farnaz نوشته:

من باید چیکار کنم که حس درس خوندن بیاد سراغم؟؟؟
ای خداااااااااااااااااا

من باید چیکار کنم که حس درس خوندن بیاد سراغم؟؟؟
ای خداااااااااااااااااا

سجاد نوشته:

اقا من اجازه میخوام یه اتفاق خنده دار که دیروز برام افتاد رو براتون بگم
رفته بودم مدرسه دوستم که برنامه امتحانات داخلیشو بگیره!
مدرسشون شبانست.
وقتی رفتیم جناب ناظم داشتن امتحان میگرفتن!
از اونجایی که مدرسه شبانه خر تو خره دوتا امتحان فیزیک و امار رو با هم میگرفتن!
ما رفتیم تو سالن امتحان پیش جناب ناظم!(خر تو خر بودن رو میشه از اینجا هم فهمید)
دیدیم بـــــــــــله جناب ناظم از ورقه ی کسانی که تحویل دادن جوابارو به بچه ها میگن
یکی از بچه اومد ورقشو تحویل بده!
گفت اقای فلانی این سوال 15 دیگه ادامه نداره؟
اقای ناظم گفت خاک تو سرت که تقلب کردن هم بلد نیستی!
حالا اگه گفتین چی شد؟؟؟؟
ما که فهمیدیم از خنده غش کردیم!
ماجرا از این قرار بوده که این اقا پسر گل از بغل دستیش تقلب کرده
نکته جالب اینه که ایشون امتحان فیزیک داشتن ولی بغل دستی امتحان امار
در واقع جواب سوال 15 امار رو نوشته بود بجای جواب سوال 15 فیزیک!
و این نکته ساده رو نفهمیده

امروز قبل امتحان تو راهروهای مدرسه داشتیم ول میگشتیم!یهو ناظممون با اون سوت قشنگش اومد بالا همه ی بچه ها هم عین چی ازش میترسن! من انقدر که از ناظممون میترسم،از مدیرمون نمیترسم همچین دویدم تو کلاس پام خورد به یکی از میزا! پوکید پام تقریبا! اومده سر کلاس ما میگه همه میخوان قرآن بخونن شما دارید حرف میزنید؟؟؟برگشت گفت سوره فتحو بخونید!بچه های اسکوله ما هم شروع کردن به خوندن سوره حمد! ناظمه قاطی کرد برگشت گفت اصلا شماها لیاقت هیچکاریو ندارین و از این شر و ورا....به من و چن تا از بقیه بچه ها گفت من دوشنبه(اولین روز عادی بعد امتحانا!)باهاتون کار دارم

واقعا واقعا واقغا حالم داره از درس و امتحان بهم میخوره خدایا کی تموم میشه/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینم از امتحان شیمی که بچه ها تورو خدا دعا کنین منم واسه شماها دعا میکنم . . . به خدا از دیشب تا حالا که ساعت 3 از خواب بیدار شدم دیگه نخوابیدم . . .

همش یه هفته همش یه هفته دیگه تحمل کن بعدش قول میدم باهم بریم موجا!!

فرناز منم حالم به هم میخوره
منم از تو بیشتر نخوابیدم
منم افسرده شدم!
منم واست دعا می کنم!
منم....