در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده ی جوانی از این زندگانیم دور از کنار مادر و یاران مهربان زال زمانه کُشت به نامهربانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مژده ی جرس کاروانیم یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب ای ماه اگر ز چاه به در می کشانیم گوش زمین به ناله ی من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند چون می کنند با غم بی همزبانیم ای لاله بهار جوانی که شد خزان از داغ ماتم تو بهار جوانیم گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود برخاستی که بر سر آتش نشانیم در خواب زنده ام که تو می خوانیم به خویش بیداریم مباد که دیگر نرانیم شمعم گریست زار به بالین که شهریار من نیز چون تو همدم سوز نهانیم شهريار |
||
۲۷ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
بارگاه حافظ شبها به کنج خلوتم آواز میدهند کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند گویی به ارغنون مناجاتیان صبح از بارگاه حافظم آواز میدهند وصل است رشته سخنم با جهان راز زان در سخن نصیبه ام از راز میدهند وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان تا آشیان قدس تو پرواز میدهند ساز سماع زهره در آغوش طبع تست خوش خاکیان که گوش به این ساز میدهند آنجا که دم زند ز تجلی جمال یار فرصت به آبگینه غماز میدهند سازش به هر سری نکند تاج افتخار آزادگی به سرو سرافراز میدهند ما را رسد مدیحه حافظ که وصف گل با بلبلان قافیه پرداز میدهند تا شب به حجله ی فلک آمدعروس ماه شمعی به دست زهره ی تناز میدهند آنجا که ریزه کاری سبک بدیع تست ما را به مکتب قلم انداز میدهند دیوان تست یا که پس از کشتگان جنگ رختی به خانواده پسر باز میدهند هرگز به ناز سرمه فروشش نیاز نیست نرگس که از خم ازلش ناز میدهند بارد مه و ستاره در ایوان شهریار کامشب صلا به حافظ شیراز میدهند شهريار |
||
۲۹ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
یاد دارم یک غروبی سرد سرد...میگذشت از توی کوچه دوره گرد دوره گردم کهنه قالی می خرم...دست دوم جنس عالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم...کاسه و ظرف سفالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست...عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول سال است و نان در سفره نیست...ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوش از ما ربود...اتفاقا مادرم هم روزه بود صورتش دیدم که لک برداشته...دست خوش رنگش ترک برداشته سوختم دیدم که بابا پیر بود...بدتر از آن خواهرم دلگیر بود باز آواز درشت دوره گرد...پرده ی اندیشه ام را پاره کرد دوره گردم کهنه قالی می خرم...دست دوم جنس عالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم...کاسه و ظرف سفالی می خرم خواهرم بی روسری بیرون پرید...صبر کن آقا-سفره خالی می خرید؟ تقدیم به همه کسایی که مثه خودم تا اینجای زندگی.زنگی سختی داشتن... |
||
لطافت زیبای گل در زیر انگشت های تشریح می پژمرد!آه که عقل این ها را نمی فهمد!این حصار فکر تو اندازه ی من نیست
نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ... |
|||
۲۹ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
اینبار در خواب می آیم آنقدر راه می روم راه می روم راه می روم تا به آخرین پس کوچه ی دنیا برسم ، شاید در انتهای جهان دری باشد که تو پشت آن در انتظار من به خواب رفته ای... |
||
۳۰ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
چو شبروان سراسیمه، گرد خانه مگرد تو خود بهانه خویشی پی بهانه مگرد تو نور دیده مایی به جای خویش درآی چنین چو مردم بیگانه گرد خانه مگرد تویی که خانه خدایی بیا و خود را باش برون در منشین و بر آستانه مگرد زمانه گشت و دگر بر مدار بی مهری ست تو بر مدار دل از مهر و چون زمانه مگرد چو تبر تیز گذشتی ز هفت پرده چشم کنون که در بن جانی پی نشانه مگرد بهوش باش که هر نقطه دام دایره ای است تو در هوای رهایی درین میانه مگرد کمند مهر نکردی ز گیسوان بلند دگر به گرد سر من چو تازیانه مگرد تو شعر گم شده سایه ای شناختمت به سایه روشن مهتاب خامشانه مگرد «هوشنگ ابتهاج _ سایه » |
||
۳۰ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
مهمان_مهمان
|
نقل قول عادل نوشته:اینبار در خواب می آیم آنقدر راه می روم راه می روم راه می روم تا به آخرین پس کوچه ی دنیا برسم ، شاید در انتهای جهان دری باشد که تو پشت آن در انتظار من به خواب رفته ای... آخی! این مال کیه؟ |
||
۳۰ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
او رفت تا بماند این سطر مختصر را گفتم که او بخواند هر چه به او نگفتم می خواهم او بداند او اولش نمی خواست ترکم کند ولیکن فهمید راز من را ، او رفت تا بماند --- خواب آن سوی افق پرنده ها بی تابند غرق دل بی ریای یک مهتابند نیلوفر باغ آرزویم آرام! امواج قشنگ شهر دریا خوابند --- فدای اونکه برای عاشقی دیره ولی باز دست تقدیره تا دستامون نره بالا جایی بارون نمی گیره دلی که دادمش دستت دیگه از زندگی سیره نیومد وقتی ام اومد فقط گفت که داره می ره نگفتم من خداحافظ آخه قلبم هنوز گیره بدون این قلب دیوونه دیگه محتاج زنجیره بمون این زخم رو بدتر کن عجیب محتاج شمشیره بریزم اشکام رو شاید آخه این آخرین تیره نگی تو اونی که رفته وجودش غرق تقصیره فدای اونکه تو خوابم من رو تحویل نمی گیره --- غیر من دیگه شعرام واسه چشمای تو تازگی نداره دلم از دست همون چشم تو زندگی نداره تو می گی خسته می شی چشمام رو می کنی فراموش ولی من عاشقم عاشقی که خستگی نداره می گی من دوستت ندارم برو و صرف نظر کن دیوونم، اینکه به احساس تو بستگی نداره تو می گی ساده بگیر زندگی رو من و رها کن عاشقی خط خطیه صافی و سادگی نداره تو می گی یه کم غرور داشته باش و منطقی تر شو کارم از غرور گذشته هر چی که بگی نداره من می گم دلم شکسته س، تو می گی اونکه سپردیش دلی که سپرده شد دیگه شکستگی نداره می گم التماس چشمام کافی نیست واسه نگاهت؟ می گی که عشق تو حالت همیشگی نداره تو می گی دیوونه ام، تو راست می گی اما عزیزم غیر من هیچ کسی این حسی که تو می گی نداره. --------------------------------------------------------------- |
||
۱ آبان ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
کافی ست تنها لحظه ای خودت را تهی کنی از سیالی عبوس که نام چرک زندگی را منتشر می کند. وگرنه کار سختی نیست لمس انحنای زیبایی که در صدای یک کلاغ پنهان است... ------------------------ کودک.... به دنبال تیله ای روشن تمام جوی های تاریک و دراز شهر را دنبال کرد تا به شب رسید ایستاد و لحظه ای به آسمان نگاه کرد تیله اش را یافت... |
||
۱ آبان ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول آخی!این مال کیه؟ تو دفتر خواهرم پره از اين چيزا معلوم نيست مال خودشه يا از جاي ديگه گرفته! |
||
۱ آبان ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: kk-bojan-9
پیام:
۵۶۳
عضویت از: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
از: شاهی
طرفدار:
- بویان - نساجی - ایران - پپ-رایکارد گروه:
- کاربران عضو |
دوستان اینو تو یه مجله خوندم و خیلی خوشم اومد.فکر کردم حیفه این جا نذارمش: مشاعره بر سر "آن ترک شیرازی" بین حافظ و صائب و شهریار: حافظ: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سمر قند و بخارا را و صائب پاسخ می دهد: هر آن کس چیز می بخشد ز بهر خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمر قند و بخارا را اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پارا و شهریار می گوید: هر آن کس چیز میبخشد بسان مرد میبخشد نه چون صائب که میبخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل هارا اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را .... ودر آخر رندی هم سرود: هر آن کس چیز میبخشد به زعم خویش میبخشد یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را |
||
I will miss my team-mates, the city, to play in Camp Nou, to defend the shirt that I have always worn... BOJAN* |
|||
۱ آبان ۱۳۸۸
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |