در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: R.A.Lionel
پیام:
۷,۲۴۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۹
از: مشهد
طرفدار:
- مسی - آنری - پرسپولیس - ایران - گواردیولا، فرگوسن گروه:
- كاربران بلاک شده |
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهر ی تو دلیل موجه ماست حافظ |
||
۲۸ آذر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: saeid~barca
پیام:
۳۵۲
عضویت از: ۲۳ فروردین ۱۳۸۹
از: سوادکوه
طرفدار:
- لیونل مسی - ریوالدو - اسپانیا - گواردیولا گروه:
- کاربران عضو |
درخت ... من همون درختی بودم وسط یه باغ رنگی یه درخت پیرو کهنه فارغ از گل و قشنگی همه شب تو عمق خوابم برق تیز یه تبر بود تو دلم حسرت عشقو یه نگاه و یه سفر بود رنگ قلبم آروم آروم داشت میشد رنگ کبودی به درختای کنارم خیلی میکردم حسودی تا یه روز تو اومدی و زیر سایه ام نشستی روی ریشه ی ضمختم خوابیدی چشماتو بستی لمس دست مهربونت جون تازه ای به من داد نمیخواستم,اما قلبم به یه حس تازه تن داد گر گرفتم عین آتیش همه گفتن این علاقه س اما من که روی دوشم لونه ی نحس کلاغه س من کجا و تو کجا,نه من کویرم و تو آبی چی میشد واسه همیشه زیر سایه ام بخوابی غرق این رویا بودم,که آسمون یهو سیاه شد تو یه لحظه آرزوهام همه نابود و تباه شد یه دفعه مثل یه شیشه آسمون پر از ترک شد دونه های ریز بارون واسه زخم من نمک شد خواستم از باد شاخه هامو هل بده جلو تا بارون نریزه,روت که بیدار شی بری تنها شم و داغون اما تقدیرو زمونه بازی کثیفی داشتن با یه رعد و برق وحشی داغتو واسم گذاشتن یه دفعه از خواب نازت با یه حس بد پریدی رفتی از پیشم و حتی یه نظرمنو ندیدی تو که رفتی قلب من هم توی تنهایی وغم مرد خیلی سختی کشید اما دل به هیچکی دیگه نسپرد حالا من موندم و چشمی که واسه تو در به در شد از همون روزی که رفتی چشم به راه یه تبر شد این شعر رو یکی از دوستام به اسم سید علی موسوی گفته |
||
عشق من بارسا | |||
۲۹ آذر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: M@ryam.ml10
پیام:
۹۳۴
عضویت از: ۲۴ مرداد ۱۳۹۰
طرفدار:
- √҉ √҉ JuST ஜ MeSSI √҉ √҉ گروه:
- کاربران عضو |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را |
||
ببینیــد حرفــxـــ زدن چه چیـــز وحشتناکــــی است که بزرگتــرین احـتـــرام به هر کســـ این است که برایــش یکــــ دقه سکوتــــ♥ـــ کنند! | |||
۲۹ آذر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: HEYHAT
پیام:
۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی - کرایف - ? - اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال - ? - پپ کبیر - ? گروه:
- کاربران عضو |
طفیل هستی عشقند آدمَی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش / که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری "حافِظِ حافظه ی شعر حافظ" |
||
همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ... |
|||
۱ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: khadije.messi
پیام:
۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi - - - - - ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ - - - ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا - - گروه:
- کاربران عضو |
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت بنفشه طره مفتول خود گره میزد صبا حکایت زلف تو در میان انداخت ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش هوای مغبچگانم در این و آن انداخت کنون به آب می لعل خرقه میشویم نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت جهان به کام من اکنون شود که دور زمان مرا به بندگی خواجه جهان انداخت |
||
۷ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
چند وقته تو حال و هوای حضرت رقیه(س) ام. این شعرو به مناسبت ایام شهادت این بانوی 3 ساله میزارم ایشالا همه استفاده کنن. آسمون دلم گرفته، آسمون دلم شده خون منم اون طفلی که تنها، گم شده تو این بیابون آسمون از بس دویدم، تو پاهام نمونده جونی نه نفس تو سینه دارم، نه کسی نه همزبونی آسمون قافله رفته، دیگه هم برنمی گرده بدنم داره می لرزه، بیابون تاریک و سرده *** آسمون صدای پایی، داره می رسه به گوشم دیدی گفتم که نکرده، عمه زینب فراموشم آسمون ببین که از غم، قامتش چقدرخمیده می بره اسم بابامو، با نفس های بریده اما نه این عمه جون نیست، ولی خیلی مهربونه تازه مثل من رو گونه اش، جای دست مونده نشونه *** این همون مادر بزرگه، اونکه من شبیهش هستم باورم نمیشه روی، دامن زهرا نشستم سر روشونه هاش گذاشتم، لحظه ای راحت خوابیدم خودمو تو رؤیا روی، شونه ی عموم می دیدم توی خواب بودم که انگار، صدا پای اسبی اومد نرسیده از رو کینه، با ... به پهلوهام زد... محسن عرب خالقی |
||
۸ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Inner_Fighter
نام تیم: منچستر یونایتد
پیام:
۴,۳۸۱
عضویت از: ۲۹ تیر ۱۳۸۶
طرفدار:
- مسی، ژاوی، پویول - رونالدینیو - هلند، اسپانیا - گواردیولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران گالری |
از خاموشی-فریدون مشیری-1356 آوای درون کسی باورنخواهد کرد اما من به چشم خویش می بینم که مردی پیش چشم خلق بی فریاد می میرد نه بیمار است نه بردار است نه در قلبش فرو تابیده شمشیری نه تا در میان سینه اش تیری کسی را نیست بر این مرگ بی فریاد تدبیری لبش خندان و دستش گرم نگاهش شاد تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد اما من به چشم خویش می بینم به آن تندی که آتش میدواند شعله در نی زار به آن تلخی که می سوزد تن آیینه در زنگار دارد از درون خویش می پوسد بسان قلعه ای فرسوده کز طاق و رواقش خشت می بارد فرو می ریزد از هم در سکوت مرگ بی فریاد چنین مرگی که دارد یاد؟ کسی آیا نشان از آن تواند داد؟ نمی دانم که این پیچیده با سرسام این آوار چه می بیند درین جانهای تنگ و تار چه می بیند درین دلهای نا هموار چه می بیند درین شبهای وحشت بار نمی دانم ببینیدش لبش خندان و دستش گرم نگاهش شاد نمی بیند کسی انا ملالش را چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را فرو پژمردن باغ دلاویز خیالش را صدای خشک سر بر خاک سودن های بالش را کسی باور نخواهد کرد |
||
.The key is within you MCKS |
|||
۱۰ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: HEYHAT
پیام:
۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی - کرایف - ? - اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال - ? - پپ کبیر - ? گروه:
- کاربران عضو |
آنکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گیتی بجهاند آنکس که بداند و نداند که بداند / بیدار نمایید که او خفته نماند آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به منزل برساند آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند "ابن یمین" پیدا کنید اینبار پرتغال فروش رو نه،خودتون رو! |
||
همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ... |
|||
۱۰ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
خفته خبر ندارد؛ سر بر کنار جانان کاین شب دراز باشد؛ بر چشم پاسبانان بر عقل من بخندی؛ گر در غمش بگریم کاین کارهای مشکل؛ افتد به کاردانان دلداده را ملامت؛ گفتن چه سود دارد میباید این نصیحت؛ کردن به دلسِتانان دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم بگذار تا بیاید بر من جفای آنان روشن روان عاشق از تیره شب ننالد داند که روز گردد؛ روزی شب شبانان باور مکن که من دست از دامنت بدارم شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان چشم از تو برنگیرم ور میکُشد رقیبم مشتاق گُل بسازد با خوی باغبانان من اختیار خود را تسلیم عشق کردم همچون زمام اُشتر بر دست ساربانان شِکَرفروش مصری حال مگس چه داند این دست شوق بر سر وان آستین فشانان شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شِکَردهانان |
||
۱۲ دی ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Xavi_TheBest
پیام:
۱,۱۲۷
عضویت از: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: Shiraz
طرفدار:
- Cesc fabregas-Xavi Hernandez - Ronaldinho - Esteghlal - Spain - milad meydavoodi-shahab gordan - Arsen Wenger-Pep Guardiola گروه:
- کاربران عضو |
آری،ما غنچه ی یک خوابیم غنچه ی خواب؟آیا می شکفیم؟ یک روزی،بی جنبش برگ اینجا؟ نی،در دره ی مرگ تاریکی،تنهایی نی،خلوت زیبایی به تماشا چه کسی می آید،چه کسی ما را می بوید؟ ... وبه بادی پرپر؟ ... و فرودی دیگر؟ سهراب سپهری |
||
وای که این واژه ها لالند در پیش تو آه چه بد زخمی که فردا کیست هم آغوش تو ... |
|||
۱۳ دی ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |