در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: dav!d.v!llaaa
پیام:
۶۰۹
عضویت از: ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از: تو خونمون
طرفدار:
- داوید ویا . پیکه - گواردیولا - پرسپولیس - اسپانیا - علیرضا حقیقی - گواردیولا - قطبی گروه:
- کاربران عضو |
تجسم کن زمانی را ... که با ابریشمین نقش خیالت صُفه ی ایوان قلبم را به دستان نیایش فرش می کردم تجسم کن زمانی را ... که با بال و پر سیمرغ گونِ نام تو هردم تمام هستی ناقابلم را من نثار عرش می کردم تجسم کن زمانی را ... که با جاروب مژگانم تمام گردهای دوری از یاد عزیزت را زجان خسته ام رُفتم تجسم کن زمانی را ... که با آئینه های انتظار تو تمام پرده های شام غیبت را به خورشید ظهورت ، نقش می کردم سعید پونکی |
||
۲۰ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: xavisam
پیام:
۳,۲۵۴
عضویت از: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
از: Mashad
طرفدار:
- xavi - spain - pep گروه:
- کاربران عضو |
در برابر خدا از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدای قادر بی همتا یک دم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینه من بینی این مایه گناه و تباهی را دل نیست این دلی که به من دادی در خون تپیده ، آه رهایش کن یا خالی از هوی و هوس دارش یا پایبند مهرو وفایش کن تنها تو آگهی و می دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشایی بر روح من صفای نخستین را آه ای خدا چونه تو را گویم کز جسم خویش خسته و بیزارم هرشب بر آستان جلال تو گویی آمدی جسم دگر دارم از دیدگان روشن من بستان شوق به سوی غیر دویدن را لطفی کن ای خدا و بیامرزش از برق چشم غیر رمیدن را عشقی به من بده که مرا سازد همچون فرشتگان بهشت تو یاری به من بده که در او ببینم یک گوشه از صفای سرشت تو یک شب زلوح خاطر من بزدای تصویر عشق و نقش فریبش را خواهم به انتقام جفا کاری در عشق تازه فتح قریبش را آه ای خدا که دست توانایت بنیان نهاده عالم هستی را بنمای روی و از دل من بستان شوق گناه و نفس پرستی را راضی مشو که بنده ناچیزی عاصی شود به غیر تو روی آرد راضی مشو که سیل سرکشش را در پای جام باده فرو باد از تنگنای محبس تاریکی در منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدای قادر بی همتا فروغ فرخزاد |
||
۲۱ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
سهتار من نالد به حال زار من سه تار من اين ماية تسلي شبهاي تار من اي دل ز دوستانِ وفادارِ روزگار جز ساز من نبود كسي سازگار من در گوشة غمي كه فراموش عالمي است من غمگسار سازم و او غمگسار من اشك است جويبار من و، نالة سه تار شب تا سحر ترانة اين جويبار من چون نشترم به ديده خلد نوشخند ماه يادش به خير خنجر مژگان يار من رفت و به اختران سرشكم سپرد جاي ماهي كه آسمان بربود از كنار من آخر قرار زلف تو با ما چنين نبود اي مايةقرار دل بيقرار من اختر بخفت و شمع فرو مرد و همچنان بيدار بود ديدة شب زندهدار من يك عمر در شرار محبت گداختم تا صيرفيّ عشق چه سنجد عيار من جز خون دل نخواست نگارندة سپهر بر صفحة جهان رقم يادگار من من شهريار ملك سخن بودم و نبود جز گوهر سرشك، در اين شهر، يار من |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۲۲ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
باز باران می چکد بر دفترم تا بشوید هرچه دارم در سرم باز باران بی بهانه میزند بر جان خسته تا بشوید گونه ها را از غبار سفله بسته باز باران بی ترانه میزند بر دشت لاله تا بشوید زخم و درد عاشقی را از درون قلب های زخم دیده باز باران بی نشانه می زند بر صاحبان این زمانه تا بشوید رنگ تزویر و ریا را از لباس مردم در خواب مانده حال باران در درون ابر پنهان می شود رنگ و بویش از دیده میگردد نهان می گریزد او از این درد عیان باز باران دور می گردد زمن تا نبیند سیل اشک و آه من |
||
۲۳ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Xavi_TheBest
پیام:
۱,۱۲۷
عضویت از: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: Shiraz
طرفدار:
- Cesc fabregas-Xavi Hernandez - Ronaldinho - Esteghlal - Spain - milad meydavoodi-shahab gordan - Arsen Wenger-Pep Guardiola گروه:
- کاربران عضو |
باید نباید دوخط موازی یکدیگر را در آغوش می کشند کمی دورتر از چشممان تلاقی نگاه مان را به کجا می برند به قیمت خطای دیدمان جمجه هایمان سرشار از بیهودگی است آقا من دوست دارم قطارم را بر فراز جنگل در میان این ابر های تیره آقا من دوست دارم قطارم را در زه کشیده این رنگین کمان رها کنم خواب کدام یک از شما آشفته می شود باید نباید |
||
وای که این واژه ها لالند در پیش تو آه چه بد زخمی که فردا کیست هم آغوش تو ... |
|||
۲۴ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Elnino/v
پیام:
۱,۶۷۵
عضویت از: ۶ مرداد ۱۳۸۹
از: همه جای ایران سرای من است...
طرفدار:
- Pique,Puyol,Messi,Xavi,Villa,iniesta - مارادونا - ما مگه تیمم داریم؟ - SPAIN - مگه بازیکن داریم؟؟؟ - pep joonam - فکرشو نمیکردم مربی هم داشته باشم... گروه:
- كاربران بلاک شده |
دفتر نقاشی دفتر کوچک نقاشی من! داخل هر برگت طرح یک موج کشیدم بارنگ گفته بودم شاید بتوانم دریا را بکشم آه افسوس نشد دفتر کوچک نقاشی من برگهای تو کم است موج اما بسیار خوش به حال شهدا که زمین دفتر نقاشی آنها شده است میتوانند هزاران دریا داخل دفترشان رسم کنند سلمان هراتی |
||
یادمان باشد که تشبیه امام زمان(عج) به آفتاب است. اگر با آمادن آفتاب بیدار شویم نمازمان قضاست. |
|||
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: farzane.6
پیام:
۱۸۶
عضویت از: ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
طرفدار:
- لیونل مسی. - پرسپولیس - المان گروه:
- کاربران عضو |
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم تو چیستی که من از هر موج تبسم تو به سان قایق سر گشته روی گردانم تو در کدام سحر بر کدام اسب سفید؟ تو را کدام خدا؟ تو از کدام جهان؟ تو در کدام کرانه همره نسیم؟ تو از کدام سبو؟ من از کجا سر راه تو امدم نا گاه؟ چه کرد با دل من ان نگاه شیرین اه مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه کدام نشئه دویده است از تو در من که ذره های وجودم تو را که میبینند به رقص می ایند سرود میخوانند چه ارزوی محالی است زیستن با تو مرا همین بگذارند یک سخن با تو... مشیری |
||
دل به دریا میزنم در قیل و قال زندگی خسته از پژمردنم پشت خیال زندگی در اتاق فکر من ایینه تابوتم شده در نبردم,در کما,با احتمال زندگی... |
|||
۲۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: HO3INR
نام تیم: والنسیا
پیام:
۴,۳۹۱
عضویت از: ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
از: Winterfell
طرفدار:
- Carles Puyol گروه:
- کاربران عضو |
این شعر رو حتما بارها شنیدید. این سه بیت شعر رو استاد شهریار برای امام خامنه ای -که اون موقع رئیس جمهور بودن- سرودن و در جلسه عیادت امام خامنه ای از ایشان قرائت کردند. یا رب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه این دعــا کـردم و از شــش جــهت آمین آمد جشن این کوکـب و ایـن کـوکــبه قــدسی را هـــمـــه آفـــاق بــه آیینــــه و آییــــن آمـــد نامه ات با خـــط و خـــــال ختنی هر جا رفت گــــوییـــا قـافــلــه نــافــه اش از چـیـن آمـد |
||
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی راستی شعر مرا می خوانی؟ نه ،دریغا هرگز باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی کاشکی شعر رما می خواندی!!!! بی تو من چیستم؟ ابر اندوه بی تو سر گردانتر از پژواکم در کوه حمید مصدق |
||
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
تو کجايي سهراب؟ آب را گل کردند، چشم ها را بستند و چه با دل کردند... واي سهراب کجايي آخر؟... زخم ها بر دل عاشق کردند، خون به چشمان شقايق کردند! تو کجايي سهراب؟ که همين نزديکي عشق را دار زدند، همه جا سايه ي ديوار زدن! واي سهراب دلم را کشتن!!! |
||
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |