در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Nciano
پیام:
۱۰۹
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۹
از: tehran
طرفدار:
- messi - maradona - perspolis - spain - goardiola گروه:
- کاربران عضو |
فروغ مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروز ها ‚ دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد می خزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر خاک میخواند مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند بعد من ناگه به یکسو می روند پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا می نهد بعد من با یاد من بیگانه ای در بر آینه می ماند به جای تار مویی نقش دستی شانه ای می رهم از خویش و میمانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من میپوسد آنجا زیر خاک بعد ها نام مرا باران و باد نرم میشویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ |
||
فوتبال زندگي نيست چيزي فراتر از آن است | |||
۱۸ دی ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Nciano
پیام:
۱۰۹
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۹
از: tehran
طرفدار:
- messi - maradona - perspolis - spain - goardiola گروه:
- کاربران عضو |
علفزاز با موهای سبزٍ ژولیده در باد کوه با موهای قهوه ایِ یکدست رودخانه با گیره های سرخِ ماهی بر موهاش هیچکدام را ندیده حق دارد نمی خواند این پرنده ی کوچک تهران کلاه بزرگی ست که بر سر زمین گذاشته ایم |
||
فوتبال زندگي نيست چيزي فراتر از آن است | |||
۱۸ دی ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
سوسن وحشی دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید روشنی بخش حریق مه و خورشید نبود آتشی بود که از باده مستانه دمید چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید عقل کوته نظر آهنگ نظر بازی کرد تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید آتش انگیز بود باده نوشین گویی نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید رهی معیری |
||
۵ بهمن ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: .......
پیام:
۸۴۴
عضویت از: ۲ دی ۱۳۸۹
از: Tehran
طرفدار:
- Puyol_Xavi_Messi_Iniesta_Villa - Ronaldinho_Guardiola - Spain_England - sir Alex_pep guardiola_carlo anceloti گروه:
- کاربران عضو |
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من وتوست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه ای بسا باغ و بهاران که که خزان من و توست این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هر کجا نامه ی عشقست نشان من و توست سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست |
||
۱۶ اسفند ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: PARSOA
پیام:
۱,۱۱۲
عضویت از: ۴ فروردین ۱۳۹۱
از: نصف جهان
طرفدار:
- کینگ لئو..... - .... - سپاهان - اسپانیا - گواردیولا گروه:
- کاربران عضو - ناظرين انجمن |
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد شاعر:سهراب سپهری |
||
۲۴ اسفند ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم بر آستان مرادت گشاده ام درِ چشم که یک نظر فکنی، خود فکندی از نظرم چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم غلام مردم چشمم که با سیاه دلی هزار قطره ببارد چو دردِ دل شمرم به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم |
||
۲۱ فروردین ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان، سوی گردون نخواهد شد مــرا روز ازل کـاری بـه جـز رنـدی نـفـرمـودنـد هر آن قسمت که رفت آن جا، کم و افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نِی بخش که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد شراب لعل و جای امن و یار مهربان، ساقی دلا کی بــِـه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد حافظ |
||
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Ree.raa
پیام:
۳,۲۵۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
طرفدار:
- مسی،ویا،اینیستا - pep - اسپانیا - pep - گروه:
- کاربران عضو |
روز و شب با خودت نرو هی ور با تو هستم، بله، شما ... دختر قلب تو گرچه واقعا پاک است! خواهرم خوشگلی خطرناک است با چنان تیپ و این چنین ترکیب صورتی مثل کاغذ تذهیب، وقتی از خانه میزنی بیرون مرد صدساله میشود دل خون! متلک بشنوی تو از حالا از جوانهای بیسر و بیپا آن یکی با دروغ و صد نیرنگ میدهد وعدههای خوب و قشنگ دیگری گویدت که جانی تو گز شیرین اصفهانی تو ! پیرمردی یواشکی از پشت گوید این دخترک مرا هم کشت ! سادگیها تو یک کمی کم کن تو خیابون حواستو جمع کن ! گیرهای سه پیچ را ول کن خوشگلم، فکر این ارازل کن این جوانها تمام ناجورند آی ماهی، بپا همه تورند میشوی نقل محفل مردم سبب عیش کامل مردم آبرویت به باد خواهد رفت نه یه خورده، زیاد خواهد رفت کار من نیست تا کنم خواهر، امر معروف، نهی از منکر قصد من نیست تا کنم کیفی منتها چون که دیدمت حیفی ! گفتم این را بپرسم ای زیبا که اگر فکر شوهری حالا؟! گر چه ناراحتی تو از دستم من خودم کیس قابلی هستم! |
||
ناگفته ی ما میشنود |
|||
۱ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
ای وای مادرم آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فكر آش و سبزی بیمار خویش بود اما گرفته دور و برش هاله ای سیاه او مرده است و باز پرستار حال ماست در زندگی ما همه جا وول می خورد هر كنج خانه صحنه ای از داستان اوست در ختم خویش هم به سر كار خویش بود بیچاره مادرم هر روز می گذشت از این زیر پله ها آهسته تا به هم نزند خواب ناز من امروز هم گذشت در باز و بسته شد با پشت خم از این بغل كوچه می رود چادر نماز فلفلی انداخته به سر كفش چروك خورده و جوراب وصله دار او فكر بچه هاست هرجا شده هویج هم امروز می خرد بیچاره پیرزن ، همه برف است كوچه ها او از میان كلفت و نوكر ز شهر خویش آمد به جستجوی من و سرنوشت من آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد آمد كه پیت نفت گرفته به زیر بال هر شب در آید از در یك خانه فقیر روشن كند چراغ یكی عشق نیمه جان او را گذشته ای است ، سزاوار احترام : تبریز ما ! به دور نمای قدیم شهر در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا هر صحن و هر سراچه یكی دادگستری است اینجا به داد ناله مظلوم می رسند اینجا كفیل خرج موكل بود وكیل مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق در باز و سفره پهن بر سفره اش چه گرسنه ها سیر می شوند یك زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه او مادر من است انصاف می دهم كه پدر رادمرد بود با آنهمه درآمد سرشارش از حلال روزی كه مرد ، روزی یكسال خود نداشت اما قطارهای پر از زاد آخرت وز پی هنوز قافله های دعای خیر این مادر از چنان پدری یادگار بود تنها نه مادر من و درماندگان خیل او یك چراغ روشن ایل و قبیله بود خاموش شد دریغ نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او با بچه ها هنوز سر و كله می زند ناهید ، لال شو بیژن ، برو كنار كفگیر بی صدا دارد برای ناخوش خود آش می پزد او مرد و در كنار پدر زیر خاك رفت اقوامش آمدند پی سر سلامتی یك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود بسیار تسلیت كه به ما عرضه داشتند لطف شما زیاد اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت : این حرفها برای تو مادر نمی شود . پس این كه بود ؟ دیشب لحاف رد شده بر روی من كشید لیوان آب از بغل من كنار زد ، در نصفه های شب . یك خواب سهمناك و پریدم به حال تب نزدیك های صبح او زیر پای من اینجا نشسته بود آهسته با خدا ، راز و نیاز داشت نه ، او نمرده است . نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز او زنده است در غم و شعر و خیال من میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست كانون مهر و ماه مگر می شود خموش آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق او با ترانه های محلی كه می سرود با قصه های دلكش و زیبا كه یاد داشت از عهد گاهواره كه بندش كشید و بست اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت وانگه به اشك های خود آن كشته آب داد لرزید و برق زد به من آن اهتزاز روح وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز تا ساختم برای خود از عشق عالمی او پنج سال كرد پرستاری مریض در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد اما پسر چه كرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ تنها مریض خانه ، به امید دیگران یك روز هم خبر : كه بیا او تمام كرد . در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود پیچید كوه و فحش به من داد و دور شد صحرا همه خطوط كج و كوله و سیاه طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین دریاچه هم به حال من از دور می گریست تنها طواف دور ضریح و یكی نماز یك اشك هم به سوره یاسین من چكید مادر به خاك رفت . آنشب پدر به خواب من آمد ، صداش كرد او هم جواب داد یك دود هم گرفت به دور چراغ ماه معلوم شد كه مادره از دست رفتنی است اما پدر به غرفه باغی نشسته بود شاید كه جان او به جهان بلند برد آنجا كه زندگی ، ستم و درد و رنج نیست این هم پسر ، كه بدرقه اش می كند به گور یك قطره اشك ، مزد همه زخم های او اما خلاص می شود از سرنوشت من مادر بخواب ، خوش منزل مباركت . آینده بود و قصه بی مادری من ناگاه ضجه ای كه بهم زد سكوت مرگ من می دویدم از وسط قبرها برون او بود و سر به ناله برآورده از مغاك خود را به ضعف از پی من باز می كشید دیوانه و رمیده ، دویدم به ایستگاه خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه باز آن سفیدپوش و همان كوشش و تلاش چشمان نیمه باز : از من جدا مشو می آمدیم و كله من گیج و منگ بود انگار جیوه در دل من آب می كنند پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم خاموش و خوفناك همه می گریختند می گشت آسمان كه بكوبد به مغز من دنیا به پیش چشم گنهكار من سیاه وز هر شكاف و رخنه ماشین غریو باد یك ناله ضعیف هم از پی دوان دوان می آمد و به مغز من آهسته می خلید : تنها شدی پسر . باز آمدم به خانه چه حالی ! نگفتنی دیدم نشسته مثل همیشه كنار حوض پیراهن پلید مرا باز شسته بود انگار خنده كرد ولی دلشكسته بود : بردی مرا بخاك كردی و آمدی ؟ تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر می خواستم به خنده درآیم ز اشتباه اما خیال بود ای وای مادرم شهریار |
||
۱۰ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Ree.raa
پیام:
۳,۲۵۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
طرفدار:
- مسی،ویا،اینیستا - pep - اسپانیا - pep - گروه:
- کاربران عضو |
ماه من غصه چرا؟ تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست ماه من دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید یا دل شیشهای ات از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست خدا هست هنوز او همانیست که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم میداد او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگیام غرق شادی باشد قیصر امین پور |
||
ناگفته ی ما میشنود |
|||
۱۵ خرداد ۱۳۹۲
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |