در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
مهمان_مهمان
|
ظاهرا من هر جا پست می کنم، دیگه توش ارسالی نمی شه؛ به نظر شما باید از این قدرتم در متوقف کردن جنگ استفاده کنم یا اعتیاد؟
|
||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: *untouchable*
پیام:
۱,۲۸۱
عضویت از: ۲۴ دی ۱۳۹۰
از: Black Heaven
طرفدار:
- messi,xavi - Pep - piroozi - spain - ##### - pep - anybody گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول Saruman, The Black نوشته:ظاهرا من هر جا پست می کنم، دیگه توش ارسالی نمی شه؛ به نظر شما باید از این قدرتم در متوقف کردن جنگ استفاده کنم یا اعتیاد؟ بله اخه جذبتون خیلی زیاده! همیشه هم خیلی خاص حرف میزنید و ادمو به فکر وا می دارید! کلا هر کسی جرات نمی کنه جوابتونو بده! البته این فقط نظر منه! |
||
|
|||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
مهمان_مهمان
|
نقل قول Bellie Jean نوشته:نقل قول Saruman, The Black نوشته:ظاهرا من هر جا پست می کنم، دیگه توش ارسالی نمی شه؛ به نظر شما باید از این قدرتم در متوقف کردن جنگ استفاده کنم یا اعتیاد؟ بله اخه جذبتون خیلی زیاده! همیشه هم خیلی خاص حرف میزنید و ادمو به فکر وا می دارید! کلا هر کسی جرات نمی کنه جوابتونو بده! البته این فقط نظر منه! حالا یه ذره کمتر بترسید هم اشکالی نداره؛ در این حد که با من من جواب بدید. پ.ن: می شوخیم؛ لطف می دارید. |
||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: *untouchable*
پیام:
۱,۲۸۱
عضویت از: ۲۴ دی ۱۳۹۰
از: Black Heaven
طرفدار:
- messi,xavi - Pep - piroozi - spain - ##### - pep - anybody گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول حالا یه ذره کمتر بترسید هم اشکالی نداره؛ در این حد که با من من جواب بدید.من که از وقتی شبا می یاین به خوابم دیگه ازتون نمی ترسم! نقل قول Saruman, The Black نوشته:“I have this strange feeling that I'm not myself anymore. It's hard to put into words, but I guess it's like I was fast asleep, and someone came, disassembled me, and hurriedly put me back together again. That sort of feeling.” ترجمه ش خیلی قشنگ نمی شه، ولی: «این احساس عجیب را دارم که دیگر خودم نیستم. بیانش در قالب کلمات سخت است، اما حدس می زنم احساسی شبیه این باشد که به خواب رفته ام، سپس کسی آمده، وجودم را از هم گسسته و با عجله آن را دوباره سر هم کرده است؛ چنین احساسی دارم.» Haruki Muarakami و اما در این مورد باید بگم که منم یه وقتایی یه همچین حسی دارم! انگار یه چیزی تو درونم از یکی جا مونده! یه حس اشنای نا اشنا و گاهی اوقات درد اور! انگار اون چیزی که واقعا هستم نیستم! |
||
|
|||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۷
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
ماه می گوید حسین با آه می گوید حسین آیه آیه حضرت الله می گوید حسین یار می گوید حسین دلدار می گوید حسین در مدینه احمد مختار می گوید حسین نار می گوید حسین گلزار می گوید حسین شاه مردان حیدر کرّار می گوید حسین خار می گوید حسین غمخوار می گوید حسین فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین مجتبی با سینه صد چاک می گوید حسین خواب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین منبر و سجاده و محراب می گوید حسین گاه می گوید حسین بیگاه می گوید حسین شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین هوش می گوید حسین بیهوش می گوید حسین بین خیمه کودکی مدهوش می گوید حسین چاره می گوید حسین بیچاره می گوید حسین غنچه شش ماهه در گهواره می گوید حسین شیر می گوید حسین شمشیر می گوید حسین در تن شه سنگ و نیزه و تیر می گوید حسین حال می گوید حسین گودال می گوید حسین تازیانه بر تن اطفال می گوید حسین لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین در خرابه دختری با ناله می گوید حسین باده می گوید حسین دلداده می گوید حسین بین دشمن اکبر شهزاده می گوید حسین ابر می گوید حسین بی صبر می گوید حسین پیکرم حتی میان قبر می گوید حسین زار می گوید حسین غم بار می گوید حسین قلب ما با هر تپش صد بار می گوید حسین عود می گوید حسین معبود می گوید حسین دختری در آتش و در دود می گوید حسین نور می گوید حسین عاشور می گوید حسین خواهری با پیکری رنجور می گوید حسین یار می گوید حسین دلدار می گوید حسین فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین در كنار علقمه عباس می گوید حسین هوت می گوید حسین لاهوت می گوید حسین ذوالجناح از قتل شه مبهوت می گوید حسین خاك می گوید حسین افلاك می گوید حسین هر كسی كه خورده شیر پاك می گوید حسین |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Barcelona_Winner
پیام:
۵,۲۴۰
عضویت از: ۱۱ آبان ۱۳۸۷
از: زیر آسمان
طرفدار:
- مــســی - ریــــــوالــــــدو - اسپانیا - برزیل - گواردیولا - آراگونز گروه:
- کاربران عضو - شورای نخبگان سایت |
نقل قول سوگوار مولا نوشته:ماه می گوید حسین با آه می گوید حسین آیه آیه حضرت الله می گوید حسین یار می گوید حسین دلدار می گوید حسین در مدینه احمد مختار می گوید حسین نار می گوید حسین گلزار می گوید حسین شاه مردان حیدر کرّار می گوید حسین خار می گوید حسین غمخوار می گوید حسین فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین مجتبی با سینه صد چاک می گوید حسین خواب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین منبر و سجاده و محراب می گوید حسین گاه می گوید حسین بیگاه می گوید حسین شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین هوش می گوید حسین بیهوش می گوید حسین بین خیمه کودکی مدهوش می گوید حسین چاره می گوید حسین بیچاره می گوید حسین غنچه شش ماهه در گهواره می گوید حسین شیر می گوید حسین شمشیر می گوید حسین در تن شه سنگ و نیزه و تیر می گوید حسین حال می گوید حسین گودال می گوید حسین تازیانه بر تن اطفال می گوید حسین لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین در خرابه دختری با ناله می گوید حسین باده می گوید حسین دلداده می گوید حسین بین دشمن اکبر شهزاده می گوید حسین ابر می گوید حسین بی صبر می گوید حسین پیکرم حتی میان قبر می گوید حسین زار می گوید حسین غم بار می گوید حسین قلب ما با هر تپش صد بار می گوید حسین عود می گوید حسین معبود می گوید حسین دختری در آتش و در دود می گوید حسین نور می گوید حسین عاشور می گوید حسین خواهری با پیکری رنجور می گوید حسین یار می گوید حسین دلدار می گوید حسین فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین در كنار علقمه عباس می گوید حسین هوت می گوید حسین لاهوت می گوید حسین ذوالجناح از قتل شه مبهوت می گوید حسین خاك می گوید حسین افلاك می گوید حسین هر كسی كه خورده شیر پاك می گوید حسین بسیار زیبا. خیلی لذت بردم. |
||
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنیهَا وَ سِرِّالمُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک | |||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
مهمان_مهمان
|
نقل قول من که از وقتی شبا می یاین به خوابم دیگه ازتون نمی ترسم!واقعا به خوابت میام؟ نقل قول و اما در این مورد باید بگم که منم یه وقتایی یه همچین حسی دارم! انگار یه چیزی تو درونم از یکی جا مونده! یه حس اشنای نا اشنا و گاهی اوقات درد اور! انگار اون چیزی که واقعا هستم نیستم!کتاب موراکامی رو بخون اگه می تونی: Sputnik Seatheart؛ خیلی قشنگه. |
||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: *untouchable*
پیام:
۱,۲۸۱
عضویت از: ۲۴ دی ۱۳۹۰
از: Black Heaven
طرفدار:
- messi,xavi - Pep - piroozi - spain - ##### - pep - anybody گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول Saruman, The Black نوشته:نقل قول من که از وقتی شبا می یاین به خوابم دیگه ازتون نمی ترسم! بله! واقعا به خوابم می یاین!شاید دو یا سه بار شایدم بیشتر خوابتونو دیدم! یه عالمه هم با هم حرف زدیم که من البته من همشو یادم نمی یاد! نقل قول Saruman, The Black نوشته:نقل قول و اما در این مورد باید بگم که منم یه وقتایی یه همچین حسی دارم! انگار یه چیزی تو درونم از یکی جا مونده! یه حس اشنای نا اشنا و گاهی اوقات درد اور! انگار اون چیزی که واقعا هستم نیستم! کتاب موراکامی رو بخون اگه می تونی: Sputnik Seatheart؛ خیلی قشنگه. کتابش به فارسی ترجمه نشده؟؟ |
||
|
|||
۲۹ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Ree.raa
پیام:
۳,۲۵۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
طرفدار:
- مسی،ویا،اینیستا - pep - اسپانیا - pep - گروه:
- کاربران عضو |
روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستاییها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودیها هم کمتر و کمتر شد، تا بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای خود رفتند. این بار پیشنهاد به ۴۵دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار مرد تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون ۶۰دلار خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد. در غیاب تاجر شاگرد به روستاییها گفت این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به ۵۰دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها را به ۶۰دلار به او بفروشید. روستاییها که وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه مرد تاجر را دید و نه شاگردش را. و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون. . . . نکته اخلاقي: باور كنيد هيچ نكته پيچيدهاي وجود ندارد! تنها نكتهاي كه نظر آدمي را ناخودآگاه جلب مينمايد، شباهت عجيب اين قصه، با جریان آشفتگي بازار ارز و ثبتنام سکه و اینها است! |
||
ناگفته ی ما میشنود |
|||
۳۰ آبان ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: MRZ94
پیام:
۴,۸۵۷
عضویت از: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از: TEHRAN
طرفدار:
- LIONEL MESSI - Rivaldo - Ronaldinho - Perspolis - Argentina - Spain - PEP گروه:
- كاربران بلاک شده |
نقل قول dentist74 نوشته:روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستاییها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودیها هم کمتر و کمتر شد، تا بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای خود رفتند. این بار پیشنهاد به ۴۵دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار مرد تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون ۶۰دلار خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد. در غیاب تاجر شاگرد به روستاییها گفت این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به ۵۰دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها را به ۶۰دلار به او بفروشید. روستاییها که وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه مرد تاجر را دید و نه شاگردش را. و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون. . . . نکته اخلاقي: باور كنيد هيچ نكته پيچيدهاي وجود ندارد! تنها نكتهاي كه نظر آدمي را ناخودآگاه جلب مينمايد، شباهت عجيب اين قصه، با جریان آشفتگي بازار ارز و ثبتنام سکه و اینها است! |
||
۳۰ آبان ۱۳۹۱
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |