در حال دیدن این عنوان: |
۳ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: HEYHAT
پیام:
۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی - کرایف - ? - اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال - ? - پپ کبیر - ? گروه:
- کاربران عضو |
نو بهارست در آن کوش که خوش دل باشی که بسی گل بدمد باز تو در گِل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشی گر چه راهی است پر از بیم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی |
||
همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ... |
|||
۲۰ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: setayesh
پیام:
۲
عضویت از: ۱۶ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- جرارد پي كي - هيچكد.م - پيروزي - ارژانتين - علي كريمي - سرالكس فرگوسن گروه:
- کاربران عضو |
عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی در شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی لبریز می غم ها شد ساغر جان من خندیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی من مست می عشقم بس توبه که بشکستم راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی عاشق شو مستی کن ترک همه هستی کن ای بت نپرستیدهبتخانه چه میدانی تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی دستار گروگان ده در پای بتی جان ده اما تو ز جان غافل جانانه چه میدانی ضایع چه کنی شبرا لب ذاکر و دل غافل تو ره بخدا بردن مستانه چه میدانی! |
||
۲۰ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟ از کجا و از که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نيست مرا نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری برو آنجا که ترا منتظرند برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند دست بردار از اين در وطن خويش غريب قاصدک تجربه های همه تلخ ، با دلم می گويند ، که دروغی تو دروغ که فريبی تو فريب قاصدک هان ، ولی آخر ايوای راستی آيا رفتی با باد ؟ با توام ، آيا کجا رفتی آی ، راستی آيا جايی خبری هست هنوز ؟ مانده خاکستر گرمی جايی ، در اجاقی ؟ طمع شعله نمی بندم خردک شوری هست هنوز ؟ قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گريند . |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۱ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: FCB.Fabregas
پیام:
۷۰۰
عضویت از: ۱۶ بهمن ۱۳۹۰
از: تنکابن
طرفدار:
- FaBrEgAs،MeSsI،.. - پرسپولیس - اسپانیا-آلمان - فرهاد مجیدی - گواردیولا - علی دایی گروه:
- کاربران عضو |
« کوچه - فریدون مشیری » بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت! اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! |
||
صفر باش !!! همان دایره ی ساده و خالی که با حضورش روبروی هر عددی ، آن را تا ده ها و صدها برابر ارزش میبخشد … |
|||
۲۱ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
"My Confession" I have been blind, unwilling to see The true love you're giving. I have ignored every blessing. I'm on my knees confessing That I feel myself surrender Each time I see your face. I am staggered by your beauty, Your unassuming grace. And I feel my heart is turning, Falling into place. I can't hide it Now hear my confession. I have been wrong about you. Thought I was strong without you. For so long nothing could move me. For so long nothing could change me. Now I feel myself surrender Each time I see your face. I am captured by your beauty, Your unassuming grace. And I feel my heart is turning, Falling into place. I can't hide it Now hear my confession. You are the air that I breathe. You're the ground beneath my feet. When did I stop believing? Cause I feel myself surrender Each time I see your face. I am staggered by your beauty, Your unassuming grace. And I feel my heart Falling into place. I can't hide it Now hear my confession. I can't hide it Now hear my confession. Hear my confession شعری که عاشقشم |
||
|
|||
۲۱ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Dos.Santos
پیام:
۱,۸۳۵
عضویت از: ۱۸ مهر ۱۳۸۸
از: مرز انزوا
طرفدار:
- آقایِ پویول - حضرتِ رونالدینهو - پرسپولیس - آرژانتین & مکزیک - مهدی مهدوی کیا - فرانک ریکارد گروه:
- کاربران عضو |
فروغ پرویز شاپور را دوست داشت و این را بارها گفته بود.اگر کسی در غیاب شاپور و ان وقت که جدا شده بود حرفی علیه شاپور میگفت مطلقا طاقت نمی اورد. (پوران فرخزاد - هفته نامه بامشاد- 26 شهریور 1347) گفتم قفس ولی چه بگویم که پیش از این اگاهی از دورویی مردم مرا نبود دردا که این جهان فریبای نقش باز با جلوه و جلای خود اخر مرا ربود اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر بار دگر به کنج قفس رو نموده ام بگشای در که در همه دوران عمر خویش جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام پای مرا دوباره به زنجیر ها ببند تا فتنه و فریب زجایم نیفکند تا دست اهنین هوس های رنگ رنگ بندی دگر دوباره به پایم نیفکند واقعیت ان است که فروغ مجبور شد میان شعر وزندگی یکی را برگزیند. فروغ فرخزاد : من از ان ادم ها نیستم که وقتی میبینم سر یک نفر به سنگ میخورد و میشکند دیگر نتیجه بگیرم که نباید به سراغ سنگ رفت.من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی فهمم! |
||
۲۱ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Xavi_TheBest
پیام:
۱,۱۲۷
عضویت از: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: Shiraz
طرفدار:
- Cesc fabregas-Xavi Hernandez - Ronaldinho - Esteghlal - Spain - milad meydavoodi-shahab gordan - Arsen Wenger-Pep Guardiola گروه:
- کاربران عضو |
خوش به حال غنچه های نیمه باز بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی به کام باده رنگین نمی نوشی ز جام نقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می باید تهی است ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکویی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ فریدون مشیری |
||
وای که این واژه ها لالند در پیش تو آه چه بد زخمی که فردا کیست هم آغوش تو ... |
|||
۲۱ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
سمن بویان غبار غم چو بنشینند ، بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند ، بستانند به فتراک جفا دلها چو بربندند ، بر بندند ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند ، بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند ، برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند ، بنشانند سرشک گوشه گیران (را) چو دریابند ، دُر یابند رخ مهر از سحرخیزان نگردانند ، اگر دانند ز چشمم لعل رُمّانی ، چو می خندند ، می بارند ز رویم راز پنهانی چو می بینند ، می خوانند دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنان که در تدبیر درمانند ، در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند ، بر دارند بدین درگاه حافظ را چو می خوانند ، می رانند در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ، ناز آرند که با این درد اگر در بند درمانند ، در مانند این هم لینک این تصنیف زیبا با صدای محمدرضا شجریان |
||
۲۳ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: sqwflol4
پیام:
۲,۱۹۴
عضویت از: ۱۸ دی ۱۳۸۹
از: my country-my city-my stree-in our house
طرفدار:
- Dear xavi-Pique-Pedro-valdez-pouyl-all of them - ronaldiniho - FCBarcelona - Espain - Xavi ! - pep guardiola - Pep Guardiola گروه:
- کاربران عضو |
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی آن چز غم هجران تو بر جان من است یکی از شعر هاییه که خیلی دوسش دارم |
||
پپ | |||
۲۴ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Xavi_TheBest
پیام:
۱,۱۲۷
عضویت از: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: Shiraz
طرفدار:
- Cesc fabregas-Xavi Hernandez - Ronaldinho - Esteghlal - Spain - milad meydavoodi-shahab gordan - Arsen Wenger-Pep Guardiola گروه:
- کاربران عضو |
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا به دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل وای این شب چه قدر تاریک است خنده ای کو که به دل انگیزم ؟ قطره ای کو که به دریا ریزم ؟ صخره ای کو که بدان آویزم ؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل غم من لیک غمی غمناک است |
||
وای که این واژه ها لالند در پیش تو آه چه بد زخمی که فردا کیست هم آغوش تو ... |
|||
۲۵ اسفند ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |