در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: mahsagh
پیام:
۱,۸۵۹
عضویت از: ۳۰ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ناظرين انجمن |
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشی گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی |
||
۳ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار اسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می ارد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره ی جاوید اساطیر زمین میمانی و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه ی نور واز او می پرسی خانه ی دوست کجاست؟ |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۳ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Sidarta
پیام:
۱,۸۳۷
عضویت از: ۲۹ اسفند ۱۳۹۳
از: Urmia
طرفدار:
- مسی - ژاوی = عشق - سپاهان . طوفان زرد - اسپانیا - مهدی شریفی . احسان حاج صفی - انریکه . گواردیولا . لوو - ویسی . فرکی . گلمحمدی گروه:
- کاربران عضو - ناظرين انجمن |
سال، نو می شود شاعران اسم عوض می کنند علیه شعر خود می شورند به کوچه می دوند بابا نوروز می شوند نفی بلد می کنند مسواک می زنند و از مردم می گویند مبارک است انشاالله! |
||
† † † † Assyrian . Christian † † † † |
|||
۷ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های ساده ی سرودنم درد می کند انحنای روح من شانه های خسته ی غرور من تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است کتف گریه های بی بهانه ام بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است دردهای پوستی کجا؟ درد دوستی کجا؟ این سماجت عجیب پافشاری شگفت دردهاست دردهای آشنا دردهای بومی غریب دردهای خانگی دردهای کهنه ی لجوج اولین قلم حرف حرف درد را در دلم نوشته است دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟ درد رنگ و بوی غنچه ی دل است پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟ دفتر مرا دست درد می زند ورق شعر تازه ی مرا درد گفته است درد هم شنفته است پس در این میانه من از چه حرف می زنم؟ درد، حرف نیست درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟ |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۷ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: mahsagh
پیام:
۱,۸۵۹
عضویت از: ۳۰ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ناظرين انجمن |
قايقي خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از اين خاک غريب كه در آن هيچكسی نيست كه در بيشه ی عشق قهرمانان را بيدار كند. قايق از تور تهی و دل از آرزوي مرواريد، همچنان خواهم راند. نه به آبیها دل خواهم بست نه به دريا-پريانی كه سر از آب به در می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گيران می فشانند فسون از سر گيسوهاشان. همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند: "دور بايد شد، دور." مرد آن شهر اساطير نداشت. زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود. هيچ آيينه ی تالاری، سرخوشی ها را تكرار نكرد. چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود. دور بايد شد، دور. شب سرودش را خواند، نوبت پنجرههاست." همچنان خواهم خواند. همچنان خواهم راند. پشت درياها شهری است كه در آن پنجرهها رو به تجلی باز است. بامها جای كبوترهايی است كه به فواره ی هوش بشری مينگرند. دست هر كودک ده ساله ی شهر، خانه معرفتی است. مردم شهر به یک چينه چنان مينگرند كه به یک شعله، به یک خواب لطيف. خاک، موسيقی احساس تو را ميشنود و صدای پر مرغان اساطير میآيد در باد. پشت درياها شهری است كه در آن وسعت خورشيد به اندازه ی چشمان سحرخيزان است. شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. پشت درياها شهری است! قايقی بايد ساخت. |
||
۷ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: RAMONA
نام تیم: آژاکس
پیام:
۱۲,۷۱۷
عضویت از: ۳۰ بهمن ۱۳۹۰
از: همين حوالى...
طرفدار:
- همه ی بازیکنای بارسا + فابرگاس - استقلال♥ - اسپانیا - خسرو حیدری - گواردیولا و انریکه گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مدیران گالری - ناظرين انجمن - شورای نخبگان سایت - مدیران نظرات |
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد تو را بر در نشاند او به طراری که میآید تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد مولوي |
||
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد |
|||
۹ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
روزگار غریبیست نازنین دهانت را میبویند مبادا گفته باشی " دوستت دارم " دلت را می بویند ... روزگار غریبی است نازنین وعشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد..... در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختبار سرود و شعر فروزان می دارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی است نازنین آن که بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر با کنده و ساطوری خون آلود و تبسم را بر لبها جراحی می کنند شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد کباب قناری بر آتش سوسن و یاس روزگار غریبی است نازنین ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد..... شاملو |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۲ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Montazer_59
پیام:
۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی - کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا - پرسپولیس - آلمان - انریکه، یورگن کلوپ - یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی گروه:
- کاربران عضو |
آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت وقتی میبینی خودت داره کلافت میکنه ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه شاخهتو بردار و تمرین تبر کن با خودت یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین یا بسوز و جنگلی رو شعلهور کن با خودت سر بچرخونی مسیر روبهروتو باختی از پل تردید با قلبت گذر کن با خودت تنها موندی با خودت، با دشمنت، با دوستت آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه شاخهتو بردار و تمرین تبر کن با خودت یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین یا بسوز و جنگلی رو شعلهور کن با خودت محمد زارعی |
||
|
|||
۱۲ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
در کنار درب و با تفتیش شاعر میشوم مات و حیران روبروی پنجره فولاد تو با دلی غمبار و با تشویش شاعر میشوم کیش و ماتم کرده ای با اشک و گریه در حرم مشکلم اینجاست با هر کیش شاعر میشوم توبه ی شاعر کجا مقبول درگاهی شود من که با یاد گناه خویش شاعر میشوم من نمیدانم چرا وقت اذان در این حرم بر سر سجاده بیش از پیش شاعر میشوم شعر را روزی ز تو میخواهم و از این به بعد ذکر- هُو - گویم چو یک درویش شاعر میشوم |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۴ فروردین ۱۳۹۶
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Ya.Lasaratal.Hosain
پیام:
۲,۴۹۳
عضویت از: ۱۶ اسفند ۱۳۹۴
از: بجنورد
طرفدار:
- مسی نیمار سوارز - ژاوی پویول - هیچ کدوم - آرژانتین - اسپانیا - برزیل - فرهاد مجیدی - لوئیز انریکه - پپ کبیر - فیروز کریمی گروه:
- کاربران عضو |
زیبا ترین مشاعره تاریخ : نمیدونم این مطلب جاش اینجا میتونه باشه یا نه، ولی چون مربوط به شعر بود اینجا گذاشتم |
||
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. | |||
۱۵ فروردین ۱۳۹۶
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |