به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۳ کاربر مهمان
این عنوان قفل شده است!
     
زنگ انشا!
نام کاربری: The.Gladiator
پیام: ۱,۸۲۸
عضویت از: ۶ تیر ۱۳۹۰
گروه:
- کاربران عضو
به نام خداوند جان و خرد


این تاپیک با توجه به پیشنهاد مسعود و بررسی های لازم ایجاد میشود.

قوانین:


1- هر کاربر میتواند برای هر موضوع، یک انشا داشته باشد. پس زمان نوشتن انشا دقت کنید.

2- هر کاربر موضوع مورد نظر خودش برای انشا بعدی رو در آخر انشا ذکر میکند

3- کاربری که انشا نوشته نمیتواند در نمره دهی به انشاو موضوع خود نمره بدهد.

4- نمره ی نهایی هر انشا و موضوع انشا بعد با توجه به نمره دهی کاربران و شاخص های دیگر تعیین میشود.

5- تا وقتی که زمان ارائه ی انشا تمام نشده، کاربری حق نظر در مورد آن را در این تاپیک ندارد.

6- نحوه ی نمره دهی:
کاربر ابتدا انشا را میخواند و بعد به میزان روان بودن، برقراری ارتباط با خواننده و مرتبط بودن جملات به موضوع انشا توجه میکند.

7-افرادی که انشا میدهند نباید برای نمره ی بالا از سمت نمره دهندگان تقاضایی داشته باشند. با افراد خاطی برخورد خواهد شد.
تکرار برای یکبار:
محرومیت از یک دوره شرکت در انشا نویسی.
تکرار برای دوبار:
محرومیت برای سه دوره شرکت در انشا نویسی.
تکرار سه بار و بیشتر:
محرومیت از شرکت در انجمن داستان نویسی.

8- برای هر موضوع هشت روز در نظر گرفته شده و 48 ساعت هم برای نمره دهی توسط کاربران و ناظران انشا. به طور کلی برای هر موضوع انشا ده روز زمان اختصاص یافته.

9- نمرات از 10 شروع میشود و سقف آن 20 است.


قوانین با گذشت زمان و رونق گرفتن تاپیک کامل میشوند.
پیشنهادات و انتقادات خود را در این تاپیک مطرح کنید.

موضوعات مطرح شده:

1- خرید تابستانی، اولین بار با لباس بارسلونا به زمین میروی. توصیفش کن.

2- سفری رویایی!

3- یک اتفاق مهم!

4- تابستان ایده آل من!

5- بارسلونا

6- اینترنت

7- ایران در جام جهانی





موفق باشید.





۲۹ خرداد ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: The.Gladiator
پیام: ۱,۸۲۸
عضویت از: ۶ تیر ۱۳۹۰
گروه:
- کاربران عضو
اولین موضوع:
خرید تابستانی، اولین بار با لباس بارسلونا به زمین میروی. توصیفش کن.

به عنوان اولین انشا کمی توضیح میدم:

لازم نیست که حتما توی نیو کمپ برگزار بشه و خودتون میتونید تیمی رو انتخاب کنید و اصلا مهم نیست که تو چه چارچوبی مسابقات برگزار میشه.
میتونید یه اسم اسپانیایی داشته باشید و یا این که ملیت خودتون رو تغییر بدید.
میتونید پایان انشا رو به عهده ی مخاطب بزارید و یه جوری خواننده رو تو خلا رها کنید. کاری که من سعی کردم انجام بدم.( به انشای پایین رجوع شود ) در اصل میتونید انشا رو از هر کجا که خواستید شروع کنید و هر کجا که دوست داشتید تمام کنید.

کاملا ازاد و تخیلی.


انشای شماره ی یک:
به نام خدا

وقتی مربی اسم بازیکنا رو برای اولین بازی تو لیگ قهرمانان خوند شوکه شدم. باور نمیکردم که تو یه تورنمت اروپایی همراه با تیم رویایی ام باشم. هرگز هم خودمو تا این حد بالا نیاورده بودم. بچه های تیم میگفتن که تیتو همیشه قبل از بازی میاد و با تک تک بازیکنا حرف میزنه، اما تا وقتی که این اتفاق برام نیفتاده بود باور نکردم.

بعد تمرین توی زمین یخ زده تیتو اومد نزدیکم.گفت" برای بازی جمعه آماده ای؟" گفتم " در واقع نه، هنوز سه روز مونده و من باید تمرین کنم تا به مرز آمادگی صد در صد برسم."
"ببین خیلی چیزا توی تیم ما اهمیت داره. یک اعتماد. تو باید باور داشته باشی که وقتی پاس میدی یا گل میشه و یا موقعیت گل رو برای هم تیمی ات به وجود آوردی. اگر گل نشد هیچ وقت حسرتش رو نخور. چون بارسا یا میبره و یا قهرمان میشه." این همه اعتماد به نفس برام جالب بود. ادامه داد" همیشه سعی کن توپ رو از حریف حفظ کنی اما نگاهت به جلو باشه. به بالا. باید یادت باشه که فلسفه ی بارسا چیه. چیزی که ژاوی پایه گذاری کرده. تو جمعه کنار ژاوی هستی و باید بتونی مثل امروز باهاش هماهنگ باشی. امروز کارت عالی بود. به نظرم بهترین پاس های عمرتو دادی. "

معترض شدم." اما پست تخصصی من دفاع سمت چپه، نمیتونم کنار ژاوی باشم. اونم تو اولین قدم برای لیگ قهرمانان. ممنون از اعتمادت تیتو; من ترجیح میدم همون اول کار خودمو ضایع نکنم."
متعجب نگاهم کرد" اما تو قرار نبود که روی حرف من حرف بیاری. بهم اعتماد کن. چیزی که برام بیش از تاکتیک اهمیت داره اعتماده. واکنشی که نسبت به تو داشتم و دارم. پس حالا خودتو باور کن پسر جوان." به پشتم زد و رفت...

توی اتوبوس هم کنار ژاوی بودم. موسیقی لایت گوش میداد." همیشه این کارو میکنم. قبل از بازی به من آرامش میده." توی راه خیلی از هوادارا بودن که مارو میشناختن.بعضی ها هم منو به عنوان یه ناآشنا با انگشت نشون میدادن. اصلا انگار نه انگار که مراسم معارفه داشتم!
وقتی از اتوبوس پیاده شدیم باد سرد منو غافلگیر کرد. چند پسر بچه کنار هم ایستاده بودن و لباس دوم بارسا رو به تن داشتن. رفتم جلو و لباسشون رو امضا کردم. یکیشون گفت" جان ستاره ی آینده"







۲۹ خرداد ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
انشای شماره ی دو:
وقتی که وکیلم وارد اتاقم شد و پیشنهاد رسمی بارسلونا برای به خدمت گرفتن منو روی میزم گذاشت اول فکر کردم که یه شوخیه ولی معلوم بود که این یه پیشنهاد کاملا رسمی هست!

- مسعود! الو؟! از دنیا به مسعود!
- هوم؟!
- حالت خوبه؟! نظرت چیه؟!
- نظرم؟! چی؟! اوه ..... نظرم! وا .... واقعا نمیتونم با ... باور کنم! یعنی این حقیقته؟!
- بله ستاره! حقیقته! تو بهترین پاسور لیگ جزیره انتخاب شدی و بیشترین تعداد پاس گل رو داری! بهترین گزینه برای جایگزینی اینیستا هستی! مصدومیت شدید اینیستا باعث شد که بهت این پیشنهاد رو بدن. نظرت چیه؟! حقوق کمی برات در نظر گرفتنا!
- هه! حقوق؟! فکر میکنی برام مهمه؟! من عاشق بارسا هستم مرد! از 11 سالگی که از ایران اومدم به لندن همیشه شبها با رویای بازی کردن با لباس بارسا میخوابیدم.
من موافقم! هر کاری که لازمه خودت بکن!
- خیلی خوشحالم بابت این تصمیمت! موفق باشی ستاره ی جوان. من میرم تا هماهنگی های لازم رو انجام بدم.
- خیلی ممنون.



تقریبا بعد از 2 هفته روانه بندر بارسلون شدیم، هیچ وقت مراسم زیبای معارفه م یادم نمیره! شماره ی 30 برام اختصاص یافته بود! استقبال مردم و هواداران متعصب کاتالانی واقعا بی نظیر بود.
اولین جلسه تمرینی با استقبال عجیبی مواجه شدم. اولین فرد، ژاوی جلو اومد. اول به اسپانیایی حرف زد ولی هیچی نفهمیدم. به گرمی دستش رو فشردم و به انگلیسی گفتم: بودن هم تیمی تو، برام یک افتخاره! امیدوارم بتونم در کنار بازیکن بزرگی مثل تو تجربه زیادی کسب کنم.
بعد از اون کم کم با سایر بازیکنان آشنا شدم. سپس تیتو آمد و بعد از سلام و احوال پرسی با جدیت جلسه تمرینی را شروع کرد! واقعا تمرکز همه بازیکنان موقع جلسه تمرینی بی نظیر بود.کمی طول کشید تا بتونم خودمو با ریتم تیم هماهنگ کنم! بعدش به دو تا تیم 11 نفره تقسیم شدیم، 90 دقیقه فوتبال بازی کردیم ولی من دقیقه 50 ماهیچه کشاله رانم کمی کشیده شد! خدای من چه بد شانسی بزرگی!
چندان جدی نبود ولی این میتونست یک امتیاز منفی باشه برام! امیدم به این بود که بازی 9 روز بعد مقابل والنسیا تو میدان باشم ولی با اینکه تا اون روز از مصدومیتم خلاص میشم ولی فکر نکنم با وجود فابرگاس و ژاوی و تیاگو و بوسکتس به من میدان برسه! البته رقیب اصلیم تیاگو بود چون با اون هم پست تر بودم!
اون شب هیچ وقت یادم نمیره! توی نیو کمپ، 9 دقیقه مونده به بازی! توی رختکن تیتو منو کشید کنار و حرف زدن رو شروع کرد: «خوب میخوام امشب نمایش خوبی داشته باشی! شجاع باش و قوی!»
من: خدای من! شما جدی هستین؟! مگه قراره از شروع بازی به میدان برم؟!
تیتو(به شوخی): من مگر با تو شوخی دارم؟! البته اگر نخوای میتونم کس دیگه ای رو بفرستم.
من: از خدامه! خیلی خوشحالم که میتونم تو اولین بازیم از شروع بازی تو میدان باشم! فقط جای کی بازی میکنم؟!
تیتو: ژاوی! هفته بعد بازی سنگینی داریم بهتره استراحت کنه!
من: نهایت سعی ام رو میکنم که نمایش قابل قبولی داشته باشم.
تیتو: مطمئنم!

اون شب برای اولین بار به میدان رفتم! تشویق هواداران بارسلونا به شدت آدم رو تحت تاثیر قرار میداد! انگار چندین برابر بر توانییهای انسان اضافه میکرد!

پاسکاریهام با فابرگاس بسیار هماهنگ بود. ولی علیرغم نمایش خوبمان در دقیقه 17 با اشتباه ماسکرانو یک پنالتی به حریف دادیم و سولدادو به آسانی پنالتی رو گل کرد.
بازی رو ویا و مسی از سر گرفتن. اون روز مسی کاملا متفاوت بود! اشتباههای زیادی میکرد!
داوید ویا توپ رو به تیاگو سپرد و جلو رفت. من از پشت سر چند بازیکن والنسیا عبور کردم و توپ رو خواستم تیاگو با مهارت توپ رو به من سپرد! برگشتم و توپ رو به فابرگاس پاس دادم. فابرگاس با یک توپ بلند داوید ویا رو صاحب توپ کرد. داوید دو نفر رو دریبل کرد ولی متاسفانه نتونست توپ رو بیشتر از این نگه داره و توپ رو ازش گرفتن! دقایق به سرعت سپری میشد! نیمه اول هم تموم شد و تیتو با نهایت آرامش در رختکن ازمون استقبال کرد! کمی در مورد اشتباهات تاکتیکی باهامون حرف زد و با یک تاکتیک متفاوت تر وارد میدان شدیم.
دقیقه 57 دنی آلوز توپ رو از مهاجم والنسیا گرفت و با یک پاس بلند به من رسوند. توپ رو با سینه خودم کنترل کردم و به بوسکتس رسوندم! بوسکتس بلافاصله توپ رو به فابرگاس داد. فابرگاس کمی جلوتر اومد و دوباره توپ رو به من رسوند. به زیبایی تونستم مدافع والنسیا رو جا بذارم! از سمت چپم بویان نفوذ کرده بود و مقابلم مسی قرار داشت! سمت راستم هم که کاملا خالی بود و دنی توپ میخواست! توپ رو به مسی دادم مسی فورا به خودم برگردوند بویان در آفساید بود! توپ رو به دنی دادم! دنی دو تا از مدافعین والنسیا رو به مهارت پشت سر گذاشت و با من یک و دو کرد و وارد محوطه جریمه شد و به زیبایی گل تساوی رو به ثمر سوند! گللللل!! دقیقه 60! ورزشگاه شور و نشاط دیگری پیدا کرد! دنی آلوز به سرعت به سمت من دوید و همدیگه رو در آغوش گرفتیم! واقعا گل زیبایی بود!

ولی تیتو من رو از بازی کشید بیرون و الکسیس سانچز به جای من به میدان اومد! معلوم بود که میخواست ترکیب رو هجومی تر کنه! وقتی به کنار تیتو رسیدم:
- «میدونستم که موفق خواهی بود!».
با غرور با تیتو دست دادم و روی نیمکت نشستم!
بسیار خسته بودم! با هیجان منتظر گل پیروزی بخش بودم! بالاخره مسی توپ رو گرفت! با نهایت مهارت 4 تا از بازیکنان والنسیا رو پشت سر گذاشت، با بویان یک و دو کرد و کمی توپ رو کشید به سمت چپ و یک سانتر عالی انجام داد و گللللللللللل!! بالاخره داوید ویا توانست تیم رو جلو بندازه! اونم در دقیقه 87!
اون بازی با نتیجه 2-1 به سود بارسا تموم شد! واقعا خوشحال بودم! به اتفاق سایر بازیکنان به رختکن رفتیم تا دوش بگیریم.
فردای آن روز به سیوتات اسپورتیوا رفتیم تا برای بازی بعدی آماده شویم .....





هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۲۹ خرداد ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: Kiavash13
نام تیم: آرسنال
پیام: ۹,۹۶۵
عضویت از: ۹ آذر ۱۳۸۸
از: Kermanshah
طرفدار:
- Andres Iniesta
- Rivaldo
- Esteghlal
- Netherlands
- Mojtaba jabbari
- Frank De Boer
- Majid Namjoomotlagh
گروه:
- کاربران عضو
- لیگ فانتزی
افتخارات
انشای شماره ی سه:
فقط 16 سالم بود.با تیم نوجوانان ایران رفتیم جام جهانی.بازی های خوبی انجام دادیم و تو دور گروهی بعد از هلند بالا اومدیم.تو دور یک چهارم نهایی قرار بود که با اسپانیا بازی کنیم.همه بچه ها از استرس داشتن میمردن ولی با هم متحد شدیم که بهترین بازیمونو انجام بدیم.من تو پست هافبک دفاعی بازی میکردم.میخواستم مثل دو بازی قبل(چون بازی آخرو محروم بودم) عالی بازی کنم جلو اسپانیا.و بهرتین بازیمو کردم.بیشترین بازیابی ها رو داشتم.یه بازیکن فوق العاده داشتن به اسم جرارد دلوفلوئو.در موردش خیلی شنیده بودم.چندین بار توپو ازش گرفتم.خودم خیلی راضی بودم از بازی که یهو دقیقه 60 گل خوردیم.همون جرارد بود.پنج تا بازیکن از جمله من رو دریبل کرد.ما سی دقیقه ی آخر با تمام قوا حمله کردیم.یه لحظه دقیقه ی 86 بود که یه توپیو شماره ده تیممون زد که خورد به تیر.توپ خیلی محکم بود و برگشتش اومد پشت محوطه و فاصله ی 30 متری.توپ نخورده بود زمین که نه گذاشتم نه برداشتم یه شوت خیلی محکم زدمو در کمال تعجب دقیقا رفت به کنج دروازه.اون بازیو ما تو وخت اضافه باختیم.اما همون بازیا باعث شد که لاماسیا بیاد ایران و بازیای منو دنبال کنه.من هم فهمیدم و بهترین بازیامو انجام میدادم که لاماسیا بالاخره منو گرفت و باهام قرارداد امضا کرد.اولش تو Barca C بودم.به هر حال 16 سال داشتم.
تو همون تیم هم بعد 4-5 تا بازی فیکس شدم.
یه سال بعد تو سن 17 سالگی منتقل شدم Barca B.خیلی خوشحال بودم.حس عجیبی بود.من داشتم تو adelante lig بازی میکردم.اونم در حالی که هنوز گواهی نامه نداشتم.ولی من باز به کار خودم ادامه دادم.Oriel Rossel به تیم اسپانیول منتقل شده بود.و من باز هم تو Barca B فیکس شدم.وسطای فصل بود که ماسکرانو یه مصدومیت عجیب پیدا کرد.همه گفتن ماسکرانو یه سال از میادین دوره.پاش بدجوری شکسته بود.بارسا فقط بوسکتس رو داشت.جاناتان هم یه ماهی مصدوم بود.تیتو منو به تمرینات دعوت کرد.خیلی حس عجیبی بود.من داشتم با بازیکنایی مثل ژاوی و مسی و پویول و علی الخصوص اینیستا که از بچگی دوسش داشتم تمرین میکردم.اونم فقط تو 17 سالگی.من از اون به بعد به تیم اصلی منتقل شدم.ولی تو 3 هفته که بودم حتی یه بازیم بهم نرسید.ولی اشکال نداشت.من رو نیمکت کنر بهترینا بودم و تو رختکن بهترینا رو میدیدم.تا این که بازی رسینگ رسید.بازی رسینگ بازی قبل رئال مادرید بود.بوسکتس هم چهار کارته بود.تیتو میخواست منو بازی بده.منم خیلی خوشحال بودم.که یه روز قبل بازی بوسکتس گفت نگران نباش تیتو.من میخوام بازی کنم.تیتو هم گفت باشه و خوشحال شد.اون وسط نها کسی که ناراحت بود من بودم.بوسکتس بازی کرد و منم رو نیمکت بودم.دقیقه ی 90 بود که یوهو بوسکتس یه خطای ناشیانه وسط زمین انجام داد.ما 4-0 برده بودیم و نیازی به اون خطا نبود.داور هم کارت زرد بهش نشون داد.همه حتی من ناراحت بودیم.وجود بوسکتس تو الکلاسیکو خیلی مهم و ضروری بود.منم اینو درک میکردم.ولی شده بود دیگه.
تیتو قبل بازی اومد باهام صحبت کرد.
-واسه الکلاسیکو اماده ای؟
+
-چیه؟چرا اینجوری میکنی؟
+من واقعا آمادم.ولی بهتر نیست تاکتیک تیمو عوض کنیم؟
-بدون هافبک دفاعی؟جوک میگی؟
+نه.گیج شدم نمیدونم دارم چی میگم
مربی اسم منو تو روزنامه ها گفت.همه ی روزنامه ها به تجربه ی تلخ حضور تیو تو الکلاسیکوی 2 سال پیش اشاره میکردن و تیتو جلوی همه ی این هجمه ها واستاد و به تجربه ی شیرین مسی اشاره میکرد.من که این کار تیتو رو دیدم تصمیم گرفتم بهتیرن بازی عمرمو انجام بدم.
بازی که شروع شد پر استرس بودم.اولین بازیم جلو 100 هزار طرفدار بارسا که همه یجوری نیگات میکنن.یه جو،سنگینی بود.دقیقه ی 16 همه بوسکتسو صدا میکردن.از اون لحظه بود که به خودم اومدم.تصمیممو دوباره مرور کردم.من بهترین بازیمو انجام میدم.از دقیقه ی 20 دیگه همه ی توپایی که میومدو میگرفتم.حتی اجازه نمیدادم یه توپ ازم رد بشه.هیچ توپی از عمق رد نشد.من توپا رو میگرفتم و به بهترین شکل ممکن پخش میکردم.ژاوی دیگه وظیفه ی پخش توپو نداشت.ژاوی حالا فقط یه کار داشت.و اون کارو به نحو احسن انجام میداد.شماره ای که باهاش بازی کردم 34 بود.دقیقه ی 34 که شد هوادارا اسم منو صدا زدن.تو پوست خودم نمیگنجیدم.و همین باعث شد بازیو ول کنم. و با یه اشتباه توپو تقدیم کردم به بنزما و اون هم به راحتی توپو گل کرد.منم افتادم رو زمین.هر دو کاپیتان اومدن دست منو گرفتن و بلندم کردن.خیلی حس بدی داشتم.اگه نیمه دوم تو زمین بودم میدونستم چی کارشون کنم.
نیمه دوم شروع شد.دقیقه 48 بود که یه توپو گرفتم به مسی دادم.مسی 7-8 نفرو دریبل کرد و توپو گل کرد.این گل بهتر از گلش به ختافه بود.کسی که بیشتر از همه خوشحالی میکرد من بودم.حالا کلی وخت بود تا رئالو ببریم.
من تا اخر بازی بهترین بازیمو کردم.ولی ما هنوز نتونسته بودیم گل بزنیم.دقیقه 87 بود که یه توپو آلوز شوت کرد و به مارسلو خورد و از شانس خوبم توپ رسید به من و منم از فاصله ی 40 متری بهترین شوتمو کردم و توپ به طاق دروازه چسبید و گل شد.خیلی صحنه ی جالبی بود.بهترین گل عمرم بود.تو اولین بازیم برای تیم محبوبم بارسا.اونم به تیمی مث رئال مادرید.من اشتباهمو جبران کرده بودم و بیشتر به خاطر این خیلی خوشحال بودم.اگه اون اشتباهو نکرده بودم خیلی عالی میشد.ولی ما بردیم.من بعد اون اشتباه یه گل فوق العاده زدم که آخر فصل به عنوان بهترین گل سال انتخاب شد.
از اون به بعد من بیشتر بازی کردم و تا آخر فصل حدود 15 تا بازی کردم.ولی هیش کدوم مث اولین بازیم نبود.
ضمنا اینم اضافه کنم که 3 تا قهرمانی رو اخر فصل گرفتیم.







The King in the north

نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۲ تیر ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: San.Andres
پیام: ۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
انشای شماره ی چهار:
بازیِ سوم فصل بود. بعد از دو بازیِ اول که تو لیست هجده نفره ی تیم هم نبودم، این اولین باری بود که رو نیمکت مینشستم! به گذشته م فکر میکردم. به 4 سالگیم که پدرم اولین توپ رو به عنوان کادوی تولدم به من هدیه کرد. به بازی تو زمین های خاکی محلمون ؛ به اولین قهرمانی به همراهِ تیم مدرسه و رفتن به تیم نوجوانانِ فاینورد! فصل پیش بود که واردِ تیم اصلی شده بودم و با بازی تو 34 بازی فصل سهم بسزایی تو بدست آوردن رتبه ی چهارم جدول و رفتن تیم به لیگِ اروپا داشتم. همون روزا بود که نظر سران بارسلونا رو جلب کردو م به عنوانِ اولین خریدِ تابستونی این تیم، به کاتالونیا اومدم. هیچ وقت مراسم معارفه رو فراموش نمیکنم! اونقدر هیجان زده بودم که به تمام کارکنان ورزشگاه دست دادم! بعد از دو بازیِ اول که با بردهای 3-0 و 4-0 برابر ویارئال و گیخون بدست اومده بود، بازیِ سوم سخت به نظر میرسید! تیم اسپانیول که از دو بازیِ اولش 4 امتیاز کسب کرده بود حالا مقابلِ تیم ما قد علم کرده بود و تونسته بود تا دقیقه ی 65، با انجام یک بازیِ کاملاً تدافعی، دروازه ی خودشو بسته نگه داره! حتی حضور بازیکنانی مثل مسی، ویا و اینیستا هم نتونسته بود کمکی به تیم کنه و ما فقط مالکیتِ توپ رو در اختیار داشتیم، اما موفق به خلق موقعیت نمیشدیم! نگرانی تو صورتِ تیتو، مربی جدید تیم موج میزد. در حالی که به نظر میومد داره به انتقاد هایی که ممکنه ازش بشه فکر میکنه، به من اشاره زد که برم و گرم کنم! من اولش حس کردم با من نیست، چون باورم نمیشد قراره برای تیم رویاهام بازی کنم! دو باره گفت : «پاشو پسر، نوبت توئه!» . منم با خوشحالی زاید الوصفی شروع به گرم کردن کردم! 5 دقیقه بعد من کنار داور چهارم که یه تابلو تو دستش گرفته بود، ایستاده بودم و منتظر بودم توپ به بیرون بره. روی تابلو شماره های 15 و 31 درج شده بود. کیتا توپ رو از بالای دروازه به بیرون زد و داور وسط اجازه ی تعویض رو صادر کرد. کیتا وقتی تابلوی تعویض رو دید به سمت من اومد و در حالی که منو تو آغوش میگرفت گفت : «نشون بده کی هستی پسر!» منم با یه چشمک جوابشو دادم و با یه روحیه ی مضاعف وارد زمین شدم! هیچوقت اون لحظه رو فراموش نمیکنم! خیلی حسِ خوبی داشتم و البته به همراهِ کمی استرس! با سرعت رفتم و کنار اینیستا تو خطِ هافبک ایستادم! اینیستا نگاهی به من کرد و بهم لبخند زد! منم با یه لبخند جوابشو دادم. دوازه بان اسپانیول بازی رو شروع کرد! ماسکرانو ضربه ی سر رو زد و توپ به بوسکتس رسید! بوسکتس هم بلافاصله توپ رو به من رسوند! منم خواستم توپ رو به اینیستا بدم که توپ رو از من زدند! خیلی نا امید شدم و همونجا رو زمین نشستم! اینیستا اومد کنارم و دستم و گرفت و بلندم کرد و گفت : « تو بارسلونا نا امیدی معنایی نداره ! حالا که اینجایی با تمام توانت مبارزه کن.» خیلی روحیه گرفتم! بلند شدم و به بازی ادامه دادم! دقیقه ی 82 بود! بوسکتس اینیستا رو صاحب توپ کرد! اینیستا در عرض توپ رو به من پاس داد! منم تک ضرب توپ رو به گوشه ی چپ که ویا حرکت کرده بود پاس دادم! ویا یه نفر رو از مقابل برداشت و با یه پاس به بیرون منو صاحب توپ کرد. منم که فرصت رو عالی دیدم با یه ضربه ی زاویه دار توپ رو به سمت دروازه زدم! با بدشانسی تمام توپ به تیرک سمت راست خورد!! در حالی که داشتم غبطه ی فرصتی که از دست داده بودم رو میخوردم، پدرو از راه رسید و توپ برگشتی رو تبدیل به گل کرد!!! اون لحظه تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که منم مثل بقیه به سمت پدرو بدوم و خودمو روش بندازم! باورم نمیشد که ما با گل دقیقه ی 83 پدرو جلو افتادیم! بعد از گل تماشا گرها فریاد میزدن : «ویواسانتی»...





۲ تیر ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
مهمان_مهمان
انشای شماره ی پنج:
افتضاح تر از این نمیشد
درست وقتی که رو اوج بودم مصدوم شدم.اونم شدید.واقعا بد شانسی بود.روزنامه ها چیزای عجیبی در موردم مینوشتن.اینکه با این مصدومیت دیگه تیمی دنبالم نمیاد تو تابستون.
سخت تلاش کردم تا به فرم قبل از مصدومیتم برگردم.پام بدجور آسیب دیده بود.
عجیب ترین اتفاق ممکن افتاد.یه پیشنهاد از بارسا.من حتی تصورشم نمیکردم تیمای سوم و چهارم بهم پیشنهاد بدن چه برسه به بارسا.
اونا یکی رو لازم داشتن که به مسی کمک کنه و خط حمله شون طلایی بشه.همراه ویا میشد یه خط حمله ی آتشین ساخت.مخصوصا الان که پویول و ژاوی و اینیستا زیاد بازی نمیکردن.
قبول کردم.یه مراسم معارفه ی خوب.اما نه به خوبی مراسم معارفه م تو تیم قبلیم یعنی والنسیا.توی بارسا یه حس عجیب و غریبی داشتم.نشستن کنار این همه ستاره واقعا استرس زا بود.
اما با گذشت زمان فهمیدم شانس به من رو کرده بود که اون پیشنهاد رو از بارسا گرفتم.
توی اولین بازی فیکس بودم.استرس داشتم اما نگاه کردن به صورت بازیکنا و تیتو آرامش خاصی برام داشت.تیتو یاد پپ رو تو ذهنم تداعی میکرد.یه اسطوره ی به تمام معنا.
بازی شروع شد.بازی با سویا بود.تیم خیلی سرسختی بود.توی والنسیا تجربه ی بازی باهاش رو خیلی داشتم.بازی تا دقیقه ی 15 بدون گل و آرام بود.گه گاهی یکی از بازیکنای ما یه حرکتی میکرد اما به نتیجه نمیرسید.تماشاگرها تعجب میکردن.انتظار داشتن که با این خط حمله الان حداقل به گل میرسیدیم.
.
.
.
دقیقه ی 34 بود که یه حرکتی رو دنی شروع کرد.توپ به من رسید.با یک و دوی زیبایی با ویا توپ رو به پشت محوطه ی جریمه رسوندیم. از اونجا به مسی پاس دادم.چه پاسی بود...و چند ثانیه بعد توپ توی دروازه بود.

بیشتر از گل مسی از پاس من خوشحال بودن تماشاگرا.بازیکنا همه با خوشحالی من و مسی رو بغل کردن.

چند دقیقه بعدش یه تکل خطرناک روم کردن و پام زخمی شد و پدرو به جای من اومد تو زمین.

بازی با اون نتیجه به پایان رسید و تلاش های پدرو و مسی و ویا به جایی نرسید برای گلهای بیشتر.واقعا بازی خوبی انجام دادم.

کنار زمین تیتو بهم گفت میدونستم که اعتماد کردن به تو کار درسیته.
این حرفش اعتماد به نفسی رو بهم داد که واقعا بهم کمک کرد بقیه ی فصل رو بدون نقص بازی کنم.
دومین گل ال کلاسیکوی به یاد ماندنی رو هم من زدم.این ال کلاسیکو هم بازی 5-0 تموم شد.تاریخ تکرار شده بود.دو تا 5-0 تو کارنامه مون به رئال میدرخشید...





۲ تیر ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: The.Gladiator
پیام: ۱,۸۲۸
عضویت از: ۶ تیر ۱۳۹۰
گروه:
- کاربران عضو
مهلت تمام شد!
کاربرانی که میخواهند در نمره دهی شرکت کنند لطفا نمرات را به من پیام شخصی کنند.

و اگر نمره دهندگان انشا ارائه کردند به انشای خود نمره ندهند.

نحوه ی نمره دهی:

انشای شماره ی یک:
انشای شماره ی دو:
انشای شماره ی سه:
انشای شماره ی چهار:
انشای شماره ی پنج:

موفق باشید.






۴ تیر ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: The.Gladiator
پیام: ۱,۸۲۸
عضویت از: ۶ تیر ۱۳۹۰
گروه:
- کاربران عضو
نمره ی انشاها:

انشای شماره ی یک: 17.5
انشای شماره ی دو: 18
انشای شماره ی سه: 17
انشای شماره ی چهار:17.5
انشای شماره ی پنج:17.25

انشای برتر این دوره، انشای شماره ی دو، نویسنده: مسعود
تبریک میگم بهتون.

پ.ن: شما برنده ی یه دستگاه مزدا 3 شدید.




۶ تیر ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: The.Gladiator
پیام: ۱,۸۲۸
عضویت از: ۶ تیر ۱۳۹۰
گروه:
- کاربران عضو
موضوع انشا:
سفری رویایی!



توضیحات:

1- هیچ الزامی نیست که سفرتون به فوتبال مربوط باشه.
2- بیش از ده خط نوشته بشه.
3- خلاقیت خیلی مهمه و توی نمره دهی تاثیر داره.
4- نمره دهی مانند دوره ی قبل هست.
5- شماره ی هر انشا را بالای آن درج کنید.
6- موفق باشید.





۶ تیر ۱۳۹۱
پاسخ به: زنگ انشا!
نام کاربری: Carles_Puyol
پیام: ۶,۴۶۱
عضویت از: ۲۱ خرداد ۱۳۹۰
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲̲̲͡͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡
گروه:
- کاربران عضو
انشا شماره 1

همه چی ازاون جاشروع شد که من موفق شدم مدرک خلبانیمو بگبیرم،مدرکی که تمام عمرموصرفش کرده بودم و برام ارزش خاصی داشت.

پروازاولی رو که یک پروازداخلی به مشهدمقدس بود باموفقیت پشت سرگذاشتم.خیلی حس خوبی نسبت به خودم داشتم،یه جورایی اصلاباورم نمیشد که به این شغل که ازبچگی آرزوشوداشتم برسم.ازبچگی هرشب خواب میدیدم خلبان شدم ولی هروقت میخواستم برم تو هواپیما واونوبرلی پرواز آماده کنم ازخواب بیدارمیشدم،حالا که برام به واقعیت پیوسته بود ازخوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم!

همون موقع یکی ازدوستام که تو آژانسای مسافرتی بود باهام تماس گرفت و بهم تبریک گفت بابت موفقیتی که کسب کرده بودم وبهم یه پیشنهاد داد!یه پروازداشتن برای اسپانیا وخلبان مسئول این پرواز به رحمت خدارفته بودن!بهم گفت که کادر پروازشون همه ازخلبانای ماهر هستن ولی اون به من اعتماد کرد واین مسئولیت رو به من داد.خدای من!اصلا باورم نمیشد واقعا یه هفته خاصی برام بود،اول اینکه تونستم به اون مقامی که میخوام برسم ودوم اینکه،میخواستم برم اسپانیا اونم باهواپیمایی که خودم کنترلش میکنم.اسپانیا،جایی که آرزوداشتم برم،جایی که برام بعداز خلبان شدن آرزوبود،همه چیز داشت برام به حقیقت میپیوست.واقعا اون موقع اینقد خوشحال بودم که اصلا نمیتونم کلماتی رو بگم که توصیفش کنم... .

بالاخره روزموعود فرارسید!همه مسافرا سوار هواپیما شدن و منم به بیشتریاشون خوش آمد گفتم!رفتم وآماده شدم واسه پرواز... .

بعد از حدود8 الی 9 ساعت رسیدیم به آسمان اسپانیا،اونا بهمون خوش آمد گفتن و محل فرود رو برامون مشخص کردن،به مسافرا اعلام کردم که به آسمان اسپانیا رسیدیم ،کمربندهای خودتونو ببندید وآماده فرود بشید!آه خدای من همیشه دوست داشتم این جمله رو بگم!

هواپیما رونشوندم وبرای مسافرا سفر خوشی رو آرزو کردم!بعدازاینکه همه مسافرا پیاده شدن ،هواپیما رو بردم جای مخصوصش وآماده شدم که برم جاهای دیدنیشو ببینم و بعدش برم کاتالونیا تا بازیکنان تیم محبوبم یعنی بارسلونا رو ازنزدیک ببینم. واقعا خیلی برام جالب بود،سفری به اسپانیا رویاوآرزوی من با خلبانی خودم!
بعداز تماشای دیدنی های اسپانیا،سریع آماده شدم تا برم کاتالونیا،لحظه فراموش نشدنی بود.
بایه تورگردشگری رفتم ورسیدم به کاتالونیا...سریع خودمو رسوندم به استادیوم نیوکمپ،وای چقدر زیبا بود.
رفتم جلوتر وروی صندلیهای استادیوم چنددقیقه نشستم وباخودم گفتم بالاخره به اونجایی که دوست داشتم رسیدم... .
بعد رفتم پیش بچه های تیم که داشتن تمرین میکردن گذاشتم تمرینشون تموم بشه بعد رفت و جلو وباهمشون دست دادم وازهمشون امضاء گرفتم.
برگشتم تا یه گروه دیگه از مسافرارو برگردونم ایران،واقعا دل کندن سخت بود ولی کاری نمیشد کرد... .
برگشتم وآماده شدم که هواپیما رو بلند کنم وبرگردم که یهههو دیدم دارم تکون میخورم...اینقدتکون خوردم تا سرگیجه گرفتم وافتادم رو زمین،چندثانیه بعدچشامو بازکردم دیدم رو تختم هستم ومامانم بالای سرمه و میگه پاشو مدرست دیر شد.
میخواستم همون موقع بزنم زیر گریه،همه چیزا پرید.
رفتم یه سفر رویایی تو یه خواب رویایی... .
ازهمون موقع تصمیم گرفتم که تلاش خودمو چندبرابر کنم تا تو واقعیت به رویای خودم برسم... .

.:پایان:.





۱۰ تیر ۱۳۹۱
۱ ۲ ۳ ۴ ... ۶ >
     
برو به صفحه
این عنوان قفل شده است!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۵۸
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۲۱
پیام‌های جدید
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۵۰۱ پاسخ
۱۲,۴۱۵,۱۰۲ بازدید
۱۵ روز قبل
Greatest Ever
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۹ پاسخ
۹,۱۰۰,۹۵۴ بازدید
۱۸ روز قبل
armanshah
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۷ پاسخ
۵۸۵,۱۷۹ بازدید
۳ ماه قبل
مهدی
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۳۵۷,۴۵۳ بازدید
۶ ماه قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۷,۱۰۰ بازدید
۶ ماه قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۹۶۹ بازدید
۶ ماه قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۷۴,۶۲۹ بازدید
۶ ماه قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۵۹,۸۶۲ بازدید
۶ ماه قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۸۵,۱۵۰ بازدید
۷ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۳۷۴,۱۹۷ بازدید
۷ ماه قبل
رویا
حاضرین در سایت
۳۰۹ کاربر آنلاین است. (۶۴ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۳۰۹

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!