سجاد نوشته:

بقيه ي خرجا؟
مثلا چي؟

دوتا نكته بگم.

1. اگه به مهمون باشه همه تو ساري مهمونيم.اگه مازندران منظوره ، همه ي مازني ها ميزبانن.پس نصف نصف.
2.اگه به بارانيه ، اين يه ليوان آب دست ما نميده ، ايس پك جاي خود.
كميل سر راه بيا دنبالم باهم بريم شيريني سرا.
سليقه ي تو بهتره.
وديعيان منتظره.

دوستان مسئول
دست بجنبونين ديگه ، عيد شد.

گمنام نوشته:

پس من چی؟؟؟
منم نیستم اصلا بتون میچسبه؟؟؟
اصلا از گلوتون پایین میره؟؟؟
بابا تا بوده من یه طرف گروهی بودم که عکس میگیرن دل بقیه رو آب میکنن حالا میخواید دل خودمونو آب کنید؟؟؟
خجالت نمیکشید؟؟؟

حالا که همه چی رو تو کمیل و بارانی میارین منم داداشام رو میارم

کمیل لیدره ما هست بگو تا بریم

گمنام نوشته:

اصلا حالا که اینطوریه من با همتون قهرم.

سلام بر همه ی نامردهایی که میتینگ میذارن و ما رو دعوت نمیکنن

<span class='quoter'>samira نوشته:</span>

چقدر مرگ بهمون نزدیکه...
یکی که هر روز از کنارت رد میشه و شاید حتی یه بارم سلامی بش نکرده باشی وقتی خبرشو میدن که دیگه قرار نیست از فردا ببینیش، نمیدونم چرا یه حس غریبی داره...
یه وقتایی فک میکنیم مرگ فقط برا سنای بالاس
یه وقتایی میگیم بریم از این دنیایی که همه چیش سیاه شده، کاش بشه زودتر ولی حالا...
امروز رفتم مدرسه دیدم همه چی یه حس غریبی داره. خبرش رسید یکی از بچه های دوم فوت کرده...
ناراحت شدم گفتم خدا بیامرزتش، جوون بود..ایشالا روحش شاد باشه. از یه طرفم خدا رو شکر کردم که من با بچه های دوم آشنایی ندارم؛ آخه وقتی یکی رو بشناسی و بعد ببینی نیست، سخته.
زنگ تفریح اومدم بیرون عکسشو که دیدم گفتم خدایا این چقده برا من آشناس... کلی فک کردم دیدم بله! امتحانای ترم ما با بچه های دوم امتحان میدادیم... این دقیقا روبروی من مینشست...
همیشه وقتی نگاش میکردم ازش خوشم میومد، چهرهی بانمکی داشت با اینکه اصلا نمیشناختمش از تمیز نوشتن برگش، از دعاهای قبل امتحانش، از جوابایی که به بچه ها میداد...از کفشاش! خوشم میومد...
تا اینکه امروز گفتن دیگه نمیاد، رفت!
من که نمیشناختمش ولی امیدوارم دوران سختی رو نگذرونه!
اگه دوست داتین براش یه فاتحه بخونین...
پ.ن: نفهیمدم چی نوشتم فقط خواستم بگم، چون از صبح اصلا حالم خوب نیست...

ولی باید بگم خوش به حالش ...
واقعا راحت شد ...!

كميل نوشته:


خوب باشه من اينقدر شيريني سرا رفتم ديگه همه شيريني هاشو ميشناسم
ميام با هم ميريم تو شيريني ميخري: بعد دوتايي ميريم قائمشهر دنبال جناب مدير گالري از اونجا ميريم ساري
البته بگم هزينه ساري به خاطر برخي مسائل پشت پرده برگردن بارانيه اگه خرج نده همونجا ترورش ميكنيم

شنبه بعد از ظهر خوبه؟ يا فردا بعد از ظهر؟؟

فردا.
شنبه من نيستما.
خود داني.