در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
|
ادامه.. خدا شما را رحمت كناد، پاسخ مرا نيكو دهيد و جواب پسنديده بگوييد. پس طايفه بنى حنظله به تكلّم آمدند و گفتند: اى ابا خالد، ماييم تير تركش و سواران شجاع عشيره تو؛ اگر ما را به سوى نشانه افكنى به هدف خودخواهى رسيد و اگر با دشمنان در آويزى و جنگ نمايى فتح و پيروزى از آن تو باشد. به خدا قسم كه در هيچ ورطه فرو نمى روى جز آنكه ما نيز با تو خواهيم رفت و با هيچ شدّت و سختى رو برو نگردى مگر اينكه ما نيز با تو شريك باشيم و با آن مشكل و سختى روبرو گرديم . به خدا سوگند، با شمشيرهاى خود، تو را يارى و به بدنها، سپر تو باشيم و تو را محافظت نماييم . آنگاه بنى سعد به سخن در آمدند گفتند: اى ابا خالد، دشمن تر از هر چيز نزد ما، مخالفت با راءى تو است و خارج بودن از تدبير تو؛ چه كنم كه قيس بن صخر ما را ماءمور داشته كه ترك قتال كنيم و تا كنون ما اين امر را شايسته مى دانستيم و از اين جهت عزّت و شاءن در قبيله ما پايدار مانده ، پس ما را مهلتى بايد تا به شرط مصلحت كوشيم و رجوع به مشورت نماييم و پس از مشورت ، عقيده و راءى ما در نزد تو ظهور خواهد يافت . پس از آن ، طائفه بنى عامر بن تميم آغاز سخن كردند گفتند: اى ابا خالد، ما پسران قبيله پدر تو هستيم و هم سوگند باتو؛ از هر چه كه تو خشم گيرى ما را از آن خشنودى نيست بلكه ما نيز از آن خشمناكيم وچون به جايى كوچ نمايى ،ما نيز وطن اختيار ننماييم و تو را همراهى كنيم . امروز فرمان تو راست ، بخوان تا اجابت كنيم و آنچه فرمايى ، اطاعت داريم . فرمان به دست تو است چنانچه بخواهى ما نيز مطيع توايم . آنگاه يزيد بن مسعود، بار ديگر طائفه بنى سعد را مخاطب نموده گفت : به خدا سوگند! اگر شما ترك نصرت فرزند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نماييد، خداى متعال تيغ انتقام را از فرق شما بر نخواهد داشت و شمشير عداوت در ميان شما اِلى الاَْبَد باقى خواهد بود. سپس يزيد بن مسعود نامه اى به خدمت امام عليه السّلام مرقوم داشت به اين مضمون : ((...نوشته حضرت به من رسيد و آنچه را كه بدان ترغيت و دعوت فرموده بودى فهميده و رسيدم كه همانا بهره خويش را از اطاعت فرمانت ببايدم در يافت و به نصيب خويش از فيض نصرت و يارى بهره مند بايدم گردند و به درستى كه خداى متعال هرگز زمين را خالى نخواهد گذاشت از پيشوايى كه بر طريقه خير و يا هدايت كننده به سوى راه نجات باشد و اينك شماييد حجّت خدا بر خلق و بر روى زمين وديعه حضرت حق ، شماييد نو نهال درخت زيتون احمدى كه آن حضرت اصل درخت و شما شاخه اوييد؛ پس قدم رنجه فرما به بخت مسعود. همانا گروه گردنكشان بنى تميم را براى طاعت تو خوار و چنان طريق بندگى ايشان را هموار نمودم كه اشتياق ايشان به دنبال هم در آمدن در طاعت ، به مراتب بالاتر است از حرص شترانى كه سه روز، به تشنگى براى ورود بر آب روان ، به سر برده اند. رقاب بنى سعد را هم به بند فرمانت در آورده ام و كينه هاى ديرينه سينه هايشان را فرو شسته ام به نصيحتى كه مانند باران كه از ابر سفيد فرو ريزد، آن زمانى كه پاره هاى ابر از براى ريختن باران به صدا در آيند آنگاه درخشنده شوند. چون جناب ابى عبد اللّه عليه السّلام نامه آن مؤ من مخلص را قرائت نمود و بر مضمونش اطلاع يافت از روى شادى و انبساط فرمود: تو را چه شد خدايت ايمن كناد در روز خوف و تو را عزيز دارد و پناه دهاد در روز قيامت از تشنگى . يزيدبن مسعود در تهيه خروج (از شهر بصره ) بود و عزم رسيدن به خدمت آن امام مظلوم نموده كه خبر وحشت اثر شهادت آن جناب به او رسيد كه قبل از آنكه از بصره بيرون آيد. پس آغاز جزع و زارى و ناله و سوگوارى در داد كه از فيض شهادت محروم بماند. امّا مُنْذر بن جارود، پس نامه آن جناب را با ((رسولِ آن حضرت )) به نزد عبيد اللّه بن زياد پليد آورد؛ زيرا كه ترسيده بود از آنكه مبادا كه اين نامه حيله و دسيسه باشد كه عبيد اللّه لعين فرستاده تا آنكه عقيده او را در باره امام عليه السّلام بداند و ((بحريّه )) دختر منذر، همسر عبيد اللّه زياد بود. پس ابن زياد بد بنياد، رسول آن حضرت را گرفته و بر دارش بياويخت و خود بر منبر بالا رفت و خطبه خواند و اهل بصره را از ارتكاب مخالفت با او و يزيد بيم داد و از هيجان فتنه و آشوب بترسانيد و خود آن شب را در بصره اقامت نمود و چون صبح شد برادر خويش عثمان بن زياد بدبنياد را به نيابت برگزيد و خود به سرعت تمام متوجه قصر دارالاماره كوفه گرديد. ادامه دارد.. |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۱۹ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
|
»» ماجرای شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع) راوى گوید: چون خبر گرفتار شدن هانى به سمع جناب مسلم بن عقیل رسید، خود با گروهى که در بیعت او بودند از براى محاربه ابن زیاد لعین بیرون آمدند. عبیداللّه از خوف ازدحام در قصر متحصّن گردید. اصحاب آن پلید با اصحاب جناب مسلم به هم در آویختند و مشغول جنگ شدند و گروهى که با ابن زیاد در دارالاماره بود از بالای قصر که مشرف به اهل کوفه بود، اصحاب مسلم را بیم مى دادند و ایشان را به آمدن سپاه شام تهدید مى کردند و به همین منوال بودند تا شب در آمد. کسانى که با حضرت مسلم بودند رفته رفته متفرّق گردیدند. بعضى از ایشان به یکدیگر مى گفتند که ما را چه کار که سرعت و تعجیل در فتنه انگیزى کنیم، سزاوار آنکه در منزل خویش بنشینیم و بگذاریم تا خداى متعال امر این گروه را به اصلاح آورد؛ بالاخره بجز ده نفر، کسی با جناب مسلم بن عقیل باقى نماند! چون به مسجد داخل شد، آن ده نفر نیز او را ترک نمودند و حضرت مسلم بى کس و تنها ماند. چون جناب مسلم کیفیّت این حال را مشاهده نمود، تنها از مسجد بیرون آمد و در کوچه هاى شهر کوفه مى گردید تا بر در خانه زنی رسید. نام آن زن (طوعه) بود و در آنجا توقف نمود و از او جرعه اى آب طلبید. آن زن آب آورده او را آشاماند. جناب مسلم بن عقیل از او درخواست نمود که در خانه خود او را جاى دهد. آن زن قبول نموده و به خانه خود، او را پناه داد. پس از آن، پسر آن زن به حال حضرت مسلم آگاه شد و از جهت او خبر به سمع ابن زیاد رسید.آن ملعون، محمدبن اشعث را طلب کرده و گروهى را با او روانه نمود تا حضرت مسلم را حاضر سازند. چون فرستادگان به در خانه طوعه رسیدند، آواز سم مرکبها به گوش آن جناب رسیده، زره خود را برتن بیاراست و سوار بر اسب گردیده با اصحاب ابن زیاد در آویخت و مشغول جنگ شد تا گروهى از ایشان را به دارالبوار فرستاد. پس محمد بن اشعث بى دین فریاد به او زد که اى مسلم تو در امانى . مسلم فرمود: امان نامه فاجران غدّار، ارزشى ندارد. مسلم باز با آنان درآویخت و به جنگ و حرب اَشْقیا مشغول گردید و اشعار حمران بن مالک خثعمى را که در روز قرَن انشاء نموده بود به طور رَجَز مى خواند: (اقْسَمْتُ لا اُقْتَلُ إِلاّ حُرّا)؛ یعنى : سوگند خورده ام که جز به طریق مردانگى کشته نگردم، اگر چه شربت ناگوار مرگ را به تلخى بنوشم خوش ندارم که به خدعه و مکر گرفتار آدمهاى پست و دون، گردم و فریفته و مغرور آنان شوم. یا آنکه شربت خنک جوانمردى و شجاعت را به آب گرم ناگوار عجز و سستى مخلوط نمایم و دست از جنگ بکشم. هر مردى ناچار در روزگارى، دچار شرّ و سختى خواهد شد، ولى من با شمشیر تیز شما را مى زنم و از هیچ ضرر بیم ندارم . پس آن اَشْقیا آواز برآوردند که محمد بن اشعث به تو دروغ نمى گوید و تو را فریب نمى دهد. مسلم بن عقیل اصلا التفاتى به جانب آنان نفرمود و چون زخم بسیار و جراحت بى شمار بر بدن نازنینش رسید و به این واسطه سست و ضعیف گردید. گروه شقاوت آئین ، بر سر او هجوم آوردند و او را احاطه نمودند. ناگاه ملعونى از عقب سر آن جناب در آمد و نیزه بر پشت آن حضرت زد که از صدمه آن نیزه، بر زمین افتاد. پس آن جماعت بى سعادت، آن شیر بیشه شجاعت را اسیر و دستگیر نمودند و به نزد ابن زیاد بدبنیاد بردند. چون آن جناب را داخل مجلس ابن زیاد نمودند سلام بر آن کافر بى دین ننمود. یکى از پاسبانان آن لعین گفت: بر امیر سلام کن! آن جناب فرمود: بس کن! واى بر تو باد، به خدا سوگند که او امیر من نیست. عبیداللّه پلید به سخن در آمده گفت: باکى بر تو نیست؛ سلام بکنى یا نکنى، کشته خواهى شد. جناب مسلم بن عقیل فرمود: اگر تو مرا به قتل رسانى همانا که کار مهمّى نکرده اى، چرا که به تحقیق بدتر از تو بهتر از مرا مقتول ساخته اند. و از این گذشته، تو هرگز فروگذار نخواهى کرد به دیگرى کشتن بد، و قبح مثله، و پلیدى سرشت، و غالب شدن را به طرف نانجیبى، و بدین صفات مذمومه کسى از تو سزاوارتر نیست. پس آن نانجیب زبان بریده، زبان به ناسزا برگشود که اى ناسپاس، اى مخالف؛ بر امام زمان خود خروج کردى و عصاى مسلمانان را شکستى و فتنه را برانگیختى. جناب مسلم (ع) در جواب فرمود: اى ابن زیاد! سخن به دروغ گفتى، بجز این نیست که عصاى اجتماع مسلمین را معاویه پلید و فرزند عنید او یزید بشکستند، و آنکه فتنه را در اسلام برانگیخت تو بودى و پدرت که از نطفه غلامى بود از بنى علاج از طایفه ثَقیف و نام آن غلام (عبید) بود. و مرا امید چنان است که خداى متعال شهادتم را بر دست بدترین مخلوقش روزى دهد. ابن زیاد گفت: تو را نفست در آرزویى افکند که خدا آن را از براى تو نخواست و در میانه تو و امیدت حایل گردید و آن مقام را به اهلش رسانید. جناب مسلم فرمود: اى پسر مرجانه! مگر سزاوار خلافت و اهل آن کیست؟ ابن زیاد گفت: یزید!؟ جناب مسلم از راه طعنه فرمود: الحمدللّه. ما راضى و خشنودیم که خدا بین ما و شما حکم فرماید. عبیداللّه گفت : چنین گمان داری که تو را در این امر چیزى است؟ آن جناب فرمود: شک نیست بلکه یقین است که ما بر حق هستیم. ابن زیاد گفت: اى مسلم! مرا خبر ده که تو به چه کار به این شهر آمده اى؟ امور مردم منظم بود و تو آمدى تفرقه در میان ایشان افکندى و اختلاف کلمه بین آنان ایجاد نمودى. جناب مسلم فرمود: من براى ایجاد تفرقه و فساد نیامده ام بلکه از براى آن آمدم که شما مُنْکر را ظاهر ساختید و معروف را به مانند شخص مرده دفن نمودید و بر مردم امیر شدید بدون آنکه ایشان راضى باشند. شما خلق را واداشتید به آنچه خدا امر به آنها نفرموده و کار اسلام را در میان مردم به مانند پادشاهان فارس و روم جارى ساختید. ما آمدیم از براى آنکه معروف را به مردم امر، و منکر را از آنها نهى کنیم و ایشان را دعوت به احکام قرآن و سنّت رسول حضرت سبحان نمودیم و ما شایسته این منصبِ امر و نهى بودیم و براى همین نیز قیام کردیم. ابن زیاد نانجیب به ناسزا جناب امیرمؤمنان (ع) و دو سیّد جوانان جناب حسن و حسین (ع) و جناب مسلم بن عقیل را نام میبرد و اهانت مى نمود. مسلم فرمود: تو و پدرت سزاوارترید به ناسزا و دشنام؛ اینک هر چه مى خواهى انجام ده اى دشمن خدا! پس آن شقی، بکیر بن حمران را امر نمود که آن سیّد مظلوم را بر بالاى قصر دارالاماره برده او را شهید سازد. بکیر حرام زاده، چون آن جناب را بر بام قصر مى برد آن سیّد بزرگوار در آن حال مشغول به تسبیح پروردگار و توبه و استغفار و صلوات بر رسول اللّه (ص) بود. پس ضربتى بر گردن آن گردن فراز نشأتَیْن، آشنا نمود و او را به درجه شهادت رسانید و خود آن ولدالزنا وحشت زده از بام قصر فرود آمد. ابن زیاد بدبنیاد از او پرسید: تو را چه مى شود؟! آن شقى گفت: اى امیر! آن هنگامى که آن جناب را شهید نمودم مرد سیاه چهره اى را در مقابل خود دیدم که انگشتان خویش را به دندان مى گزید یا آنکه گفت لبهاى خود را مى گزید. و من چنان ترسیدم که تاکنون این گونه فَزَع در خود ندیدم.(لهوف، سید بن طاووس) هزار بار گر از تن جدا شود سر من برآن سرم که بیفتد به پای رهبر من به یک اشاره ی چشمت دل از کفم بردی از آن زمان که به من شیر داد مادر من مرا عزیز شمردند مردم کوفه که ریختند عوض لاله سنگ بر سر من میان این همه نامرد غیر پیرزنی کسی نگشت در این شهر یار و یاور من ز اشک تا که نهد مرهمی به زخم تنم هزار حیف که در کوفه نیست خواهر من به جز دو طفل یتیمم به دشت کرببلا شهید توست دو رعنا جوان دیگر من فدای دختر مظلومه ی سه ساله ی تو میانه ی اسرا داغدیده دختر من خدا گواست که هرگز نگشت با کافر جسارتی که در این شهر شد به پیکر من سلام من به تو از این لبی که پاره شده درود من به تو از این بریده حنجر من میان خنده ی دشمن ز دست رحمت تو مدال گریه گرفته است دیده ی تر من شهادتین به لب، ناله ی حسین حسین به هر نفس شده در ناله های آخر من سروده های تو «میثم» شرار آه من است جزای توست عنایات حی داور من |
||
۳۰ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
|
پر مي زنه دلم تا گنبد طلا صحنن و سراي تو ، ايوون طلاي تو به خدا خود بهشته فرش عزاي تو ، روضه هاي تو به خدا خود بهشته سلام علي ساكن كربلا پر مي زنه دلم به گنبد طلا قسم به گيسويت به طاق ابرويت كه دل از تو بر نگيرم آرزومه كه يك شب ، كه جون مياد بر لب با حسين حسين بميرم كيه كه از عشق تو سائل مي خونه نشه كيه كه اسم تو رو بشنوه ديونه نشه سلام علي ساكن كربلا پر مي زنه دلم تا گنبد طلا آدما گاهی دلشون برای چیزی تنگ میشه که هیچ وقت نداشتن ! هیچ وقت از نزدیک لمس نکردن ! نه حضورش رو و نه .... |
||
۳۱ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
نام کاربری: OMDI@FCB
پیام:
۱,۱۱۶
عضویت از: ۸ مهر ۱۳۹۰
از: کرج
طرفدار:
- کارلس پویول - رونالدکومن - تیم ملی - اسپانیا - -علی دایی-مجتبی جباری-کریم باقری-فرهادمجیدی - ژوزپ گواردیولا - امیرقلعه نویی-علی دایی گروه:
- کاربران عضو |
شب جمعه که دل من دلتنگ اربابه. چی میشه که بانگاهش قلبم رودریابه. آرزوی شش گوشه دل روهوایی کرده. منوعشق اربابم کرب وبلایی کرده. داره دل من شوق زیارت آروم میگیره بابوی تربت |
||
هنگام بارش برف ظاهرا همه باهم میبارند.. هنگام فرود...تنها...به زمین میرسند.. ودرتنهایی آب میشوند... تنهاتر ازاین... |
|||
۱۱ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
مادرت تو قتلگاه میشینه روبروت. خون حنجر تو پاشیده رو چادرش. وقتی نیزه ای زدن به گودی گلوت. |
||
|
|||
۱۲ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
|
ای قتیل دشت غربت خالق عشق و محبت یا حسین ای قتیل دشت غربت یا حسین ای گل صحرا نبرد فاطمه ای صفای آل عصمت یا حسین ای که جانت سوخت از لب تشنگی ای فدای کام خشگت یا حسین آن قدر سوز عطش بالا گرفت تا که شد بی نور چشمت یا حسین تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت یا بمیرم یا شهادت یا حسین یکشبه راه مرا کوتاه کن با نگاهی از محبت یا حسین دوست دارم پیشت آیم لحظه ای تا نمایم با تو صحبت یا حسین |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۳۰ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
|
پخش زنده ومستقیم حرم امام حسین علیه السلام
|
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۴ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
[img width=450]http://www.axgig.com/index.php?module=thumbnail&file=32173743547212330050.jpg[/img] شیخ علی جمعه، مفتی مصر در خطبه های نماز جمعه هفته گذشته مسجد سلطان حسن قاهره، ادعای برخی از علمای وهابی مبنی بر تخریب بارگاه های اهل بیت (ع) را به شدت محکوم کرد. وی گفت: پیامبر اکرم (ص) به ما آموخت که خشونت علیه قبور از جهالت ناشی می شود و کسی که این عمل را انجام دهد از دین و عقل و انسانیت برخوردار نیست. شیخ علی جمعه با اشاره به جایگاه والای قبور صالحین و اولیای خدا افزود: برخی از ملت ها به قبور پیامبران خود سجده می کردند، اما اسلام با این امر به شدت مخالفت ورزیده است، لیکن جایگاه والایی را برای قبور اهل بیت (ع)، صالحان و اولیای خدا در نظر گرفته است. مفتی مصر تاکید کرد: قبر حضرت محمد (ص) هیچ گاه مورد عبادت قرار نمی گیرد، زیرا پیامر اکرم (ص) از خداوند خواسته است که قبر ایشان را بتی برای عبادت قرار ندهد و خداوند نیز این دعا را برآورده ساخت. وی متهم کردن مسلمانان به شرکت را غیرقابل قبول خواند و تصریح کرد: برخی از افراد گروهی از مسلمانان را مشرک و ضریح را بت می نامند، در حالی که قبر پیامبر اکرم (ص) در ضریح بزرگی قرار دارد. علی جمعه درخواست یکی از علمای وهابی مبنی بر تخریب ضریح بارگاه های مقدس را محکوم کرد و اظهار داشت: افرادی که خواستار تخریب ضریح ها هستند باید لال شوند و از خداوند می خواهم که زبان و دست پاهای آنان را قطع کند، اینان دشمنان لجوجی هستند که چیزی جز مزخرف گویی بلد نیستند. خطیب جمعه مسجد سلطان حسن قاهره ادامه داد: یکی دیگر از این جاهلان آرزوی تخریب قبر امام حسین (ع) را دارد، کسی که قبر امام حسین (ع) را بت بشمارد مسکینی مغرور است که قطع زبان و دست و پای وی را نیز از خداوند طلب می کنم. در مناقشه هایی که با برخی از این افراد جاهل و نادان داشتم تاکید می کردند که قبور، بت هستند، بنده به آنان گفتم اگر می خواهید راه و سیره پیامبر (ص) را ادامه دهید بدانید که ایشان به مدت 13 سال در مکه زندگی کرد، اما 360 بت را تخریب نکرد و شما تنها درصدد برانگیختن فتنه هستید. منبع |
||
۱۰ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
روضه علمقه ی علامه قزوینی رو کسی خونده؟ میگه دشمن هر تیر که به عباس(ع) زد دو بار به حضرت خورد، یک بار بار یکی یکی و دیگری هم همگی در هنگام سقوط از اسب. صورت یه بی کسی، فقط یه رتنگ داره کبود. هر تیری که اومد، دو بار فرو رفت به تنم، یک بار دونه دونه، یه بار هم وقت سقوط! |
||
|
|||
۱۰ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
دوستان اگر متنی با این موضوع ها داشتن و می خوان بصورت پی ان جی داشته باشند بنده بصورت فی سبیل لله براشون انجام میدم. |
||
|
|||
۱۰ آبان ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |