در حال دیدن این عنوان: |
۳ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
بحث آزاد مذهبی | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
این تاپیک از ادغام و مجموع چند تاپیک قبلی انجمن عرفانی تشکیل شده و علت ایجاد آن راحتی کاربران برای ارسال زدن و جلوگیری از سردرگمی کاربران عزیز و همچنین پویا ترشدن انجمن میباشد. کاربران عزیز مطالب مربوط به تاپیک های قدیمی سخنی با دوست ،ثقلین ،شعر آیینی، چشم دل باز کن وکلام بزرگان را میتوانید در این تاپیک قرار دهید. لطفا به عناوین تاپیک ها توجه فرمایید تا مطالب در بخش مربوط به خود قرار بگیرند. باتشکر |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۹ دی ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
پرفسور سيد سلمان صفوي السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار. حماسه معراج خونين عاشقانه سالار شهيدان، حضرت ابيعبدالله امام حسين ـ عليهالسلام ـ سلاله پاک رسول اکرم خاتم النبيين حضرت محمد مصطفي ـ صلواتالله عليه ـ در آثار مولانا در سياق (context) و چهارچوب (framework) توحيد و «سير محبي» به سوي توحيد ربوبي، معني و مفهوم پيدا ميکند. حضرت حق ـ جل جلاله ـ رب حسين است و «سلطان عشق خونين»، مربوب حضرت محبوب است. مثنوي مولانا، کتاب «توحيد» است و سير عاشقانه به سوي حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن. (3 ـ حديد) و کتاب ديوان کبير کليات شمس تبريزي مولانا «عشق نامه» اوست؛ «يا انيس من لا انيس له»؛ «يا من لا يرغب الا اليه»؛ «يا خير المرغوبين» (دعاي جوشن کبير). مولانا در اين دو کار بزرگ خود، به حماسه امام حسين (ع) از ديد عرفاني پرداخته است. در اين وجيزه به روايت مولانا از امام حسين (ع) در چهار غزل کليات شمس و يک حکايت از مثنوي پرداخته ميشود. کليد واژههاي فهم مقام منيع و بينظير سيدالشهد حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ در مثنوي و ديوان شمس عبارتند از: عشق ـ عاشقي ـ شهيد ـ شهادت ـ فدايي ـ بلا ـ مرگ ـ پارسا ـ فنا ـ قا ـ خسرو دين ـ خسرو غيب ـ وصل ـ دوست ـ پيشتازان و طلايهدار سلوک ـ زندان ـ عاشورا ـ کربلا ـ يزيد / فراق ـ شمر ـ عزا ـ تقابل کاراکترها و صفات و خصايل. در آثار مولانا، عموما شهيد و حسين مترادف يکديگرند و حتي ميتوان گفت که واژه گلگون شهيد و مقام عظماي شهادت به اصطلاح فني انصراف دارد بر شخصيت جامع و يگانه امام حسين که انسان کامل است. از نگاه مولانا، حضرت سيدالشهدا (ع) از سوز و شوق دل الهياش، هر لحظه طلب استعلاي وجودي ميكند و حضرت محبوب، آواز قبول وصال سر ميدهد؛ «دل» في حد ذاته عرش پروردگار است و او نيز همچون حسين در پي سفر و معراج به مبدأ اعلي است. در غزل 230 کليات شمس، امام حسين (ع) سنگ محک و معيار است که دل که جايگاهي است رفيع و همه اعمال و احوال و مقامات وجودي آدمي به آن بستگي دارد، به حسين تشبيه ميشود، نه آنکه حسين به دل تشبيه شود. از نظر عرفا در نظام هستي خلاصه موجودات «آدمي» است و خلاصه آدمي «دل» است.(نک: شيخ صفيالدين اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ ص443) و تنها بيت دوم اين غزل، کافي است براي بيان نهايت سرسپردگي و شيفتگي مولانا به امام حسين (ع). در مقابل چنين مرتبه متعالي، يزيد و سمبل کامل جدايي و دوري از حضرت حق ـ جل جلاله ـ است. شهيدان قافله کربلا، سمبل اعلاي شهيدان تاريخند که مقامات سلوک خونين عاشقانه خود را در دشت پر بلاي امتحان خونين الهي در کربلا، سرافرازانه گذراندند. آنان به ظاهر مردهاند، اما در واقع به زندگي اعلاي طيبه در عالم غيب ـ که برتر است از عالم ظاهر ـ استعلا يافتهاند. مولانا در اينجا شهيدان کربلا را نمونه متعالي آيه شريفه قرآن در باب شهدا برميشمارد؛ و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (169ـ آل عمران). کاروان شريف اسراي کربلا از نظر دشمن که محجوب و بعيد است از سلطان وجود اسيرند، اما بر خلاف اين کوردلان آنان «شاه مقام قرب دوست»ند؛ مقامي که بين آنان و حضرت محبوب، هيچ مانعي نيست. از نظر عرفا، بهشت دو نوع است: عام و خاص. بهشت عام، بهشت اکل و شرب و مناکحه است که از براي بندگان عام است، اما بهشت خاص، مقام لقا و وصال و مشاهده حضرت حق تعالي است که بهشت بند گان خاص است. (شيخ صفيالدين اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ ص 437 ـ 438). مولانا، امام حسين و شهيدان کربلا را مقيمان بهشت وصال حضرت دوست که بهشت بندگان خاص است، معرفي ميکند که قفس دنيا را شکسته و پرواز ابدي کردهاند به کوي دوست. توانگر شکوفه وصال سيدالشهدا، شهره آفاق شده و او خورشيد فروزان و به ثمر نشسته محفل واصلان محبوب است. امام حسين (ع) به اين مقام والا رسيده است، چون ريشه درخت وجود مبارکش، توانگر شده است از ذات اقدس الهي. ز سوز شوق دل همي زند عللا که بوک در رسدش از جناب وصل صلا دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد شهيد گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا شهيد گشته بظاهر حيات گشته به غيب اسير در نظر خصم و خسروي بخلا ميان جنت و فردوس وصل دوست مقيم رهيده از تک زندان جوع و رخص و غلا اگر نه بيخ درختش درون غيب مليست چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا خموش باش و ز سوي ضمير ناطق باش که نفس ناطق کلي بگويدت افلا کليات شمس تبريزي: غزل 230 در غزل 2102 کليات شمس مولوي، اشاره کوتاه اما پر مغز مينمايد به اصل منيع «فنا در توحيد فعل» و ميگويد رمز نبودن فرق ماندن و رفتن براي حسين آن است که او چون به مقام فناي توحيد فعل رسيده است، اراده و فعلش مستهلک در توحيد است. او تسليم اراده و تدبير الهي است. (نک: صفوي ـ سيد سلمان ـ تهران ـ 1386). حسين و شهدا با دوري جستن از آرزوها و اميال نفساني با ساحت عشق آشنا شدند. او فدايي معشوق است و خون خود را در اين معاشقه بر آستانه محبوب ميريزد، چرا که براي او مسئله بودن يا نبودن نيست، بلکه مسئله فناي عاشقانه است. (نک: شکسپير ـ هملت). حسين و عاشقان حسيني صفت در پي بلا و سختيها و مشکلات وجودياند در برابر عوام و واماندگان که فراري از تدبير الهياند. مولانا در اين غزل نيز با روش مطالعه مقارنهاي، کوشش ميکند فهم بهتري از حسين و عاشقان حسيني و «واماندگان» راه حماسي کربلا نشان دهد. چيست با عشق آشنا بودن بجز از کام دل جدا بودن خون شدن خون خود فرو خوردن با سگان بر در وفا بودن او فدائيست هيچ فرقي نيست پيش او مرگ و نقل يا بودن رو مسلمان سپر سلامت باش جهد ميکن به پارسا بودن کين شهيدان ز مرگ نشکيبند عاشقانند بر فنا بودن از بلا و قضا گريزي تو ترس ايشان ز بي بلا بودن شيشه مي گير و روز عاشورا تو نتاني به کربلا بودن کليات: غزل 2102 اما طولانيترين و مشهورترين غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسين و شهيدان کربلا، غزل 2707 کليات شمس است. مطلع غزل شهيدان الهي و بلاجويان معاشقه کربلايي است و پايان آن به زيبايي ارجاع است به انسان کامل و خورشيد موعود که شاهد است و ناظر و اصل نزول انوار الهي است در عالم ممکنات. در اين غزل، شهيدان و عاشقان مترادفند. شهيدان به ياري تجرد وجودي و معرفت که مقدمه عاشقي است و «بالهاي عاشقي» از مرغان هوايي نيز بهتر پرواز در ساحت حضرت دوست ميکنند. «يحبهم و يحبونه» (54 ـ مائده). آنها شاهان عالم غيبند و به كمك عشق بابهاي عوالم پنهان را گشودهاند. يکي از رمزهاي توفيق آنها در پرواز عاشقانه رهايي از انواع خود است. آنها ار آن جهت که فاني و باقي در :عقل عقل» شدهاند در ناکجاآبادند. (نک ـ صفوي ـ سيد ـ لندن ـ 2007). از بيت پنجم غزل رابطه شهيدان واصل را با سالکان بيان ميکند. رهايي شهيدان اثر وجودي در رهايي ديگر سالکان نهاده است. آنها با شکستن در زندان تو در توي طبيعت و نفس خود، باب مخزن اسرار الهي را گشودهاند. اول نفي است و سپس اثبات.«لا اله الا الله». «لا اله الا هو»(255 بقره) «لا اله اله انت». شهيدان که واصل به محبوب شدهاند و حسين که سيد و سالار آنهاست، نواي فقيران و درويشان کوي دوستند. شهيدان حسيني مقيم درياي وجود بيکران حضرت واجب الوجوداند که اين عالم تجليات اسما و صفات اوست. هوالله الخالق الباري المصور له الاسماءالحسني يسبح له ما في السوات والارض و هو العزيز الحکيم. (24 ـ حشر) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت» که در روز الست آشنايش بودند.«الست بربکم؟ قالوا بلي». (173 ـ اعراف) در بيت هشتم مولانا اشاره به يکي از اصول عرفان نظري ميکند که ميگويد انواع دنياهاي عالم ناسوت هيچ اندر هيچ است و توخالي و گذرا و ميراست. سپس مبتني بر آن آدميان را به عرفان عملي دعوت ميکند. آنگاه گويي پيام امام حسين (ع) را ميدهد که اي مدعيان اگر از قبيله ماييد و کربلاييد، اهل صفا باش و دل را منور به نور خدا بگردان. کجاييد اي شهيدان خدايي بلا جويان دشت کربلايي کجاييد اي سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوايي کجاييد اي شهان آسماني بدانسته فلک را در گشايي کجاييد اي ز جان و جا رهيده کسي مر عقل را گويد کجايي کجاييد اي در زندان شکسته بداده وامداران را رهايي کجاييد اي در مخزن گشاده کجاييد اي نواي بي نوايي در آن بحريد کين عالم کف اوست زماني بيش داريد آشنايي کف درياست صورتهاي عالم ز کف بگذر اگر اهل صفايي دلم کف کرد کين نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مايي برآ اي شمس تبريزي ز مشرق که اصل اصل هر ضيايي کليات: غزل 2707 مولوي در داستان شيعيان حلب در دفتر ششم مثنوي ابيات 777 ـ 805 به بيان عظمت معنوي و بلندي تبار و صفات برجسته امام حسين و آسيبشناسي برخي از عزاداران حسيني ميپردازد و بيان ميکند که غصه قصه حسين براي هر که به راستي پيرو خداوند و رسول خدا باشد، بس عظيم است، زيرا هر که حضرت محمد را دوست دارد، بايد امام حسين را نيز دوست داشته باشدو هر که حسين مني و انا من حسيني؛ قدر عشق گوش عشق گوشوار. همچنان که آدمي گوش را دوست دارد، گوشواره را نيز دوست دارد؛ گوش کنايه از حضرت محمد(ص) و گوشواره کنايه از امام حسين (ع) است. عزاداري و تعظيم شعاير روح پاک سيد الشهدا از نظر مؤمن از صد طوفان نوح نيز مشهورترست. مولوي در دو بيت 791 و 792 با تأکيد بر لفظ مؤمن وکيفيت نسبت آن با حسين تولاي حسين (ع) و تبري جستن از دشمنان امام حسين (ع) را از نشانههاي ايمان و مؤمني معرفي ميکند؛ گويي، مولانا به اين پاره زيارت عاشورا نظر داشته است: يا ابا عبدالله لقد عظمت الرزيه و جلت و عظمت المصيبه بک علينا و جميع اهل الاسلام. يا ابا عبدالله به درستي بزرگ است سوگت و سترگ است و عظيم است مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام. از حسين به نام روح سلطاني و شاهنشاه ياد مي شود که با توجه به بقيه اشعار مولانا و سياق گفتمان سوم دفتر ششم که داستان مذکور، بخشي از آن است، مقصود سلطان عشق است. (نک: صفوي ـ سيد سلمان ـ 1386) و همچنين حسين «خسرو دين» خوانده ميشود. هيچيک از صحابه و خلفا را مولوي به اين لقب نخوانده است. امام حسين (ع) نمونه اعلاي عاشق صادق واصل است. او خسرو دين است و شاهنشاه عاشقان است که از قفس دنيا رها شده و استعلا يافته است به عالم غيب. سپس مولانا ميگويد: اي عزاداران بر خود بگرييد که فرسنگها از ارزشهاي حسيني دوريد. شما بر حسين مگرييد، در حالي که بايد بر قلب و ايمان خرابت نوحه کني که وابسته به مزخرفات اين دنياي دني شدهايد. سپس پاسخ مدعيان دروغ دينداري را ميدهد و ميگويد: دينداري نشانه دارد؛ از جمله نشانههاي آن «توکل»ـ «جانبازي» ـ «بي نيازي» ـ «فرخي معنوي» و «بخشندگي» است که در شما يافت نميشود. اگر حسيني هستيد و از شراب عشق الهي نوشيدهايد، چرا آثار در اعمال و رفتارتان ديده نميشود؟ روزِ عاشورا نميداني كه هست ماتمِ جاني كه از قرني بِه است پيشِ مؤمن كَي بُود اين غصّه خوار قدرِ عشقِ گوش عشقِ گوشوار پيشِ مؤمن ماتمِ آن پاك روح شهرهتر باشد ز صد طوفانِ نوح ب790 ـ 793 ـ دفتر ششم مثنوي پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان ز آنكه بَد مرگي است اين خوابِ گران روحِ سلطاني ز زنداني بجَسْت جامه چه درانيم و چو خاييم دست چونكه ايشان خسروِ دين بوده اند وقتِ شادي شد چو بشْكستند بند سوي شادُرْوانِ دولت تاختند كُنده و زنجير را انداختند روزِ مُلك است و گَش و شاهنشهي گر تو يك ذرّه از ايشان آگهي ورنه اي آگه بَرو بر خود گِري ز آنكه در انكارِ نَقل و مَحشري بر دل و دينِ خرابت نوحه كن كه نميبيند جز اين خاكِ كهن ور همي بيند چرا نبْود دلير پُشْتدار و جان سپار و چشم سير در رُخت كو از مَيِ دين فرّخي گر بديدي بحر كو كفِّ سخي آنكه جُو ديد آب را نكْند دريغ خاصّه آن كاو ديد آن دريا و ميغ مثنوي ـ دفتر ششم ـ ب 795 ـ 805 مولانا در غزل 436 کليات شمس فروزانفر برابر با غزل 181 کليات شمس استاد دکتر توفيق سبحاني، برخي ديگر از نشانههاي عاشقان راستين را بيان ميکند که عبارتند از: جوشش ابدي ـ اشک شوق و فراق و وصال ـ مراقبه ـ استشمام بوي جام الهي ـ وفا و ياري ـ طالب لطف الهي ـ زهد و تقوي و استقامت؛ اللهم الرزقنا. گفتا که کيست بر در؟ گفتم: کمين غلامت گفتا: چه کار داري؟ گفتم: مها سلامت گفتا که: چند راني؟ گفتم: که تا بخواني گفتا که: چند جوشي؟ گفتم که: تا قيامت دعوي عشق کردم سوگندها بخوردم کز عشق ياوه کردم من ملکت و شهامت گفتا: براي دعوي قاضي گواه خواهد گفتم: گواه اشکم زردي رخ علامت گفتا: گواه جرحست تر دامنست چشمت گفتم: به فر عدلت عدلند و بي غرامت گفتا: که بود همره؟ گفتم خيالت اي شه گفتا: که خواندت اينجا؟ گفتم که: بوي جامت گفتا: چه عزم داري؟ گفتم وفا و ياري گفتا زمن چه خواهي؟ گفتم که لطف عامت گفتا: کجاست خوشتر؟ گفتم: که قصر قيصر گفتا: چه ديدي آنجا؟ گفتم: که صد کرامت گفتا: چرا خاليست؟ گفتم: ز بيم رهزن گفتا: که کيست رهزن؟ گفتم: که اين ملامت گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم که زهد و تقوي گفتا: که زهد چه بود؟ گفتم: رو سلامت گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم: به کوي عشقت گفتا: که چوني آنجا؟ گفتم: در استقامت خامش که گر بگويم من نکتههاي او را از خويشتن برآيي ني در بود نه بامت جمعبندي: از ديدگاه مولانا شهيدان عاشقند. امام حسين (ع) سيد و سالار و شاه شهيدان است. شهيدان پا بر نفس اماره گذاشتهاند و از خودخواهي و اميال دنيوي جدا و در حضرت حق فاني شده و در حضرت محبوب به مقام بقا رسيدهاند. کليد واژههاي صدر مقاله، بيانگر جغرافياي فکري ـ هندسه معرفتي و کهکشان وجودي امام حسين نزد مولانا جلال الدين بلخي خراساني است؛ فاعتبروا يا اولي الابصار. به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمي الهام امر قل دمي تشريف اعطينا کليات ـ 54 ابتر بود عدويش و آن منصبش بماند در ديده کي بماند گر در فتد در و خس کليات1211 اللهم ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود و ثبت لي قدم صدق عندک مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام. *دانشگاه لندن Philosophy@iranians tudies.org منابع: 1. قرآن مجيد 2. زيارت عاشورا 3. مولانا ـ جلال الدين ـ کليات شمس تبريزي ـ ويراسته فروزانفر ـ بديعالزمان ـ تهران ـ 1384. 4. مولانا ـ جلال الدين ـ ديوان کبير کليات شمس تبريزي ـ نسخه قونيه ـ سبحاني ـ توفيق ـ تهران ـ 1386. 5 . مولانا ـ جلال الدين ـ مثنوي ـ نيکلسون. 6. صفوي ـ سيدسلمان ـ تشيع معنوي مولوي ـ تهران ـ 1385. 7. صفوي سيدسلمان ـ ساختار کلي دفتر ششم مثنوي مولوي ـ کنفرانس بينالمللي مولوي ـ تهران ـ 1386. 8. صفوي ـ سيدسلمان ـ ساختار کلي دفتر سوم مثنوي مولوي ـ کنفرانس بيناللملي استانبول ـ 1386. 9. ابن بزاز اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ در احوال شيخ صفيالدين اردبيلي ـ تصحيح ـ طباطبائي مجد ـ غلامرضا ـ تهران ـ |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۹ دی ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
مادر "ام البنین" چهار پسر داشته است یکی از یکی زیباتر، رشید تر، با صلابت تر و با شکوه تر. سالهای سال پای این سروها نشسته است. هر چهار را به خون جگر آب داده است، پرورده است، بزرگ کرده است برای امروز. و امروز هر چهار را یکجا تقدیم میدان کرده است. از میان این چهار، عباس سر آنهاست؛ گل آنهاست و ماه آسمان آنهاست. و اما عباس تنها ماه آسمان خانه ام البنین نیست. ماه آسمان بنی هاشم است؛ بنی هاشمی که همه به زیبایی شهره اند و به رشادت مشهور. ابروانشان پیوسته است، چشمانشان درشت، مشکی، سرشار از صلابت و جذبه و محبت، با سایه بانی بلند از مژگانی سیاه. بدنها همه متناسب و تنومند، قدها همه رشید، دستها همه استوار و اجزای اندام همه موزون و بی عیب و نقص و در میان این همه، برتری یافتن، ممتاز شدن و چون ماه نو مشار الیه همگان قرار گرفتن، کاری سخت است و چیزی افزون می طلبد. و عباس دارنده این افزونی است؛ آن قدر که به هنگام عبور او از کوچه و بازار مدینه، همگان واله و شیدا و خیره می مانند و بعضی بی اختیار "و ان یکاد" می خوانند. "ماه بودن" بی همانند عباس، دوست و دشمن را هماره به تواضع واداشته است. دوست را از سر محبت و دشمن را از سر صلابت، خویش را از سر جمال و بیگانه را از سر جلال. مادرش افتخار زنان بنی هاشم، ام البنین و پدرش برترین پدر عالم علی(ع) است بنابراین عباس برادر حسین (ع) است و هر دو فرزند علی مرتضایند (ع) و طبیعی است که یکدیگر را برادر خطاب کنند و حسین (ع) همیشه او را برادر می خواند و حسن (ع) نیز و زینب و ام کلثوم هم - علیهما السلام. اما عباس هیچ گاه حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند و نه آن سه دیگر را برادر و خواهر. در مقابل حسین (ع) بال می گسترد و هر بار او را به الفاظی چنین می خواند: - سید من! آقای من! مولای من! امام من! فرزند رسول من! و در مقابل زینب: - بانوی من! سرور من! پیامبرزاده من! و این یکی از ظرایف و شگفتی های "ادب" عباس است در مقابل حسین برادر، حسین رهبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام. و همیشه در توجیه این ادب ظریف، پاسخی مودبانه تر و ظریف تر در آستین دارد: حسین (ع) - جانم به فدایش - فرزند فاطمه (س) است، دختر پیامبر؛ و من فرزند فاطمه (س) نیستم. اگرچه مفتخرم به فرزندی علی (ع) اما مادر او برترین زن عالم امکان است، فاطمه (س) است. من چگونه او را برادر بخوانم؟! یا باید او را تا خودم پایین بیاورم یا خود را تا او بلند بشمرم و برادر خطابش کنم، حاشا که این دو هر دو خلاف ادب است و جسارت به ساحت مقدس حسین (ع). راستی فرزندان حسین (ع) سکینه و رقیه هم او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ آن قدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند... ولی او حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند. اما در تمام طول عاشورا و در همه ارض کربلا فقط یک جا هست، یک لحظه هست که ناگاه لفظ برادر بر زبان عباس جاری می شود: - "اخی! ادرک اخاک" برادر! برادرت را دریاب! اینجا کجاست؟ این لحظه چه لحظه ای است؟! این درست است که عباس در این لحظه در نهایت استیصال است. دشمن او را محاصره کرده و فهمیده است که او قصد جنگیدن ندارد؛ فقط می خواهد مشک آب را با امید به مقصد خیمه ها برساند و این به دشمن جسارت بخشیده است؛ آن قدر که هر دو دست او را بریده اند، عمودی آهنین بر فرقش فرود آورده اند، مشک امیدش را متلاشی کرده اند، سر و رو و چشم و اندام او را غرق تیر و نیزه ساخته اند و او را از اسب به زیر افکنده اند. اینها همه درست ولی هیچ کدام سبب نمی شود که عباس از آن ادب معهود خود عدول کند و حسین (ع) را برادر بخواند. تنها یک چیز می تواند در آن لحظه غریب، عباس را مجاز یا وادار به ادای لفظ برادر کرده باشد و آن اینکه: فاطمه - سلام الله علیها - در آن لحظه غریب، در آن محاق مظلومیت با سر و موی آشفته حضور یافته باشد، سر عباس را پیش از آن که به زمین بیفتد بر دامن گرفته باشد و گفته باشد: - فرزندم ! پسرم! عباسم! مادری فاطمه، فرزندی عباس... جواز ادای لفظ برادر... - برادر! برادرت را دریاب! |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۹ دی ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
نقل شده است که یکی از انبیاء به پروردگار شکایت کرد که خداوندا بنده ی مومن تو طاعت ترا میگذارد و از معصیت تو اجتناب مینماید دنبیا را بر او تنگ می کنی و او را در معرض بلاها در می آوری و بنده ی کافری که اطاعت ترا نمی کند و بر معاصی تو جرات مینماید بلا را از او دفع می کنی و دنیا را بر او وسیع می گردانی وحی الهی به او رسید که بلا از من است و بندگان از من و همه به تسبیح و حمد من مشغولند وبنده ی مومن گاه هست گناهی دارد پس دنیا را از او می گیرم و بلا را بر او میگمارم تا کفاره ی گناهان او شود تا چون به ملاقات من فائز گردد هیچ گناهی نداشته باشد و جزای حسنات وی را دهم و گاه هست کافری حسنات چند دارد پس روزی او را وسیع می کنم و بلا را از او دفع مینمایم که در دنیا بجزای اعمال خسنه ی خود برسد و در روز قیامت جزای اعمال سیئه را به او می دهم.
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۸ بهمن ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
مهمان_مهمان
|
من این حدیث قدسی رو بی نهایت دوست دارم! وقتی شنیدمش که اصلا حال خوشی نداشتم و واقعا احساس فوق العاده ای بهم داد... هر بار که می خونمش هم احساس خاصی بهم می ده. **من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی من عشقنی عشقته و من عشقته قتلت ه و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته** قشنگ ترین بخش هم آخرش هست که خدا تقرب به خودش و یا لطف خودش رو وعده نمی ده، بلکه خودش رو جزای کسی می دونه که این طور در جهتش پیش بره. |
||
۹ بهمن ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
دوستانی که مایلن در مورد حق و حقیقت در این دنیای پر از اندیشه های دروغین و تحریف شده، تحقیق بیشتری داشته باشن، توصیه می کنم مطلب زیر رو اگرچه طولانیه، اما سر فرصت بخونن چون خیلی مفیده: امام خمینی، آیه جمال و جلال در این مطلب نویسنده به خیلی از اتهامات واهی که دشمنان اسلام و حقیقت و آزادی به امام و کلا رهروان راه خدا و پیامبر نسبت دادن، خیلی زیبا و مستند جواب داده و در عین حال زوایای ریزی از شخصیت بی نظیر حضرت امام رو هم روشن کرده. من توصیه می کنم، صرف نظر از هر عقیده و نظر و سلیقه ای که دارید، وقت بذارید و این مطلب رو بخونید، ضرر نمی کنید. |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۸ بهمن ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
ارزش خوندن داره: یادها و خاطره ها شرح حال حجة الاسلام والمسلمين محمد حسن رحيميان در جوار شخصیت بزرگوار حضرت امام |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۹ بهمن ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
تلخترين خاطره اي كه به ياد دارم پذيرش (قطعنامه)، و شيرين ترين خاطره مربوط به فتح خرمشهر است. فتح زماني اعلام شد كه ساعت حدوداً 4 بعد ازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند- و راديو هم در دستشان بود؛ چون ما از قبل مي دانستيم كه رزمندگان اسلام در حال انجام اين كار هستند، و درگيري هم از شب قبل شروع شده بود كه خيلي هم شديد بود. امام در حال قدم زدن بودند كه گوينده راديو خبر آزاد سازي خرمشهر را اعلام كرد. با شنيدن صداي گوينده، من به امام نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبي به ايشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلي كه خيلي تلخ بود اوقاتش زياد تلخ نمي شد: و از مسائلي هم كه شيرين بود خيلي خوشحال نمي شدند. در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولين جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شطا العرب (اروند رود) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم. امام اصلا با اين كار موافق نبودند و مي گفتند: اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد بدانيد كه اگر اين جنگ با اين موضعي كه شما داريد ادامه يابد و شما موفق نشويد، ديگر اين جنگ تمام شدني نيست. و ما بايد اين جنگ را تا نقطه اي خاص ادامه بدهيم؛ و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقع براي پايان جنگ است. سید احمد خمینی |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۹ بهمن ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
تواضع مثال زدنی حضرت امام زمان جنگ از (ستاد مشترك) كسي آمد كه مربوط به تيم مهندسي بود و يك اتاق ضد بمب و مستحكم براي امام درست كرد. اما حضرت امام فرمودند: «اينجا نمي روم.» و هر چه هم كه من گفتم: «حداقل شما بياييد و اتاق مذكور را ببينيد.» ایشان فرمودند: «من از همين بيرون آنجا را ديده ام و به آنجا نخواهم آمد.» و تا وقتي كه تهران زير موشكباران دشمن قرار گرفت، در اتاق معمولي خودشان بودند و خيلي معمولي برخورد مي كردند. وقتي هم كه من خيلي اصرار كردم، ايشان قسم خوردند كه من اين كار را نخواهم كرد، و بين من و بقيه افراد هيچ تفاوتي نيست. ايشان مي گفت: «بمبي به خانه من بخورد و پاسدارهاي اطراف منزل كشته شوند و من در اتاق ضد بمب زنده بمانم، ديگر من به درد رهبري نمي خورم. من زماني مي توانم مردم را رهبري كنم كه زندگي من مثل آنها باشد، و همه در كنار همديگر باشيم.» سید احمد خمینی واقعا جز این هم نمیشه به قلب ها رهبری کرد! |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۹ بهمن ۱۳۸۶
|
|
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ... | ||
|
به یاد آن روزها که هوا دلپذیر شد . . . -------------------------------------------- روزهای خون و آتش ، روزهای فریاد آزادی من که اون روزها نبودم، ولی خیلی چیزها رو الآن دارم درک می کنم. اصلا کاری به تلویزیون و حرفهای اون دوره ای ها ندارم! ... اما تاریخ رو که بخونی، دنیا رو که ببینی همه چیز رو به راحتی درک می کنی. وقتی یه دنیا کفر پشت یه نفر آدم بایستن، معلومه اون یه نفر کسی نمی تونه باشه جز دیو ! کسی که کشورش را به ناچیزترین خوشی هایش فروخت. کسی که از کشتن جوانان کشورش هیچ باکی نداشت. ای شاه خائن آواره گشتی، خاک وطن را ویرانه کردی . . . وقتی یه دنیا کفر جلوی راه یه ملت می ایسته، معلومه که اون ملت کارش درسته ! معلومه کسی که به تنهایی در برابر ظلم ایستادگی کرد و ملتی سردرگم را رهبری کرد، نمی تواند زمینی باشد؛ آن فرد یقینا از تبار فرشتگان بود؛ آری، دیو چو بیرون رود، فرشته درآید. فرشته ای که مامور خدا بود تا ایران را از چنگال استبدادگران برهاند. فرشته ای که یاد و خاطره بزرگان این سرزمین را زنده کرد. فرشته ای که از هیچ قدرتی هراس نکرد و به راحتی گفت: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی جاویدان باد ایران عزیز که فرزندانی دارد دلاور، هزاران فرزندان گمنام ! شهیدانی که دیگر در بین ما نیستند تا دستاوردهای انقلاب عظیمشان را ببینند؛ در بهار آزادی، جای شهدا خالی |
||
۱۹ بهمن ۱۳۸۶
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |