را دوست می دارد و علاقه مند به خود است. البته من هنوز خودم را اسطوره نمی پندارم...... تا سرورم لودویگ و یوهان بزرگوار هستند همچین جسارتی نمی نمایم (ولی در اوج فروتنی نمی توانم منکر شاهکار بودن تعدادی از ساخته هایم نیز شوم!) ممنون از خوشامدگویی تان. |
||
۱ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
بقای حقیقی من در قلب هاست... من در دلها جاودانه ام!
|
||
۱ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید! | ||
|
سلام. من فردریک شوپن هستم. در ۱ مارس ۱۸۱۰در لهستان به دنیا آمدم. پدرم نیکولاس شوپن فرانسوی بود. خدابیامرز در سال ۱۷۸۲ به لهستان رفت و بعد از ازدواجش در لهستان سکنی گزید. استعدادم در موسیقی در سالهای آغاز زندگی ام ظهور کرد تا آنجا که در ورشو به لقب موتسارت دوم مشهور شدم. قبل از ۷ سالگی دو پولونز (در سل مینور و در سی بمل ماژور) نوشتم که اولی توسط فادر سیبولسکی-سرپرست مدرسه ارگانیست و یکی از معدود ناشران موسیقی در لهستان- منتشر شد. با انعکاس نبوغ خارق العاده ام در روزنامههای ورشو، مورد توجه و پذیرش سالنهای کنسرت اشرافی در پایتخت قرار گرفتم . از این زمان اجرای کنسرتهای خیریه خودم را آغاز کردم و اولین کنسرت پیانو خود را در ۸ سالگی اجرا نمودم. بنده نخستین درسهای حرفهای پیانو را از زیونی آموختم. یکی دیگر از کسانی که در پیشرفتم نقش بسزایی را ایفا کرد ویلهلم وورفل بود. همچنین نزد جوزف السنر آهنگساز کنسرواتوار ورشو شروع به یادگیری تئوری موسیقی، هارمونی و آهنگسازی کردم. در ورشو نخستین اجرا از کنسرتو پیانو در فا مینور را ارائه نمودم و اولین اجرا از کنسرتو پیانو دیگرم می مینور را در نشنال تئاتر در ۱۷ مارس ۱۸۳۰ به نمایش گذاشتم. در ۱۸۳۰ دوباره به وین رفتم و این دو کنسرتو پیانو ام را اجرا نمودم. در وین خبرهایی درباره شورش ماه نوامبر روسیه علیه لهستان شنیدم که این باعث شداز تصمیمم برای بازگشتن به کشورم صرف نظر کنم. من تا چند ماه دیگر در وین اقامت گزیدم و پس از آن به مونیخ و اشتوتگارت و سپس در اوایل اکتبر به پاریس رفتم . تا پیش از این بسیاری از آثار مهم خودم را تصنیف کرده بودم که تعدادی از اتودهای اپوس 10 و دو کنسرتو پیانو از آن جمله اند. فعالیتم در پاریس: من در پاریس با چند تن از بهترین پیانیست های آن زمان آشنا شدم که فردریش کالکبرنر، فردیناند هیلر و فرانتس لیست از آن جمله هستند و در همین زمان بود که ارتباط صمیمی من با آهنگسازانی مثل هکتور برلیوز، فلیکس مندلسون و وینچنتزو بلینی شکل گرفت. موسیقی من تا پیش از این توسط آهنگسازان بسیاری مورد تحسین قرار گرفته بود تا جایی که روبرت شومان درباره من به دیگران گفت: آقایان، کلاهتان را به احترام یک نابغه بردارید. در 1835 با خانواده ام در کارلسبد ملاقات کردم و آن ها را تا محل سکونتشان در دشن و سپس تا ورشو همراهی کردم و پس از آن چند هفته ای را در درسنین اقامت گزیدم و بعد به لیپزیگ عزیمت کردم و در آنجا مندلسون و شومان را ملاقات نمودم. هنگام بازگشت از این سفر دچار حمله شدید تنگی نفس شدم که این حمله به قدری طاقت فرسا بود که روزنامه های لهستانی خبر درگذشتم را منتشر کردند! من در 1848 آخرین کنسرتم را در پاریس اجرا نمودم و سپس به اسکاتلند و انگلستان رفتم اما آب و هوای بسیار بد انگلستان باعث بیمار شدن شدیدم شد تا آنکه در 17 اکتبر 1849 هنگامی که به پاریس باز می گشتم، در خانه خواهرم لودویکا درگذشتم. روز پس از آن ماسکی از صورت و دست هایم ساختند و سپس بدنم را درقبرستان پر به خاک سپردند. اما نگران نباشید! من همیشه زنده ام و از طریق هنرم و آنچه خلق کرده ام تا ابد در اذهان و قلب ها جاودان خواهم ماند. راستی این چند سال اخیر که بازی های بارسا را از بهشت دنبال میکنم بشدت غم زده و پریشانم و از دست مدیریت نالایق این تیم کفرم حسابی درآمده. زمانی بازی های این تیم به زیبایی و دلنوازی بهترین قطعات موسیقی ام بود! اما صد حیف که آن روزهای خوب سپری شد و کار به جایی رسیده که اینجا در بهشت هیچکس دیگر بازی های بارسا را دنبال نمیکند! ما هم که اینجا از بس شیر عسل و شراب خوردیم که دیگر حالمان از همه شان به هم میخورد. دیگر حوصله لاس زدن با حوری ها را هم نداریم. تنها سرگرمی مان بازی های بارسا بود که به لطف دو عنتر به فنا رفت. بگذریم......آهنگ هایی که ساخته ام را حتما گوش کنید تا تحمل دردها و مصائب زمانه برایتان آسان تر شود! به امید بازگشت روزهای خوب! |
||
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
|