در حال دیدن این عنوان: |
۱۵ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
![]() ![]() ![]() |
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو ![]() |
کار که والا یه کار سنگین رو دوشمه، در نبودِ پدر.![]() ![]() |
||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو ![]() |
به گزارش شیعه آنلاین، یکی از کاربران پایگاه خبری شیعه آنلاین چندی پیش این گفتگوی خواندنی که داستان غم انگیز دختری است که بخاطر شیعه شدن در فقر بسر میبرد را برای ما ارسال کرده است. متن کامل این گفتگو به شرح ذیل است:![]() «فاطمه. هـ» دختری ٢٥ ساله است که چندین سال پیش از مذهب حنفی به مذهب حقهی شیعه گرویده و نام مبارک فاطمه (س) را برای خود انتخاب کرد. حدود هفت سال است که او را میشناسم. از وی خواستم خاطره شیعه شدن خود را برای ما بازگو کند. با اینکه این داستان را بارها برایم گفته، اما هر بار که آن را میشنوم، انگار من قوت دل میگیرم. فاطمه خانم، چی شد که شیعه شدید؟ (لبخندی شیرین اما همراه با بغض، بغض از تنهایی زد و گفت:) بطور اتفاقی یکسری کتاب راجع به حضرت زهرا (س) از کتابخانهی محلمون گرفتم و با دقت آنها را مطالعه کردم. در حین مطالعه خیلی علاقمند شدم که راجع به امام حسین (ع) هم بدانم لذا از یکی از دوستانم که شیعه بود نوار روضهای گرفتم و آن را گوش کردم. به قدری روی من تأثیر گذاشت که دیگر کار هر روز من این بود که نوار روضه گوش بدهم و گریه کنم. به خواندن کتاب درباره حضرت زهرا ادامه دادم. مادرم همیشه میگفت پیش از متولد شدن تو، مستاجر یک پیر زن شیعه بودیم، او همیشه برایم غذا میآورد. حالا که کمی از دین و تأثیر لقمه روی انسان چیزایی فهمیدهام، پیش خودم میگویم حتما تأثیر لقمه آن پیر زن شیعه بوده که جرقهای برای پیدا کردن راه برای من شده است. خلاصه شروع به تحقیق کردم اما با مخالفت شدید خانواده مواجه شدم زیرا پدرم (البته از وقتی شیعه شدم به همه میگویم پدرم علی (ع) است) یکی از بزرگان فرقه حنفیه است و با وهابیت هم بسیار در تماس بود. خلاصه مرا خیلی اذیت کردند و میگفتند شیعیان دروغ میگویند که دختر پیامبر کشته شده! این یک دروغ بزرگ است! دختر پیامبر خودش فوت کرد و... روزها گذشت و علاقهام به حضرت زهرا و روضههای أباعبدالله بیشتر و بیشتر شد تا اینکه یک روز با اصرار، از خانوادهام خواستم به مشهد برویم. آنها امام رضا (ع) را در حد اینکه یکی از اولاد پیامبر است قبول دارند. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که پذیرفتند. بدون اینکه آنها بفهمند، با هماهنگی یکی از دوستانم آدرس یکی از علمای مشهد را گرفتم. پیش ایشان رفتم و بیشتر پرسشهایم راجع به تشیع و حضرت زهرا را از ایشان پرسیدم، ایشان هم با سعه صدر به تمام آنها پاسخ داده و گفتند دلیل سؤالهایتان این است که پیرو مذهب حنفی هستید. همانجا بود که تصمیمم را گرفتم، با ایشان به حرم امام رضا رفتم و شیعه شدم. واکنش خانوادهات به این تغییر مذهب چه بود؟ لبخند دیگری زد و گفت: در ابتدا مدت نسبتا زیادی موضوع را پنهان کردم، نمازهایم را در خفا و دور از چشمان آنها میخواندم. کمکم به من شک کردند تا اینکه یک شب ماه رمضان که اون آقا (پدر سابق فاطمه) بهم گفت بیا نماز تراویح بخوانیم. من بکلی فراموش کرده بودم که این نماز چطور خوانده میشود لذا با چندین بهانه از زیر آن در رفتم، شک آنها به یقین تبدیل شد لذا شروع کردند به اذیت و آزار و کتک زدن من. از لحاظ اقتصادی هم مرا زیرا فشار قرار دادند، هیچ پولی به من نمیدادند اما من به یاری خداوند توانسته بودم خواهر کوچکترم را هم با خود موافق کنم. او پنهانی برای من اخبار و تصمیماتی که بین برادران و پدرم میگذشت را برایم میآورد. یک شب هراسان پیش من آمد و گفت آنها حکم اعدام تو را از شیوخ حنفی گرفتهاند، میگویند مرتد شدهای و قرار است خودشان یا تو را اعدام کنند، البته احتمال هم دارد که فردا عقد تو با یکی از وهابییون را بصورت غیابی بخوانند (فاطمه به اینجا که رسید، آهی کشید و ادامه داد..) بقیه ماجرا را هم میدونی. بله، من بارها این داستان را شنیدهام اما میخواهم یک بار دیگر آن را بیان کنی. آن شب مجبور شدم از ترس جانم خانه را ترک کنم و به خانهی دوستانم بروم. چندی بعد هم با پیشنهاد چند تن ازعلماء مجبور شدم شهر را ترک کنم. الان هم همانطور که میدانی از ترس اینکه مبادا خانوادهام مرا پیدا کنند، در این شهر بطور پنهانی زندگی میکنم. (به اینجا که رسید، لبخندی زد که در پس آن میشد تنهایی وغربتش را کاملا حس کرد، غربتی مانند پدرش علی بن أبیطالب) من حتی میترسم که در یکی از حوزههای علمیه رسمی ثبت نام کنم زیرا با نفوذی که آن آقا (پدر سابقش دارد) به راحتی مرا پیدا میکند چون من از دید آنها باعث سرشکستگی یکی از رهبران سرشناس فرقه حنفی شدهام لذا الان بصورت غیررسمی، برای اینکه بیشتر با معارف اهل بیت (ع) آشنا شوم، با نوارهای سازمان تبلیغات درسهای حوزوی را گوش میدهم. فاطمه بعد از پایان حرفش آهی کشید شروع کرد به اشک ریختن. معلوم بودن علتش زندگی بسیار سختی است که در آن به سر میبرد زیرا در گذشته در رفاه کامل زندگی میکرد و از نظر مالی هیچ مشکلی نداشت اما الان در فقر کامل بسر میبرد. علاقمندان برای کمک به این دختر شیعه شده می توانند از طریق شماره کارت یا شماره حساب ذیل اقدام نمایند: شماره حساب: 34/ 3449 3449 بانک ملت - بنام موسسه خيريه مهر امام هادي (عليه السلام) شماره کارت: 6104337770021002 منبع |
||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: ~Voro0JaK~
پیام:
۱,۴۷۶
عضویت از: ۲۱ دی ۱۳۸۹
از: TehRaN
طرفدار:
- ×LeO× - :O - ×SpaiN× - :O - ×TiTo , PeP× - :O گروه:
- كاربران بلاک شده ![]() |
نقل قول آندرس مقدس نوشته:نقل قول تا 12 خوابیم بعدشم که هی آدمو تحویل میگیرنما ساعت 9 بیدار میشیم چپ چپ نگاهمون میکنن. ![]() ما ساعت 3 پا میشیم خونواده تعجبم میکنن ![]() نقل قول داستان غم انگیز دختری است که بخاطر شیعه شدن در فقر بسر میبردآدم میمونه چی بگه ![]() ![]() |
||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: Kiavash13
نام تیم: آرسنال
پیام:
۹,۹۶۵
عضویت از: ۹ آذر ۱۳۸۸
از: Kermanshah
طرفدار:
- Andres Iniesta - Rivaldo - Esteghlal - Netherlands - Mojtaba jabbari - Frank De Boer - Majid Namjoomotlagh گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی ![]() |
سلام![]() خواستم اعلام حضور کرده باشم ![]() اینجا سیاتل واشنگتن،هتل پاناما،کصافطا ساعتی 4 دلار میگیرن ![]() ولی خداییش سرعت داره ها ![]() خیلی زیاده خداییش ![]() می ارزه ![]() الان دیگه اومدم خبر بدم بهتون و بگم داریم میریم بیمارستان نورت وست ،من که پول اضافه ندارم،ولی دمتون گرم یکی تحقیق کنه ببینه چجور بیمارستانیه،پیام شخصی کنه واسم تا 7-8 ساعت دیگه که شب میشه. مرسی ![]() اسم بیمارستانشم دقیقا اینه: Northwest Hospital & Medical Center بای ![]() ولی دمتون گرم سرچ کنینا ![]() ![]() |
||
|
|||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: Elnino/v
پیام:
۱,۶۷۵
عضویت از: ۶ مرداد ۱۳۸۹
از: همه جای ایران سرای من است...
طرفدار:
- Pique,Puyol,Messi,Xavi,Villa,iniesta - مارادونا - ما مگه تیمم داریم؟ - SPAIN - مگه بازیکن داریم؟؟؟ - pep joonam - فکرشو نمیکردم مربی هم داشته باشم... گروه:
- كاربران بلاک شده ![]() |
نقل قول مائده نوشته:نقل قول آندرس مقدس نوشته:نقل قول تا 12 خوابیم بعدشم که هی آدمو تحویل میگیرنما ساعت 9 بیدار میشیم چپ چپ نگاهمون میکنن. ![]() ما ساعت 3 پا میشیم خونواده تعجبم میکنن ![]() نقل قول داستان غم انگیز دختری است که بخاطر شیعه شدن در فقر بسر میبردآدم میمونه چی بگه ![]() ![]() همینو بگو یه بار 8 پاشدم دیدم خوانواده اینجورین: ![]() گرفتم خوابیم ![]() ============== واقعا آدم نمیدونه چی بگه ![]() |
||
یادمان باشد که تشبیه امام زمان(عج) به آفتاب است. اگر با آمادن آفتاب بیدار شویم نمازمان قضاست. |
|||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87) و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10) تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118) وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64) ![]() این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) ![]() غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی ?(تکویر 26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48) ![]() من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29) تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده ) ![]() ![]() ![]() ![]() |
||
|
|||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: ₳₰ⱡ₳
پیام:
۱,۳۴۰
عضویت از: ۱۹ خرداد ۱۳۹۰
از: ...؟
طرفدار:
- Lionel Messi - Guardiola - Argentina - Guardiola گروه:
- کاربران عضو ![]() |
نقل قول خوشبختانه همون رو هم قطع کردن. الان با کابل آمدم. من میرم لبنان میرم لبنان اونجا هی کانکت میشم. ای خدا حالم قاطی کرده اما خودم خوبم.نا شکری دیگه ![]() من بضی وقتا با 4kb دانلود می کنم ![]() باز مال تو 1 Mg ه ![]() نقل قول بچه ها شیرینی زندگینکی با شما بود چرا اونجوری نگاه میکنین؟ دوستان ماه رمضون خیلی باحالهتا 12 خوابیم بعدشم که هی آدمو تحویل میگیرنکلا بعد افطار حس میکنی تو بهشتیخیلی باحاله ![]() هرکی تو خونه سرصدا میکنه بابام دعواش می کنه انقده تحویلم میگیره ![]() ![]() شوق مرگ میشم ![]() منو اینهمه خوش بختی محاله ![]() |
||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: MRZ94
پیام:
۴,۸۵۷
عضویت از: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از: TEHRAN
طرفدار:
- LIONEL MESSI - Rivaldo - Ronaldinho - Perspolis - Argentina - Spain - PEP گروه:
- كاربران بلاک شده ![]() |
نقل قول ما ساعت 9 بیدار میشیم چپ چپ نگاهمون میکنن. ![]() ما که کلا همه چیزمون دوازده ساعت تغییر کرده ![]() شبا تا سحر که بیداریم بعدشم که خوابمون نمیبره تا 6 بعدش تا 9 کلاس ![]() بعدشم که میام خونه باید دو تا فسقلی که خواهر زاده هامن باید باهاشون بازی کنم ![]() ![]() ![]() تا ساعت 12، 1 مشغولیم بعدش که میگیریم تا 5 ، 6 میخوابیم باید چپ چپ نگا کردنای خونواده رو نظاره کنیم ![]() ![]() رسما خواب کوفتمون میشه ![]() |
||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: ~Voro0JaK~
پیام:
۱,۴۷۶
عضویت از: ۲۱ دی ۱۳۸۹
از: TehRaN
طرفدار:
- ×LeO× - :O - ×SpaiN× - :O - ×TiTo , PeP× - :O گروه:
- كاربران بلاک شده ![]() |
نخند به پسرکي که آدامس مي فروشد و تو هرگز نمي خري. نخند به پيرمردي که در پياده رو به زحمت راه مي رود و شايد چندثانيه ي کوتاه معطلت کند. نخند به دبيري که دست و عينکش گچي است و يقه ي پيراهنش جمع شده. نخند به دستان پدرت، به جاروکردن مادرت، به همسايه اي که هرصبح نان سنگک مي گيرد، به راننده ي چاق اتوبوس ، به رفتگري که درگرماي تيرماه کلاه پشمي به سردارد، به راننده ي تاکسی که چرت مي زند، به پليسي که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمي زند، به مجري نيمه شب راديو، به مردي که روي چهارپايه مي رود تا شماره ي کنتور برقتان را بنويسد، به جواني که قالي پنج متري روي کولش انداخته ودرکوچه ها جارمي زند، به بازاريابي که نمونه اجناسش را روي ميزت مي ريزد، به پارگي ريزجوراب کسي در مجلسي، به پشت و رو بودن چادر پيرزني درخيابان، به پسري که ته صف نانوايي ايستاده، به مردي که درخياباني بیروبار موترش پنچرشده، به مسافري که سوارتاکسي مي شود و بلند سلام مي گويد، به فروشنده اي که به جاي پول خرد به تو آدامس مي دهد، به زني که باکيفي بردوش به دستي نان دارد و به دستي چندکيسه ميوه وسبزي، به هول شدن همکلاسي ات پاي تخته، به مردي که دربانک ازتو مي خواهد برايش برگه اي پرکني، به اشتباه لفظي بازيگرنمايشي، نخند نخند ، دنيا ارزشش را ندارد که تو به خردترين رفتارهاي نابجاي آدمها بخندي که هرگز نميداني چه دنياي بزرگ و پردردسري دارند آدمهايي که هرکدام براي خود وخانواده اي همه چيز و همه کسند! آدمهايي که به خاطر روزيشان تقلا مي کنند، بارمي برند، بي خوابي مي کشند، کهنه مي پوشند، جارمي زنند سرما و گرما مي کشند، وگاهي خجالت هم مي کشند،.......خيلي ساده. خنده هایت از روی تمسخر نباشد خنده باید محبت بیاورد |
||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت .وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست .روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست !!!آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد .پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!!ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند استتصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد. پائولوکوئیلو |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۸ مرداد ۱۳۹۱
|
![]() ![]() ![]() |
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |