در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: henry-xavi
پیام:
۵۱۷
عضویت از: ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
طرفدار:
- ژاوی-مسی-اینیستا - تیری آنری - پرسپولیس - فرانسه - کریم باقری-علی دایی - پپ گواردیولا-آرسن ونگر گروه:
- کاربران عضو |
.......................................................................................... يكبار با آقا مهدي صحبت ميكرديم، او به من گفت: «حاج علي، من نزديك به دويست روز، روزه بدهكارم» اول حرفش را باور نكردم. آقا مهدي و اين حرفها ؟ اما او توضيح داد كه: «شش سال تمام چون دائماً در مأموريت بودم و نشد كه ده روز در يك جا بمانم، روزههايم ماند.» و درست پنج روز بعد به شهادت رسيد. مدتي بعد از اين، موضوع را با شهيد صادقي در ميان گذاشتم و ايشان تمام بچهها را كه چند هزار نفر ميشدند، جمع كرد و پس از اينكه خبر شهادت «مهدي زين الدين» را به آنها داد، گفت: «عزيزان. آقا مهدي پيش از شهادت، به يكي از دوستانش گفتهاند كه حدود 200 روزه قضا دارند، اگر كسي مايل است، دين او را ادا كند، بسم الله.» يكباره تمام ميدان به خروش آمد و فرياد كه : «ما آماده ايم» در دلم گفتم: «عجب معاملهاي چند هزار روزه در مقابل دويست روز؟ .......................................................................................... قبل از شروع عمليات والفجر 4 عازم منطقه شديم و به تجربه در خاك زيستن، چادرها را سر پا كرديم. شبي برادر زين الدين با يكي دوتاي ديگر براي شناسايي منطقه آمده بودند توي چادر ما استراحت ميكردند. من خواب بودم كه رسيدند. خبري از آمدنشان نداشتيم. داخل چادر هم خيلي تاريك بود. چهرهها به خوبي تشخيص داده نميشد. بالا خره بيدارشدم رفتم سر پست. مدتي گذشت. خواب و خستگي امانم را بريده بود پست من درست افتاده بود به سا عتي كه ميگويند شيريني يك چرت خواييدن در آن با كيف يك عمر بيداري برابري مي كند، يعني ساعت 2 تا 4 نيمه شب لحظات به كندي ميگذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ «ناصري» كه بايد پست بعدي را تحويل ميگرفت. تكانش دادم. بيدار كه شد، گفتم: «ناصري. نوبت توست، برو سر پست» بعد اسلحه را گذاشتم روي پايش. او هم بدون اينكه چيزي بگويد، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابيدم. چشمم تازه گرم شده بود كه يكهو ديدم يكي به شدت تكانم ميدهد … «رجبزاده. رجبزاده.» به زحمت چشم باز كردم. «بله؟» ناصري سرا سيمه گفت: «كي سر پسته؟» «مگه خودت نيستي؟» «نه تو كه بيدارم نكردي» با تعجب گفتم: «پس اون كي بود كه بيدارش كردم؟» ناصري نگاه كرد به جاي خالي آقا مهدي. گفت: «فرمانده لشكر» حسابي گيج شده بودم. بلند شدم نشستم. «جدي ميگي؟» «آره» چشمانم به شدت ميسوخت. با ناباوري از چادر زديم بيرون. راست ميگفت. خود آقامهدي بود. يك دستش اسلحه بود، دست ديگرش تسبيح. ذكر ميگفت. تا متوجهمان شد، سلام كرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصري اصرار كرد كه اسلحه را از او بگيرد اما نپذيرفت. گفت: «من كار دارم ميخواهم اينجا باشم» مثل پدري مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جايمان پست داد. .......................................................................................... نزدیک صبح بود که تانک هایشان ، از خاکریز ما رد شدند. ده پانزده تانک رفتند سمت گردان راوندی. دیدم اسیر می گیرند.دیدم از روی بچه ها رد می شوند.مهمات ِ نیروها تمام شده بود. بی سیم زدم عقب . حاج مهدی خودش آمده بود پشت سرما. گفت « به خدا من هم این جام . همه تا پای جان . باید مقاومت کنین . از نیروی کمکی خبری نیس. باید حسین وار بجنگیم . یا می میریم، یا دشمنو عقب می زنیم. » .......................................................................................... از خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيهاي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نميشد. شهيد زينالدين در كنار تلاش بيوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا ميكند. هميشه به رزمندگان سفارش ميكرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعي ميكرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مينمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن ميپرداخت. به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا ميداشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود. در آبان ماه سال 1363 شهيد زين الدين به همراه برادرش مجيد جهت شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت حركت مي كنند. در آنجا به برادران مي گويد: «من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم» موقعي كه عازم منطقه ميشوند، رانندهشان را پياده كرده و ميگويند: «ماخودمان ميرويم.» فرمانده محبوب لشكر 17 علي بن ابيطالب (ع) سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبههها و شركت در عمليات و صحنههاي افتخار آفرين بر اثر درگيري با ضدانقلاب به همراه برادر شربت شهادت نوشيد و روح بلندش از اين جسم خاكي به پرواز در آمد تا نزد پروردگارش مأوي گزيند |
||
۲۵ مهر ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
حسین جان ، من شرمنده تو هستم که در شهر ما فقط از تو به نقاشی دیواریت بسنده شده ! قربان تکه تکه های بدنت که زیر تانکهای دشمن بعثی برای حراست از وطن و آب و خاک و ناموست اهدا نمودی ، حسین جان به ذره ذره گرد و خاک قدمهایی که برداشتی تا خودت را به زیر تانک دشمن برسانی قسم که تا آخرین قطره خونم راهت را ادامه میدهم
|
||
۲۷ مهر ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
اشعار مرحوم ابوالفضل سپهر با صدای خود ایشان چشم چشم دو تا چشم خمار و نافذ و مست اتل متل یه بابا دلیر و زار و بیمار اتل متل یه مادر نحیف و زار و خسته اتل متل يه جعبه پر از مداد رنگی آی دونه دونه دونه نون و پنیر و پونه آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته اتل متل یه بابا که اومده از سفر التماس دعا |
||
۲۸ مهر ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: henry-xavi
پیام:
۵۱۷
عضویت از: ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
طرفدار:
- ژاوی-مسی-اینیستا - تیری آنری - پرسپولیس - فرانسه - کریم باقری-علی دایی - پپ گواردیولا-آرسن ونگر گروه:
- کاربران عضو |
کارت شهید و پیام آن ... در دژ امام محمد باقر (ع) واقع در طلائیه پیکر شهیدی کشف شد که سر نداشت و پیکر مطهرش دو نیم شده بود . داخل جیب های لباس تعدادی کارت و یک قرآن کوچک و یک خودکار بود . روی یکی از کارت ها با خطی بسیار زیبا و زرد رنگ نوشته بود : « و خداوند ندا می دهد که شهدا به بهشت در آیند . » از پیکر شهید و کارت او یک عکس گرفتم . وقتی خواستم دوباره کارت را ببینم در کمال تعجب دیدم نوشته محو شده است . پیش خود گفتم حتماً نور خورشید و یا... باعث شده جمله پاک شود . از آن گذشتم . در مرخصی جریان را برای یکی از علما تعریف کردم . ایشان گفتند : بروید عکس ها را چاپ کنید ، اگر چاپ شد ، جریان خاصی نبوده ، اما اگر چاپ نشد برای ما پیام داشته است . تمام عکس ها بسیار شفاف چاپ شد به جز همان عکسی که از کارت گرفته بودم . حالتی نور خورده و مات داشت... |
||
۱ آبان ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
خیلی زیبا بود ممنون فواد جون
|
||
۱ آبان ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: henry-xavi
پیام:
۵۱۷
عضویت از: ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
طرفدار:
- ژاوی-مسی-اینیستا - تیری آنری - پرسپولیس - فرانسه - کریم باقری-علی دایی - پپ گواردیولا-آرسن ونگر گروه:
- کاربران عضو |
عشقعلی ... آخرین روز سال امام علی (ع) بود ، به دوستان گفتم امروز آقا امیرالمومنین (ع) به ما عیدی خواهد داد . در زیارت عاشورایمان روز هم متوسل شدیم به منظور عالم ، حضرت علی (ع) .همه بچه ها با اشک و گریه آقا را قسم دادند که این شهیدان به عشق او به شهادت رسیده اند ، از امیرالمومنین خواستیم تا شهیدی بیابیم . رفتیم پای کار . همه از نشاط خاصی برخوردار بودیم که مشغول کند و کاو شدیم . آن روز اولین شهیدی را که یافتیم ، با مشخصات و هویت کامل پیدا شد . نام کوچک او « عشقعلی » بود... |
||
۴ آبان ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
حس غریبی تو این مطلبت وجود داشت فواد جون واقعا که اینچیزا ادمو رو تکون میده
|
||
۴ آبان ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Don.Andres
پیام:
۱,۲۹۱
عضویت از: ۳۱ تیر ۱۳۸۷
طرفدار:
- پرسپوليس - اسپانيا ،آرژانتين - فرانك رايكارد، پپ گوارديولا، لوئیز انریکه گروه:
- کاربران عضو |
چند وقت پيش يه فيلمي ديدم كه حق پخش نداشت تو تلوزيون .از يكي شنيدم فقط تو بعضي همايش هاي كوچيك نشونش ميدن . خلاصه يه صحنه داشت واقعا تكون خوردم و تا يه هفته دپرس بودم . توي يه عمليات كه در بخش هايي از ني زار ها و رودها كه حالت مرداب و گِل و لاي داره چند تا از رزمنده ها داشتن رد ميشدن واسه انجام يه ماموريت . يكي از تيرهاي آزاد عراقي ها ( ديدين همين جوري به اينور اونور تير ميزنن ؟! ) از بد روزگار ميخوره به يكي از رزمنده ها . يارو واسه اينكه صداي آه و ناله اش و دردي كه ميكشيده رو عراقيا نشنون و محلشون لو نره خودش تو دهن خودش رو پر ميكنه از گِل و خودش رو خفه ميكنه تا صداش در نياد !!!!!!!!!!!!!! اگه ما جاي اون ميبوديم يا در آينده باشيم چيكار ميكنيم ؟! |
||
۶ آبان ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول اگه ما جاي اون ميبوديم يا در آينده باشيم چيكار ميكنيم ؟!سوال سختیه ولی این چیزا لیاقت میخاد شما رو نمیدونم ولی من به شخصه فکر نمیکنم چنین لیاقت و جثارت و شجاعتی داشته باشم |
||
۶ آبان ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: henry-xavi
پیام:
۵۱۷
عضویت از: ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
طرفدار:
- ژاوی-مسی-اینیستا - تیری آنری - پرسپولیس - فرانسه - کریم باقری-علی دایی - پپ گواردیولا-آرسن ونگر گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول شما رو نمیدونم ولی من به شخصه فکر نمیکنم چنین لیاقت و جثارت و شجاعتی داشته باشم من هم همین طور ای کاش خدا لیاقت و جثارتش رو بهمون میداد |
||
۶ آبان ۱۳۸۹
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |