در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
شناسنامه اجمالی از دوران زندگی امام مجتبی علیه السلام نام: حسن كنیه: ابو محمد. نام و كنیه آن حضرت را پیامبر اكرم (ص) تعیین فرمودند. القاب: مجتبى، سید، سبط، زكى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیب. منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى. تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانستهاند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است. محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى). نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى طالب بن عبدالمطلب. مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص). مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال. از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهدهدار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار كرد. تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، بهوسیله زهرى كه همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریك معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد. محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در كنار قبر جدّهاش، فاطمه بنت اسد. همسران: 1. ام بشیر بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القیس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام كلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بكر. فرزندان: الف) پسران: 1. زید. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبكر. 8. حسین اثرم. 9. طلحه. ب) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسین. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقیه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن (ع) را بیش از این مىدانند؛ اما همگى اتفاق دارند كه نسل آن حضرت، تنها از طریق حسن مثنى و زید ادامه یافته است. از میان فرزندان امام حسن (ع) چهار تن در سرزمین كربلا، در ركاب عمویشان، امام حسین(ع) به شهادت رسیده و یكى از آنان (حسن مثنى) نیز در آن معركه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى یافت. اصحاب ویاران: 1. ابراهیم بن مالك اشتر. 2. عبداللّه بن عباس. 3. ابو ثمامه صیداوى. 4. جابر بن عبدالله انصارى. 5. جاریة بن قدامه. 6. جبلة بن على شیبانى. 7. حبیب بن مظاهر اسدى. 8. حذیفة بن اسید غفارى. 9. رفاعة بن شداد. 10. سعید بن قیس همدانى. 11. قیس بن سعد انصارى. 12. سعید بن مسعود ثقفى. 13. سلیم بن قیس هلالى. 14. صعصعة بن صوحان عبدى. 15. عامر بن واثله كنانى. 16. عمر بن ابى سلمه. 17. كمیل بن زیاد نخعى. 18. ابو مخنف، لوط بن یحیى. 19. مسیب بن نجبه فزارى. 20. میثم بن یحیى تمّار. 21. سعد بن مسعود ثقفى. زمامداران معاصر: 1. پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) (11-1 ق.). 2. ابى بكر بن ابى قحافه (13-11 ق.). 3. عمر بن خطاب (23-13 ق.). 4. عثمان بن عفان (35-23 ق.). 5. امیرالمؤمنین، على بن ابىطالب (ع) (40-35 ق.). 6. معاویة بن ابى سفیان (60-35 ق.). از میان زمامداران فوق، پیامبر اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) علاقه و محبّت ویژه اى به امام حسن (ع) داشتند. سخنان و سیره عملىِ پیامبر اسلام(ص) با امامحسن و برادرش، امام حسین(ع) گویاى شدت محبّت آن حضرت به این دو بزرگوار بوده است كه مورخان و محدثان اهل سنّت و شیعه، آنها را به طور متواتر نقل كردهاند؛ از جمله، پیامبر اكرم (ص) درباره آنان فرمود: «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سِیدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ»(1) و «رَیحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ»(2) و «هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّكَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما»(3). و در جاى دیگر فرمود: مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَینَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار.(4) همچنین درباره امام حسن (ع) فرمود: «حَسَنٌ مِنّی وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ».(5) حضرت على (ع) نیز امام حسن (ع) را در همه امور كمككار و در كنار خود داشت. وصیتهاى آن حضرت به امام حسن (ع) معروف و مشهور است و در نهج البلاغه به تفصیل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضیلتها و ارزشهایى كه در وجود امام حسن(ع) سراغ داشت، وى را وصى و جانشین و امام پس از خود معرفى كرد. در این باره ادله و حجتهاى بسیارى در دست است؛ از جمله، روایتى است از سلیم بن قیس هلالى كه گفت: شَهِدْتُ اَمیرَالمُؤمِنینَ(ع) حینَ اَوْصى اِلى اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى وَصیتِهِ الْحُسَینَ وَمُحَمّداً وَجَمیعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شیعَتِهِ وَاَهْلَ بَیتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ الیهِ الْكِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: یا بُنىّ أمَرَنی رَسُولُ اللّه (ص) اَنْ اَوْصى اِلَیكَ وَاَدْفَعُ اِلَیكَ كُتُبى وَسَلاحی كَما اَوْصى اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ كُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرنی اَنْ آمُرَكَ اِذا حَضَرَكَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى اَخیكَ الَحُسَینَ....(6) سلیم بن قیس گفت: من شاهد بودم آن زمانى را كه امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش، امام حسن (ع) وصیت نمود و بر این وصیت، تمام فرزندان خویش، از جمله امام حسین، محمد بن حنفیه و رؤساى شیعه و اهل بیت خویش را گواه گرفت. سپس ودایع امامت، مانند كتاب و سلاح، را به امام حسن (ع) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پیامبر گرامى (ص) به من دستور داد تا به تو وصیت كنم، سلاح و كتابم را به تو بدهم، همان طورى كه او به من وصیت كرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمایم به این كه هرگاه مرگ تو را فرا گیرد، آنها را به برادرت، حسین (ع) تحویل دهى (و امامت را به وى بسپارى). سه خلیفه اوّل نیز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با دیده احترام مىنگریستند؛ اما معاویه، كه پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع) خود را خلیفه بلامنازع مسلمانان مىپنداشت، با مكر و حیله، یاران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن (ع) دور كرده و آن حضرت را در میدان سیاست و حكومت تنها گذاشت. امام حسن (ع) گرچه تلاش زیادى نمود تا در برابر تهاجم سنگین سیاسى و نظامىِ معاویه از خلافت به حق خویش دفاع كند، اما با خیانت بسیارى از سردمداران و كوتاهى سران اقوام و طوایف، آن حضرت با تعداد اندكى از شیعیان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاویه شد. معاویه با این كه صلحنامه را با گواهى برخى از صحابه پیامبر (ص) امضا كرده بود، اما به آن پاىبند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن (ع) مكر اندیشید و همسر آن حضرت را به مسموم و شهید نمودن ایشان وادار ساخت. رویدادهاى مهم: 1. از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام (ص)، در سال یازدهم هجرى. 2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص). 3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال یازدهم هجرى. 4. حضور در برخى از جنگهاى مسلمانان علیه مشركان، در عصر خلیفه دوم و خلیفه سوم. 5. ایجاد مهمانپذیر (مضیف) براى پذیرایى از مهمانان و مستمندان. 6. آبرسانى به خلیفه سوم، عثمان بن عفّان (كه در محاصره انقلابیون مسلمان قرار داشت). 7. همراهى با پدرش، حضرت على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى، پس از كشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابیون. 8. فرماندهىِ لشكر در جنگهاى جمل، صفین و نهروان، در ركاب حضرت على(ع). 9. از دست دادن پدرش، حضرت على (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجرى. 10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پیكر امام على (ع) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم. 11. بیعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد كوفه، پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع). 12. تصدىِ خلافت اسلامى، در 21 رمضان سال 40 هجرى. 13. مكاتبات و ارسال پیامها میان امام حسن (ع) و معاویه. 14. اعدام شدن دو جاسوس معاویه، در كوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع). 15. اعلان جنگ معاویه علیه امامحسن(ع) و حركت لشكریان شام به سوى كوفه. 16. اعلان آمادهباش سپاهیان امام حسن (ع) و تهیه مقدمات جنگ در شهرها. 17. خیانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پیوستن به سپاه معاویه. 18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (یكى از منافقان فرقه خوارج). 19. افزایش توان نظامى و روحى سپاه معاویه و كاهش تدریجىِ سپاهیان امامحسن(ع). 20. پذیرش صلح تحمیلى با معاویه و واگذارى خلافت اسلامى به وى در جمادى الاوّل (یا ربیع الأول) سال 41 هجرى. 21. تعهد معاویه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سیطره كامل بر شهرهاى اسلامى. 22. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان امیرالمؤمنین(ع) از كوفه به مدینه مشرفه. 23. دسیسه معاویه در بیعت گرفتن از مردم براى ولایت عهدىِ فرزندش، یزید و واهمه او از امام حسن (ع). 24. تحریك و فریب جعده بنت اشعث كندى، همسر امام حسن (ع)، توسط معاویه براى كشتن امام حسن (ع) به طور پنهانى. 25. مسمومیت امام حسن (ع) به دست همسرش، جعده بنت اشعث كندى و شهادت آن حضرت پس از چهل روز بیمارى، در 28 صفر سال پنجاه هجرى، در مدینه مشرفه. 26. ممانعت عایشه، همسر پیامبر (ص)، مروان و هواداران بنىامیه از دفن پیكر امام حسن (ع) در كنار مرقد مطهر پیامبر اكرم (ص). 27. دفن امام حسن(ع) درقبرستان بقیع، در جوار مرقد جدهاش، فاطمه بنت اسد(س). پی نوشت ها 1 . بحار الأنوار، ج22، ص 502، باب 1، ح 48؛ اهل البیت، ص 273؛ مناقب آل أبى طالب، ج3، ص 163. 2 . بحار الأنوار، ج 37، ص 73، باب 50، ح 40؛ الإرشاد، ج2، ص 28 (با اندكى اختلاف در عبارت). 3 . الإرشاد، ج2، ص 27. 4 . همان، ج2، ص 28. 5 . بحار الأنوار، ج 43، ص 306، باب 12، ح 66. 6 . كشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج2، ص 102. برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت علیهم السلام" تالیف سید تقى واردى |
||
و هر هزار ، تویی ... |
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
|
||
و هر هزار ، تویی ... |
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
|
||
و هر هزار ، تویی ... |
|||
۱۲ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
نام کاربری: Barca.girl
پیام:
۵
عضویت از: ۲۵ خرداد ۱۳۹۴
از: كرج
طرفدار:
- نيمار - رونالد كومان - برزيل - سردار آزمون - لوييز انريكه گروه:
- کاربران عضو |
دوستان شب قدر براى ما هم دعا كنيد
|
||
۱۷ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
نام کاربری: RAMONA
نام تیم: آژاکس
پیام:
۱۲,۷۱۷
عضویت از: ۳۰ بهمن ۱۳۹۰
از: همين حوالى...
طرفدار:
- همه ی بازیکنای بارسا + فابرگاس - استقلال♥ - اسپانیا - خسرو حیدری - گواردیولا و انریکه گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مدیران گالری - ناظرين انجمن - شورای نخبگان سایت - مدیران نظرات |
خوش اخلاقی در اسلام خوش خلقی در دین ما، بسیار سفارش شده تا جایی که گاهی تمام دین دانسته شده است. در حدیثی آمده است که: شخصى خدمت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله رسید و روبروى حضرت قرار گرفت. سؤال كرد دین چیست؟ فرمود حسن خلق. سپس از طرف راست حضرت آمد عرض كرد دین چیست؟ فرمود حسن خلق. از طرف چپ آمد عرض كرد دین چیست؟ فرمود حسن خلق. از پشت سر حضرت آمد عرضه داشت دین چیست؟ حضرت برگشت بطرف او و فرمود آیا دین را نمىفهمى؟ دین این است كه خشم و غضب نكنى. گاهی موجب کمال دانسته شده است: كاملترین مؤمنان خوشخلقتر آنان است. إِنَّ أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً(بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج68، ص 389، باب 92) در روایاتی نیز آن را عبادتی بزرگ دانسته اند که ثواب نماز و روزه دائمی دارد. منْ كَفَّ غَضَبَهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَهُ وَ مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ بَلَّغَهُ اللَّهُ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ(عیون الاخبار،ج 2، ص 71)؛ هر كس خشم خود را نگهدارد خداوند عذاب خود را از او نگه مىدارد، و هر كس خلقش نیكو باشد خداوند پاداش روزهگیر و نمازگزار را به او مىدهد. از همه نوید بخش تر آنکه می توان با خوش خلقی، از بار گناهان کاست. خوش خلقی کفاره بسیاری از گناهان ما خواهد بود. امام صادق علیه السّلام فرمود: حسن خلق گناه را از بین می برد همان طور كه آفتاب یخ را آب می كند. و بدخلقى عمل را فاسد مینماید همان طور كه سركه عسل را . هر كس خشم خود را نگهدارد خداوند عذاب خود را از او نگه مىدارد، و هر كس خلقش نیكو باشد خداوند پاداش روزهگیر و نمازگزار را به او مىدهد خوش اخلاقی را تمرین کنیم خوش اخلاقی گاهی در طبیعت و سرشت کسی وجود دارد که نعمتی بزرگ است و شکرش واجب. بسیاری از کودکان از همان اوان کودکی صفاتی همچون صبور بودن، قانع بودن، و آرام بودن را از خود بروز می دهند اینها کسانی هستند که خوش خلقی را بدون زحمت از راه طبیعت و ژنتیک به دست آورده اند. اما بسیاری نیز هستند که طبیعت تند و آشفته ای دارند این افراد برای بدست آوردن خوش اخلاقی باید زحمت بکشند. صبر و استقامت، مدارا و فرو بردن خشمشان را تمرین کنند. بدیهی است که خوش اخلاقی از سوی این افراد ارزشمندتر و با فضیلت تر است. این تفاوتها نزد خداوند پوشیده نیست و خدای بزرگ به کسانی که برای بدست آوردن اخلاق نیک تلاش می کنند، اجر می دهد. اسحاق بن عمار از امام ششم علیه السّلام نقل می کند كه میفرمود: اخلاق بخششى است از جانب خدا كه او را به كسى كه میخواهد میدهد بعضى از خوىها طبیعى و جزء سرشت و بعضى از آن مربوط به تصمیم و تمرین است. عرض كردم كدام یك از این دو نوع با ارزشتر است؟ فرمود آن كس كه با تصمیم و اراده خود اخلاقى را كسب میكند برتر است چون كسى كه خوى و اخلاقى در سرشت و طبیعت او است غیر آن روش را نمیتواند داشته باشد ولى آن كس كه با اراده خود روش نیكى را اتخاذ مینماید بر خلاف طبع خود مشكلات اطاعت را تحمل میكند و صبر مینماید پس او برتر است. (بحارالانوار، ترجمه ج 67 و 68، ج2، ص 381) منبع:تبيان |
||
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد |
|||
۱۸ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
نام کاربری: RAMONA
نام تیم: آژاکس
پیام:
۱۲,۷۱۷
عضویت از: ۳۰ بهمن ۱۳۹۰
از: همين حوالى...
طرفدار:
- همه ی بازیکنای بارسا + فابرگاس - استقلال♥ - اسپانیا - خسرو حیدری - گواردیولا و انریکه گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مدیران گالری - ناظرين انجمن - شورای نخبگان سایت - مدیران نظرات |
سوره حجرات آيه ١١ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ اى كسانى كه ايمان آوردهايد نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زنانى زنان [ديگر] را [ريشخند كنند ] شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقبهاى زشت مدهيد چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند (۱۱) تفسيرنمونه شأن نزول: مفسران نقل کردهاند: جمله «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله) نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامى که وارد مسجد مىشد کنار دست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى او جائى باز مىکردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده، و جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مىشکافت و مىگفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید، و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، اما خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم. «ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مىبردند یاد کرد. آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت. آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد. و گفتهاند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت. تفسیر: استهزا، عیبجوئى و القاب زشت ممنوع! از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اینجا به شرح قسمتى از ریشههاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود، و درگیرى و نزاع پایان گیرد. در این آیه در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى به سه حکم اسلامى به ترتیب عدم سخریه، ترک عیبجوئى و تنابز به القاب اشاره کرده، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ). چه این که «شاید آنها (که مورد سخریه قرار گرفتهاند) از اینها بهتر باشند» (عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ). همچنین «و نه زنانى زنان دیگر را (نباید مسخره کنند) شاید آنان بهتر از اینان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ). در اینجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مىدهد که از این عمل زشت بپرهیزند، چرا که سر چشمه استهزا و سخریه همان حسن خود برتر بینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگهاى خونین در طول تاریخ بوده. سپس در دومین مرحله مىفرماید: «و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ). و بالاخره در مرحله سوم مىافزاید: «و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ). بسیارى از افراد بىبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مىکند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است ممنوع شمرده. در حدیثى آمده است که روزى «صفیّه» دختر «حى بن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آمد) روزى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمد در حالى که اشک مىریخت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از ماجرا پرسید، گفت: عایشه مرا سرزنش مىکند و مىگوید: «اى یهودى زاده»! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!» در اینجا بود که این آیه نازل شد. به همین جهت در پایان آیه مىافزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفر آمیز بگذارید» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ). و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «و آنها که توبه نکنند (و از این اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ). چه ظلمى از این بدتر که انسان با سخنان نیشدار، و تحقیر و عیبجوئى، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خداست بیازارد. |
||
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد |
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
معجزههای امام مهدى(عج) هنگام ظهور امام صادق(ع) فرمود: هیچ معجزهاى از معجزات انبیاء نیست مگر اینکه خداوند آن را به دست حضرت قائم(عج) براى اتمام حجت بر دشمنان ظاهر خواهد کرد؛ بنابراین معجزات آن حضرت به دوره قبل از غیبت و غیبت ختم نمىشود و به هنگام ظهور آن حضرت معجزاتى را خواهند داشت. معجزه در اصطلاح این است که مدعى منصبى از مناصب الهى، براى اثبات صحت ادعایش، کارى را انجام دهد که خارق قوانین طبیعى است و دیگران از انجام دادن آن عاجز هستند، در اصطلاح قرآن این فرآیند «بیّنه» و «آیه» نامیده مىشود، خداوند متعال مىفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...»(1) ما، رسولان خود را با دلایل روشن (معجزه) فرستادیم و با آنان، کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. امام صادق(ع) درباره علت اعطاى معجزه از سوى خداوند میفرماید: «معجزه، علامتى است از طرف خداوند که آن را فقط به انبیا و رسل و امامان اعطا مىکند تا صدق آنان از دروغ دروغگو شناخته شود»(2)، پس انجام دادن معجزات و کرامات از سوى امامان معصوم(ع) از جمله امام زمان(عج) امر عجیبى نیست، با مراجعه به کتابهاى تاریخى و روایى مشاهده مىکنیم که معجزات و کرامات فراوانى از سوى آنان به وقوع پیوسته است، آنچه در ادامه میآید اشارهای اجمالی به بعضی کرامات امام زمان(عج) در دوران تولد، کودکی، غیبت و دوران ظهور است: *تولد بدون ظاهر شدن آثار حمل از امام حسن عسکرى(ع) نقل شده که به حکیمه -دختر امام جواد(ع)- فرمود: امشب، به خانه ما بیا، زیرا امر مهمّى رخ خواهد داد، حکیمه پرسید: چه اتفاقى؟، امام(ع) فرمود: قائم آل محمد امشب به دنیا خواهد آمد، حکیمه پرسید: از چه کسى؟ امام(ع) فرمود: از نرجس. حکیمه مىگوید: به نزد نرجس رفتم و به او، فرزند بزرگوارى را بشارت دادم، در حالى که هیچ اثر حملى در او مشاهده نکردم.(3) *قرآن خواندن در بدو تولد هنگامى که امام مهدى(عج) از مادر تولد شد، ایشان را به امام حسن عسکرى(ع) دادند. آن حضرت وى را در آغوش گرفت و فرمود: قرآن بخوان، امام زمان(عج) شروع به قرآن خواندن کرد.(4) *شفاى مریض لاعلاج محمّد بن یوسف نقل مىکند، به مرضى دچار شدم که پزشکان از علاج آن ناامید شدند، نامهاى به حضرت امام مهدى(عج) نوشتم و از آن حضرت، طلب شفا کردم، ایشان در جواب نوشتند: «ألبسک الله العافیه» خداوند، بر تو لباس عافیت بپوشاند، مدتى نگذشت که شفا پیدا کردم و وقتى پزشکان از این ماجرا مطلع شدند، گفتند: این شفا و عافیت، به یقین از جانب خداوند بوده است.(5) *طلا شدن سنگریزه یکى از اهالى مدائن مى گوید: به همراه رفیقم، به حج مى رفتیم، در نزدیکى موقف، فقیرى به سوى ما آمد، ما به او جواب رد دادیم، سپس به سوى جوانى خوشسیما که ردایى پوشیده بود رفت، او، سنگى از روى زمین برداشت و به فقیر داد، شخص فقیر، مدت زیادى در حق او دعا مىکرد، در این هنگام، آن جوان غائب شد، ما به نزد مرد فقیر رفتیم و گفتیم: «واى بر تو! آیا براى گرفتن یک سنگ، این قدر دعا مى کنى؟ ناگهان در دست او سنگى از طلا دیدیم که در حدود بیست مثقال مىشد، وقتى در مورد آن جوان از اهل مکه و مدینه سؤال کردیم، گفتند: «چنین شخصى از علویان است و هر سال با پاى پیاده به حج مىآید.(6) *معجزاتى که امام مهدى(عج) به هنگام ظهور انجام خواهد داد امام صادق(ع) مىفرماید: هیچ معجزهاى از معجزات انبیا نیست، مگر اینکه خداوند آن را به دست حضرت قائم(عج) براى اتمام حجت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.(7) بنابراین، معجزات آن حضرت به دوره قبل از غیبت و غیبت ختم نمىشود و به هنگام ظهور نیز آن حضرت براى معرفى حقانیت خویش و اتمام حجت بر دشمنان و منکران معجزاتى را انجام خواهند داد. *پینوشتها: [1]. الحدید: 25. [2]. بحارالأنوار، ج 11، ص 71. [3]. مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانى، ج 8، ص 10 و 26، مؤسسه معارف اسلامى، چاپ اول، 1416 هق. [4]. تبصرة الولى، سیدهاشم بحرانى، ج 18. [5]. بحارالأنوار، ج 51، ص 297; اصول کافى، ج 1، ص 519. [6]. اصول کافى، ج 1، ص 332; مدینة المعاجز، ج 8، ص 71. [7]. منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطفالله صافى، ص 312، مکتبة الصدر، چاپ سوم. |
||
و هر هزار ، تویی ... |
|||
۳۰ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
مانتو های جلو باز
|
||
و هر هزار ، تویی ... |
|||
۳۰ تیر ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
آیا پسران آدم علیه السلام با خواهران خود ازدواج کردند؟ نویسنده: زهرا مرادی (کارشناس ارشد MBA؛ z.moradi@mohammadivu.org) استاد راهنما: مسعود بسیطی (کارشناس علوم تربیتی و ادیان و فرق ؛ m.basiti@mohammadivu.org) پاسخ اجمالی: خداوند حکیم، ازدواج خواهر و برادر با یکدیگر را پیش از خلقت آدم علیه السلام، حرام اعلام فرموده بود. از این رو ازدیاد نسل در میان فرزندان آدم از راه حرام - یعنی ازدواج خواهر با برادر – صورت نگرفته است. بلکه خداوندِ توانایی که آدم و حوا را از گِل خلق فرمود، قدرت و علم آن را نیز داشت که برای فرزندان آدم همسرانی حلال انتخاب فرماید. شرح مسئله: برخی معتقدند چون فرزندان آدم علیه السلام برای بقای نسل بشر، چارهای جز ازدواج با یکدیگر نداشتهاند، دختران و پسران حضرت آدم با یکدیگر ازدواج کردهاند؛ و سپس در نسلهای بعدی به سبب وجود عموزادگان، نیازی به ازدواج خواهر با برادر برای ازدیاد نسل وجود نداشته و از همین رو چنین ازدواجی ممنوع شده است. در واقع، طرفداران این نظر، معتقدند حکم ازدواج خواهر با برادر، حکمی تشریعی بوده که سالها پس از ازدواج نسل اول، از طرف خداوند وضع شده و چنین نبوده که از ابتدا قانونی مبنی بر تحریم ازدواج خواهر با برادر وجود داشته باشد. ایشان، با استدلال به این موضوع که «حقِّ قانونگذاری از آنِ خداست» و «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»[1] (حکم، تنها از آنِ خداست) میگویند چه اشکالی دارد خداوند، عملی را یک روز حلال و روز دیگر حرام اعلام کند؟[2] قطعا در اینکه صدور حکمِ حلّیت یا حرمت موضوعی، تحت اراده ی خداست و خداوندِ بلندمرتبه میتواند فعلی را امروز حلال و فردا حرام اعلام کند، شکّی نیست؛ چراکه قدرت خداوند، محدود نیست و هیچ چیز حتی حکمی که ذات مقدسش وضع میفرماید نمیتواند او را محدود سازد. اما چه کسی میتواند ادّعا کند کدام حکم در زمان حضرت آدم حلال بوده و بعدها حرام اعلام شده است؟ آیا غیر از سخنان فرستادگان آسمانی که به وحی الهی اتصال دارند، میتوان به کلام فرد دیگری در این باره اعتماد نمود؟ آیا اجازه داریم با حدس و گمان بگوییم از آنجا که راه دیگری برای ازدیاد نسل در بین فرزندان آدم نمیتوانسته وجود داشته باشد، پس به ناچار دختران آدم با پسران ایشان ازدواج کردهاند و در نسل بعدی تزویج خواهر و برادر، حرام اعلام شده است؟! سپس برای محکم نمودن حدسیاتمان به این موضوع متوسل شویم که حقّ قانونگذاری از آنِ خداست و میتوانسته ابتدا موردی را حلال و بعدها حرام بخواند؟! البته که نه. باید به سراغ جانشینان خدا بر روی زمین رفت و نادانستهها را از ایشان پرسید. جالب اینجاست که مربّیان آسمانی – که علم الهی را در سینه دارند و زبان گویای خداوند هستند – فرضیهی ازدواج خواهر و برادر را به صراحت رد کردهاند و قانون حُرمت این عمل را به پیش از خلقت آدم علیه السلام نسبت دادهاند. بنا به فرمایش ایشان، از همان ابتدا ازدواج خواهر با برادر حرام بوده؛ نه اینکه به مرور زمان و به سبب مرتفع شدن محدودیتهای موجود، حرام اعلام شده باشد.[3] نکتهی قابل توجه این است که اگر فرزندان آدم با وجود حُرمت آمیزش خواهر با برادر از پیش از خلقت آدم علیه السلام، با یکدیگر ازدواج میکردند، اثرات نامطلوب این فعل حرام، نه تنها جسم و روح خودشان را تحت تاثیر قرار میداد؛ بلکه فسادش تا قیام قیامت در میان نسلشان نیز باقی میماند. یعنی ناپاکی و فساد به همهی ما انسانها – حتی پیامبران و برگزیدگان الهی – انتقال مییافت.[4] با این حساب، اگر ازدواج خواهر با برادر از ابتدا حرام بوده و فرزندان آدم هم دست به فعل حرام نزدهاند، پس نسل آدمیان چگونه زیاد شده است؟ نکتهی کلیدی در پاسخ به سوال فوق، آن است که: در مکتب تربیتی اهل بیت علیهم السلام دست خدای تعالی در هیچ امری بسته نیست[5] و خداوندِ قادر متعال، هیچگاه در این تنگنا قرار نمیگیرد که از راهی غیر از حلال، به مقصود برسد.[6] بر این اساس، همان خداوند قدرتمند و حکیمی که توانسته آدم و حوا را از گِل بیافریند، قادر است از راهی غیر از ازدواج خواهر و برادر، نسل بشر را زیاد کند. و اما پاسخ سوال. اجازه دهید پاسخ این سوال را که «نسل آدمیان چگونه زیاد شده؟» از زبان گویای خدا – امام صادق علیه السلام – بشنویم. ایشان در پاسخ به فردی که میگفت برخی مردم معتقدند پسران آدم با دخترانش ازدواج کردهاند و از همین رو همهی مردم ثمرهی این ازدواج هستند، فرمودند: «خدا منزّه از این گفتار است، کسى که این سخن را میگوید در واقع قائل است به این که خداوند عزّ و جلّ برگزیدگان از مخلوقات و احباب و انبیاء و سفراء و مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از حرام آفریده و قدرت نداشته که آنها را از حلال خلق کند در حالی که خود از این مردم عهد و پیمان گرفته تا حلال و پاک و طاهر و طیّب بمانند. (از راه حلال و پاک ازدیاد نسل کنند). به خدا سوگند مشخص شده كه حتی بعضی حیوانات از [آمیزش با] خواهران خود دوری میكنند و آنگاه که یكی از آنها را به جماع خواهر خود بردهاند، وقتی فهمیده با خواهر خود آمیزش کرده، ذكر خود را در آورده و با دندان خویش آن را كنده و در دم جان سپرده ... حال چگونه میشود كه انسان با تمام فضل و علمش [از حیوانات پست تر باشد؟] ... واى بر آنان [که چنین حرفی را میزنند] ... خداوند عزّ و جلّ دو هزار سال قبل از آفرینش آدم علیه السّلام ... حکم تحریم ازدواج خواهران بر برادران و حرامهای دیگر را تا روز قیامت ثبت نمود. و ما هیچ مطلبی دال بر حلال بودن این موضوع در كتب مشهور چهارگانهی این عالم یعنی تورات و انجیل و زبور و فرقان (قرآن) که خدا ... آنها را بر پیامبران شان نازل فرمود، نمیبینیم ... وقتی قابیل، هابیل را کشت، آدم علیه السلام از [مصیبت] هابیل، جزع و فزع نمود ... پس از 500 سال خداوند شیث (هبة اللَّه) را به او عنایت فرمود – که او اولین وصی از جانب خداوند به سوی آدمیان بر روی زمین بود - و بعد از شیث، خداوند، یافث را به آدم مرحمت فرمود ... چون به حد بلوغ رسیدند و خداوند اراده نمود که نسل، زیاد شود چنان که میبینید [زیاد شدهاند] و از آنجا که تزویج خواهر با برادر حرام بود، حق تعالى حوریهاى[7] به نام نَزلَه ... فرستاد و به آدم امر فرمود که او را به همسریِ شیث در آوَرَد؛ پس ازدواج کردند. سپس حوریهی دیگری ... به نام مَنزِلَه فرستاد و به آدم امر فرمود که به یافث تزویج نماید؛ پس ازدواج کردند. [به عنوان ثمرهی این دو ازدواج] براى شیث پسرى متولد شد و براى یافث دخترى به دنیا آمد. چون [این دو فرزند] به حد بلوغ رسیدند خداى تعالى امر فرمود به آدم که دختر یافث را به پسر شیث تزویج کند، و حضرت آدم اطاعت امر کرد و از نسل ایشان، برگزیدگان از پیامبران و فرستادگان متولد شدند. و پناه میبرم به خدا از آنچه دربارهی [ازدواج] برادران و خواهران میگویند.»[8] بنابراین با استناد به کلام جانشین خدا - ازدواج خواهر با برادر از پیش از خلقت آدم علیه السلام حرام بوده است. - دختران آدم علیه السلام، با پسرانش ازدواج نکردهاند. - خداوندی که آدم و حوا را از گِل خلق کرد، این قدرت را هم داشت که از راهی حلال نسل آدمیان را زیاد کند. - با پذیرش ازدواج دختران و پسران آدم با یکدیگر، ناگزیر باید قبول کنیم همهی آدمیان – حتی پیامبران و برگزیدگان الهی - از حرام آفریده شدهاند (یعنی جسم و روح همگان خصوصا پیامبران و برگزیدگان الهی به اثرات نامطلوب این فعل حرام، آلوده شده است). - خداوند حکیم، همسرانی حلال (از جنس حوری) برای فرزندان آدم فرو فرستاد و از ازدواج ایشان نسل بشر زیاد شد. پی نوشت ها: [1] قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 40 و 67. [2] به عنوان نمونه علامه طباطبایی در این باره چنین گفته است: "ازدواج در طبقه اوّل بعد از خلقت آدم و حوا؛ یعنی در فرزندان بلافصل آدم و همسرش بین برادران و خواهران بوده است و دختران آدم با پسران او ازدواج کردهاند؛ چون در آن روز در تمام دنیا نسل بشر منحصر در همین فرزندان بوده ... بنابراین، هیچ اشکالی ندارد (اگر چه در عصر ما خبری تعجب آور است و لیکن) از آن جایی که مسئله، یک مسئله تشریعی است و تشریع هم تنها و تنها کار خداوند تعالی است، لذا او میتواند یک روز عملی را حلال و روز دیگر حرام کند": ترجمه المیزان، ج 4، ص 216. [3] در پاورقی شماره 8، از امام صادق – ششمین جانشین و هدایتگر پس از رسول خاتم – روایتی نقل شده که صراحتا به این موضوع اشاره فرمودهاند: "أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ ... إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ بِأَلْفَی عَامٍ ... تَحْرِیمُ الْإِخْوَةِ مَعَ مَا حُرِّمَ" یعنی: خداوند عزّ و جلّ دو هزار سال قبل از آفرینش آدم علیه السّلام ... حکم تحریم ازدواج خواهران بر برادران و حرامهای دیگر را تا روز قیامت ثبت نمود: بنگرید به پاورقی شماره 8. البته شایان ذکر است اهل بیت علیهم السلام گاهی در موقعیت تقیّه قرار میگرفتند و ناگزیر میشدند همان سخنان رایج در میان مردم را که عموما مورد قبول حکّام وقت بود بیان نمایند. بدیهی است تشخیص اینکه کدام روایت در حال تقیّه بیان شده و کدام نه، در تخصص اندیشمندان و علمای شیعه است. ایشان با توجه به تخصص و تسلط شان به علم حدیث، تصریح داشتهاند روایاتی که به ازدواج خواهر با برادر در میان فرزندان آدم اشاره داشته، از روی تقیّه بیان شدهاند. به عنوان نمونه علامه مجلسی پس از ذکر دو حدیث با چنین مضمونی، بلافاصله تاکید نموده: "هذان الخبران محمولان على التقیة لاشتهار ذلك بین العامة" یعنی: این دو خبر به دلیل شهرت شان در میان اهل تسنن، حمل بر تقیه است: بحارالانوار، ج 11، ص 226. [4] امام رضا علیه السلام میفرمایند: "وَ الزَّانِی قَدْ أَفْسَدَ النَّسْلَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَة" یعنی: زناکار نسل خویش را تا قیامت به فساد میکشد: ارشادالقلوب الی الصواب دیلمی، ج 1، ص 71. در پاورقی شماره 8، نیز به همین نکته اشاره شده که امام صادق علیه السلام میفرمایند کسانی که گمان میکنند دختران آدم با پسرانش ازدواج کردهاند، ناگزیر باید بپذیرند که تمام پیامبران و بندگان برگزیدهی خدا نیز از حرام به دنیا آمدهاند!: "یقُولُ مَنْ قَالَ هَذَا بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ صَفْوَةَ خَلْقِهِ وَ أَحِبَّاءَهُ وَ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ مِنْ حَرَامٍ" یعنی: کسى که این سخن را مىگوید در واقع قائل است به این که خداوند عزّ و جلّ برگزیدگان از مخلوقات و احباب و انبیاء و سفراء و مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از حرام آفریده: بنگرید به پاورقی شماره 8. [5] در قرآن کریم چنین آمده: "قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَة ... بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتان" یعنی: یهود میگفتند دست خدا بسته است ... [البته که چنین نیست] بلکه دستان خدا باز است: قرآن کریم، سوره مائده، آیه 64. همچنین امام صادق علیه السلام میفرمایند: "یفْعَلُ ما یشاءُ (آل عمران، آیه 40) وَ یحْكُمُ ما یرِیدُ (مائده، آیه 1) ... وَ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلَى مَا یشَاء" یعنی: [خداوند] آنچه بخواهد انجام میدهد و به هرچه اراده کند، حکم مینماید ... و بر هرچه که بخواهد قادر است: بحارالانوار، ج 67، ص 259. [6] در حدیث ارائه شده در پاورقی شماره 8، به این موضوع اشاره شده که تصور اینکه خداوند، قدرت انجام کاری را از راه حلال ندارد اشتباه است: "یقُولُ مَنْ قَالَ هَذَا بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ... وَ لَمْ یكُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَةِ مَا یخْلُقُهُمْ مِنْ حَلَالٍ ..." کسى که این سخن را مىگوید در واقع قائل است به این که حقّ عزّ و جلّ ... قدرت نداشته که آنها را از حلال خلق کند": بنگرید به پاورقی شماره 8. [7] لازم به ذکر است «حوری» با فرشته تفاوت دارد. «حوری» مخلوقی است که قابلیتِ به همسری در آمدنِ انسان را دارد. به عنوان نمونه، در قرآن از همسرانی بهشتی به نام «حور عین» یاد شده که دوشیزگانی زیبا، بلند مرتبه و مشتاق به همسرشان وصف گردیدهاند: "وَ حُورٌ عِینٌ * كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُون *... وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَة * إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً * فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً * عُرُباً أَتْراباً" یعنی: و حوریانی درشت چشم (یا سیاه چشم)؛ همچون مروارید پنهان شده در صدف؛ و همسرانى بلند مرتبه؛ كه ما آنان را با آفرینشى ویژه آفریدیم؛ پس آنان را دوشیزه قرار دادهایم؛ عشقورز به همسران، و هم سن و سال با ایشان: قرآن کریم، سوره واقعه، آیات 22، 23 و 35 تا 37. [8] "تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِیراً یقُولُ مَنْ قَالَ هَذَا بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ صَفْوَةَ خَلْقِهِ وَ أَحِبَّاءَهُ وَ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ مِنْ حَرَامٍ وَ لَمْ یكُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَةِ مَا یخْلُقُهُمْ مِنْ حَلَالٍ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَى الْحَلَالِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ الطَّیبِ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ تَبَینْتُ أَنَّ بَعْضَ الْبَهَائِمِ تَنَكَّرَتْ لَهُ أُخْتُهُ فَلَمَّا نَزَا عَلَیهَا وَ نَزَلَ كُشِفَ لَهُ عَنْهَا فَلَمَّا عَلِمَ أَنَّهَا أُخْتُهُ أَخْرَجَ غُرْمُولَهُ ثُمَّ قَبَضَ عَلَیهِ بِأَسْنَانِهِ حَتَّى قَطَعَهُ فَخَرَّ مَیتاً ... فَكَیفَ الْإِنْسَانُ فِی إِنْسِیتِهِ وَ فَضْلِهِ وَ عِلْمِهِ ... وَیحَ هَؤُلَاءِ ... أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ ... إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ بِأَلْفَی عَامٍ ... تَحْرِیمُ الْإِخْوَةِ مَعَ مَا حُرِّمَ وَ هَذَا نَحْنُ قَدْ نَرَى مِنْهَا هَذِهِ الْكُتُبَ الْأَرْبَعَةَ الْمَشْهُورَةَ فِی هَذَا الْعَالَمِ- التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْقُرْآنَ أَنْزَلَهَا اللَّهُ ... عَلَى رُسُلِهِ ... فَلَمَّا قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ جَزِعَ آدَمُ عَلَى هَابِیلَ ... خَمْسَمِائَةِ عَامٍ ... فَوَهَبَ اللَّهُ لَهُ شَیثاً ... وَ اسْمُ شَیثٍ هِبَةُ اللَّهِ وَ هُوَ أَوَّلُ وَصِی أُوصِی إِلَیهِ مِنَ الْآدَمِیینَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ وُلِدَ لَهُ مِنْ بَعْدِ شَیثٍ یافِثُ ... فَلَمَّا أَدْرَكَا وَ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یبْلِغَ بِالنَّسْلِ مَا تَرَوْنَ وَ أَنْ یكُونَ مَا قَدْ جَرَى بِهِ الْقَلَمُ مِنْ تَحْرِیمِ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأَخَوَاتِ عَلَى الْإِخْوَةِ أَنْزَلَ ... حَوْرَاءَ ... اسْمُهَا بَرَكَةُ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَنْ یزَوِّجَهَا مِنْ شَیثٍ فَزَوَّجَهَا مِنْهُ ثُمَّ نَزَّلَ ... حَوْرَاءَ ... اسْمُهَا مَنْزِلَةُ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَنْ یزَوِّجَهَا مِنْ یافِثَ فَزَوَّجَهَا مِنْهُ فَوُلِدَ لِشَیثٍ غُلَامٌ وَ وُلِدَ لِیافِثَ جَارِیةٌ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ حِینَ أَدْرَكَا أَنْ یزَوِّجَ بِنْتَ یافِثَ مِنِ ابْنِ شَیثٍ فَفَعَلَ ذَلِكَ فَوُلِدَ الصَّفْوَةُ مِنَ النَّبِیینَ وَ الْمُرْسَلِینَ مِنْ نَسْلِهِمَا وَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنَّ ذَلِكَ عَلَى مَا قَالُوا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَخَوَات": بحارالانوار، ج 11، ص 223. منبع : مشاهده لینک |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۵ مرداد ۱۳۹۴
|
|
پاسخ به: بحث آزاد مذهبی | ||
|
عهد معهود- درس پنجم: فریب بنی آدم توسط شیطان پست الکترونیک بسم الله الرّحمن الرّحیم عهد معهود درس گفتارهایی از: مسعود بسیطی با اهتمام: زهرا مرادی در دورهی «عهد معهود» با حقایقی از آفرینش آدم علیه السلام و فلسفهی خلقت آدمی به روایت هدایتگران آسمانی آشنا خواهید شد. همچنین در این دوره، از عهدی که آدم علیه السلام با خداوند متعال میبندد سخن خواهیم گفت؛ عهدی که قرار میشود تمامی بنی آدم – از جمله من و شما – تا قیام قیامت به آن پایبند بمانند! درس پنجم: فریب بنی آدم توسط شیطان در جلسهی گذشته به این موضوع پرداخته شد که: پس از آنکه خداوند، جایگاه والا و مقام شامخ اهل بیت علیهمالسلام را به آدم گوشزد نمود، با وی عهد بست تا رسول خاتم و جانشینان ایشان را به برتری و سرپرستی قبول داشته باشد و نسبت به ایشان حسد نورزد. اما شیطان وانمود کرد خیرخواه آدم علیه السلام است و به دروغ سوگند خورد اگر آنها هم از میوهی درخت ممنوعه (درخت علم محمد و خاندانش) بخورند به همان رتبه خواهند رسید. آدم و حوا که گمان نمیکردند مخلوقی به خداوند متعال قسم دروغ بخورد، سخن او را باور نمودند و در حالی که عهد خود را با خدا فراموش کرده بودند، از میوهی آن درخت چشیدند. همین امر سبب اخراج آدم و حوا از باغ مصفایی شد که خداوند در اختیارشان قرار داده بود. آدم و حوا از خطای خود سخت پشیمان شدند و خدا را به حق رسول اکرم و اهل بیتش سوگند دادند تا از اشتباه شان درگذرد. خداوند مهربان نیز به حرمت آن چهارده وجود شریف، توبهی آنها را پذیرفت. در این جلسه دربارهی ادامهی تلاش شیطان برای اغوای آدمیان و اینکه چگونه فرزندان آدم، عهد الهی را شکستند صحبت میکنیم. همانطور که در درسهای پیشین گفته شد خداوند با آدم علیه السلام دربارهی پذیرشِ برتری و سرپرستی اهل بیت علیهم السلام عهد بسته بود؛ اما شیطان با سوگند دروغی که برای آدم و حوا خورد، سبب شد تا آنها عهد خود را به فراموشی سپارند. آن دو، پس از آنکه متوجه دسیسهی شیطان شدند، از رفتار خود توبه کردند و از آن پس بر عهد خود وفادار ماندند. این عهد، به فرزندان آدم علیه السلام نیز منتقل شد.[1] اما شیطان که سوگند یاد کرده بود آدمیان را به گمراهی کشد، بیکار ننشست و کاری کرد که فرزندان آدم نه تنها عهد الهی، بلکه عبودیت خدای یگانه را به فراموشی بسپارند. او در راه تشویقِ بنی آدم به سرپیچی از فرمان خدا از هیچ تلاشی مضایقه نکرد. یکی از نمونههای اغوای بنی آدم توسط شیطان، ماجرای دشمنی «قابیل» با «هابیل» (دو پسر آدم علیه السلام) بود. بر خلاف آنچه برخی از مردم گمان میکنند، دعوای قابیل با هابیل بر سر ازدواج و گزینش همسر نبود؛ بلکه دربارهی «وصایت» و جانشینی آدم علیه السلام بود.[2] خداوند به آدم علیه السلام امر فرموده بود تا «هابیل» را به عنوان وصیّ و جانشین خود انتخاب کند. اما وقتی «قابیل» متوجه این موضوع شد، نسبت به انتخاب هابیل حسادت کرد و با اعتراض، پدر را مورد سوال قرار داد که «چرا مرا به عنوان وصی انتخاب نکردی؟ من که از هابیل بزرگتر و سزاوارترم». آدم علیه السلام پاسخ داد «این کار به ارادهی خدا صورت گرفته و من در این انتخاب نقشی نداشتهام». قابیل، حرف پدر را باور نکرد. از این رو خداوند به آدم علیه السلام وحی نمود از پسرانش بخواهد برای خدا قربانی بدهند؛ قربانیِ هر کدام که پذیرفته شد، او وصیّ پدر خواهد شد.[3] هابیل که دامدار بود، بهترین گوسفند خود را برای قربانی انتخاب کرد و قابیل که کشاورز بود، مقداری گندم نامرغوب به قربانگاه آورد. نشانهی پذیرفته شدنِ قربانی این بود که آتشی از جانب خدا آن را فرا میگرفت. خداوند حکیم، قربانیِ هابیل را پذیرفت اما قربانیِ قابیل، دست نخورده باقی ماند.[4] این اتفاق، حجت را برای قابیل تمام کرد که انتخاب جانشین و وصیِ آدم علیه السلام به فرمان خدا بوده و نه به میل شخصیِ پدرش. اما شیطان در همین لحظه سراغ قابیل آمد و گفت: «ای قابیل؛ قربانیِ برادرت پذیرفته شد اما قربانی تو، نه. اگر ماجرا را همین گونه رها کنی، بعدها فرزندان هابیل بر خاندان تو فخر میفروشند و خواهند گفت ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او پذیرفته شد و شما فرزندان کسی هستید که قربانیاَش رد شد.»[5] و قابیل را تحریک کرد تا برادرش را به قتل برساند و از این رسوایی خود را نجات دهد. اما قابیل نمیدانست چگونه میتواند یک انسان را بکشد. ابلیس به او یاد داد سر برادر را میان دو سنگ قرار دهد و بشکند.[6] او هم، چنین کرد. بدین ترتیب قابیل دستش به خون بی گناهی آلوده شد و مورد غضب خدا و پیامبر خدا قرار گرفت.[7] اما ماجرای دشمنیِ شیطان با بنی آدم همچنان ادامه داشت. او که در اغوای قابیل پیروز شده بود، به تلاش خود برای گمراه ساختن فرزندان آدم ادامه داد تا آنجا که عدهای از آنها حتی از پرستش خدای یگانه دست برداشتند و کم کم به بت پرستی روی آوردند. دسیسهی ابلیس برای دور ساختن مردم از توحید و خداباوری بدین صورت انجام شد که: وقتی سرپرست و بزرگ خانوادهای فوت میکرد، فرزندان و بازماندگان او در غم از دست دادنش غمگین میشدند و بعضا بی تابی و گریه میکردند. شیطان از همین موقعیت استفاده کرد. او در حالیکه خود را به چهرهی مردی جا افتاده در آورده بود، به بنی آدم پیشنهاد داد از چهرهی عزیزان از دست رفتهشان مجسمهای بسازند تا با دیدن آن مجسمهها همواره یاد آنها زنده بماند.[8]به نظر برخی این ایده، فکر بدی به نظر نمیرسید اما آنها مجسمه سازی بلد نبودند. از این رو ابلیس، خود دست به کار شد و نخستین پیکرهها را برای بنی آدم ساخت. بدین ترتیب ابلیس، اولین کسی بود که صورت گری نمود و اولین مجسمه را هم بر اساس چهرهی آدم علیه السلام – که در میان فرزندانش از جایگاه و احترام ویژهای برخوردار بود - ساخت.[9] مردم کم کم با مجسمهها انس گرفتند و هر روز با دیدن آنها گذشتگانشان را یاد میکردند. تا اینکه فصل سرما و بارندگی از راه رسید و مجبور شدند مجسمهها را به داخل اتاقها انتقال دهند. از آنجا که این مجسمهها مانند گذشته جلوی چشم همگان نبود، پس از مدتی وجود مجسمهها و فلسفهی وجودیشان از خاطرها رفت؛ تا آنجا که نسل بعدی اصلا نمیدانست ماجرای ساخته شدن این مجسمهها چه بوده است. در همین زمان، شیطان دوباره وارد صحنه شد. او سراغ نسل جدید رفت و از آنها پرسید «چرا شما به روش پدرانتان عبادت نمیکنید؟» آنها هم با تعجب گفتند «مگر پدران ما چگونه عبادت میکردند؟» ابلیس پاسخ داد «بروید در خانههایتان بگردید تا الهههایی را که پدرانتان میپرستیدند پیدا کنید!» نوادگان آدم علیه السلام به جستجوی خانههای آباء و اجدادیشان پرداختند و مجسمهها را یافتند. برخی از آنها حرفهای شیطان را باور کردند و گمان نمودند پدرانشان این مجسمهها را میپرستیدند. از این رو به خیال آنکه در حال تبعیت از اجداد خود هستند، به پرستش بت روی آوردند.[10] کار به جایی رسید که بنی آدم نه تنها عهدی را که با خدا بسته بودند فراموش کردند، بلکه حتی از پرستش خدای یگانه رویگردان شدند. بدین ترتیب شیطان در جنگی که با بنی آدم به راه انداخته بود پیروز گردید و زمانی فرا رسید که عموم مردم به گمراهی کشیده شدند.[11] هر هدایتگری که خداوند به سوی ایشان میفرستاد تا عبودیت خدا و عهدی را که با خدا بسته بودند به خاطرشان آورد یا تهدید به قتل میشد[12] و یا با او وارد جنگ میشدند.[13] اوضاع، به همین شیوه بود تا آنکه خداوند رحمان، حضرت نوح علیه السلام را با ماموریت و اقتداری ویژه برای هدایت آدمیان مبعوث گردانید. در جلسهی آینده به ادامهی این موضوع خواهیم پرداخت. Bullets نکات مهم این جلسه: - دعوای قابیل با هابیل بر سر ازدواج و گزینش همسر نبود؛ بلکه دربارهی «وصایت» و جانشینی آدم علیه السلام بود. - هنگامی که خداوند، قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل به عنوان وصیّ پدر انتخاب نشد، شیطان از حسادت قابیل استفاده کرد و او را به قتل برادر تحریک کرد. - شیطان، نخستین کسی بود که مجسمه ساخت (اولین مجسمه از چهرهی آدم علیه السلام ساخته شد) و از این طریق بت پرستی را در میان مردم رواج داد. - ابلیس، به بهانهی تسکین غم افرادی که عزیزی را از دست داده بودند، مجسمههایی به شکل درگذشتگان ایشان ساخت. اما پس از سالها سراغ نسلهای بعدی که از دلیل ساخته شدن مجسمهها بی خبر بودند، رفت و به آنها گفت اینها خدایانی هستند که پدران شما میپرستیدند. - با نقشهی شیطان برخی از فرزندان آدم نه تنها عهدی را که با خدای خود بسته بودند فراموش نمودند؛ بلکه عبودیت خالق را کنار گذاشتند و به بت پرستی روی آوردند. - در اثر تلاش شیطان، پس از مدتی عموم مردم به گمراهی کشیده شدند؛ تا آنجا که وقتی هدایتگری از جانب خدا به سوی آنها میآمد و عبودیت خالق و عهدی را که با او بسته شده بود یادآوری میکرد، یا تهدید به قتل میشد و یا با وی به جنگ میپرداختند. منبع: مشاهده لینک پی نوشت ها: [1] خداوند در قرآن میفرماید: "أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ ..." یعنی: ای بنی آدم آیا با شما عهد نبسته بودم ...؟:قرآن کریم، سوره یس، آیه 60. در درس هشتم به تبیین این آیه و آیات دیگری که به عهد خدا با آدمیان دربارهی رسول اکرم و جانشینان پاکش اشاره شده، به تفصیل خواهیم پرداخت. [2] متاسفانه دربارهی دلیل کشته شدن هابیل به دست برادرش و همچنین نحوهی ازدیاد نسل در بین فرزندان آدم افسانهای نادرست بر سر زبانها جاری است که نه تنها از واقعیت، فاصلهی بسیار دارد بلکه به شدت از جانب سفیران وحی مورد نکوهش و تکذیب قرار گرفته است. و آن افسانه این است که: آدم علیه السلام به هابیل و قابیل دستور میدهد با خواهران خود ازدواج کنند؛ هابیل با خواهر دو قلوی قابیل و قابیل با خواهر دو قلوی هابیل! اما از آنجا که خواهری که قرار میشود به ازدواج قابیل در آید، به زیباییِ همسر منتخب برای هابیل نبود، قابیل نسبت به این تصمیم معترض شد و از همانجا کینهی برادر را در دل گرفت. نهایتا هم بر سر همین مسئله قابیل، هابیل را به قتل رساند. این، در حالی است که مربیان آسمانی ازدواج پسران آدم با دخترانش را به صراحت رد نمودهاند و دلیل اختلاف قابیل با هابیل را موضوع جانشینیِ حضرت آدم بیان فرمودهاند. علاقمندان به تبیین شبههی ازدواج خواهر با برادر در میان فرزندان آدم علیه السلام میتوانند به مطلب «آیا پسران آدم علیه السلام با خواهران خود ازدواج کردند؟» در بخش شبهاتِپایگاه علمی فرهنگی محمد (ص) مراجعه فرمایند. [3] امام صادق علیه السلام میفرمایند: "أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى آدَمَ سَبَقَ عِلْمِی أَنْ لَا أَتْرُكَ الْأَرْضَ مِنْ عَالِمٍ یعْرَفُ بِهِ دِینِی وَ أَنْ أُخْرِجَ ذَلِكَ مِنْ ذُرِّیتِكَ فَانْظُرْ إِلَى اسْمِی الْأَعْظَمِ وَ إِلَى مِیرَاثِ النُّبُوَّةِ وَ مَا عَلَّمْتُكَ مِنَ الْأَسْمَاءِ كُلِّهَا وَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ الْخَلْقُ مِنَ الْأُثْرَةِ عَنِّی فَادْفَعْهُ إِلَى هَابِیلَ قَالَ فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَمُ بِهَابِیلَ فَلَمَّا عَلِمَ قَابِیلُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ آدَمَ غَضِبَ فَأَتَى آدَمَ فَقَالَ لَهُ یا أَبَتِ أَ لَسْتُ أَكْبَرَ مِنْ أَخِی وَ أَحَقَّ بِمَا فَعَلْتَ بِهِ فَقَالَ آدَمُ یا بُنَی إِنَّمَا الْأَمْرُ بِیدِ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَ إِنْ كُنْتَ أَكْبَرَ وُلْدِی فَإِنَّ اللَّهَ خَصَّهُ بِمَا لَمْ یزَلْ لَهُ أَهْلًا فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ خِلَافُ مَا قُلْتُ وَ لَمْ تُصَدِّقْنِی فَقَرِّبَا قُرْبَاناً فَأَیكُمَا قُبِلَ قُرْبَانُهُ فَهُوَ أَوْلَى بِالْفَضْلِ مِنْ صَاحِبِهِ قَالَ وَ كَانَ الْقُرْبَانُ فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ تَنْزِلُ نَارٌ فَتَأْكُلُهُ فَخَرَجَا فَقَرَّبَا قُرْبَاناً كَمَا ذَكَرَ اللَّهُ فِی كِتَابِهِ- وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ (سوره مائده، آیه 27.) قَالَ وَ كَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ قَمْحاً نَسْیاً رَدِیئاً وَ كَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ فَقَرَّبَ كَبْشاً سَمِیناً مِنْ خِیارِ غَنَمِهِ فَأَكَلَتِ النَّارُ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ لَمْ تَأْكُلْ قُرْبَانَ قَابِیلَ فَأَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یا قَابِیلُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ لَیسَ بِشَیءٍ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ أَخُوكَ فَلَوْ وُلِدَ لَكُمَا وَلَدٌ وَ كَثُرَ نَسْلُكُمَا افْتَخَرَ نَسْلُهُ عَلَى نَسْلِكَ بِمَا خَصَّهُ بِهِ أَبُوكَ وَ لِقَبُولِ النَّارِ قُرْبَانَهُ وَ تَرْكِهَا قُرْبَانَكَ وَ إِنَّكَ إِنْ قَتَلْتَهُ لَمْ یجِدْ أَبُوكَ بُدّاً مِنْ أَنْ یخُصَّكَ بِمَا دَفَعَهُ إِلَیهِ قَالَ فَوَثَبَ قَابِیلُ إِلَى هَابِیلَ فَقَتَلَه" یعنی: خداوند عزّ و جلّ به آدم وحی فرمود که در علم من گذشته است (تقدیر من این است) که زمین را بدون عالِمی که دین من به واسطهی او شناخته شود خالی نمیگذارم و او را از خاندان تو قرار دهم. پس اسم اعظم من و میراث نبوت و هر آنچه از کلّ اسماء به تو تعلیم نمودم و آنچه خلق از علوم من به آن احتیاج دارند را به هابیل بسپار. پس آدم دربارهی هابیل چنین کرد. اما هنگامی که قابیل از کار آدم (ع) باخبر شد، خشمگین گردید و خطاب به او گفت «ای پدر؛ آیا من از برادرم بزرگتر و سزاوارتر به آنچه انجام دادی (جانشینی تو) نیستم؟» پس آدم (ع) گفت «فرزندم همانا امر به فرمان خداست و او هر که را بخواهد به این منصب میرساند اگر چه تو بزرگترین فرزند من باشی؛ اما خداوند او را به این منصب اختصاص داده است. اگر گمان میکنی چیزی که گفتم درست نیست و حرف مرا تصدیق نمیکنی پس هر کدامتان یک قربانی [به درگاه خداوند ببرید] قربانی هر که قبول شد، او شایستهتر از دیگری است. نشانهی پذیرفته شدن قربانی در آن زمان این بود که آتشی نازل میشد و قربانی را فرا می گرفت. همچنانکه خداوند در کتابش بیان فرموده «و خبر دو فرزند آدم را به راستى بر آنان بخوان، چون [هر كدام] قربانىاى آوردند، كه از یكىشان پذیرفته و از دیگرى پذیرفته نشد.» چون قابیل دارای زراعت بود به عنوان قربانی مقداری از گندم های نامرغوب را [به قربانگاه] برد و هابیل که گوسفند دار بود، یکی از قوچ های فربه خود را از میان بهترین دام هایش برای قربانی انتخاب نمود. پس آتش، قربانی هابیل را در برگرفت و قربانی قابیل را فرا نگرفت. آنگاه ابلیس – که لعنت خدا بر او باد - نزد قابیل رفت و گفت «این پیشامد [در حال حاضر] برای تو اهمیتی ندارد، چراکه فقط تو و برادرت هستید؛ اما [بعدها] که فرزندانی برایتان به دنیا بیاید و نسل شما زیاد شود، فرزندان او (هابیل) به سبب آنچه پدرت به او اختصاص داده برای آنکه قربانی او پذیرفته شده و قربانی تو باقی مانده، به نسل تو فخر خواهند فروخت. اگر تو او (هابیل) را بکشی، پدرت چارهای نخواهد داشت جز آنکه منصب او را به تو واگذارد.» بدین ترتیب قابیل به سوی هابیل حمله برد و او را به قتل رساند: بحارالانوار، ج 11، ص 227. [4]بنگرید به پاورقی پیشین. همچنین امام باقر علیه السلام میفرمایند: "إِنَّ آدَمَ أَمَرَ هَابِیلَ وَ قَابِیلَ أَنْ یقَرِّبَا قُرْبَاناً وَ كَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ وَ كَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ هَابِیلُ كَبْشاً مِنْ أَفْضَلِ غَنَمِهِ وَ قَرَّبَ قَابِیلُ مِنْ زَرْعِهِ مَا لَمْ یكُنْ ینْقَى كَمَا أَدْخَلَ بَیتَهُ فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِیلَ وَ لَمْ یتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِیلَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ (سوره مائده، آیه 27.) ..." یعنی: همانا آدم (ع) به هابیل و قابیل امر کرد تا [به درگاه الهی] قربانی بیاورند. هابیل گوسفند دار بود و قابیل دارای زراعت. هابیل، قوچی از بهترین دام هایش برای قربانی انتخاب نمود و قابیل از محصولش آن چه را درشت و تمیز همانند چیزی که در خانهی خود مصرف میکرد نبود، انتخاب نمود. پس قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل رد شد و این کلام خداوند است [که میفرماید:] «و خبر دو فرزند آدم را به راستى بر آنان بخوان، چون [هر كدام] قربانىاى نذر كردند، كه از یكىشان پذیرفته و از دیگرى پذیرفته نشد»: بحارالانوار، ج 23، ص 63. [5] امام باقر علیه السلام میفرمایند: "ثُمَّ إِنَّ إِبْلِیسَ عَدُوَّ اللَّهِ أَتَاهُ وَ هُوَ یجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فِی الْعُرُوقِ فَقَالَ لَهُ یا قَابِیلُ قَدْ تُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِیلَ وَ لَمْ یتَقَبَّلْ قُرْبَانُكَ وَ إِنَّكَ إِنْ تَرَكْتَهُ یكُونُ لَهُ عَقِبٌ یفْتَخِرُونَ عَلَى عَقِبِكَ یقُولُونَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الَّذِی تُقُبِّلَ قُرْبَانُهُ وَ أَنْتُمْ أَبْنَاءُ الَّذِی تُرِكَ قُرْبَانُهُ" یعنی: سپس ابلیس – دشمن خدا – که مانند خون در رگهای بنی آدم جاری است به او گفت «ای قابیل؛ قربانی هابیل پذیرفته شد اما قربانی تو، نه. اگر او (هابیل) را [زنده] رها کنی، فرزندانی برای او پدید خواهند آمد که بر خاندان تو فخر میفروشند و خواهند گفت ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او پذیرفته شد و شما فرزندان کسی هستید که قربانیاَش رد شد»: بحارالانوار، ج 23، ص 63. [6]امام سجاد علیه السلام میفرمایند: «فَلَمْ یدْرِ كَیفَ یقْتُلُهُ حَتَّى جَاءَ إِبْلِیسُ فَعَلَّمَهُ فَقَالَ ضَعْ رَأْسَهُ بَینَ حَجَرَینِ ثُمَّ اشْدَخْه» یعنی: [قابیل] نمیدانست که چگونه او را به قتل برساند تا اینکه ابلیس آمد و به او یاد داد. پس گفت سرش را بین دو سنگ بگذار و آن را بشکن: بحارالانوار، ج 11، ص 230. [7]دنبالهی روایت مذکور در پاورقی پیشین: "أُمِرَ آدَمُ أَنْ یلْعَنَ قَابِیلَ وَ نُودِی قَابِیلُ مِنَ السَّمَاءِ لُعِنْتَ كَمَا قَتَلْتَ أَخَاك" یعنی: به آدم (ع) امر شد که قابیل را لعنت کند و به قابیل از آسمان ندا رسید «لعنت بر تو که برادرت را به قتل رساندی»: همان. [8]امام باقر علیه السلام میفرمایند: "... فَلَمَّا أَنْ مَاتَ وَدٌّ جَزِعَ عَلَیهِ إِخْوَتُهُ ... فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَةِ شَیخٍ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی مَا أُصِبْتُمْ بِهِ مِنْ مَوْتِ وَدٍّ وَ عَظِیمِكُمْ فَهَلْ لَكُمْ فِی أَنْ أُصَوِّرَ لَكُمْ عَلَى مِثَالِ وَدٍّ صُورَةً تَسْتَرِیحُونَ إِلَیهَا وَ تَأْنِسُونَ بِهَا قَالُوا افْعَلْ" یعنی: هنگامی که «ودّ» فوت کرد، برادرانش [در غم او] بی تابی کردند ... پس ابلیس به شکل پیرمردی پیش آنها آمد و گفت خبر مرگ «ودّ» - که بزرگ تان بود - و اینکه چه بر سرتان آمده به من رسیده. آیا نمیخواهید برایتان مجسمهای به شکل «ودّ» درست کنم تا آرام بگیرید و به آن [مجسمه] اُنس بگیرید؟ پس گفتند چنین کن: بحارالانوار، ج 3، ص 250. ؛ قصص الانبیاء، ص 67. [9] امام باقر علیه السلام میفرمایند: "إِنَّ إِبْلِیسَ اللَّعِینَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ صَوَّرَ صُورَةً عَلَى مِثَالِ آدَمَ ع لِیفْتِنَ بِهِ النَّاسَ وَ یضِلَّهُمْ عَنْ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى" یعنی: ابلیس لعین اولین کسی بود که چهره ساخت (تصویرگری یا مجسمه سازی نمود) بر اساس چهرهی آدم (ع) تا مردم را به فتنه بیاندازد و از عبادت خدای متعال گمراه سازد: بحارالانوار، ج 3، ص 250. ؛ قصص الانبیاء، ص 67. [10]امام صادق علیه السلام میفرمایند: "قَوْلُهُ وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْراً (سوره نوح، آیه 23) قَالَ كَانَ قَوْمٌ مُؤْمِنُونَ قَبْلَ نُوحٍ ع فَمَاتُوا فَحَزِنَ عَلَیهِمُ النَّاسُ فَجَاءَ إِبْلِیسُ فَاتَّخَذَ لَهُمْ صُوَرَهُمْ لِیأْنَسُوا بِهَا فَأَنِسُوا بِهَا فَلَمَّا جَاءَهُمُ الشِّتَاءُ أَدْخَلُوهُمُ الْبُیوتَ فَمَضَى ذَلِكَ الْقَرْنُ وَ جَاءَ الْقَرْنُ الْآخَرُ فَجَاءَهُمْ إِبْلِیسُ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ هَؤُلَاءِ آلِهَةٌ كَانُوا آبَاؤُكُمْ یعْبُدُونَهَا فَعَبَدُوهُمْ وَ ضَلَّ مِنْهُمْ بَشَرٌ كَثِیرٌ فَدَعَا عَلَیهِمْ نُوحٌ فَأَهْلَكَهُمُ اللَّهُ" یعنی: کلام خدا این است که: «و گفتند خداهایتان را رها نكنید و «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وا مگذارید» [این آیه به این موضوع اشاره دارد که:] پیش از نوح، طائفهاى از مؤمنان بودند كه فوت كردند و مردم برای ایشان [سخت] اندوهناك شدند. پس ابلیس نزد آنها رفت و برایشان مجسمه هایی به شکل آنها (درگذشتگان) آورد تا با آن [مجسمه ها] انس بگیرند. [مردم هم] انس گرفتند. چون زمستان شد آنها را به [درون] خانههایشان بردند. آن نسل گذشت و نسل دیگری آمد. [آن مردم وفات نمودند] پس شیطان سراغ [فرزندان] آنها آمد و به ایشان گفت اینان خدایانى هستند كه پدران شما آنها را پرستش مینمودند. پس [برخی از آنها باور کردند و] آن صورتها را پرستش كردند و مردم زیادی گمراه شدند. نوح [هر چه ایشان را به پرستش خدای یگانه دعوت نمود نپذیرفتند] پس نفرین شان کرد و خداوند آنها را هلاک نمود: بحارالانوار، ج 3، ص 248. همچنین میتوانید به حدیثی از امام باقر علیه السلام مراجعه فرمایید که به تفصیل، ماجرای آغاز بت پرستی در میان بنی آدم را بیان فرمودهاند. به فرمودهی ایشان، نام اولین بت، برگرفته از نام جانشین قابیل «ودّ» بود. وقتی «ودّ» که از دنیا رفت، نزدیکانش در غم از دست دادن او ماتم گرفتند. ابلیس به شکل پیرمردی نزدشان آمد و گفت «آیا دوست دارید مجسمهای به شکل «ودّ» برایتان بسازم تا در نبود او با آن انس بگیرید و از غمتان کاسته شود؟» بازماندگان «ودّ» موافقت کردند. شیطان نیز دست به کار شد و مقداری سرب را ذوب کرد و با آن مجسمهی «ودّ» را ساخت و به خویشاوندانش تحویل داد. آنها به سمت مجسمه هجوم میبردند و صورت خود را به آن میچسباندند و در مقابلش سجده میکردند. فرزند «ودّ» که جانشین پدر شده بود، وقتی دید مردم به جای احترام و تکریم او، به بزرگداشت مجسمهی پدرش مشغولند سراغ مجسمه رفت و خرابش نمود. دیگران که از این موضوع مطلع شدند تصمیم گرفتند «سواع» – فرزند «ودّ» - را بکشند اما او به آنها گفت «من جانسین او هستم و اگر مرا بکشید بدون سرپرست خواهید ماند» آنها نیز متقاعد شدند و تصمیم گرفتند بازماندهی «ودّ» را مورد تکریم خود قرار دهند. پس از مدتی «سواع» هم از دنیا رفت و فرزندش «یغوث» جانشین او شد. مردم در سوگ «سواع» ناله و فغان سر دادند. دوباره ابلیس به سراغشان آمد و به آنها پیشنهاد داد تا برایشان مجسمهی «سواع» را تهیه کند. مردم نیز با خوشحالی پذیرفتند. این بار ابلیس از چوب مجسمه ساخت. باز همان قضایا تکرار شد و مردم به آن مجسمه رو آوردند. اما چون از ماجرای قبلی درس گرفته بودند، این بار برای محافظت از مجسمه، نگهبانی را در نظر گرفتند. آنها به بت جدید حتی بیشتر از بت قبلی توجه نشان میدادند و این موضوع «یغوث» را به شدت آزرده ساخته بود. به همین جهت، شبانه به محل نگهداری بت رفت و آن را به آتش کشید. مردم که بتشان به خاکستر تبدیل شده بود، به قصد کشتن «یغوث» به سراغش رفتند. او هم برای حفظ جان خود، متواری شد. پس از مدتی مردم که نه بت داشتند و نه سرپرست، تصمیم گرفتند «یغوث» را بازگردانند تا ریاستشان را عهدهدار شود. «یغوث» بازگشت اما بعد از مدتی مرگش فرا رسید و «یعوق» جانشین پدر شد. جریان گذشته، باز تکرار شد و این بار، ابلیس یادبود «یغوث» را از سنگ ساخت. مردم هم برای محافظت از بتشان، اتاقی سنگی ساختند و عهد کردند سالی یک مرتبه در آن را باز کنند. داستان باز هم تکرار شد. این بار ابلیس مجسمهی «یعوق» را از طلا ساخت تا دوامش بیشتر باشد. حراست مردم از بت، آنچنان شدید بود که جانشین «یعوق» که «نسر» نام داشت نتوانست به آن دست پیدا کند تا نابودش سازد. لذا از آن جمع فاصله گرفت و با عدهی قلیلی از طرفدارانش که به جای بت، او را می پرستیدند جمع کوچکی را تشکیل داد. این برنامه ادامه داشت تا آنکه خداوند، حضرت ادریس را به پیامبری برگزید. ادریس (ع) که با خبر شد گروهی از مردم بتی از طلا و گروهی دیگر «نسر» را میپرستند، به قصد هدایت ایشان و دعوتشان به پرستش خدای یگانه وارد آن شهر شد. میان خداپرستان و مشترکان جنگ در گرفت. عدهای از بت پرستان کشته شدند و برخی هم فرار کردند. به دستور ادریس (ع) بت طلایی به دریا افکنده شد اما بت پرستانی که جان سالم به در برده بودند و به شهرهای دیگر پناه برده بودند، دوباره به بت پرستی روی آوردند. هر گروه برای خود بتی ساختند و نام بتهای پیشین را روی آنها گذاشتند. این رویه ادامه داشت تا آنکه حضرت نوح (ع) به پیامبری مبعوث شد و مردم را دوباره به پرستش خدای یگانه فراخواند. متن حدیث این است: "إِنَّ إِبْلِیسَ اللَّعِینَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ صَوَّرَ صُورَةً عَلَى مِثَالِ آدَمَ ع لِیفْتِنَ بِهِ النَّاسَ وَ یضِلَّهُمْ عَنْ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كَانَ وَدٌّ فِی وُلْدِ قَابِیلَ وَ كَانَ خَلِیفَةَ قَابِیلَ عَلَى وُلْدِهِ وَ عَلَى مَنْ بِحَضْرَتِهِمْ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ یعَظِّمُونَهُ وَ یسَوِّدُونَهُ فَلَمَّا أَنْ مَاتَ وَدٌّ جَزِعَ عَلَیهِ إِخْوَتُهُ وَ خَلَّفَ عَلَیهِمُ ابْناً یقَالُ لَهُ سُوَاعٌ فَلَمْ یغْنِ غِنَى أَبِیهِ مِنْهُمْ فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَةِ شَیخٍ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی مَا أُصِبْتُمْ بِهِ مِنْ مَوْتِ وَدٍّ وَ عَظِیمِكُمْ فَهَلْ لَكُمْ فِی أَنْ أُصَوِّرَ لَكُمْ عَلَى مِثَالِ وَدٍّ صُورَةً تَسْتَرِیحُونَ إِلَیهَا وَ تَأْنِسُونَ بِهَا قَالُوا افْعَلْ فَعَمَدَ الْخَبِیثُ إِلَى الْآنُكِ فَأَذَابَهُ حَتَّى صَارَ مِثْلَ الْمَاءِ. ثُمَّ صَوَّرَ لَهُمْ صُورَةً مِثَالَ وَدٍّ فِی بَیتِهِ فَتَدَافَعُوا عَلَى الصُّورَةِ یلْثِمُونَهَا وَ یضَعُونَ خُدُودَهُمْ عَلَیهَا وَ یسْجُدُونَ لَهَا وَ أَحَبَّ سُوَاعٌ أَنْ یكُونَ التَّعْظِیمُ وَ السُّجُودُ لَهُ فَوَثَبَ عَلَى صُورَةِ وَدٍّ فَحَكَّهَا حَتَّى لَمْ یدَعْ مِنْهَا شَیئاً وَ هَمُّوا بِقَتْلِ سُوَاعٍ فَوَعَظَهُمْ وَ قَالَ أَنَا أَقُومُ لَكُمْ بِمَا كَانَ یقُومُ بِهِ وَدٌّ وَ أَنَا ابْنُهُ فَإِنْ قَتَلْتُمُونِی لَمْ یكُنْ لَكُمْ رَئِیسٌ فَمَالُوا إِلَى سُوَاعٍ بِالطَّاعَةِ وَ التَّعْظِیمِ فَلَمْ یلْبَثْ سُوَاعٌ أَنْ مَاتَ وَ خَلَّفَ ابْناً یقَالُ لَهُ یغُوثُ فَجَزِعُوا عَلَى سُوَاعٍ فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ وَ قَالَ أَنَا الَّذِی صَوَّرْتُ لَكُمْ صُورَةَ وَدٍّ فَهَلْ لَكُمْ أَنْ أَجْعَلَ لَكُمْ مِثَالَ سُوَاعٍ عَلَى وَجْهٍ لَا یسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یغَیرَهُ قَالُوا فَافْعَلْ فَعَمَدَ إِلَى عُودٍ فَنَجَرَهُ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ فِی مَنْزِلِ سُوَاعٍ وَ إِنَّمَا سُمِّی ذَلِكَ الْعَوْدُ خِلَافاً لِأَنَّ إِبْلِیسَ عَمِلَ صُورَةَ سُوَاعٍ عَلَى خِلَافِ صُورَةِ وَدٍّ قَالَ فَسَجَدُوا لَهُ وَ عَظَّمُوهُ وَ قَالُوا لِیغُوثَ مَا نَأْمَنُكَ عَلَى هَذَا الصَّنَمِ أَنْ تَكِیدَهُ كَمَا كَادَ أَبُوكَ مِثَالَ وَدٍّ فَوَضَعُوا عَلَى الْبَیتِ حُرَّاساً وَ حُجَّاباً ثُمَّ كَانُوا یأْتُونَ الصَّنَمَ فِی یوْمٍ وَاحِدٍ وَ یعَظِّمُونَهُ أَشَدَّ مَا كَانُوا یعَظِّمُونَ سُوَاعاً فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ یغُوثُ قَتَلَ الْحَرَسَةَ وَ الْحُجَّابَ لَیلًا وَ جَعَلَ الصَّنَمَ رَمِیماً فَلَمَّا بَلَغَهُمْ ذَلِكَ أَقْبَلُوا لِیقْتُلُوهُ فَتَوَارَى مِنْهُمْ إِلَى أَنْ طَلَبُوهُ وَ رَأَّسُوهُ وَ عَظَّمُوهُ ثُمَّ مَاتَ وَ خَلَّفَ ابْناً یقَالُ لَهُ یعُوقُ فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی مَوْتُ یغُوثَ وَ أَنَا جَاعِلٌ لَكُمْ مِثَالَهُ فِی شَیءٍ لَا یقْدِرُ أَحَدٌ أَنْ یغَیرَهُ قَالُوا فَافْعَلْ فَعَمَدَ الْخَبِیثُ إِلَى حَجَرٍ جَرَعٍ أَبْیضَ فَنَقَرَهُ بِالْحَدِیدِ حَتَّى صَوَّرَ لَهُمْ مِثَالَ یغُوثَ فَعَظَّمُوهُ أَشَدَّ مَا مَضَى وَ بَنَوْا عَلَیهِ بَیتاً مِنْ حَجَرٍ وَ تَبَایعُوا أَنْ لَا یفْتَحُوا بَابَ ذَلِكَ الْبَیتِ إِلَّا فِی رَأْسِ كُلِّ سَنَةٍ وَ سُمِّیتِ الْبَیعَةَ یوْمَئِذٍ لِأَنَّهُمْ تَبَایعُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَیهِ فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَى یعُوقَ فَعَمَدَ إِلَى رَیطَةٍ وَ خَلَقٍ فَأَلْقَاهَا فِی الْحَائِرِ ثُمَّ رَمَاهَا بِالنَّارِ لَیلًا فَأَصْبَحَ الْقَوْمُ وَ قَدْ احْتَرَقَ الْبَیتُ وَ الصَّنَمُ وَ الْحَرَسُ وَ ارْفَضَّ الصَّنَمُ مُلْقًى فَجَزِعُوا وَ هَمُّوا بِقَتْلِ یعُوقَ فَقَالَ لَهُمْ إِنْ قَتَلْتُمْ رَئِیسَكُمْ فَسَدَتْ أُمُورُكُمْ فَكَفُّوا فَلَمْ یلْبَثْ أَنْ مَاتَ یعُوقُ وَ خَلَّفَ ابْناً یقَالُ لَهُ نَسْراً فَأَتَاهُمْ إِبْلِیسُ فَقَالَ بَلَغَنِی مَوْتُ عَظِیمِكُمْ فَأَنَا جَاعِلٌ لَكُمْ مِثَالَ یعُوقَ فِی شَیءٍ لَا یبْلَى فَقَالُوا افْعَلْ فَعَمَدَ إِلَى الذَّهَبِ وَ أَوْقَدَ عَلَیهِ النَّارَ حَتَّى صَارَ كَالْمَاءِ وَ عَمِلَ مِثَالًا مِنَ الطِّینِ عَلَى صُورَةِ یعُوقَ ثُمَّ أَفْرَغَ الذَّهَبَ فِیهِ ثُمَّ نَصَبَهُ لَهُمْ فِی دَیرِهِمْ وَ اشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَى نَسْرٍ وَ لَمْ یقْدِرْ عَلَى دُخُولِ تِلْكَ الدَّیرِ فَانْحَازَ عَنْهُمْ فِی فِرْقَةٍ قَلِیلَةٍ مِنْ إِخْوَتِهِ یعْبُدُونَ نَسْراً وَ الْآخَرُونَ یعْبُدُونَ الصَّنَمَ حَتَّى مَاتَ نَسْرٌ وَ ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ إِدْرِیسَ فَبَلَغَهُ حَالُ الْقَوْمِ وَ أَنَّهُمْ یعْبُدُونَ جِسْماً عَلَى مِثَالِ یعُوقَ وَ أَنَّ نَسْراً كَانَ یعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَصَارَ إِلَیهِمْ بِمَنْ مَعَهُ حَتَّى نَزَلَ مَدِینَةَ نَسْرٍ وَ هُمْ فِیهَا فَهَزَمَهُمْ وَ قُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ هَرَبَ مَنْ هَرَبَ فَتَفَرَّقُوا فِی الْبِلَادِ وَ أَمَرُوا بِالصَّنَمِ فَحُمِلَ وَ أُلْقِی فِی الْبَحْرِ فَاتَّخَذَتْ كُلُّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ صَنَماً وَ سَمَّوْهَا بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمْ یزَالُوا بَعْدَ ذَلِكَ قَرْناً بَعْدَ قَرْنٍ لَا یعْرِفُونَ إِلَّا تِلْكَ الْأَسْمَاءَ ثُمَّ ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ نُوحٍ ع فَدَعَاهُمْ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ وَحْدَهُ وَ تَرْكِ مَا كَانُوا یعْبُدُونَ مِنَ الْأَصْنَامِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْرا (سوره نوح، آیه 23)": بحارالانوار، ج 3، ص 250 تا 252. ؛ قصص الانبیاء، ص 67 تا 69. [11] دربارهی این موضوع در درس آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد. بنگرید به پاورقی شماره 6 در درس ششم از دورهی عهد معهود. [12] پس از آنکه آدم علیه السلام به فرمان خدا شیث (هبة الله) را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب کرد، قابیل به سراغ او آمد و وی را نیز تهدید به قتل نمود. از همین رو شیث و جانشینانش همواره از قابیل و فرزندانش در ناامنی و ترس بودند. امام باقر علیه السلام میفرمایند: "ثُمَّ إِنَّ هِبَةَ اللَّهِ لَمَّا دُفِنَ آدَمُ ص أَتَاهُ قَابِیلُ فَقَالَ یا هِبَةَ اللَّهِ إِنِّی قَدْ رَأَیتُ أَبِی آدَمَ قَدْ خَصَّكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَمْ أُخَصَّ بِهِ أَنَا وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی دَعَا بِهِ أَخُوكَ هَابِیلُ فَتُقُبِّلَ مِنْهُ قُرْبَانُهُ وَ إِنَّمَا قَتَلْتُهُ لِكَیلَا یكُونَ لَهُ عَقِبٌ فَیفْتَخِرُونَ عَلَى عَقِبِی فَیقُولُونَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الَّذِی تُقُبِّلَ مِنْهُ قُرْبَانُهُ وَ أَنْتُمْ أَبْنَاءُ الَّذِی تُرِكَ قُرْبَانُهُ وَ إِنَّكَ إِنْ أَظْهَرْتَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِی اخْتَصَّكَ بِهِ أَبُوكَ شَیئاً قَتَلْتُكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ هَابِیل" یعنی: سپس هنگامی که هبة الله (شیث) آدم (ع) را دفن کرد، قابیل به سراغش آمد و گفت «ای هبة الله من دیدم که پدرم آدم علم را که به من نسپرد به تو اختصاص داد. همان علمی که برادرت هابیل توسط آن دعا کرد و قربانیاَش از او پذیرفته شد. همانا من او را بدین جهت به قتل رساندم تا نسلی از او باقی نماند که به نسل من فخر بفروشند و بگویند ما پسران کسی هستیم که قربانیاَش پذیرفته شد و شما فرزندانِ کسی هستید که قربانیاَش بر جای ماند. پس قطعا اگر از علمی که پدرت به تو داده چیزی اظهار کنی تو را هم مانند برادرت هابیل میکشم: بحارالانوار، ج 23، ص 65. ؛ امیر مومنان نیز میفرمایند: "... فغلب قابیل المبطل هابیل المحق، و بقیت امة شیث علیه السّلام و من بعده فی تقیة و فی مقام مغلوبین بالظالمین، إلى أن جاءت نبوة نوح علیه السّلام ..." یعنی: قابیلِ مبطل بر هابیلِ محق غلبه یافت، و امتِ شیث علیه السّلام و آنان كه بعد از او بودند تا زمان پیامبریِ حضرت نوح علیه السلام همیشه در تقیه و مغلوب ستمكاران بودهاند: كشف المحجة لثمرة المهجة، فصل 97، ص 130. [13] مانند حضرت ادریس که وقتی مردم را از بت پرستی منع کرد، به جنگ با حجت خدا پرداختند. بنگرید به حدیث امام باقر علیه السلام در پاورقی شماره 10. |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۶ مرداد ۱۳۹۴
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |