در حال دیدن این عنوان: |
۲ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: a.fcb
پیام:
۵۷۵
عضویت از: ۱ آذر ۱۳۹۴
از: تهران
طرفدار:
- مسی،اینیستا،ماسکرانو - - - تیم ملی - آرژانتین - مهدی طارمی - لوییز انریکه - کیروش گروه:
- کاربران عضو |
همواره دم از نفاق با هم بزنند یا حرفی از این سیاق با هم بزنند یک بار نشد عقربه های ساعت یک دور به اتفاق با هم بزنند |
||
بعضی وقتا یه نگاه آشنا از بین هزارتا نگاه میتونه تک تک سلول های بدنت رو بلرزونه... |
|||
۱۵ مهر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید... وحشی بافقی اتنا جون بیا همین جا مشاعرمشاعره کنیم جان دلم😎😍😍😍😍😍 |
||
پشت و پناه عالمیان زینب پناه ندارد ..... زینب پناه ندارد... پناه ندارد .... پناه ندارد... ندارد | |||
۱۵ مهر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: a.fcb
پیام:
۵۷۵
عضویت از: ۱ آذر ۱۳۹۴
از: تهران
طرفدار:
- مسی،اینیستا،ماسکرانو - - - تیم ملی - آرژانتین - مهدی طارمی - لوییز انریکه - کیروش گروه:
- کاربران عضو |
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه میپنداشتیم تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجرا ها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشته ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم انگار میخان باز همون قسمت مشاعره رو راه بندازن از دفعه های بعد بیاین اون جا خانم زارعی |
||
بعضی وقتا یه نگاه آشنا از بین هزارتا نگاه میتونه تک تک سلول های بدنت رو بلرزونه... |
|||
۱۵ مهر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
|
انگار میخان باز همون قسمت مشاعره رو راه بندازن از دفعه های بعد بیاین اون جا خانم زارعی [/quote] خوشحال شدیم اما به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان خوشحالی خودمونو با ذکر صلواتی اعلام می کنیم اتنا جونم ناظر تاپیک مشاعره شدی؟ تبریکات منو پیدا باش |
||
پشت و پناه عالمیان زینب پناه ندارد ..... زینب پناه ندارد... پناه ندارد .... پناه ندارد... ندارد | |||
۱۵ مهر ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Sidarta
پیام:
۱,۸۳۷
عضویت از: ۲۹ اسفند ۱۳۹۳
از: Urmia
طرفدار:
- مسی - ژاوی = عشق - سپاهان . طوفان زرد - اسپانیا - مهدی شریفی . احسان حاج صفی - انریکه . گواردیولا . لوو - ویسی . فرکی . گلمحمدی گروه:
- کاربران عضو - ناظرين انجمن |
شعر سیب از استاد حمید مصدق و پاسخ از خانم فروغ فرخ زاد سیب تـــــوبــه مـــن خندیدی و نمیدانستی مـــن به چه دلهره از باغـــچه همســـایه ســــیب رادزدیدم ! باغبــــان ازپی مــــن تنددوید ســــیب دندان زده را دست تودید غضب آلــــود به من کردنـــگاه ســـیب دندان زده ازدســت توافتادبه خــــاک و تـــو رفتــی وهنـــوز سالهــــاست که درگـــوش من آرام آرام خش خش گام توتکرارکنان میدهد آزارم ومن اندیشه کــنان غرق این پنــــدارنم که چرا باغچه کوچک مــا ســـیب نداشت.... . پاسخ فروغ فرخ زاد مـــن بــه توخنـــدیدم چــون کــه میدانســـتم تو به چه دلهره ایی ازباغچــه همــسایه ســیب رادزدی پـــدرم ازپـــی توتند دوید ونمـــیدانستی باغــبان باغــچه همسایه پـــدرپـــیرمـــن است. مـــن به توخنـــدیدم تاکـــه باخــنده به تــوپـــاسخ عشق تـــوراخالـــصانه بدهم بـــغض چشـــمان تـــولیـــک لرزه انداخت به دستان من و ســــیب دندان زده ازدســت مــــن افتادبــه خـــاک دل مـــن گفت : بــــرو چون نمیـــخواست بـــه خاطر سپارد گریــــه تلخ تـــورا... ومـــن رفتم وهنوز سالهاست که درذهـــن من آرام آرام حیرت وبغــــض توتکرارکنان میــــدهد آزارام ومــــن اندیشه کنان غرق دراین پندارم کـــه چه میشد اگـــرباغچه خانـــه ی ما ســـــیب نداشـــت! ناگفته های باغبان من چه می دانستم، کاین گریزت ز چه روست؟ من گمانم این بود که یکی بیگانه با دلی هرزه و داسی در دست در پی کندن ریشه از خاک سر ز دیوار درون آورده مخفی و دزدانه... تو مپندار به دنبال یکی سیب دویدم ز پیت و فکندم بر تو نگهی خصمانه! من گمان می کردم چشم حیران تو چیزی می جست غیر این سیب و درختان در باغ به دلم بود هراسی که سترون ماند شاخ نوپای درخت خانه... و نمی دانستم راز آن لبخندی که به دیدار تو آورد به لب دختر پاکدلم، مستانه! من به خود می گفتم: «دل هر کس دل نیست!» هان مبادا که برند از باغت ثمر عمر گرانمایه تو، گل کاشانه تو، آن یکی دختر دردانه تو، ناکسان، رندانه! و تو رفتی و ندیدی که دلم سخت شکست بعد افتادن آن سیب به خاک... بعد لرزیدن اشک، در دو چشمان تر دخترکم... و تو رفتی و هنوز سالها هست که در قلب من آرام آرام خون دل می جوشد که کسی در پس ایام ندید باغبانی که شکست بیصدا، مردانه... شعر اقای جواد نوروزی از زبان سیب دخترک خندید و پسرک ماتش برد ! که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد ! غضب آلود به او غیظی کرد ! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام ! هر دو را بغض ربود... دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: " مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! " سالهاست که پوسیده ام آرام آرام ! عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز ! جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم، همه اندیشه کنان غرق در این پندارند: این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت! پ.ن: |
||
† † † † Assyrian . Christian † † † † |
|||
۳ آبان ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
آوای گیاه از شب ریشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ریختم بی پروا بودم : دریچه ام را به سنگ گشودم مغاک چنبش را زیستم هوشیاری ام شب را نشکافت ، روشنی ام روشن نکرد: من تو را زیستم ، شبتاب دوردست! رها کردم ، تا ریزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند بیداری ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم و همیشه کسی از باغ آمد ، و مرا نوبر وحشت هدیه کرد و همیشه خوشه چینی از راهم گذشت ، و کنار من خوشه ی راز از دستش لغزید و همیشه من ماندم و تاریک بزرگ ، من ماندم و همهمه ی آفتاب و از سفر آفتاب ، سرشار از تاریکی نور آمده ام: سایه تر شده ام و سایه وار بر لب روشنی ایستاده ام شب می شکافد ، لبخند می شکفد ، زمین بیدار می شود صبح از سفال آسمان می تراود و شاخه ی شبانه ی اندیشه ی من بر پرتگاه زمان خم می شود. سهراب سپهری |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۰ آبان ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آن که او دور چو دل به سينه نزديک به من هر آنکه نزديک از او جدا جدا من نه چشم دل به سويي نه باده در سبويي که تر کنم گلويي به ياد آشنا من ستاره ها نهفته در آسمان ابري دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من هواي گريه با من |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۲ آبان ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Sidarta
پیام:
۱,۸۳۷
عضویت از: ۲۹ اسفند ۱۳۹۳
از: Urmia
طرفدار:
- مسی - ژاوی = عشق - سپاهان . طوفان زرد - اسپانیا - مهدی شریفی . احسان حاج صفی - انریکه . گواردیولا . لوو - ویسی . فرکی . گلمحمدی گروه:
- کاربران عضو - ناظرين انجمن |
نقل قول Breeze نوشته:نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آن که او دور چو دل به سينه نزديک به من هر آنکه نزديک از او جدا جدا من نه چشم دل به سويي نه باده در سبويي که تر کنم گلويي به ياد آشنا من ستاره ها نهفته در آسمان ابري دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من هواي گريه با من اینجور شعرا رو خیلی دوست دارم |
||
† † † † Assyrian . Christian † † † † |
|||
۱۲ آبان ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Heavenly.Girl
نام تیم: پورتو
پیام:
۱۲,۸۵۳
عضویت از: ۵ اسفند ۱۳۹۲
از: تهران
طرفدار:
- ليونل مسي - لیونل مسي - پرسپوليس - ایران گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - ناظرين انجمن - مدیران اخبار |
پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟ کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت! روزی به امر کردن و روزی به التماس ... |
||
who don't pay attention to you |
|||
۱۲ آبان ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Montazer_59
پیام:
۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی - کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا - پرسپولیس - آلمان - انریکه، یورگن کلوپ - یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول † † † † sidarta † † † † نوشته:نبــــــــــــرد رســـــــتـــــم و جـــــــومــــــــونگ کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو به رستم چنین گفت اون جومونگ! ندارم ز امثال تو هیچ باک که گر گنده ای من ز تو برترم اگر تو یلی من ز تو یلترم رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت: منم مرد مردان ایران زمین ز مادر نزادست چون من چنین تو ای جوجه با این قد و هیکلت برو تا نخورده است گرز بر سرت جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت: تو را هیچ کس بین ایرانیان نمی داندت چیست نام و نشان ولی نام جومونگ و سوسانو را همه میشناسند در هر مکان تو جز گنده بودن به چی دلخوشی بیا عکس من را به پوستر ببین ببین تی وی ات را که من سوژشم ببین حال میدن در جراید به من منم سانگ ایل گوکه نامدار ز من گنده تر نامده در جهان تو در پیش من مور هم نیستی کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد: چنین گفت رستم به این مرد جنگ جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟ من آن (تسو) سوسولت! نیستم منم رستم، آن شیر ایــران زمین (بویو) کوچک است در نگاهم همین بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد: جومونگ آمد از پشت تل سیاه کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه! بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید هم اینک صدایت به گوشــم رسید (سوسانو) هماره بود همسرم دهــم من به فرمان او این سرم چون او گفته با تو نجنگم رواست دگر هر چه گویم به او بر هواست! و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید: و این شد که رستم سخن تازه کرد که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!) بگفت ای جومونگا که حرف دل است که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست که ما پهلوانیم و این است حالمان که دادار باید رسد بر دل این و آن! و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند: بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان! عالی بود |
||
|
|||
۱۲ آبان ۱۳۹۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |