ຊi๖ค نوشته:


سکوت کردیم که این سکوت پراز حرف های نگفته است

السلام علی الشیب الخضیب نوشته:

حالا اون که سانسور کردی چیه؟

Anis نوشته:





من نسبت به کتابام خیلی حساسم. چه درسی چه غیر درسی و یادم نمیاد تو کتاب چیز اضافی کشیده باشم اما تو دفترام فراوون همه دوستام هم میدونن من راجع به کتاب چقدر حساسیتم بالاست.
یه بار پیش دانشگاهی بودیم با دو تا دیگه از دوستام رفته بودیم کتابخونه، من داشتم تست میزدم اینا رفتن بیرون آب بخورن برگردن، وقتی برمیگشتن صداشونو شنیدم و متوجه شدم که پشت سرم وایستادن ولی حوصله نداشتم برگردم ببینم چیکار میکنن یهو دیدم شررر آب ریخت رو کتابم! شوکه و با ناباوری فوری آب رو زدم کنار پاک کردم و کتاب چیزیش نشد بعد برگشتم به اینا بگم چیکار میکنید؟ یهو دیدم هردوشون پشتشونو برگردوندن بهم و نزدیک هم وایسادن طوری که اصلا معلوم بود ترسیدن هیچی دیگه با اونجوری دیدنشون خنده‌م گرفت دعواشون نکردم. فقط پرسیدم آخه چرا؟ گفتن بابا انیس میخواستیم بریزیم رو سرت آب از مقنعه لیز خورد ریخت رو کتابت

Strong forever نوشته:


مناسب سن همه افراد نبود

Anis نوشته:





من نسبت به کتابام خیلی حساسم. چه درسی چه غیر درسی و یادم نمیاد تو کتاب چیز اضافی کشیده باشم اما تو دفترام فراوون همه دوستام هم میدونن من راجع به کتاب چقدر حساسیتم بالاست.
یه بار پیش دانشگاهی بودیم با دو تا دیگه از دوستام رفته بودیم کتابخونه، من داشتم تست میزدم اینا رفتن بیرون آب بخورن برگردن، وقتی برمیگشتن صداشونو شنیدم و متوجه شدم که پشت سرم وایستادن ولی حوصله نداشتم برگردم ببینم چیکار میکنن یهو دیدم شررر آب ریخت رو کتابم! شوکه و با ناباوری فوری آب رو زدم کنار پاک کردم و کتاب چیزیش نشد بعد برگشتم به اینا بگم چیکار میکنید؟ یهو دیدم هردوشون پشتشونو برگردوندن بهم و نزدیک هم وایسادن طوری که اصلا معلوم بود ترسیدن هیچی دیگه با اونجوری دیدنشون خنده‌م گرفت دعواشون نکردم. فقط پرسیدم آخه چرا؟ گفتن بابا انیس میخواستیم بریزیم رو سرت آب از مقنعه لیز خورد ریخت رو کتابت

السلام علی الشیب الخضیب نوشته:

چیزی در عالم نفرت انگیزتر از این دوستی های مثلا اجتماعی نیست.

Strong forever نوشته:


مناسب سن همه افراد نبود

GOD SAVE THE KING نوشته:

یاد یه خاطره ی باحال از این حاشیه نویسی افتادم .. نمیدونم بگم نگم ..
میگم ..

دوره ی کارشناسی فک کنم ترم 2-3 بودم .. تو خونه نشسته بودم، جزوه جلوم باز بود داشتم مطالعه میکردم .. داشتم با گوشی هم صبت میکردم با یکی از دوستان (بخدا پسر بود ) شماره همراه یکی رو ازش میخواستم، اونم پشت تلفن خوند من یاد داشت کردم .. حالا کجا؟؟ رو صفحه اول جزوه بالا گوشه .. این شماره هم اینجا موند ..

جزوه رو هفته ی بعد به دختره (همکلاسیم) تحویل دادم .. اینم مثل اینکه روم کراش داشت یا چی .. فک میکرد منم ازش خوشم میاد و شمارم رو نوشتم که پیام بده .. اینم به شماره پیام میده و 2.3 روزی با طرف میچته پسره هم خیلی پایه بوده و ...
بعد از 2.3 روز که قرار میذارن بیرون، تازه دختره میفهمه این فرهاد اون فرهاد نیست ! ( اونم اسمش فرهاد بود)
سریع تموم میکنه میگه اشتباه گرفتم و اینا .. پسره هم بعد یه مدت بیخیال میشه ..

2.3 ترم که گذشت .. کلاسا بیشتر شد، بیشتر هم رو میدیدیم و به طبع بیشتر حرف میزدیم بیشتر صمیمی شدیم و دیگه اون کراش ه هم از بین رفته بود .. ترم 7 بود اگه اشتباه نکنم که دیگه واقعا باهم راحت بودیم مثل دوتا دوست صمیمی اجتماعی، این داستان رو واسم تعریف کرد ینی الانم که دارم تایپ میکنم یادش میوفتم خندم میگیره ..

GOD SAVE THE KING نوشته:



حالا اجتماعی و تاریخ و جغرافیا اینا زیاد مهم نیست، مهم اینکه دوستم بود !



کوچولو تر از خودت هم مگه تو سایت هست؟ اعتراف کن !


پ.ن: خیلی بی ذوقین ! یه صفحه واستون یه خاطره ی جالب نوشتم ولی دریغ از ذره ای واکنش ..

Strong forever نوشته:

ولی یه سوال مگه دخترا هم از پسرا جزوه میگیرن؟ برعکس نبود مگه؟

Ramona نوشته:

هنوز با هم دوستین؟ اینم واکنش دخترونه من

Strong forever نوشته:

صدرا

حالا اونقدرام جالب نبودا
نه خدایی خندیدم منم

ولی یه سوال مگه دخترا هم از پسرا جزوه میگیرن؟ برعکس نبود مگه؟

السلام علی الشیب الخضیب نوشته:

دخترای اجتماعی می گیرن.

V.S.G نوشته:


تازه اخرین سنگر هم سکوته؟
خیلی حرفا گفتنی نیست؟