در حال دیدن این عنوان: |
۱۴ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: گتسبی بزرگ - دختر پرتقال] | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
نقل قول ریـحــانـه نوشته:نقل قول Anis نوشته:اِهم اِهم! کسی نمیخواد چیزی بگه راجع به این کتابا؟ ببخشید انیس 🙈 الان دو سه تا کتاب نخونده دارم مرسی از معرفیت بعدا میرم دنبال اینا از کتابای ماهای قبلم اینجوری شده ک بعدا رفتم سراغشون واسه منم اکثرا همین شده |
||
۱۹ فروردین ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: گتسبی بزرگ - دختر پرتقال] | ||
نام کاربری: RAMONA
نام تیم: آژاکس
پیام:
۱۲,۷۱۷
عضویت از: ۳۰ بهمن ۱۳۹۰
از: همين حوالى...
طرفدار:
- همه ی بازیکنای بارسا + فابرگاس - استقلال♥ - اسپانیا - خسرو حیدری - گواردیولا و انریکه گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مدیران گالری - ناظرين انجمن - شورای نخبگان سایت - مدیران نظرات |
چقدر پیامبر جبران خلیل جبران خوبه ❤️ دید عمیقش به زندگی و انسان ها با زبانی بسیار زیبا و تاثیرگذار خواستم بعضی جملاتشو بنویسم ولی دلم نیومد چون همه قسمتاش عالیه 😊 حجمی نداره حتما بخونید 😊 |
||
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد |
|||
۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مرگ ایوان ایلیچ] | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
کتاب منتخب اردیبهشت ماه: نویسنده: لف تالستوی (لئو تولستوی) ترجمه: حمیدرضا آتش بر آب انتشارات: هرمس تعداد صفحه: ۱۴۸ ژانر: داستان خارجی قیمت پشت جلد: ۱۲۰۰۰ تومان درباره کتاب : داستان حاضر با خبر مرگ ايوان ايليچ شروع ميشود. اولين مطلبي که با شنيدن خبر مرگ او از ذهن دوستان همکارش در ديوان عالي ميگذرد اين است که جايگزين او چه کسي خواهد بود و جايگزين جايگزين او چه کسي. به اين ترتيب معناي مرگ ايوان ايليچ براي همکاران او تنها خالي شدن يک پست سازماني است، براي ديگران چه؟ مرگ ايوان ايليچ يکي از برجستهترين آثار تالستوي و يکي از مشهورترين داستانهايي است که درباره مرگ نوشته شده است. تالستوي در بيشتر آثار خود از انديشه مرگ فارغ نبوده است، اما در هيچ يک از آنها همانند مرگ ايوان ايليچ چنين مستقيم و فلسفي به آن نپرداخته است. بخشی از کتاب: ناگهان قضیه به شکل کاملاً متفاوتی خود را نمایاند. ایوان ایلیچ به خود گفت: «آپاندیس! کلیه! مسئله آپاندیس یا کلیه نیست، مسئله زندگی و... مرگ است. بله، در اندرون من حیات بود و اکنون این حیات دارد میرود و من هم نمیتوانم جلویش را بگیرم.» |
||
۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مرگ ایوان ایلیچ] | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
ببخشید که دیر معرفی رو گذاشتم 😳 اما با توجه به اینکه نمایشگاه کتاب تهران نزدیکه، اگه قصد رفتن و خریدن کتاب رو دارید همین ارسال اول این تاپیک لیست خوبی از کتاباست که میتونید استفاده کنید |
||
۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مرگ ایوان ایلیچ] | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
بدون او احساس تنهایی میکردم، اما این واقعیت که میتوانم احساس تنهایی کنم، مایه ی تسلی بود. تنهایی احساس چندان بدی نبود. مثل آرامش درخت بلوط تیغی بعداز پریدن و رفتن پرنده های کوچک بود. "شکار گوسفند وحشی" از هاروکی موراکامی این کتاب رو کسی خونده؟ این پاراگرافش خیلی به دلم نشست :) میخواستم ببینم بقیهی کتاب هم خوبه؟ |
||
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مرگ ایوان ایلیچ] | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
نقل قول Anis نوشته:بدون او احساس تنهایی میکردم، اما این واقعیت که میتوانم احساس تنهایی کنم، مایه ی تسلی بود. تنهایی احساس چندان بدی نبود. مثل آرامش درخت بلوط تیغی بعداز پریدن و رفتن پرنده های کوچک بود. "شکار گوسفند وحشی" از هاروکی موراکامی این کتاب رو کسی خونده؟ این پاراگرافش خیلی به دلم نشست :) میخواستم ببینم بقیهی کتاب هم خوبه؟ قشنگ بود |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مسخ] | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
کتاب منتخب خرداد ماه: نویسنده: فرانتس کافکا ترجمه: علی اصغر حداد انتشارات: ماهی تعداد صفحه:۱۸۴ ژانر: داستان خارجی قیمت پشت جلد: ۱۱۰۰۰ تومان، چاپ چهاردهم درباره کتاب : این داستان دربارهی یک بازاریاب پارچهی همیشه در سفر، به نام گرگور زامزا، است که یک روز، وقتی از خواب برمیخیزد، خود را به شکل حشرهای بزرگ میبیند. او پیش از هر چیز گمان میکند که این چیزی نیست جز یک کابوس و نتیجهی کار طاقتفرسا و سفرهای تمامنشدنی است. بخشی از کتاب: يك روز صبح، وقتي گرگور زامزا از خوابي آشفته به خود آمد، ديد در تختخواب خود به حشره يي بزرگ تبديل شده است، بر پشت سخت و زره مانندش افتاده بود و اگر سر را كمي بالامي گرفت، شكم برآمده و قهوه يي رنگ خود را مي ديد كه لايه هايي از پوست خشكيده و كماني شكل، آن را به چند قسمت تقسيم مي كرد. رواندازي كه روي شكمش به سختي بند بود، هر لحظه امكان داشت بسرد و پايين بيفتد. پاهاي پرشمارش كه در مقايسه با جثه اش نحيف و لاغر مي نمودند، لرزان و ناتوان برابر چشمانش پرپر مي زدند. دو تا ترجمهی دیگه هم از صادق هدایت و فرزانه طاهری داره که مقایسهی این سه ترجمه رو تو این لینک میتونید ببینید : نگاهی به ترجمههای مسخ نظر میاد Pdf کتاب با ترجمهی صادق هدایت تو اپلیکیشن طاقچه رایگانه: لینک این هم Pdf با ترجمهی فرزانه ظاهری: لینک |
||
۱۸ خرداد ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مسخ] | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
چقدر بده وقتی آدم وقت کافی برای کتاب خوندن نداره. کدوم ترجمه بهتره؟ |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۸ خرداد ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مسخ] | ||
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام:
۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي - پویول-ژاوی-کرایف - تراکتور سازی تبریز(تيراختور) - آرژانتين و اسپانيا - پپ گوارديولا گروه:
- کاربران عضو - مدیران انجمن - مترجمین اخبار - لیگ فانتزی |
نقل قول صبغه الله... نوشته:چقدر بده وقتی آدم وقت کافی برای کتاب خوندن نداره. کدوم ترجمه بهتره؟ به نظر من ترجمهی علی اصغر حداد بهتره، و برخلاف بقیه مستقیما از زبان آلمانی ترجمه کرده (صادق هدایت ترجمهی فرانسوی رو به فارسی برگردونده و فرزانه طاهری ترجمهی انگلیسی رو) این پاراگراف اول کتاب خوبه برا مقایسهی ترجمهها: رجمه صادق هدايت، نشر روزگار يك روز صبح، همين كه گره گوار سامسا از خواب آشفته يي پريد، در رختخواب خود به حشره تمام عيار عجيبي تبديل شده بود. به پشت خوابيده و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را بلند كرد، ملتفت شد كه شكم قهوه يي مانند دارد كه رويش را رگه هايي به شكل كمان تقسيم بندي كرده است. لحاف كه به زحمت بالاي شكمش بند شده بود، نزديك بود به كلي بيفتد و پاهاي او كه به طرز رقت آوري براي تنه اش نازك مي نمود، جلوي چشمش پيچ و تاب مي خورد. ترجمه فرزانه طاهري، انتشارات نيلوفر يك روز صبح، گرگور زامزا از خوابي آشفته بيدار شد و فهميد كه در تختخوابش به حشره يي عظيم بدل شده است. بر پشت سخت و زره مانندش خوابيده بود و سرش را كمي بلند كرد، شكم قهوه يي گنبدشكل خود را ديد كه به قسمت هاي محدب و سفتي تقسيم مي شد و چيزي نمانده بود كه تمام رواندازش بلغزد و از رويش پس برود. پاهاي متعددش، كه در قياس باقي بدنش از فرط لاغري رقت انگيز بودند، بي اختيار جلوي چشمانش پيچ و تاب مي خوردند. ترجمه علي اصغر حداد، نشر ماهي يك روز صبح، وقتي گرگور زامزا از خوابي آشفته به خود آمد، ديد در تختخواب خود به حشره يي بزرگ تبديل شده است، بر پشت سخت و زره مانندش افتاده بود و اگر سر را كمي بالامي گرفت، شكم برآمده و قهوه يي رنگ خود را مي ديد كه لايه هايي از پوست خشكيده و كماني شكل، آن را به چند قسمت تقسيم مي كرد. رواندازي كه روي شكمش به سختي بند بود، هر لحظه امكان داشت بسرد و پايين بيفتد. پاهاي پرشمارش كه در مقايسه با جثه اش نحيف و لاغر مي نمودند، لرزان و ناتوان برابر چشمانش پرپر مي زدند. |
||
۱۸ خرداد ۱۳۹۷
|
|
پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: مسخ] | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
نقل قول Anis نوشته:نقل قول صبغه الله... نوشته:چقدر بده وقتی آدم وقت کافی برای کتاب خوندن نداره. کدوم ترجمه بهتره؟ به نظر من ترجمهی علی اصغر حداد بهتره، و برخلاف بقیه مستقیما از زبان آلمانی ترجمه کرده (صادق هدایت ترجمهی فرانسوی رو به فارسی برگردونده و فرزانه طاهری ترجمهی انگلیسی رو) این پاراگراف اول کتاب خوبه برا مقایسهی ترجمهها: رجمه صادق هدايت، نشر روزگار يك روز صبح، همين كه گره گوار سامسا از خواب آشفته يي پريد، در رختخواب خود به حشره تمام عيار عجيبي تبديل شده بود. به پشت خوابيده و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را بلند كرد، ملتفت شد كه شكم قهوه يي مانند دارد كه رويش را رگه هايي به شكل كمان تقسيم بندي كرده است. لحاف كه به زحمت بالاي شكمش بند شده بود، نزديك بود به كلي بيفتد و پاهاي او كه به طرز رقت آوري براي تنه اش نازك مي نمود، جلوي چشمش پيچ و تاب مي خورد. ترجمه فرزانه طاهري، انتشارات نيلوفر يك روز صبح، گرگور زامزا از خوابي آشفته بيدار شد و فهميد كه در تختخوابش به حشره يي عظيم بدل شده است. بر پشت سخت و زره مانندش خوابيده بود و سرش را كمي بلند كرد، شكم قهوه يي گنبدشكل خود را ديد كه به قسمت هاي محدب و سفتي تقسيم مي شد و چيزي نمانده بود كه تمام رواندازش بلغزد و از رويش پس برود. پاهاي متعددش، كه در قياس باقي بدنش از فرط لاغري رقت انگيز بودند، بي اختيار جلوي چشمانش پيچ و تاب مي خوردند. ترجمه علي اصغر حداد، نشر ماهي يك روز صبح، وقتي گرگور زامزا از خوابي آشفته به خود آمد، ديد در تختخواب خود به حشره يي بزرگ تبديل شده است، بر پشت سخت و زره مانندش افتاده بود و اگر سر را كمي بالامي گرفت، شكم برآمده و قهوه يي رنگ خود را مي ديد كه لايه هايي از پوست خشكيده و كماني شكل، آن را به چند قسمت تقسيم مي كرد. رواندازي كه روي شكمش به سختي بند بود، هر لحظه امكان داشت بسرد و پايين بيفتد. پاهاي پرشمارش كه در مقايسه با جثه اش نحيف و لاغر مي نمودند، لرزان و ناتوان برابر چشمانش پرپر مي زدند. آره چه نثر خوبی داره این علی اصغر حداد. مرسی. |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۸ خرداد ۱۳۹۷
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |