در حال دیدن این عنوان: |
۶ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: MH_220
پیام:
۲,۵۰۷
عضویت از: ۱۳ آذر ۱۳۸۹
از: خونمون !
طرفدار:
- لیـــونـل آنــدرس مــــــسی - MESSI - استقلال - آرژانتین - فرهاد مجیدی - لوئیز انریکه _ پپ گواردیولا - سرهنگ علیفر !! گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول سوگوار مولا نوشته:نقل قول ASepidehN نوشته:آقا جونم براتون بگه که تِرَن هوایی پارک ملت رو نرید نصف عمرتون بر فناس. لامصب عاااالیه. حاضرم برم پارک 10 بار ترن برم فقط. دوم این که بازم جونم براتون بگه که، سقوط آزاد موج های آبی هم نرید بازم نصف باقی عمرتون بر فناست. اگرم میترسید که با جمله ی " نِمیمیرم که" خودتون رو قانع کنید و تا دلتون میخواد هیجان رو تجربه کنید. فوق العادن این دو تا، حتما هم باید جیغ و داد کنید که حال بده. بدون جیغ اصن مَزه نداره. هم ترن هم سقوط آزاد، اللخصوص هردوشون.. سوم این که این دفعه بااازم جونم براتون بگه که، "بارکد" رو نبینین ینی در واقع فیلم ایرانی قشنگ ندیدید. این فیلم ینی ته خندس، به این میگن طنز. سحر دولت شاهی و بهرام رادان هم که دو بازیگر مورد علاقه ی بمده هستن. توپه فیلمش ینی. چهارم این که حالا فکر میکنم ببینم دیگه چی جونم میهواد براتون بگه، یادم اومد میگم. :دی زیارت قبول. سنگین ترین " زیارت قبول " 20 سال اخیر |
||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
نقل قول ASepidehN نوشته:هیچی بهتر از این نیست سوم آقا مولا علی (ع) حرم امام رضا باشی.. نقل قول محمدحسین نوشته:سنگین ترین " زیارت قبول " 20 سال اخیر آقا این 20 سال اخیر رو نگید یاد پنالدو می افتم. |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
بیاید بازی مشاهده لینک |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول علی نوشته:سلام :دی به دلیل مشکلات فنی نبودم یه مدت:دی الان هستم:دی سلام. خوش برگشتی. |
||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
دوستان توجه توجهرو صندلی داغ منتظر سوالاتتون هستم! بشتابید بشتابید |
||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
قسمت دوم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: تا لحظه مرگتو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ ... من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ... . از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ... . .اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ... اومدی به من پیشنهاد میدی؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط می کنی ... فکر کردی کی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ... یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... . .و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ... . هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... . خدای من ... باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ... با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ... . اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ .... باورم نمی شد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ... . |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
قسمت سوم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: آتش انتقامچند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم . بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... . سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... . دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... . با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... . حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... . مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... . سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... . |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
نام کاربری: mahsagh
پیام:
۱,۸۵۹
عضویت از: ۳۰ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ناظرين انجمن |
"متنی که برنده ی جایزه ی بهترین متن سال شد" گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم! و زبانم را گاز می گیرم! ولی حریف افکارم نمی شوم! چقدر دردناک است فهمیدن...!!! خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین، تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد...!!! کاش زندگی از آخر به اول بود.. پیر بدنیا می آمدیم.. آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم.. سپس کودکی معصوم می شدیم ودر، نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...!!! آنها که موهای صاف دارند فر میزنند و آنها كه موی فر دارند مویشان را صاف میكنند عدهای آرزو دارند خارج بروند و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لك زده و ترانهها میسُرايند مجردها میخواهند ازدواج کنند متأهلها میخواهند مجرد باشند... عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند... لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند و چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند شاغلان از شغلشان مینالند بیکارها دنبال همان شغلند فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند... افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند... و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است: "قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر" قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر، مهم این است که از همانی که داری راضی باشى آنوقت ”خوشبختی”.. |
||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول داستان دنباله دار:این داستان روایت واقعی از زندگی راوی داستان است.قسمت اول: با من ازدواج میکنید؟؟؟؟ خیلی داستان زیباییه. جزو معدود داستان هایی هستش که براش گریه کردم. نقل قول دوم این که بازم جونم براتون بگه که، سقوط آزاد موج های آبی هم نرید بازم نصف باقی عمرتون بر فناست. سقوط آزاد موج های آبی خیلی بهتر از موج های خروشانه نقل قول هر کس موجهای خروشان بره کل عمرش بر بادهلامصب از بس غیر استاندارده ولی در کل هیجانش از موجهای ابی بیشتره مخصوصا زیب لاین !! تنها امتیاز مثبت موج خروشان زیپ لاینشه +البته اگه طولانی تر بشه خیلی بهتره +یک نکته مثبت هم داره اینه که نسبت به موج های آبی خلوت تره +بلیطش رو اینترنتی بخرید اگه رفتید6 تومن ارزون تره |
||
|
|||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
یادمه یه مدت مُد شده بود دخترا عکسهای بچگیشون رو واسه پروفایلها و تو وباشون میذاشتن بعد اومدن گفتن دختــــرا ! چیکار میکنید؟ مگه نمیدونید پسرا ذهنشون خیلی فعاله؟ تصور میکنن ، چهره شناسی میکنن ، شماها باعث گناه یه عده میشید!! ممکنِ به شما دل ببندن ، ممکنه به گناه بیافتن!! البته روی سخن اینجا فقط به همون یه عده ی مذهبی بود ، چون اونایی که براشون مهم نیست عکس بزرگسالی و خیلی اُپنشون رو میذارن رو کاری نداریم اینجا روی سخن با بچه حزب اللهی ها بود ؛ خلاصه اون گذشت و رسید به این برنامه های مجازی و بقول جناب رسولان تل ناگرام ها و اینستاها و ... باز یه سری دختر خانم های مذهبی حالا سهوی ، عمدی ، جوی ، محض تنوع و ... هر چی یه چند تا عکس گذاشتن ، بدو بدو پسرا اومدن پست نوشتن و اِل و بل که لایک به حجابتون خواهر چرا اینجوری میکنید؟ و باز شروع شد که بهتون دل میبندن و به گناه میافتن و..؛ من قبول دارم کار درستی نمیکنن و میدونم اشتباهه امــــــا حرفم اینه آقا پسرحزب اللهی و مذهبی که غیرت داری و حواست به خواهر دینیت هست و تذکر میدی و به یادش میندازی که نباید این کارو بکنه و میگی جنس خودتو میشناسی و ... دمت گرم ، ممنون ولی آیــــــــــا شما نمیدونی دخترا خیلی بیشتر از پسرا احساسی اند ، زودتر دلبسته میشن؟؟؟ تو خودت چرا چپ و راست از خودت عکس میگیری و میذاری تو پروفایلت؟ که چی دل دختر مردمو ببری؟؟؟ اگه دخترا این رو را ندارن که مستقیم مثل خوداتون رفتار کنن و رُک بگن دخترا وابسته تون میشن ، شماها به ذهن خودتون نمیاد؟؟؟ هی از گلزار شهدا رفتن و ته ریش گذاشتناتون و انگشتر عقیقاتون عکس میذارید اینستا که چی بشه؟؟؟ که دخترا لایک کنن؟؟؟ نمگید شاید یه دختری به گناه بیافته؟؟؟ دلبسته بشه؟؟؟ پس چرا رعایت نیمیکنید؟ تو اگه پیرو شهدایی بیا مثل ابراهیم هادی باش که از وقتی فهمید دخترا از تیپ و هیکلش خوششون میاد از فرداش باسرووضع ژولیده میرفت باشگاه ، لباساشو دیگه تو ساک نذاشت ، میذاشت تو کیسه پلاستیکی که تیپشو بهم بریزه اگه پیرو لوطی صفتایی بیا مثل علی گندابی باش که دید با یه کلاه نمدی خوشگل تر میشه و خانم ها نگاهش میکنن ، دیگه اون کلاه رو سرش نذاشت!! پس تو کجای قضیه ایی برادر؟ رطب خورده کی منع رطب کند؟؟!! اونی میاد به بقیه تذکر میده که خودش رعایتی باشه!!! میخوای از خوش گذرونیات و دوستای بامرامت و کار و درس و عقیده هات بنویسی خب بنویس چه لزومی داره همه اش عکس خودت رو بذاری؟؟؟ منبع: و خدایی که در این نزدیکیست |
||
|
|||
۱۳ تیر ۱۳۹۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |