در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: kosars
پیام:
۵۲۴
عضویت از: ۱۷ آبان ۱۳۹۰
از: ▫̲̲͡͡ ̲ ̲̲͡|̡̡̡ı̴̴̡ ̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡
طرفدار:
- ژاوی-مسی-پیکه-فاب - ... - هیشکدوم یه موقعی تیمای اصفهانی خوب بودن:4: - اسپانیا - هیشکدوم - معلومه دیگه پپ - هیشکدوم گروه:
- کاربران عضو |
پر شده اين دوره آخرزمان از فتنه ها کس نماند آسوده در دور جهان از فتنه ها مشکل است درياي طوفاني اين آخرزمان سخت باشد بردن ايمان و جان از فتنه ها بايد از درگاه بي پايان حق خواهي مدد تا به آساني گذر کردن توان از فتنه ها نور ايمان خواهد و تقوا و اخلاص و يقين تا کشيدن اين گليم خود ميان از فتنه ها بي ولايت سالم از اين موج ها نتوان رهيد بي ولايت خويش را نتوان کشان از فتنه ها عاقبت خود رهنمون گرداند انسان را به حق کم بگو آه اي زمانه آي امان از فتنه ها خود کند غربال آخر از ميان خوب و بد ذات خود افشا کنند اين ناکسان از فتنه ها فتنه ها تمييز مومن با منافق آورد گوهر هر کس شود بر ما نشان از فتنه ها عاقبت سرمنزل مقصود خود خواهد رسيد عاقبت گردد رها اين کاروان از فتنه ها با ظهور حضرت و در سايه آن برکتش يابد اين دنيا رهايي بي گمان از فتنه ها |
||
مطمئن برگرد | |||
۲۲ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Mrxavi
پیام:
۲۷۶
عضویت از: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: اصفهان
طرفدار:
- ژاوي هرناندز - سپاهان - اسپانيا - پاپي - خوزه مورينو - هیچکدوم گروه:
- كاربران بلاک شده |
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست دری دگر زدن اندیشه تبه دانست زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست بر آستانه میخانه هر که یافت رهی ز فیض جام می اسرار خانقه دانست هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند رموز جام جم از نقش خاک ره دانست ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان چرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم چنان گریست که ناهید دید و مه دانست حدیث حافظ و ساغر که میزند پنهان چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست بلندمرتبه شاهی که نه رواق سپهر نمونهای ز خم طاق بارگه دانست داش حافظ |
||
خداجون فراموشم نکن | |||
۲۳ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: khadije.messi
پیام:
۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi - - - - - ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ - - - ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا - - گروه:
- کاربران عضو |
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور اي دل غمديده حالت به شود دل بد مكن وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر كشي اي مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت دايما يكسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نوميد چون واقف نه از سر غيب باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور اي دل ار سيل فنا بنياد هستي بر كند چون ترا نوحست كشتي بان ز توفان غم مخور در بيابان گر بشوق كعبه خواهي زد قدم سر زنشها گر كند خار مغيلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناكست و مقصد بس بعيد هيچ راهي نيست كانرا نيست پايان غم مخور حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب جمله ميداند خداي حال گردون غم مخور حافظا در كنج فقر و خلوت شبهاي تار تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور حافظ |
||
۲۴ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Mrxavi
پیام:
۲۷۶
عضویت از: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: اصفهان
طرفدار:
- ژاوي هرناندز - سپاهان - اسپانيا - پاپي - خوزه مورينو - هیچکدوم گروه:
- كاربران بلاک شده |
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان میتوان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت زین آتش نهفته که در سینه من است خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت آسوده بر کنار چو پرگار میشدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت کتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت می خور که هر که آخر کار جهان بدید از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت داش حافظ |
||
خداجون فراموشم نکن | |||
۲۴ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: HEYHAT
پیام:
۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی - کرایف - ? - اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال - ? - پپ کبیر - ? گروه:
- کاربران عضو |
درود بر اخوی شهاب به ضعم بسیاری از منتقدان ادبی این غزل کاملترین و بهترین غزل حافظ است. کیفورمون کردی دمت گرم و سرت خوش باد! |
||
همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ... |
|||
۲۴ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Mrxavi
پیام:
۲۷۶
عضویت از: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: اصفهان
طرفدار:
- ژاوي هرناندز - سپاهان - اسپانيا - پاپي - خوزه مورينو - هیچکدوم گروه:
- كاربران بلاک شده |
و بازم::::>داش حافظ صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا |
||
خداجون فراموشم نکن | |||
۲۵ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: omid_sleepless
پیام:
۲,۴۴۴
عضویت از: ۶ مهر ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- messi - یوهان کرایف - پرسپولیس - برزیل . اسپانیا - مگه ایران بازیکن داره - بازیکنش نیست مربی میخای باشه - بازیکنش نیست مربی میخای باشه گروه:
- کاربران عضو |
تو به من خندیدی و نمیدانستی ... من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضبآلود به من کرد نگاه سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرارکنان میدهد آزارم و من اندیشهکنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ----------------- اپیزود دوم(فروغ فرخزاد) من به تو خندیدم چون که میدانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمیدانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمیخواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرارکنان میدهد آزارم و من اندیشهکنان غرق در این پندارم که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ------------------ اپیزود سوم(ماردین امینی انبی) تو به او خندیدی و نمیدانستی از پس کهنه حصاری چوبی چشم من در طلب خنده ی تو میخیسید دست او میلرزید باغبان های کشید پسرک رفت و تو تنها ماندی سیب دندانزده را دید که افتاد به خاک من از آن سوی حصار خندهای را که فتاد از لب تو او به باغی که نداشت من به لبهای تو که خنده نداشت و از آن روز هنوز درد این در تن من پیچیده ست که چرا نیم نگاهت ننشست پشت آن کهنه حصار سوی این عاشق مست |
||
|
|||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: shahab2012
پیام:
۳۷۳
عضویت از: ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از: اراک
طرفدار:
- فابرگاس - پپ - استقلال - اسپانیا - خسرو حیدری & فرهاد مجیدی - پپ گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول omid نوشته:تو به من خندیدی و نمیدانستی ... من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضبآلود به من کرد نگاه سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرارکنان میدهد آزارم و من اندیشهکنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ----------------- اپیزود دوم(فروغ فرخزاد) من به تو خندیدم چون که میدانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمیدانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمیخواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرارکنان میدهد آزارم و من اندیشهکنان غرق در این پندارم که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ------------------ اپیزود سوم(ماردین امینی انبی) تو به او خندیدی و نمیدانستی از پس کهنه حصاری چوبی چشم من در طلب خنده ی تو میخیسید دست او میلرزید باغبان های کشید پسرک رفت و تو تنها ماندی سیب دندانزده را دید که افتاد به خاک من از آن سوی حصار خندهای را که فتاد از لب تو او به باغی که نداشت من به لبهای تو که خنده نداشت و از آن روز هنوز درد این در تن من پیچیده ست که چرا نیم نگاهت ننشست پشت آن کهنه حصار سوی این عاشق مست سومیش دیگه خیلی مسخره بود |
||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Mrxavi
پیام:
۲۷۶
عضویت از: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: اصفهان
طرفدار:
- ژاوي هرناندز - سپاهان - اسپانيا - پاپي - خوزه مورينو - هیچکدوم گروه:
- كاربران بلاک شده |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است افسوس که شد دلبر و در دیده گریان تحریر خیال خط او نقش بر آب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است معشوق عیان میگذرد بر تو ولیکن اغیار همیبیند از آن بسته نقاب است گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است در کنج دماغم مطلب جای نصیحت کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طور عجب لازم ایام شباب است داش حافظ |
||
خداجون فراموشم نکن | |||
۲۶ آبان ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: omid_sleepless
پیام:
۲,۴۴۴
عضویت از: ۶ مهر ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- messi - یوهان کرایف - پرسپولیس - برزیل . اسپانیا - مگه ایران بازیکن داره - بازیکنش نیست مربی میخای باشه - بازیکنش نیست مربی میخای باشه گروه:
- کاربران عضو |
خرابم می کند هر دَم فریب ِ چشم ِ جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت ؟ سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی بـُرقع از رویت وگر رسم فنا خواهی که از عالم بر اندازی برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت من و باد ِ صبا مسکین ، دو سرگردان دو بی حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عُقبی نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت |
||
|
|||
۲۷ آبان ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |