در حال دیدن این عنوان: |
۶ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
من تو خونمون همه با فوتبال مخالفن. ولی یه داداش دارم که میخواد خونشون رو ببره بابلسر اون هم مثل خودم عاشق بارساست. البته برادر خونی نیست ولی از داداش خودم بیشتر دوسش دارم. الان دیگه باید فهمیده باشید کیو میگم. |
||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Kiavash13
نام تیم: آرسنال
پیام:
۹,۹۶۵
عضویت از: ۹ آذر ۱۳۸۸
از: Kermanshah
طرفدار:
- Andres Iniesta - Rivaldo - Esteghlal - Netherlands - Mojtaba jabbari - Frank De Boer - Majid Namjoomotlagh گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
نقل قول الان دیگه باید فهمیده باشید کیو میگم. کیه که نفهمیده باشه.؟؟؟ ...................................... بچه ها واسم بشدت دعا کنین.فردا جواب آزمایشاتم میاد. یا 10 روز دیگه بازی میکنم یا باید 3 ماه رو بشینم تو خونه. چون احتمال داره که رباط مچ پخ پخ. بچه ها خواهشا از ته دل دعا کنین |
||
|
|||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
اگه کسی برادر یا خواهر فوتبالی نداره واقعا" لذت میبره! داداش من هم رئالیه هم استقلالی....دقیقا" نقطه ی مقابل منه موقع ال کلاسیکو ها یا دربی های سرخابی خونه ی ما میشه تگزاس!!! |
||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Mahshid.Shr
نام تیم: میلان
پیام:
۱,۸۷۹
عضویت از: ۵ مهر ۱۳۸۹
از: جایی همین نزدیکی
طرفدار:
- ژاوی.مسی - ! - پرسپولیس قرمزته - اسپانیا گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار |
من بابام خواهرم داییام دوتاشون رئالین ببینید من چی میکشم همشون هم هیچ حرفی واسه گفتن ندارن چون بارسا همیشه بهترینه
|
||
|
|||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Shakiba
پیام:
۲,۱۰۸
عضویت از: ۱۷ مرداد ۱۳۸۹
از: شیراز
طرفدار:
- رایکارد٬ کرایوف - فجر سپاسی - اسپانیا٬ آرژانتین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول بابام خواهرم داییام دوتاشون رئالیناین که شد سه تا |
||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: call_of_catalan
نام تیم: میلان
پیام:
۸,۵۴۱
عضویت از: ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
از: اورمیه
طرفدار:
- مسی - پویول - مارادونا - رونالدینیو - پرسپولیس - آرژانتین - اسپانیا - علی کریمی - کریم باقری - پپ گواردیولا - کریم باقری گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
من یه داداشم طرفدار میلانه ولی از بارسلونا هم خوشش میاد ، ولی اون یکی داداشه طرفدار رئاله اونم فقط به این خاطر که بامن کل کل کنه همشم تیکه کلامش اینه که رئال پرافتخارترین تیمه جهانه فقط همین رو داره که بزنه . ولی بابام با دیدن عشقی که من نسبت به بارسا دارم مثل خودم داره بازیهای بارسا رو دنبال میکنه و همش میگه مسی چندتا گل زده. بزارین یه خاطره از الکلاسیکو امسال بگم: از شانس بد من روز الکلاسیکو با یه جایی مهمون بودیم قبل از اینکه بریم شرط بستم که باید 11:15 خونه باشیم ساعت 11:25 بود از اونجا حرکت کردیم قیافه ی منم شده بود عین این بعدش راهی رو که 15 دقیقه طول میکشه برسی خونه رو تو 5 دقیقه روندم همچین میومدم که داشتم تو شهر پرواز میکردم بالای 120تا تو شهر، بابام میگفت به خونه نمیرسیم ها دیوونه شدی!!! گل اولو رو که زدیم همچین جیغی زدم و پریدم هوا که بابا و ماما گفتن این پسر دیوونه شده داره خودشو میکشه. نیمه اول که تموم شد نیمه دوم رو تو اتاق خودم نگاه کردم ، دقیقه 80 بود که دیدم یکی در رو باز کرد و اومد تو گفت چند چند؟؟؟ دیدم بابامه با چشمهای خواب آلود اومده بازی رو نگاه کنه گفتم 4 – 0 گفت مسی گل زده گفتم نه گفت حیف شده نگاه کنم شاید مسی گل زد که تا آخر نگاه کرد و گل پنجمو جفرن زد . واسه من جالب بود با اینکه خوابیده بود ولی پا شده بود اومده بود بازی رو نگاه کنه. |
||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: fcbarcelona11
پیام:
۸۸۳
عضویت از: ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
از: ESFAHAN
طرفدار:
- نیمار - i dont know - پرسپوليس - فولاد ماهان-سپاهان - اسپانيا- برزیل - علی کریمی - مهرداد اولادی - پپ گوارديولا- یواخیم لو (نمیدونم درست نوشتم یا نه) - ابراهيم زاده - ویسی گروه:
- کاربران عضو |
تو خانواده ما همه بارسای اند چون من میگم
|
||
سروره هرچي رئالي بارساي ابي و اناري | |||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: H7091M
پیام:
۸,۹۹۴
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
از: تهران
طرفدار:
- پدری گاوی یامال - مسی ریوالدو ، رونالدینهو، پویول ، ژاوی، اینیستا، آلوز - استقلال - اسپانیا و فرانسه - سامان قدوس - گواردیولا ، فرگوسن ، کلوپ - فرهاد مجیدی گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول شکیبا نوشته:نقل قول بابام خواهرم داییام دوتاشون رئالیناین که شد سه تا منظورش دو تا از دايياش بود كلا ميشن ٤ تا |
||
... | |||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: اميرحسين
پیام:
۱,۷۵۳
عضویت از: ۳ بهمن ۱۳۸۹
از: CATALONIA
طرفدار:
- پپ - هيدينگ - آرسن ونگر گروه:
- کاربران عضو |
اينجا هر چي بخوايم ميتونيم بگيم ديگه ؟! پس بشنويد ( بخونيد ) خاطره الكلاسيكوي 5-0 منو : از دو روز قبلش خونه رو واسه الكلاسيكو آماده كرده بودم . آخه گفتم كه تو خونه ما به جز من كسي فوتبالي نيست . به همون خاطر قرار شد كه شب الكلاسيكو خانواده ( پدر و مادر و خواهر ) برن خونه مامان بزرگم ( تا از دست فرياد هاي من در امان باشن ) و من تنها بمونم خونه ! نزديكاي 6.30 بعد از ظهر روز دوشنبه 29 نامبر ( 8 آذر خودمون ! ) بود كه از كلاس فيزيك ( هموني كه توش منو با نمره 7.25 انداختن !!! ) برگشتم خونه . هيچ كس هم خونه نبود . تا ساعت 8 شب هم با دست پخت عالي خودم يه نيمرو ي حسابي پختم و زدم به بدن !! بعدش لباس DAVID VILLA بارسا رو پوشيدم و نشستم جلو كامپيوتر و خبرها رو دنبال كردم. هر از گاهي هم مجبور بودم جواب اون دوستان اندك رئالي زر زر كننده رو با اس بدم !!! ( واي كه چه رويي دارن ) خلاصه از ساعت 8.30 بود كه لرزش بدنم شروع شد ! واي خدا نصيب هيچ كسي نكنه كه بد درديه ! نميدونستم چم شده ! ضعف هم نداشتم! كم كم شدت لرزش ها زياد شدن و مجبور شدم كه كامپيوتر رو خاموش كنم و بگيرم يه چرتي بزنم . 2 ساعت تو رختخواب اين ور اون ور شدم ! مگه ميشد بخوابم ؟! يه ذره به 11 مونده بود كه از رختخواب بلند شدم و ديدم تو اون 2 ساعته 18 اس واسم اومده !! كه 16 تاش زر زر رئالي ها بودن يه نيم ساعتي هم گذشت كه كم كم نشستم پاي تلويزيون ( اون موقع مثل الان با تلويزيون قهر نبودم ) اون نوشته طرفدارها ( TESTIMO BARCA ) لرزوند!!! بد حسي داشتم . هي ميخواستم گريه كنم اما نميشد ! بازي هم شروع شد و اون ضربه فني مسي كم مونده بود خونه رو منفجر كنه !!! لرزش هام همين جوري ادامه داشت تا اينكه ژاوي جونم ( ) گل زد و خونه منفجر شد !! حيف از صحنه خونه عكس ميگرفتم تا ببينين به چه وضعي انداختمش ! ديگه لرزش هام كمتر شدن تا اينكه گل دوم رو هم زديم ! ديگه نميگم چه اتفاقي افتاد ! خودتون تصور كنيد ! از يه طرف دارم جيغ ميزنم تا حدي كه گلوم داره منفجر ميشه از يه طرف گريه ميكنم و از طرف ديگه هم به هر چي وسايله دارم لگد ميزنم !!! انگار داشتم موري موري رو ميزدم ! . . . گل چهارم رو كه زديم به زر زر كننده هاي رئالي اس دادم كه : تفاوت عشق و پول فقط 4 تا نيست . منتظر بقيه باشين ! تا اينكه جفرن هم گل 5 ام رو زد كه ديگه اصلا بالا پايين نپريدم و فقط نشسته خنديم !! تازه جالبش اينجاست كه حدود ساعت 2 خانواده برگشتن خونه و بابام كه خيلي كم فوتبال ميبينه ( اونم فوتبال تيم ملي ) بهم گفت چند چند شدن ؟ گفتم 5-0 . گفت : ولي خيلي حيف شد كه مسي گل نزد !!! |
||
|
|||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خب حالا که بحث خاطره تعریف کردنه بزار من هم تعریف کنم. روز مسابقه پسر عمم که رئالی سفت و سخته زنگ زد گفت شب میخوایم با داداشمبیایم خونتون بازی رو ببینیم. اون یکی پسر عمم هم که منچستریه و اصلا روی دیدن بارسا رو نداره هم زنگ زد گفت من هم میخوام بیام خونتون. داداشم هم که لا زیاد فوتبالی نیست ولی همش میخواد با من کل کل کنه. پدر محترم که تخصصش رفتن رو اعصاب بندست. خلاصه خودتون تصور کنید من بودم و 5 نفر آدم که هی در گوشم چرت و پرت میگفتن. حالا رفقایی که قبل از بازی اس میدادن به کنار. یه 4، 5 ساعت قبل ز بازی رفتم 2 کیلو تخمه خریدم آوردم با بازی بشکنیم که انقدر استرسم زیاد بود که نصف بیشترشو قبل از بازی شکوندم و مجبور شدم دوباره برم بخرم. 1 ساعت قبل از بازی رفتم پیرن لئو جون رو آوردم کردم تنم. دوباره مه شروع کردن مسخره کردن. منم فقط میگفتم بعد بازی میبینمتون. خلاصه بازی که شروع شد تقریبا خونه ساکت شده بود ولی بابام هوزم در گوشم کری میخوند تا اعصابم رو خورد کنه. شوت مسی که خورد به تیرک ناخود آگاه یه لگد پرت کردم خورد به بشقاب پوست تخمه پخش شد وسط خونه و همون باعث شد دیگه بشقاب رو بزاریم کنار و پوست ها رو همون جوری بریزیم رو فرش گل اول رو که زدیم پاشدم با لگد زدم زیر بالش پسر عمم سرضش محکم خورد رو زمین و باد کرد. گل دوم بابام خواب بود یه دادی زدم که 6 متر از جاش پرید و کلی تهدید کرد که ایندفعه تلویزیون رو خاموش میکنم. گل سوم چنان با مشتکوبیدم تو دیوار که نزدیک بود انگشتام بشکنه. گل چهارم تا اومدم از جام پا شم پسر عمع منچستریم گرفتم ولی نتونست جلوی دادم رو بگیره و بابام دوباره بیدار شد و تلویزیون رو از برق کشید آنتنشم برداشت. خلاصه با کلی التماس آنتن رو ازش گرفتیم و تلویزیون رو روشن کردیم که یهو گل پنجم زده شد و من انگشتامو مدیون پسر عمم هستم وگرنه دوباره با مشت میکوبیدم تو دیوار و ایندفعه انگشتام شکسته بود. ولی در کل شب جالبی بود. کلی به جمع حاضر تو خونه خندیدم. |
||
۱۲ بهمن ۱۳۸۹
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |