در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول A Song of Ice and Fire نوشته:جلوی سازمان ملل اعتصاب غذا کردی و فاتحه . یا بلیط هواپیما به مقصد ساری گرفتی و تو راه شهید شدی(هواپیما توپولوف بوده) . شایدم موقع تماشای فیلم «وقتی همه خواب بودیم » بیضایی، خوابیدی و دیگه بیدار نشدی . من برم ساری ؟ تو شهری که بارانی توش نفس میکشه، پا نمیذارم. در حد رد شدن فقط. حالا این همه اطلاعات دقیق رو از کجا داری ؟ |
||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: mahsa.barca
پیام:
۳,۰۹۹
عضویت از: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
از: esf
طرفدار:
- david villa .messi - گوارديولا گروه:
- کاربران عضو |
يه سوال اين باراني كيه
|
||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
دوستان این کلیپرو دان کردم ولی اون تیکش که میگه 14 نفرو دریبل میکنه نبود سه بار دان کردم ترافیکم داغون شد
|
||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Ree.raa
پیام:
۳,۲۵۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
طرفدار:
- مسی،ویا،اینیستا - pep - اسپانیا - pep - گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد ریاضت من ِ شب تا سحر نشسته چه دانی ...من ای صـــبا ره رفتن به کوی دوســــــــت ندانم تو میروی به ســــلامت سـلام من برســــــانی نقل قول يه سوال اين باراني كيهراست میگه بنده خدا حداقل یه آقایی چیزی، هرجا سخن از ساری در میان است نام این آقای بارانی می درخشد |
||
ناگفته ی ما میشنود |
|||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Carles_Puyol
پیام:
۶,۴۶۱
عضویت از: ۲۱ خرداد ۱۳۹۰
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲̲̲͡͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡
گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول mahsa.barca نوشته:يه سوال اين باراني كيه آقای بارانی البته! مدیر نظرات پ.ن: حوصله همایونیمان به سر رفت؛ یکم اسپم بزنید شاد شیم . |
||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: mahsa.barca
پیام:
۳,۰۹۹
عضویت از: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
از: esf
طرفدار:
- david villa .messi - گوارديولا گروه:
- کاربران عضو |
خب ببخشين اقاي باراني ( ااااا اين اقاي بارانيه شناختمش از رو اواتارش) ديگه تكرار نميشه |
||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: HEYHAT
پیام:
۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی - کرایف - ? - اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال - ? - پپ کبیر - ? گروه:
- کاربران عضو |
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم ؛ خفقان من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم ای با شما هستم این درها را باز کنید من به دنبال فضایی می گردم لب بامی سر کوهی دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم آه می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس دارد مشت می کوبد بر در پنجه می ساید بر پنجره ها محتاجم من هوارم را سر خواهم داد چاره درد مرا باید این داد کند از شما خفته چند چه کسی می اید با من فریاد کند ؟ |
||
همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ... |
|||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Ree.raa
پیام:
۳,۲۵۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
طرفدار:
- مسی،ویا،اینیستا - pep - اسپانیا - pep - گروه:
- کاربران عضو |
اين منم خسته درين کلبه تنگ جسم درمانده ام از روح جداست من اگر سايه ي خويشم , يا رب , روح آواره ي من کيست , کجاست ؟ |
||
ناگفته ی ما میشنود |
|||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
مثل اینکه زلزله امده داخل سایت، تابلوی تاپیک ها جا به جا شده است! |
||
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم. مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد. اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت. تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی؟ پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن. نویسنده: گابریل گارسیا مارکز |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۲۳ خرداد ۱۳۹۲
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |